میگن برج های دو قلوی آمریکا نماد عدد مقدس یهودی یعنی 11 بودن. عدد 9 یهودی هم مقدس هست. حادثه برج های دوقلوی معروف آمریکا هم 11/9 یعنی یازده سپتامبر اتفاق افتاده. کلا این ماه مقدس یهودی خیلی برای ماها پر حادثه بوده. یکی از پرآوازه ترین هاش که چندین باره هی 31 شهریور اتفاق میفته، هنوز هم صداش میاد (حادثه اخیر تروریستی اهواز که 25 نفر رو کشتندو 65 نفر هم زخمی داشت). آغاز 8 سال جنگ تحمیلی هم که از 31 شهریور بوده. دولت رجایی رو هم همین ماه سپتامبر از بین برده اندو هزار تا ماجرای دیگه که این ماه رو برای ماها ماه گوش به زنگی تعریف کرده و حالا کو گوش شنوا.
چند روز پیش پست باز آمد بوی ماه جنگ رو گذاشتم. به نظرم اومد این یکی رو هم بذارم چون الآن دوباره داره سرم گیج میره. امروز یا بهتر بگم باز امشب من مشکل شنواییم در حال برگشتنه. چند بار گفتم صدای این تلویزیونو کم کن. ممکنه که میخواد دوباره تو مشهد زلزله بیاد. چون هواپیما نزدیک ساعت 11 از بالا سرمون حرکت کردو خواهرم این بار گوش هاشو گرفت. گفت که گوش هاش برای مدتی بی حس شدن. فشارش هم برای مدتی اومد پایین. دقت کنید یک چیزی هست حتما که همین مشهده. همین امروز زیرنویس کردن که شیرخشک مشهد مشکلی نداره. چند وقت پیش هم که براتون گفتم گسیل مواد اولیه غذایی سمت شهرمون اتفاق افتاده. خلاصه، حسابی جو مشهد جنگی شده.
امروز این شبکه 4 یک برنامه صادقانه ای از دولتی ها گذاشته بود که داشتن از افزایش توانمندیهای ایران بعد از انقلاب میگفتن. یکی از اونا در اومد صادقانه گفت به طبقات ما طبقهای اضافه شده تحت عنوان «تحصیل کرده»! یعنی انقدر فاصله طبقاتی اضافه شده که یک همچین طبقه ای با افتخار برامون درست شده! قبلا طبقات رو برحسب شغل تقسیم میکردن. مثلا یکی کارگر بود. یکی معلم بود... حالا یکی اضافه شده تحت عنوان تحصیل کرده :-) این طبقه ویژه لزوما برحسب معیار پول سنجیده نمیشه و بلکه برحسب معیار مدرک و شایدم میزان تحصیلات سنجیده میشه :-) نگو مثلا یکی مثل من هی کاست های مختلف رو نام میبردمو ازشون خودمو جدا میکردم یک طبقه خاصی تحت عنوان تحصیل کرده داشتم پرورش میدادمو خودم خبر نداشتم. نگو این که اون روز وزیر اسبق دولت روحانی میگفت با پدیده بیکاران شیک مواجهیم منظورش این بوده که با طبقه تحصیل کرده ها مواجهیم...
خب من دانشگاهم سمنانه دیگه. یک مدتیه اخیرا مواجه میشم این خانومای خونه اون منطقه (این روزا کمتر کسی پیدا میکنی بچه اش دختر شده باشه) مثلا با شوهر کارمند دانشگاهیشون و تک پسرشون میانو تا بهشون سلام میکنی، میگیرنت زیر سوال! طوری هم تو سوال پرسیدن بی ادبی میکنن که تو احساس تحقیر میکنی، اگر از قبل برای جواب دادن دروغ آماده نداشته باشی. اصلا اون روز نصف شب هم گذشته بود. سرمو بلند کردم یکیشون پرسید: روزانه ای یا شبانه؟! حرصم گرفت بهش گفتم: چه فرقی داره؟! داد زد: خیلی فرق داره! حرصم دراومده بود. مونده بودم اگر تو همون حالتم که عصبانی شده بودم میتونم مثل یک آدم منطقی سرم رو بذارم بخوابم!؟ یا دیشب که باز یک خانومه ای به همین سبک گرفتم زیر سوال که درتنوع بپرسه شاغلی یانه؟ حالا اگر دقیق هم جواب ندی هی تند تند سوالش رو به صورتهای مختلف و خیلی بی ادبانه تکرار میکنه، طوری که میگی اصلا بلد نیستی تو جامعه زندگی کنی. همین خانومه یک پسر 4-5 ساله هم داشت که برعکس چون میخواست نیشابور پیاده شه حتی نمیذاشت ما چراغ کوپه رو خاموش کنیم. اصلا هی میخواست ماها رو همراه خودش بیدار نگه داره که یک وقت جا نمونه! یک توپ الکی داده بود دست پسرش که هی میکوبیدش تو سر ماها که رو تخت بالا خوابیده بودیم. حالا تو این کوپه 4 نفره همه داریم سعی میکنیم تو این سروصدا بخوابیم که این بچهه دستش میره لای نرده. گریه گریه... بعد هم مادرش اومد نجاتش دادو یک سری هم فقط بچهه عر زد که مادره با جیغو داد داشت میزدش.
