آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ایران در وضعیت جنگی (2)

با توجه به تحقیقاتی که الآن از کشورهایی که باید برای اقامت به اونها سفر میکردم، الآن دیگه تصمیم رو تقریبا گرفته م که همین ایران بمونم. من دختر روزهای سختم. اما، باید خدمت شما عرض کنم که روزهای سخت تری در پیش است. به جز اینکه بسیاری از سازمانهای کشور با قوانین 40 سال پیش اداره میشوند و از این رو با توجه به مناسبات امروز خودبخود در حال متلاشی شدن هستند، ایران و بسیاری کشورها پیش بینی جنگ را برای حداقل 3 سال آینده کرده اند.

احتمال جنگ برای شهری مثل مشهد بسیار بالا رفته است. دلیل این پیش بینی را می توانید از مانورهای پیچیده هواپیماهای جنگی چند ماه اخیر و تجهیز بیمارستان های ایران و خصوصا مشهد بیابید. در حال حاضر پس از تجهیز بیمارستان امام رضا، و قائم دولت مشغول تجهیز بیمارستان بنت الهدی می باشد. از طریق اخبار هم احتمالا شنیده اید که سایر شهرها مثل اصفهان به صورت خصوصی بیمارستان هایشان را تجهیز کرده اند. از طرف دیگر تعداد داکیومنتهای تحقیقاتی آمریکا برای مقصر جلوه دادن ایران و هدف قرار دادن شهری مثل مشهد رو به افزایش است.

هر جاسوسی می داند که این تجهیزات  از علائم جنگ برای یک کشور است. در حال حاضر سایر کشورها مثل جنگ جهانی دوم در پی به دست آوردن منافعشان از جنگ محتمل هستند.

بسیار محتاط باشین، و خودتون رو برای یک جنگ تمام عیار در حد جنگ جهانی سوم آماده کنید. اگرچه ممکن است این جنگ باز هم با اسم داعش به وقوع بپیوندد.


پ.ن.: من با توجه به این مساله صفحه جدیدی تحت عنوان «آمادگی دفاعی» اضافه میکنم تا مطالب مرتبط را آنجا بگذارم.

بعدا اضافه کرد:

1398 و پس از آن:  وارد مرحله جدیدی از جنگ میکروبی (CBR) شدیم. در حال حاضر، امروز 12 فروردین 1399 مرحله دوم مبارزه با موج دوم همه گیری کرونای جدید (COVID-19) رو میگذرونیم.

1401 و پس از آن: وارد مرحله جنگ ترکیبی شده ایم. حدود یک سال از جنگ اوکراین-روسیه با حمایت تمام عیار عیادی استکبار از ادامه این جنگ میگذره! در ایران دارو و مکمل های دارویی کم و نایاب شدن! گرانی ماه به ماه رو به افزایش است  و چیزی به اسم اغتشاشات با انواع سلاح گرم و سرد جریانی هر روزه شده که آمار کشته و شهید شدنها را بالا برده است. اینها به جز تخریب آثار باستانی است که جریانی عادی شده است. رئیس جمهور ایالت متحده آمریکا، انگلیس، رژیم سعودی عربستان و اسرائیل، رژیم برلین و چند کشور دیگر متحد آن مثل فرانسه از جریان اغتشاشات حمایت کرده و بر تحریم های خود تاکید و افزوده ان! از نظر دیپلماسی کاملا به مرحله قبل از برجام برگشته ایم و حتی دیگر اسمش هم نیست که ممکن است تحریمی برداشته شود!

1402 و بعد از آن: رژیم صهینویستی از 9 اکتبر 2023 در حال قتل عام مردم غزه است. غزه که به بزرگترین زندان این رژیم شهرت دارد، باریکه ایست که از سال 2005 کنترل آن از دست اسرائیل خارج شده است. رژیم صهیونیستی در جنگ با جنگنده های هوایی دست برتر دارد، و از امروز با ادامه دار شدن این جنگ تهدیدی برای شهرهای مختلف ایران، از جمله مشهد شده است.  امروز اگر میزان بمب های ریخته شده بر سر مردم غزه با بمب های هیروشیما جنگ جهانی دوم برابری میکند،  این تهدید برای ایران هست.

