آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

چطور کرونا رو من اثر کرد؟

از درد گوش های میانیم شروع شد. همه این ها که میگم قبلا یک مشکلی داشتن. گوش میانی، دندان ها، چشم، قلب، طحال و غیره. حالا فکرشو بکنید، یک باره همه این ها، به ترتیب، ولی خیلی کم کم درگیر عوارض خیلی جدی بشن.

از یکی از گوش های میانیم، اون عقب. البته، در تمام مدت چشم هام میگفتن که مشکلی هست؛ قرمز شده بودن، و دچار تورم چشم شده بودم. درد شدید گوش داشتم. یک گوشم، و بعد گوش دیگرم. در تمام این مدت، اعضای خانواده تغییر خاصی در من حس نمیکردن. قرمزی چشم میتونست به خیلی عوامل مربوط بشه، از جمله آلودگی هوا که در بهمن ماه، ماه آلودگی هوای مشهد، اتفاقی تازه نبود. خودم هم اتفاقی حس نمیکردم. قبلا یک بار در همین وبلاگ از حساس شدن گوش هام به صداهای تیز مثل صدای زن، در این چند سال اخیر نوشته بودم. دانش پزشکیم هم کم بود.

تب خال هم که چیزی تکراری بود. یک تب خال روی لب، که ممکن بود به جاهای دیگه منتشر بشه، هم که در این 20-30 سال که در مرکز شهر زندگی میکردیم، چیزی جدید نبود. خلاصه، کسی شکی به بیماری خاصی نمیکرد.

خلاصه، مدت زمان طولانی فقط درد، و ورم گوش، همراه با ورم یکی از چشم ها داشتم. چشمانم خیلی حساس شده بودن. غدد اشکیم متورم شده بودن.

یک شب، شبی سرد، احساس کردم چیزی در بدنم، در اعضای درونی بدنم شکسته. اون شبی که میگفتیم نصف شبی ماشینی با بوی گازوئیل خونه رو درنوردیده بود. یکباره، جاهایی مثل کلیه، کبد و روده ها درد داشتن. آن شب، روی چشمانم خوابیده بودم. چشمام پف کرده بودن و من مچاله شده بودم.

در تمام این چند ماه، دوست داشتم چاق بشم. برای همین غذا میخوردم. بلد نبودم که هروقت گشنه ام شد، بگم نمیخورم. میوه کم میخوردم. داشتم اینطوری، در بدتر شدن اوضاع کمک میکردم. روزها زود بیدار میشدم، و شب ها تا اندازه ای که بشه گفت فقط 8 ساعت میخوابم، بیدار میماندم. گوش های من باید سروصدای طاقت فرسای برج روبرویی که حتی گوش یک آدم معمولی رو هم آزار میداد تحمل میکردن.

خانواده هم، نهایتش میگفت که تو باید بری دکتر! ولی تحمل یک مریض روی دستش، و مراعات آن را نداشت. یک جوری میگفت خوب شو دیگه! میوه، کاهو و سبزی در خانه زیاد شده بود، ولی تحمل خانواده برای خوردن یکسره سوپ و آش های مختلف در یک دوره طولانی بیماری در حد ماه ها سر اومده بود. کبدم حسابی چرب شده بود. یکباری میدیدی جوش چرکی رو صورتم پیدا شد. انگار خیلی چربی، و یا قند خورده باشم. در صورتی که در حالت معمولی اینطور نبود. چربی خیلی کم میخوردم، ولی گویی چربی زیادی خورده بودم. در مورد قند هم همینطور بود.

حس بویایی و حس چشاییم رو رفته رفته از دست میدادم. همزمان، به تمام غذاهایی که یک دیابتی رو دچار مشکل میکرد، حساس شده بودم. فشار خونم بالا رفته بود. فکرشو بکنید، من در تمام این سال ها تو این وبلاگ از پایین رفتن فشار خونم اعتراض کرده بودم. فشار خون یک ماهی را داشتم، و حالا مثل یک فشارخون بالا بدنم عمل میکرد. حس چشایی نداشتم و غذاها در فشار خون بالا، در خشکی چشم، و در تورم رو من اثر میکردن.

بعد از تورم گوش ها، نوبت تورم اعضای جلویی صورت بود. غدد بزاقی سمت راست، و بعد غدد بزاقی سمت چپ. دیگه میشد، حس کرد که حتی شاید چیزی در بدنم در حال حرکته. چیزی مثل توده ای تورم زا! تورم این غدد به حدی بود که دیگر با چشم میشد آن ها را دید. من فقط میگفتم مزاجم به هم خورده. گاهی چیزهایی میخوردم که به بدتر شدن بیماری کمک میکرد. درست نمیتونستم باهاش رفتار کنم. بعضی تظاهرات بیماری روی بدنم داشتم. مثلا یکباره لکه ای خونی روی جایی از پوست صورت جای لپ، که گویی مثلا خودم با دستم نشگون گرفته بودم. اینها برام بعد از یک ماه مثلا خوب بودن. چون دیگران میتونستن ببینن، که وضعیت بدنم عادی نیست، و با من به عنوان یک بیمار رفتار کنن.

بعد از یک ماه و نیم، یک روز هم روزه گرفتم. روز بعد که روزه گرفتم، پای چشمام سیاه شد. معلوم بود روزه هم خیلی برای این بیماری خوب نیست. البته، ماه بعدش دو روز پشت سر هم روزه گرفتم که با سیاه نشدن پای چشمام معلوم بود که رو به بهبودی خیلی کندی هستم. ورزش رو شروع کرده بودم. تنها چیزی که احساس میکردم، بدتر نمیکنه و ناگهان اثر معکوس نداره، همین ورزش بود.