بلند شدم چراغ کوپه رو بردم رو حالت چراغ خواب. همه راضی الا این زنه. بلند شد روشنش کرد. یک بار دیگه هم این کار رو کرد. با مهمان دار که صحبت کردم که کوپه ام رو عوض کنه، نشد. ولی درعوض اومدو کمی تذکر داد. ولی خانومه راضی نمیشد. اصلا پر رو تربیت شده ان بعضیا. گفت ما 4 نفر همه میخوایم چراغ روشن بمونه، ولی این نمیذاره! حالا مهماندار داشت میدید که همه خوابیده اند الا این زنه و بچه اش. چراغ روشن موند دیگه. منم نمیتونستم کوپه ام رو عوض کنم. درعوض اون خانوم کمی آرووم تر شد و این بار مجبور شد برا اینکه اون خانوم دیگه رو با پسرش راضی کنه و کمی همراهی اونو بگیره، چیپس گنده اش رو درآورد. افتاد رو خرج دیگه. یک چند سالی میشه که من از این سبک رای گرفتن ها میبینم. یکی میاد برا خودش شریک جرم پیدا میکنه و برای این کارش خرج هم میکنه. این زنه هم داشت از همین سبک استفاده میکرد. درسته که یک کمی برا همراه کردن اون زن دیگه فرصت خیلی زیادی نداشت. ولی برای پررویی، بی ادبی و از حد خارج شدنش داشت از راه مرسوم این دوره زمونه استفاده میکرد.
رفتار خیلی از کسایی که من تو دانشگاه باهاش مواجه میشم جهل مرکبه. بقدری این آدما رفتار خودشونو بررسی نکرده اند که حتی نمیدونن که در چرخه قرار دارن. ارزیابی نه به این معنا که این روزا میبینیم طرف خودکار ضبط کننده داره و صدا همه رو ضبط میکنه و حتی دوربین مخفی داره. بلکه به این معنا که با خودمون فکر کنیمو ببینیم چیکار کردیمو چه اتفاقایی برای پاسخگویی به خودمون یافته ایم. اگر ما آدما که مدیر و قبل از اون دانشجو میشدیم در حال ارزیابی خودمون بودیم انقدر نامسلمونی مثلا حسادت نمیکردیمو خیلی رفتارامون درست میشد.
پ.ن: جمله زاهدی اینجوری بود که مثلا اول لباس حزب الهی ها رو معرفی کردو بعد هم گفت کسایی هستن که بیشترین فحش رو به نظام میدن و از همه هم بیشتر کار میکنن. کلا جمله های زاهدی معمولا با یک کلمه به جمله های روز قبل من و شاید هفته پیشم که مثلا تو وبلاگم منتشر میکردم یک شباهت نزدیکی داشت. حتی کارهای حسن پور هم همین طور بود. یک وقتایی میدیدم جمله یعقوبی کلمه خاص کلام منو شامل میشه ... به نظر انگار مثلا بگم جاسوسی از جانب اونا سمت من نشسته بود. بعد مثلا اون کلمه خاص منو بکار میبردنو تا من میومدم اظهار نظر کنم خودم مثلا زاهدی میگفت دهنتو ببند خانوووووومو از این عصبانیت منشی ها...