تا اطلاع ثانوی از سفر به شبه قاره هند اجتناب کنید

با اینکه رئیس جمهور (رئیسی) در چند روز اخیر به سریلانکا و پاکستان سفر کرد، و سالم برگشت، دلیل بر ایمن بودن شبه قاره هند نیست. حتی اگر در قالب هیاتی رسمی و دولتی به این منطقه سفر کنید، امکان آسیب دیدن شما هست، خصوصا که هند به مردمش رسما اعلام کرده از سفر به ایران و اسرائیل پرهیز کنید. کسیکه اسرائیل نمیرفت الآن موشک میزنند و بمباران غزه است. این نرفتن برای ایران بوده. عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس گفته که سفر آقای رئیسی به پاکستان و سریلانکا و شبه قاره هند یکی از ارزشمندترین فرصت‌ها در سیاست خارجی ما است. گفتن این جمله بس که نشان دهنده این ضعف سیاست خارجی ما تا کجا بوده که و چقدر ایران در این مناطق ضعیف نمود پیدا کرده. برخی این سفر دو -سه روزه رئیسی را به شبه قاره هند در این شرایط بقدری مهم قلمداد کردند که آن را قابل قیاس با سفرش به نیویورک و همزمانی آن با فتنه های 1401 میدانستند.

شبه قاره هند از زمان فتنه 1401 و حتی قبل آن تاکنون تک تک ماها رو رصد کرده و همه را برای وقایع اخیر که چقدر در زمین اسرائیل بازی کرده ایم شمرده اند. سریلانکا زمین بازی اسرائیله. این کشور تا سال 2009 درگیر جنگ داخلی بوده، و خارج شدن آن از جنگ به معنی ایمن بودن آن نیست. اتفاقی که برای نادر طالب زاده در عراق جنگ زده در سالهای مشابه (2003 میلادی) افتاد، ممکن است برای حتی یک بلاگر ساده ایرانی در این شرایط اخیر در سریلانکا بیوفتد. نادر طالب زاده مستند ساز بسیار مشهور ایرانی بود که در زمان کرونا توسط عوامل جاسوسی در عراق و در هتلش با لباسهای آلوده مسموم شد و بعد از چندی با سرطان شهید شد1. امروز میبینیم که با اینکه از لفظ ترور خاموش برای این مستند ساز شهیر ایرانی استفاده میکنند، حتی نمیگن هم شهید شد، بلکه از درگذشتن برایش استفاده میکنند.

شبه قاره هند هم با غذاهای عجیبش مشهوره. هیچ بعید نیست که با غذا مسموم شوید. ارائه خدمات ضعیف و گران هم روی دیگر سکه سفر به این منطقه است، و چون به یک کشور خارجی سفر کرده این، صدالبته هیچ کس مسئولیتی در قبال شما برعهده نمیگیره.

از نظر فرهنگی ما که نتونستیم تو این 30-40 سال کشورمون رو جا بندازیم. الآن موضوع مسلمانان و خصوصا شیعیان است. تلویزیون نقش خودش رو درست ایفا نکرد. فوتبالیستهایمان هم در زمین بازی اسرائیل بازی کردند. نه در قبال زن و نه در قبال اسلام، هیچ یک حقی را ادا نکردند و یک از یک بدتر. تو شرایط متحد نظامی مثل الآن، این ضعف فرهنگی اینجا بیشتر نمود پیدا میکنه. بیچاره بچه های مسلمان هند، این نارندی (نارندرا دامورداس مودی) خیلی ضد مسلمانه و مردم کشورش رو هم چند ساله از وقتی نخست وزیر هند شده داره میکشه.

در زمان نارندی رائول گاندی رهبر حزب مخالف رو پس از یک جریان بردن دادگاه و داشت پارلمان هند تعطیل میشد. درسته که گاندی تبرئه شد و پارلمان هند هم تعطیلی طولانی نداشت، ولی در نظر بگیرین، نارندی مودی بقدری غلام انگلیس و آمریکاست که ساختمان پارلمانشان را امروز تبدیل به موزه ای متعلق به دوره بریتانیا کرده. گویی اگر این بریتانیا نیامده بود، قانون و شورا هم نقشی در اجرائیات این کشور نداشت. مخصوصا الآن هم که یک هفت-هشت روزه انتخابات جمهوری پارلمانی هند است و حزب یا احزاب پیروز که بتوانند اکثریت کرسی های پارلمان را کسب کنند، نخست وزیر و دولت آینده را تعیین می کنند، در این روزها جدا از سفر به هند اجتناب کنید.