زمان به کندی سپری میشد. کم کم حس چشایی من برگشت. یک سری عوارض بهبود پیدا کردن، ولی همچنان عوارض دیابت باقی موند. که اون هم احتمالا در خیلی دراز مدت و با طی دوره آلرژی و تورم ناشی از ماه های فروردین و اردیبهشت باید بهتر بشن.

تجربه ای که من در مورد این بیماری داشتم، بهبودی بود. ولی خیلی کند و خیلی تدریجی. صبر و استقامت نه تنها خودم، بلکه خانواده رو میطلبید. و در شرایط آلودگی هوا، عوارض بسیار زیاد.  این بیماری عوارضش خیلی زیاده و شاید در خیلی درازمدت در حد سال طول بکشه، آدم بخواد بهبود پیدا کنه.


بعدا اضافه کرد: تظاهرات بیماری در بدن من مثل آنفولانزا و یا سرما خوردگی نبود، برخلاف این حرف رایجی که پزشکا همه جا پخش کرده ان. این تظاهرات مثل همون تظاهراتی بود که قبلا باهاش سال 96 مواجه شده بودم. کرونایی که اثر آبریزش بینی در اون به اون صورت دیده نمیشه. تب و لرزی که باهاش مواجه میشی کم و ناچیزه. سال 96 حالت استفراغ و تهوع مبرز بود، ولی دلیلش این بود که جای دیگه رو درگیر نکرده بود. اگر این بیماری جاهای دیگه رو درگیر کنه، که میکنه، تظاهرات بیماری مثل آنفولانزا در برابر بقیه تظاهراتش ناچیزه. درد در غدد شاید بقیه آثار رو بیشتر تحت تاثیر خودش قرار بده. خیلی به ندرت من سرفه کردم، که اونم میتونیم بگیم خاکی چیزی برای یک تک سرفه اثر گذاشته بود. بیشتر حساسیت به ذرات معلق هوا بود که من داشتم. با یک گردو خاک، و با یک باد قبل از بارون فشار خونم بالا میرفت!

بعدا اضافه کرد 2: بقدری در مورد این بیماری و علائم اون بد اطلاع رسانی کرده ان، که هی من باید نکته و تبصره اضافه کنم. همونطور که قبلا هم گفتم اون تبی که دکترا از داشتنش مدنظرشونه تا بگن این بیماری رو گرفته ای، ناچیزه. یک چیزیت میشه که در دمای معمولی احساس میکنی خیس عرق شده ای. البته، از قدیم هم گفته ان که تب نشونه خوبیه، یعنی بدنت داره با بیماری مبارزه میکنه. آیا این تب رو فقط تا همون 15 روز، یک ماه اول حس میکنی؟ یعنی، آیا این ویروس ظرف همون 14 روز که بیماری نشونه هاش بروز کرد در بدن باقی میمونه؟ راستش، من میکروسکوپ ندارم که این ویروس رو ببینم، ولی نشونه های مبارزه بدنم رو که میبینم، از مثلا دوباره بادکردن غدد بزاقی و عرق سرد کردنو اینا بعد از سه ماه تظاهر بیماری، از بهمن ماه، باید بگم که در مورد من اینطور نبود. یعنی، الآن اگر من دوباره مثل بهمن بلد نبودم، روزها کوتاه بودن، و شرایط آلودگی هوای بهمن دوباره برمیگشت، احتمالا این علائم بازهم با همون شدت بهمن ظاهر میشدن. در مورد من که اینطوره. هنوز بعد از سه ماه یکباری میبینی در یه حدی غدد بزاقی با آلودگی هوا درگیر میشن، و شب ممکنه از تب سرد خیس عرق بشی.

بعدا اضافه کرد 3: و درد گلو، از علائم دیگه ش بود، به نحوی که انگار خار رفته باشه اون تو. وقتی مثلا آب میخوردم یا غذایی که نیاز به پردازش داشت، اون ته گلوم نزدیک گوش های میانی درد میکرد. انگار مجموعه ای خارهای ریز کاکتوس رفتن تو گلو و حالا جاشون مونده و درد میکنه. این هم با شدت اولیه شروع شد و کم کم از دردش کم شد.

بعدا اضافه کرد 4: یک جایی وسط حرفام گفتم خشکی چشم. این یکی خیلی برام ویژه شد در این ایام کرونا. مخصوصا که در حالت هوای آلوده چشم خشک میشه، و یا در حالت خوردن غذاهایی که برای یک دیابتی بده، مثل غذاهای سرخ کرده و ادویه دار، در یک شدتی زیادتر میشه. وقتیم میگم خشکی چشم، از قرمزی، اختلال رگ، و آبریزش، قی خونی، شروع میشه تا خونریزی. کمی که رژیم رو رعایت کنید، و هوا رو هم مرطوب و تمیز نگه دارید تا حد کم شدن وضعیت بحرانی چشم به سطح قرمزی فقط میتونید پیش برین. من بررسی کردم، یک چیزی مثل شالازیون در مورد چشم پیشنهاد شده بود که میگفت مثلا تا 6 ماه ممکنه خوب شدنش طول بکشه. شالازیون، اونطور که بررسی کردم، چربی زیر پلک هست. نشانه مشترکی داشت، وضعیت چشمم با شالازیون، و اون هم اینکه وقتی مثلا خوابیده ام، بیشتر از اشک از چشم میاد، و در حد آب عفونی هست. شباهت به قی داره، ولی چیزی تو چشمم نرفته که. اگر فرض کنیم که ویروس ها تو چشم نیستن. نگاه که کردم چشمم بیشتر دچار اختلال رگ بود، تا چربی زیر پلک. حدس میزنم همون حداقل 6 ماه برای خوب شدنش طول بکشه، ولی شالازیون نباشه.

بعدا اضافه کرد 5: بی اشتهایی، و از اون بیشتر سوءهاضمه. و یبوست. اون اوایل به بوها خیلی حساس شده بودم. با بو احساس میکردم عفونت بدنم بیشتر میشد. مثلا یک چرخ خیاطی بالا سرم بود که بوی پارافینش اذیتم میکرد. یا شبی که مادرم جگر سیخ زده بود، فرداش غدد بزاقی زیر چشم پرکارم، همراه با دندونام حسابی باد کرده بود. خیلی برام سخت بود، چون عادت غذایی دیگه ای داشتم و غذایی که میخوردم قبلا برام مشکلی درست نکرده بود. ضمن اینکه نمیدونستم که مثلا بیماری مثل کرونا با دستگاه هاضمه چی کار میکنه. چون نمیدونستم ویروس وارد بدنم شده، باهاش مبارزه هم نمیکردم، پس یه مدتی رو به بدتر شدن رفته بودم.

از علائمی که نشون میداد که دولت و رسانه هم میدونست، تکذیب بسیار شدیدی بود که میکرد. تکذیبی که قبلا مشابه اون رو وقتی قیمت سکه از یک میلیون تومن پرید به سه میلیون و ظرف 15 روز به 4 میلیون، دیده بودیم. و عجیب که هر دوبار ما بهش شک نکردیم. از اون تکذیب های عجیبی که قبلا مشابه اون رو در ریاست هواپیمایی ایران، در ماجرای سقوط هواپیمای ایران-اوکراین دیده بودیم. من، فقط کمی اطلاعات یک شاهد رو گفتم که تخصصم اینها نبود. اون ها هم ابزارهای بهتری، هم تعداد گزارش های بیشتری داشتن، و اصلا اگر علم نداشتن، رئیس نمی شدن. در مورد سقوط هواپیمای ایران-اوکراین هم همینطور بود. کمی پزشکی بدونی، و کمی فیزیک بدونی باید سریع، حداقل بگی موارد مشکوکی هست، و نه اینکه شدیدا تکذیب کنی. دفعه بعدی، باز هم اخبار رو با این دیدها نگاه میکنم، ببینم میتونم یاد بگیرم کی چه اتفاقی افتاده!

وقتی، چشمام قرمز شده بود، چشمای خیلی ها قرمز بود. همزمان همین جا اطلاع رسانی میکردم. خون که از چشمام اومد، اطلاع رسانی هم میکردم. از اون مهم تر، در این مدت، داروخانه ها، مملو از حضور مردم بودن. یه عده ضدعفونی کننده میخریدن، و یه عده هم مثل من دنبال دارویی بودن که شاید کروناشون درمان بشه. الآن اون شلوغی داروخانه ها دیگه نیست. در استانداری جای خونه ما یک طبقه به مبارزه با سلاح های بیولوژیک سالهاست که اختصاص داده شده. راز این حرکات عجیب دولت ها و سعی در مسکوت نگه داشتن این اپیدمی ها چیست؟

بعدا اضافه کرد 6: حالت تهوع، خیلی ناچیز. به همون ناچیزی تب. از چیزایی که برام عجیب بود، این بود که نمیتونستم لب به ارده بزنم. کنجد آسیاب شده ای که همه کلی ازش تعریف میکنن. اصلا به لب زدن نمیرسید که حالا بخوام از خوردنش حالت تهوع داشته باشم. فکر میکنم فشار خونم با لب زدن به ارده بالا میرفت. برای همین ازش زده شده بودم. تا حدود دو ماه-سه ماه.

بعد از اون ماجرا، دیگه جرئت نداشتم حتی برم تو حیاط. البته، هوا هم خودش آلوده بودو حق هم داشتم. قضیه کرونا رو هم افشا کرده بودندو به جز آلودگی های مرسوم، بوهای خاصی که ما فرض میکردیم برای ضدعفونی میزنن هم میومد. اینکه میگفتن هوای بهار رو تنفس کنید و از اون دیگه نباید گذشتو گذاشته بودم کنارو خیلی خودجوش هوس هم نمیکردم برم بیرون، و یا لااقل سعی میکردم نفس نکشم توش دیگه. یکسره از اون موقع به بعد، فقط با ترس و لرز گاهی به زور لای پنجره رو باز میکنیمو زود میبندیم. قبل از کرونا هم من خودم میخواستم دیگه بیرون از خونه نرم، صرفا به خاطر ترافیکو آلودگی هوا. فوقش به خودم گفته بودم، نگاه میکنم اگر ماشین ها تو ترافیک نشسته ان بیرون نرم دیگه. ولی تا یک سال این تفکر رو گذاشته بودم کنار، تا اینکه کرونای حاد همه گیر شد. حالا که کرونای حاد همه گیر شده، اصلا دلیلی برای بیرون رفتن نمیبینم. حتی یک درصد هم احساس نمیکنم بصرفه که بیرون برم. فکرشم نمیکنم.

بعدا اضافه کرد 7: درد گلو، فقط مال سر گلو نبود. اغلب، بعد از بلعیدن بود، ولی فقط به اون تعلق نداشت. یعنی مثلا درد شامل غدد بزاقی هم میشد، شامل انتهای گلو (سر دوشاخه شدن نای) هم میشد. و زمان خاصی بهش تعلق نداشت. یعنی، الآن هم آلودگی هوا زیاد بشه، یه وقت میبینی جای سرشاخه های نای بعد از سه ماه که شروع شده، درد میکنه، ولی خب، نه به اون شدت اول. تنگی نفس رو خیلی نمیتونستم تشخیص بدم، چون مثلا این تنگی رو میتونستم ارتباط بدم به کمبود اکسیژن، آلودگی هوا و غیره. بعنوان نشانه، خیلی نشانه قابل تشخیصی نبود. یعنی، اصلا خیلی تمیز دادن مشکلات ناشی از آلودگی هوا (ذرات معلق فلزی مثل سرب)، با مشکلات ناشی از خود کرونا قابل تشخیص نبود. با این وجود، یک تفاوت ها و شباهت هایی بود که میشد آلودگی کرونا رو از بقیه مشکلات آلودگی هوا تمیز داد.