_____________

1- نادر طالب‌زاده، عصر ۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ به دلیل عوارض ناشی از عارضه قلبی و لختگی خون در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان درگذشت.

حلیم یا حلیما؟

من امروز تو مترو همراه شمام. هربار هم ماسک زدم حساسیتم زیاد بود. شما نشسته این من بیچاره رو میبینید پشت سر دختر شال افتاده میام بیرون، چتون میشه که همه فرضتون اینه که رفتم دنبال دختره؟! بعد چرا تعدادتون تو صف خرید دلار و سکه انقدر زیاد شده؟ حباب ربع سکه 8م، برابر با حباب نیم سکه و برابر با حباب تمام! از هول حلیم افتادین تو دیگ یا از هول حلیما؟

آخه جنگ اینطوری نیست که داغش کردین. احتمال جنگ سال 82 بیشتر از الآن بود. اون موقع رو میگم که آمریکا میخواست با عراق بجنگه و کنسولگری ایران تو افغانستان رو زدن و یک چند هواپیمای جنگی هم سمت اروند رود سد دیوار صوتی رو شکستن. آخرای 82 هم بالاخره آمریکا تصمیمش رو گرفت و به جای Iran اومد و Iraq رو زد. جنگ هم من نمیدونم منظورتون چیه ازش؟ اینکه این بدبخت دوست چادری من بره گوشیش رو بفروشه چون حجاب داشت؟ یعنی، اینکه در گرونی و اخلال در ارز خودمون با دست خودمون نقش داشته باشیم؟! این جنگه؟

جنگ جنگ 72 تن بود. جنگ جنگ یاران امام حسین بود.

الآن اوضاع آرومه، و شرایط خوبه. من گذاشته بودم یک ماه دیگه براتون خبر بسازم که بله جنگ میشه. جنگ هم منظورم این بود که قشنگ آتش باری میشه. تعداد هواپیماهای جنگی دشمن که دیگه نمیفهمین دوست یا دشمن هستن بالا سرتون زیاد میشه و یک باری وحشت میگیردتون که این میخواد وسط تفریحت شلیک کنه یا شناسایی!

یک باری میبینی که آتش باری میشه. و اون جا یکی داد میزنه که تمام اون تزهای دانشجوها برای مقابله با دشمن بیخود بودن و جوابی نمیشه ازش گرفت به جز آتش باری و گلوله کلاشینکوف و سلاح هایی که تو و دشمن تو حلق هم پرت میکنین. این جنگه که پدران و مادران ما دیدن. منظورم جنگ هشت سال دفاع مقدس ایران و عراق هست که از سال 59 انقدر جوانان ما رو کشتن که از نقاط جنگی هر خانواده اگر پسری داشت، لااقل یکیش شهید شده بود.

حالا یک پدری بازمانده از آن دوران، از روی بی حسابی دنبال دختر سیگار کشیده اش رفت.پوست دختره هم بخاطر آلودگی هوا خراب بود. من همراه اونم.  حالا هم ای اوضاع بد نیست، ولی منافقین باید حسابشون از بقیه جدا بشه. یعنی چی که شماها من بیچاره رو هر جا میرم مامور فرض کردین؟ چی تو قیافه من بوده که بعنوان دشمن باید شناسایی بشم؟! فوش بدمتون


پ.ن: به زور ازمون نخواین پاسخ موشکی به اسرائیل دادین جشن بگیریم. من امروز دارم براتون فارسی مینویسم، ولی هنوز سیستم هام از حمله سابق آسیب دیده ان و اگر روزی دیدین نشد بنویسم و یا فارسی نبود دیگه بدونید راهی برای اینجا نوشتن پیدا نکردم. حالا باز این سایته که خوبه، سایت خواهری برای وبلاگ تعریف کردم که با وجودی مگس ها و ویروسهای انبوه جای رفتن و ماندن و نوشتن نمیده.