بعدا اضافه کرد 8: آبریزش بینی. به اون صورت معنی نداشت. یعنی واقعا میشه گفت یکی از تفاوت های اصلی حساسیت فصلی، آنفولانزا و سرما خوردگی تو همین قسمته. کرونایی که من گرفته بودم عفونت داشت. عفونتی شفاف و سبز، منتشر در تمامی نواحی سینوس ها. ولی مثل آنفولانزا و سرماخوردگی، و یا آلرژی، بدن رو تر نمی کرد. برای تر کردن، واقعا بدن در زحمت بود. این کرونایی که من گرفتم بیشتر خشک میکرد، و بدن برای تر کردن به زحمت میفتاد. پس، آبریزش بینی به اون صورت توش معنی نداشت. البته، چیزهایی مثل خارش به وجود آمده ناشی از خوردن اسفرزه در حد دو روز، برای بدن دردسرساز بود. مثل همیشه (یعنی قبل از کرونا هم)، اسفرزه زیاد نمیتونستم بخورم. اصلا یک دلیلی که میگم این بیماری رو نباید تو دسته آنفولانزا قرار داد، سر همین خشکی که تو بدن ایجاد میکنه. این بیماری آب بدنو میکشه. کرونا بدن رو خشک میکنه. اما، اینکه میگن اگر خارش داشتین، پس احتمالا آلرژیه و کرونا نیست، احتمال ضعیفیه. چون مثلا در بدن من علائم کرونا وجود داره، و از طرفی هم در این مدت 2-3 ماهه گاهی جای این غدد اشکی متورم میخاره. طبیعی هم هست. عفونت کرده، و حالا جای عفونت میخاره. من یادمه اون موقع هم که این غدد بزاقی لپ سمت راستم باد کرده بود، ممکن بود جاش رطوبتی مثل عرق بیرون بزنه، و ممکن هم بود کمی بخاره. البته، این خاریدن، مال خاریدن جایی عفونی هست که متورم شده، و با خاریدن حساسیت فصلی فرق میکنه. با تمام این حرفا، خاریدن حساسیت فصلی در بدتر شدن عفونت کرونایی موثره. و به طور کلی، میتونم بگم کرونا در بدن من سودا رو زیاد میکنه، و آنفولانزا، سرماخوردگی، و حساسیت فصلی، بلغم رو. در واقع، واکنش بدن به حساسیت های آلرژیک بیشتر از نوع خلط آوره، ولی در کرونا بیشتر خشکی هست.

بعدا اضافه کرد 9: آیا من از راه هوا کرونا گرفتم؟ تا اونجا که یادم میاد، نه. کرونا، تاثیر آلودگی هوا رو به صورت تصاعدی روی من زیاد کرد، ولی اینکه از طریق هوا کرونا گرفته باشم، هرگز به ذهنم خطور نکرده. من، خیلی به کثیفی اون نقطه از چین فکر میکنم که میگن در یک خیابون آلوده و از طریق خرید و فروش حیوان، انتقال صورت گرفته. این کرونا، از سال 96 تا اونجا که خودم ثبت کرده ام، بوده. این کرونا، رو من شاید اولین بار، از یک حیوان آلوده مثل خوک گرفتم، و نه حتی گربه، سگ و یا خفاش. خوک، از نوع زشت و سیاهش، چرا میگم خوک؟ دلیلش اینه که تا حالا ندیده ام، حیوانی مثل خوک، انقدر بخواد خودش رو به انسان نزدیک کنه. کجا؟ در جایی مثل انباشت  زباله انسانی. چون خوک هایی داریم که مثل سگ ها دور زباله ها میگردن، و به دنبال غذان. بعد، اصلا درنظر نمیگیرن که نجاستو رفته ان با اون پوزه شون بو کشیده ن، مزه کرده ان و وارد بدنشون کرده ان. میرن تو زباله ها میگردن، بعد میان خودشون به هرکی سر راهشون قرار بگیره میمالن. یک جورایی خودشون برای آدم لوس میکنن. حیا ندارن. حتی از گربه هم حیاشون کمتره. در شهر من، مشهد، و دقیقا اون وسطاش که من هستم، لااقل میدونیم که سیستم دفع زباله قوی ای داره، اما، آیا همه شهرها این سیستم رو دارن؟ نه.

مردم (حتی مشهد) زباله هاشون رو در طول روز ولو میکنن تو خیابون ها، و خرابه ها. بعد، از کارهای روزانه شون اینه که رد آدمایی رو بگیرن که از کنار این زباله ها رد میشن. در مشهد، که اینطوره. در شهرهای کوچکتر بدتر. سیستم دفع زباله، تا اونجایی که من دیده ام، حتی میشه گفت در شهرهای کوچک خیلی هم معنی نداره. پس، من کرونا رو بیشتر از یک ناقل حیوانی که داشت از کنار زباله ها رد میشد، گرفتم و نه حتی یک ناقل انسانی، و یا آب و هوا.

البته، اینکه گفتم شروع ماجرا بود. این بیماری طولانی مدت میمونه. ادامه ش با انتخاب قبلیمون با ترامپ رقم خورده. بعد از اینکه از عفونت های بدن های ما شیرابه، در خیابان ها راه افتاد، گام بعدی تحرک این بیماری شروع شد. تصمیم گرفته شد، تا دست فروشی ها راحت تر جمع بشن، حتی با مرگ دست فروشان، اتفاق خاطره انگیزی بود. به همون خاطره انگیزی که ترامپ رو باهاش انتخاب کردیم. شیرابه هایی از بدن های عفونی ما در خیابان ها راه افتاد و ما فقط شاهد شروع ماجرایی بودیم که در اون مرگ آدم هایی رقم میخورد که تا الآن، هنوز شاهدشیم.

بعدا اضافه کرد 10: آیا روزه داری برای کرونا خوب است؟ بالای متن اشاره کردم که در روزهای اول بیماری که دچار میشین، خوب نیست. ولی من از همون اول که بی اشتها شده بودم دوست داشتم روزه بگیرم. رژیم غذاییم رو که باید عوض میکردم. به اون خواهر رژیم شکنم باید تاکید میکردم دیگه انقدر با این شیرینی های گاهو بیگاهش برای ما رژیم شکر تجویز نکنه، و از طرفی هم خودم باید رژیم خاصی رو ترتیب میدادم، ولی هنوز هم باید یک چیز عوض میشد. اون این بود که باید به صورت طولانی مدت، برنامه ریزی میکردم که چیزی نخورم. این کار ساده نبود، و براش باید دلیلی میداشتم. در یک مدت طولانی، در کمتر از سن یک انسان سالمند، من هم لاغرتر شده بودم و هم از قدم کم شده بود. این از نظر روانی این تاثیر رو من داشت که بی مهابا بخورم، تا بلکه بتونم اول با چاق تر شدن بتونم حداقل به قد سابقم برگردم. بهترین کار، برای ترک این اعتیاد، یک چیزی، یک دلیلی، مثل روزه بود. پس، الآن که ماه رمضونه و سه ماهی هم از اولین روزهای بیماریم میگذره، خوشحالم، چون دلیل خیلی قانع کننده ای برای روژه داری دارم.

نکته بعدی، التهاباته. آیا التهابات کرونا فقط تا همون روده، است؟ خیر، شیمیایی که نزده ان. ویروس کرونا درون سلول های بدن نفوذ میکنه. در روزهای اول که بیشتر ملتهب بودم، ترشحات واژینال، به این معنا که آلودگی خارجی تا اون حد، وارد بدن شده داشتم. یادمه، روزی که لرز خفیفی در ماهیچه های ران پام حس کردم، قرمزی هایی کم رنگ در همون قسمت، انگار که نشگون گرفته باشن، روی پام ظاهر شد. اون روزی که قرمزی پر رنگ تری روی لپم در صورت ظاهر شد، شاید هفته دوم بیماری بود.

بعدا اضافه کرد 11: امروز آمار و ارقام جالبی میدیدم. اینکه مثلا تست کرونا 800 هزار تومنه (خیلی گرونه!)، و دیگه اینکه امروز 7/2/99 تازه آمار فوتی ها رسیده به اون روزی که اینا شروع کرده بودن به آمار دادن! این هم از اون عددهای عجیبه! من داشتم از همون دیر خبر دادنشون ایراد میگرفتم، حالا اینا دارن میگن برگشته ایم به آمار روز اول که داده ایم. خداییش برای منکه قبل از این آمارها بیماری رو گرفته بودمو تموم شده بود و رفته بود، و البته مرتب هم هی میگفتم که خیلی ها گرفته ان، این عدد بالاست. حالا، شماها احتمالا خوشحالین، به خاطر اینه که همون جریمه 500 هزار تومنی حضورتون با ماشین در دوران قرنطینه تعطیلات عید، هم بالا نبوده، و یا این عدد تست کرونا که 800 تومنه هم براتون ناقابله.

اما، از کرونایی که من گرفتم. این مطالب رو مینویسم و دوست داشتم کسایی بخونن که امکانات کمی داشته ان، و بدون هزینه میخواستن یک شمه ای از این بیماری دستشون بیاد.

یادمه، روزهای اول که کرونا گرفتم، تقریبا میشه گفت که نمیدونستم گرفتم. خب، خیلی سخته بتونی تشخیص بدی. اونم برای چیزی که جدیده و علائمش رو تا حالا کسی بهتون گوشزد نکرده. من اینطوری بودم. یادمه تقریبا هر اشتباه نکنی رو تو همون 14 روز اول سر این بیماری کردم. از جمله اشتباهاتم هم این بود که این کش شلوارم تنگ بود، حسابی، بعد واقعا، عقلم هم نمیکشید شلوارمو عوض کنم. همینطور تنگ، تحمل میکردم . حالا اینا رو گفتم، برای کرونا آمادگی داشته باشین، خواستین بگیرین، لباس مناسب بپوشین.

بعدا اضافه کرد 12: وقتی میگم اشتباهات زیادی اون موقع داشتم، از تعداد زیادی اشتباه حرف میزنم. از جلمه اونها این بود که بعد از مدتی خمیردندانی رو استفاده کردم که توش دی اکسید تیتانیوم بود. با خودم گفتم که یک روز درمیان که اشکالی نداره. بعد پماد زینک اکسیدی استفاده کرده بودم که خیلی وقت بود همینطوری رو زمین بود. میزدم به یکی از جوش هام که بره. دیگه، از اشتباهاتم استفاده از کرم مرطوب کننده ای بود که عطر غیرطبیعیش حتی بعد از اینکه حساسیتم نسبت به بوها رفته بود، بازم تا وقتی ظرفش رو نشسته بودم نمیرفت. یعنی بعد از اینکه ظرف کرم رو هم شستم بازم بوی عطرش آزار دهنده بود. این اشتباهات به اضافه یکسری اشتباهات زیاد دیگه، کار خدا، دقیقا تو آلودگی هوا و روزهای کوتاه و سرد سال، همراه بشن به یک پدیده اضافی دیگه، چی میشه؟ اثر تصاعدی یک اشتباه!، طوری که هربار برگردی عقب و بگی اگر اون کرم نبود، اگر اون روز این یک حرکتو نمیکردمو اینا