از رشته مون همه جانبه تحریممون کردن و من خیلی نوشتم که امکانات نیست.  حتی رشته معماری که اولین کسیکه میزنند تو ساختمون سازی تو سرشون هم ماها پایین تر بودیم که هنوز آرزوی یک نظام مهندسی برامون گذاشتن با آزمون یک حقی بهمون بدن. من البته، الآن مدارک بالاتری از این گرفتم و این هم غلطی بود که کردم. دیگر چه غلطها؟! خیلی زیــــــــــــــــــــاد. دکتری با پول گرفتم و این پول رو اگر برای دوره آرایشگری میدادم انقدر غلط محسوب نمیشد که به دانشگاه دادم. مشاور سابق احمدی نژاد میگه طول میکشه که وضع ما خوب بشه. منکه نمیبینم. اینجا نوشتن هم برام اون توفیر و اثر سابق رو نداره. یک ماهه دو ماهه من یک چهار حرکتی بلد بودم که این باعث شد سیستمم به زور اسباب بازی نشه و همین قدر فقط بیام و بنویسم. من اینجا باید پاسخگوی آرزوی بی رمق و کم جون خیلی ها باشم. باز باید ببینم باز این چیش شده، اون گوشیش که نو هم نبود داره میفروشه و جای جشن از این بابت در ذهن ما باقی نمیذاره. اون یکی مجوز نمیده، این یکی نقاب بر چهره زده و هزار هزار دردسر تو راه و آب و هوا. خارپشت بیچاره رو که میبینم تو جشن و پایکوبی 5شنبه شماها نعشه شده میگم برای کی دارم مینویسم؟ خودشون مگر چشم ندارن که ببینند؟!

لیوان بی دسته

در آشپزخانه یک لیوان روی زمین افتاده و دسته آن شکسته و سایر وسایل دور آن جمع شده اند.

قوری: میشه یکی جمعش کنه؟ الآن خورده شیشه هاش میره تو دست خانم خونه! (اشاره به لیوان شکسته)

چنگال: کی اونو شکوند؟

قاشق: من از کجا بدونم؟ لیوان! خودت بگو

لیوان: من از شیر بدم میاد، مامان خونه داشت توی من شیر میریخت. واسه همین از قصد، از دست مامان سر خوردم. نمی دونستم که میشکنم.

کاسه: همون بهتر که خورد شد. چون هیچ کس ازش استفاده نمیکرد!

نعلبکی: اوا! یعنی چی؟ یعنی هرکی ازش استفاده نشه باید شکسته بشه؟

کاسه: حالا منظورم تو نبودی

قاشق: راست میگه کاسه! هرکی ندونه،  ما که میدونیم تو تعلبکی مامان بزرگی ...

چنگال: آره، مامان بزرگ بدون تو لب به چایی نمیزنه

لیوان: نه، کسی منو دور نمیندازه. من سالم سالمم. فقط دستم شکسته.

قوری: چون اون خیلی ظریفه، ضعیفه، واسه همینم زود خرد شد ...

چنگال: تقصیر خودش نیست که ضعیف و ظریفه ...

کاسه: راست میگه، اون باید خودشو قوی میکرد

لیوان: من خیلی هم قوی ام! تو از همون اول جنست از روی بود، واسه همین الآن اینو میگی

لیوان شکسته: منکه یه بار گفتم من فقط دستم شکسته!!! خودم سالمم نگاه کنید.

نعلبکی: راست میگه...

قوری: شاید مامان خونه بتونه توش گل بکاره...

لیوان: یعنی من بشم یه گلدون؟

چنگال: آره، این خیلی خوبه، تو لیوان خوبی بودی، گلدون قشنگی هم میشی

.

.

همگی آره آره چه فکر خوبی

دیروز تو آشپزخونه بهم دادن حلوا هم بزنم. خانمی که سی چهل سانت قدش از من بزرگتر بود با اون یکی که یه بیست سی کیلویی وزنش ازم بیشتر بود بحث میکردن که من ضعیفم. اون یکی میگفت نگاه کن یک حلوا نمیتونه هم بزنه. همه مردهای اطراف امیدوار بودن بتونم با قوی بودنم در حلوا هم زدن شانس خودم رو در پذیرش بالاتر ببرم...