بعدا اضافه کرد 13: این روزا تصویر بچه هایی رو نشون میده که به مدرسه برگشته ان، و حالا یک ماسکی رو هم به صورتاشون زده ان. تقریبا میشه گفت که این کار فقط 10درصد شانس ابتلا یک بچه و حذف چرخه انتقال ویروس کووید-19 و هر ویروس دیگه ای رو کاهش میده. فکرشو بکنید، این بچه میخواد بره دستشویی، و بعد از دستشویی میخواد دستاشو بشوره. بالفرض اگر که مامور هم گذاشته باشن که بزرگو کوچکش رو بشوره، و اون مامور هم حواسش به بچه باشه که دستاش رو هم میشوره، فکرشو کردین که وقتی دستشو زد به شیر آب، چه تعداد ویروس از شیر آب به دستش منتقل میشه و چه تعداد ویروس خودش منتقل میکنه؟ منکه گاهی جای شیر آب بزرگسالان فهمیده میرم، فرداش این ویروس تبخالم عود میکنه. فقط مثلا کافیه حواسم نباشه و مثلا بخوام وضو بگیرم. در یک مرحله که خواستم بعد از آب زدن به دستم آب بزنم به صورتم، همینکه دستم به لبم بخوره، فرداش ویروس تبخال گرفته ام. البته، فقط این هم نیست. یادمه وقتی غذا با قاشق یکبار مصرف پلاستیکی، و یا ظرف یک بار مصرف پلاستیکی هم میخوردم همین اتفاق میفتاد. ویروس، ویروسه. از نظر انتقال رفتار یک ویروس مشابه دیگری هست. واقعا قابل تصور نیست، که چه تعداد قراره انتقال ویروس در جامعه و یا افزایش آمار مرگو میر داشته باشیم.

بعدا اضافه کرد 14: ویروسی که من گرفته ام، الآن از اول بهمن تا امروز که 16 اردیبهشته، در تنم مونده. حالا اینکه میگن کرونا-2019 تا 6 هفته بیشتر در بدن نمیمونه رو دیگه نمیدونم. البته، من نمونه شاهد خوبی نیستم. شاید ویروس دیگه ای گرفته باشم، ولی فکر میکنم ویروسی که دارم به بقیه لااقل از نظر تماس با وسایل شخصیم قابل انتقال باشه.

بعدا اضافه کرد 14 خرداد 1399: چقدر طول میکشه که اگر یک بار کرونا گرفته باشی، دوباره که در معرض ویروس قرار گرفتی بازم بروز کنه؟

دو روز پیش مجبور شدم به خاطر سهام عدالت برم بانک تا بگم هرچی دستم هست از اون 30% میفروشم. روز اول که کارمند بانک گفت سیستم کار نمیکنه فردا بیا و روز دوم هم که دیگه اگر نمیرفتم تا سیزدهم بیشتر وقت نداشتم. پس باید میرفتم. قبلا هم که دولت و کارگزاری رو امتحان کرده بودمو اعتباری بهشون نبود. کلا، خیلی مجهز با ماسکو عینکو دستکش رفتم بانک. روز اول، که خیلی چیزی بروز نکرد، ولی احساس میکردم هرلحظه ممکنه چیزی مثل تب خال تو تنم بروز کنه که نکرد. روز دوم، البته ترافیک خیلی بیشتر بود. دیروز هم ترافیک باز از اون روز دومی که من رفتم بیرون تو مشهد، بیشتر بود. خب قرار بود این چند روزه تعطیل باشه دیگه، ملت ریخته بودن تو ماشین هاشون و به مقصد احتمالا باغو ویلاشون همه جا رو گرفته بودن. دیگه، حسابی دلیل برای بروز علائم کرونا تو من بالا رفته بود. البته، من قبلا هم گفته بودم، بهترین علامت برای نشانه تو من همین بثورات جلدیه. قبلا یک بار تو پام خونمردگی دیدم. بعد یک بار قدر یک نشگون خونمردگی جای فک پایین. و این دفعه، یعنی دو روز پیش، قدر یک خراش خیلی کوچیک. از نظر علائم اطرافیان در بیرون هم، کسیکه کارمند بانک بود، چشماش قرمز شده بود. تقریبا میشه گفت که خیلی ها تو این دو روز اخیر من دیدم که چشماشون قرمز شده بود. آدم میگه التهاب گرفته طرف. حالا شما فکر میکنین من چقدر بیرون بودم؟ کمتر از یک ساعت. حتی مادرم هم که دیروز رفته بود پارچه بخره، در همین حد بیرون بود. ولی چشما همه قرمز. البته، امروز هم اعلام کردن که وضع کرونایی مشهد جدی شده، و اسمش کنار قزوین، و بوشهر و شهرهای قرمز رفته. دیگه شما خودتون حساب کنید. با این وضع، اگر کسی کرونا گرفته دوباره نمیگیره؟

اصلا این حرفا نیست. میگیره و تجمع ویروس کرونا در وجودش برحسب آنچه که بیرون تجمع کرده و میزان آلودگی هوا بالا میره. البته، میزان ایمنی بدن و رعایتو اینا هم در کمتر شدن احتمال دوباره ویروس گرفتن موثره.

به اسم فامیل

خوبه ما زمان گلدکوییست نبودیم. به این فامیل گنده کرده ما که یاد میدن چطوری فامیل خودتونو بخورین.

رفته ام اهواز، دائیه اشک تو چشماش میریزه میگه این قسمت جدید «نهنگ آبی» رو هم بالاخره دانلود کردم، بیا ببینیمش! منم موقع دیدنش عوقم میگیره. چرا براش مهمه که انقدر این برنامه رو ببینه؟

وقتی حدود 20 سال پیش با زنش اومد مشهد، ما فکر کردیم میمونن. با دل ساده مون فکر کردیم چشمی به مال و اموال پدر مادرش نداره. ولی تو جلسات بازاریابی یاد گرفته بود، که اول از فامیل و بهتر از فامیل شروع میشه. اومد و با عصبانیت رفت. در حالی که عصبانی بود که مادرم دو سکه بهشون داده بودو اینا پس ندادن. همون موقع تمام فامیل متفق القول مطمئن بودن که این حقه یک پسر تو فامیله که از خواهرش اینطور بکنه.

سر دو تا سکه و چهار تا سکه با ما بحث میکنن، و حالا بعد از اینکه قرض الحسنه ای از سر خیرخواهی گرفت، کی پس داده و کی گرفته؟

میگی طبقه پایین خونه شما اون یکی برادره بوده، چشماشو درمیاره و میگه، نه اون ما بودیم. اصلاح کن حرفتو ما بودیم!

میگم من با برادرم رابطه ای ندارم. دست پیشو میگیره که پس نیفته. خودش زودتر بهم اس ام اس میده که شماره برادرت رو بده!

اون یکی فامیل های خانواده بابام هم هستن. تمام اون حرکات زشتی که ممکنه یک نفر تو این فیلما و شخصیتای بد داستانا رو برای گرفتن ارث و تقسیم مال و اموال باید داشته باشن، دارن. یک مشت آدم پولکی، که در باند بزرگ شده ان! در دایره ای باندی که بهشون یاد میدن فامیلتو گوه کن، فامیلتو بخور...

تازه، یک سری فریب هاشون هم ما میشمریم که نخوردیم. این شبکه های بازاریابی چی کرده با روابط فامیلی؟


پ.ن: یک انیمیشن درست کردم. در تاریخ 31 دسامبر2019 فرستادم برای یک مسابقه ژاپنی. دختر معمولی از آلمان، گفت این بهترین روزمه. من تا زمانیکه چند وقت بعد، دیدم داستان انیمیشن منو برداشته ان تا به یک تیم آلمانی بدن دوباره سازی کنه، به اسم آلمان، نمیفهمیدم که چرا این روز بهترین روزشه. حالا میفهمم چرا دایی محمد من از تمام کارهای من بدش میاد، ولی از «نهنگ آبی» خیلی خوشش میاد. تو یک باند بازاریابی توخول پخول که باشی، بازی مزه بیشتری میده. چه اهمیتی داره که کسیکه داره کاری رو ارائه میده و له کرده باشیش، کی باشه، مهم اینه که اسم نهنگ آبیو باد بدی بره بالا!

یک کانال درست کرده ام، اسمش اینه که اینترنت آزاده. فقط کسایی محتوای تولیدی منو میبینن که تعیین کنن ذائقه مردم چی باید باشه! اونا نشسته ان تا بگن کی چی ببینه! انقدرم ما رو بی کس و پپو گیر آورده ان، که فرض نمیکنن بعضی کارها رو قبل از اینکه به صورت مجازی تو اینترنت پخش کنم، نشون آدمهایی مستقیم و به صورت فیزیکی دادم.


بعدا اضافه کرد: در مورد کرونا (COVID-19) خیلی به حرفای این پزشکا توجه نکنید. اینکه میگن کسیکه در بدنش پادتن کرونا تولید شد تا آخر عمر دوباره مبتلا نمیشه، صحت نداره. من خودم شخصا سال 96 یک بار کورونا مدل اون سالو گرفتم. از همون سال ها هم قبلا گفته بودم که نرخ تب خال زدنم با ویروس تب خال بالا رفته. امسال که مدل جدید کورونا رو گرفتم، وضع فرق میکرد. واقعا احساس کردم که با ویروسی کاملا متفاوت و مرگ بار طرفم. هرچند که رژیم درستی رو رعایت نکردم که عوارض زیادی از بهمن تا همین الآن دارم تجربه میکنم، با این وجود قرار نیست دوباره خودمو در معرض کوروناهای جدید قرار بدم. 4 ساله که وضع ویروس پراکنی ها تا این حد وخیمه، و هربار هم من هی بهتر نشده ام. کلا هم دیگه دلیلی برای بیرون رفتن نمیبینم.

پدر تراریخته

پفک بخور، تراریخته بخور. تراریختگیش خوبه. تو علم نداری که میگی تراریخته بده. ما الآن به عنوان درس مدرسه به شما نشون میدیم که تراریخته خوبه!

تو که به بچه ت میرسی میگی حضرت صادق گفته روزی 21 مویز بخور، و بعد در سال 2001 برای بچه ت مویز 40000 هزارتومنی میخری بخوره، بایدم پدر تراریخته باشی.

تو که در نظام جدید تیک دانشگاه فرهنگیان میزنیو معلم میشی بایدم اینطوری در یک نظام عجیب غریبی تبلیغ تراریخته رو تو مدرسه مجازی شبکه آموزش برای بچه های کل ایران تبلیغ کنی. اونم پخش زنده.

تو که صحبت کردن بچه ت با بچه های مردمی افتخاری باید باشه برای بچه های دیگه، بایدم اینطور تبلیغ تراریخته بکن.ی.

تو که بچه ت از بازار چیزی نمیخره بخوری. میری میپرسی زیره ت اصله؟ بچه ت یاد گرفته اگر زیره بخره، اصلشو بخره، ولی تو کتاب های مدرسه مقاله انگلیسی میاری با rat که معلوم نیست ورزش کرده، نکرده، به ما اثبات میکنی که تراریخته و تراژن خوبه! فقط با نه مورد بررسی کرد که تراریخته میبینید، جای بدی و نگرانی نداره!  حالا هم این آلمانی ها میان میگن ما باید فرهنگ شرقی رو تعمیمی بدیم، ما اومده ایم جای اونا رو بگیریم. جاهامونو عوض کنیم. تلویزیون آلمان نشون میده ما نمیدونیم چرا دختر به دنیا میاد بدون دست، میگن از بس بهش تراریخته دادیم! حالا اینا میگن با وجود کرونا که انقدر آدم بالغ داره میکشه، تراریخته، بد نیست. خوبه، آقا خوبه. معلم خوبه، تراریخته خوبه، نظام آمووزشی ایران، خوبه. آلودگی هوامون که به چین نرسیده، مرگ کرونامون که به آمریکا نرسیده، ما بعد از ایتالیایم.ماها خیلی خوبیم....

یک اتفاق بینابینی باید بیفته، چون تغذیه دچار بحران شده. میاد تو تلویزیون مجازی شبکه صداسیمای جمهوری اسلامی ایران، میگه پس ببینید تراریخته بخوره تو شکماتون! بینابین بخورین!

ماها اصلا نه دولتمون خصولتیه، نه نظام آموزشیم استکباریه، نه اصلا میدونیم استکبار یعنی چی، و نه میدونیم انحصار یعنی چی. فقط باید تراریخته بخوره تو شکممامون چون چاق شدیمو یک موش از ما بهتر تونسته نتیجه بگیره که تراریخته خوبه.


پ.ن: من هی اومده ام میگم چشما این مغازه دارا قرمز شده. چشمم دراومده، خودم رفته ام هی گشته ام، مثلا درآورده ام، آلودگی هوا بوده مثلا. هیچ کس. هیچ کس نگفت که کرونا بوده. فقط بعد از 2 اسفندو انتخابات علم پیدا کردن که کرونا اومده. قبلش هم هی داشتن دنبالش میگشتن. این تلویزیون هی میگفت چین، هی میومد چینو میشمرد، ما نفهمیدیم داره میگه کرونا ایران اومده. ما نفهمیدیم باید از افعال معکوس استفاده کنیم. هیچ کس نگفت، هیچ مقاله غیررسمی تو این اینترنت لعنتی نگفت که این مردم یک ماااااهه که کرونا گرفته ان. و میدونستن. میدونستندو باید اون پشت پنجره اتاق من، دود نصف شب شهرداری چی راه مینداختن. این دولت خائن. این مملکت خائن. این حکومت خائن. این نظام فاسد...

بلعم باعورا

دختره گفته: «پدرم در تمام عمر یک رکعت نمازش قضا نشده ، یک شب نماز شبش ترک نشده ، همه روزه هاش رو کامل گرفته ، برای همین هر چی از خدا بخواد خدا روشو زمین نمیندازه ، حتی اگه دعای بد در حق دخترش باشه ، حتی اگه به ناحق باشه.»

این دیگه خیلی دروغه. ما شنیده بودیم که دعای پدر هر قدر مستدام باشه، خیر دنبال فرزنده. ما خیلی هم شنیده بودیم فلانی، معمولا دایی هاشون خیلی مستجاب الدعوه بودن. همه تو فامیلشون معمولا یک مستجاب الدعوه دارن، که معمولا دایی ها بودن. الآن ورژن جدیدش اینه که باباهاشون مستجاب الدعوه باشن. اون هم از نوع بلعم باعوراش. حتی اگر به ناحق دعا کنه، چون فقط نماز خونده مستجاب الدعوه شده.

بلعم باعورا ماجراش تو تاریخ اومده. دانشمند مذهبی بود که هرکاری میخواست بکنه، دعا میکرد و برآورده میشد. از علمای بنی اسرائیل بود و اسم اعظم میدونست. یک بار با هزار ترفند راضیش میکنن بره به ناحق بنی اسرائیل رو نفرین کنه، ولی هرکار میکرد نمیشد. اون زمان بنی اسرائیل مومنانی بودن که خدا و فرشتگان خدا با اونها بودن. خود اون دانشمند که اول نمیخواست بره نفرین کنه، ولی بعدش هم که اغوا شد، فرشته ها و اسباب و وسایل حرکت این عالم نمیذاشتن این کار صورت بگیره. آخرش به هزار زحمت این بلعم باعورا رفت که نفرین کنه، ولی طوری شد که اون نفرین میکرد، خدا هم کاری کرده بود نفرینش به دعای خوب ترجمه بشه. زبونش برعکس عمل میکرد. نفرین میکرد، دعا به حق بنی اسرائیل میشد.

حالا با اینهمه تاریخ که میدونیم، آیا این درسته که یکی بگه بابام انقدر مستجاب الدعوه بود که حتی اگر به ناحق کسیو نفرین کرد هم دعاش بگیره؟

ناراحتم

این حرکت و اسلوب رفتاری کسیه که تو گوشیو کامپیوترمه. رفته ام خونه فامیل، میبینم اونا هم یکی اینطوری دارن!

ناراحته، وقتی که نیمه شعبانه، و یا من خوشحالم! از کی؟ به من چه که ناراحته!

طبق اصول رفتاری ملت، یاد گرفته ام هرکی میگه ناراحتم منظورش اینه که از من ناراحته!

یک عمره، نه کسی اومد حالمونو بپرسه، نه احوالی. نه چیزی. نه شوهری، نه روابط اجتماعی ای! فقط هرچند وقت یکبار نیمه شعبان که میشه، ناراحته! به درک.

هربار هم این دولتی ها، در پی همونی که تو گوشیو کامپیوترمه اومدن حالمونو بپرسن، رفتن بالای سکویی چیزی نشستن تا مچ بگیرن. نشستن تا حقشون یک وقت گرفته نشه. نشستن تا حقوقشون تلف نشه. بعد موقع نیمه شعبان اعلام کرد: ناراحتم. ناراحتم، از تو؟!

آره دیگه، هرکی بهم گفت ناراحته، از من ناراحت بوده!


بعدا اضافه کرد: به جای اینکه برعکس من مثلا بیام تو این روزا اعتراض کنم که تبدیل شده ام به معضل اجتماعی، دست پیش رو میگیره که پس نیفته! خودش زودتر میگه از من ناراحته، در این روز! میان، نرخ تعیین میکنن برا ملاک معضل اجتماعی بودنم.