حالا بماند که بعدش اون یکی یک ترازویی پیدا کرد که با پسری که زیرش وزن رو میگرفت باهم بگن یه 5 کیلویی از وزنش مال لباسهاشه! و اونقدری هم که دیگران فکر میکنن قوی نیست و یه وقت نشه که اراده ضعیف بر قوی غلبه کنه. از اونطرف هم من ته دلم میخواستم قوی تر بنظر برسم که یه وقت نشه اون لیوان دسته شکسته که همه با یک آسیبی بگن نگاه کن خورد شد حالا گلدونش کنیم.

دوره ارز مجازی

چند روز پیش یکی از این همکاران قدیمی که دیگه نمیبینمش دیدم منو عضو یک کانالی کرده که مربوط به تحسین شرکت در انتخابات میشد. گفتم عجب، داره منو سیاه لشگر خودش میکنه، در حالیکه یکی از موانع پیشرفت من در موسسه ای میشد که میتونستم کمی اونجا برام خودم اعتبار جمع کنم. از کانالش اومدم بیرون. و این چون همینطور داشت روزانه اسمها رو اضافه میکرد، دوباره فردایش اومد منو عضو کرد. بازم اومدم بیرون.

باز نمیدونم این اهل خوندن دعا بود، چی بود که باز دیروز که داشتم این کاغذهای کیفم رو در می آوردم که به مرور زمان تو کیف له لورده و پاره پوره شده بودن، دیدم مطالب مربوط به مشاوره های این خانوم مشاور بوده. آره، به بچه که رسیدی باید چی کار کنی؟ باید تو چشمهایش ذوب بشی. حواست باشه شوهرت رو نگه داری که ممکنه خیانت کنه و از اینا.

به هر حال، من وقتی داشتم از اون موسسه بیرون می اومدم، همه اختیار داشتن که باهام خوب باشن. این یکی که داد میزد من مثلا فلان بیماری وحشتناک رو دارم (خانوم دکتری بود) باز پشت سرش میگفت که به شوهر خواهرش شک کرده بوده که جوراب هایش رو اون برداشته و بعدا این هم پشت لباسشویی پیدایش کرده بوده، ولی بقیه اختیار داشتن که هر کدوم منو آزار بدهند و باعث بشن که نخواهم بمونم. شاید این خانوم دکتر، همیشه گفته ام، یکی از کمترین گناهها رو در بیرون رفتنم از موسسه داشت؛ فقط چو مینداخت و بقیه انتخاب میکردن که چه کار بکنند و چه رفتاری باهام باید میداشتن.اونها میزان انتخابشون در منافعشون دخیل بود و برای همین میگم این خانوم دکتر احتمالا کمترین گناه رو داشت، چون منفعتی که از چو انداختن تو رویم میبرد کمتر از بقیه بود، احتمالا.

من کاغذها رو بررسی میکردم و چون آخرین یادداشتهایم از حضور در جلسات کارگاهی بود، دلم نمی اومد که بندازمشون. همینطور تو کیفم نگه داشتم. یکی از کاغذها اسم این مجید مظفری فاروجی بود تویش. این هم موزماری بود، در نوع خودش. کلی ازم پول گرفت که مشاوره مالی من باشه که راهنماییم کنه، اغلب کلاه ها که سرم رفته از تو همین مشاوره ها رفته. این یکباری اومد گفت که بیا و بیت کوینت رو بده به من. جایی که تو نشسته ای دو هزار آدم اومده اند و پول آدمای زیادی این وسط دست منه. بده به من تا برات ترید (معامله) کنم. منم ساده، نگاه کردم این خیلی حرف میزنه و انگار یکی مثل خودمونه. بیتو دادمو این در چند مرحله اول تبدیلش کرد به دلار تتر و بعد هم در اوج قیمت بیت کوین یک چهارم اون رو وقتی ازش خواستم بگیرم، بهم داد. تازه امضا هم ازم گرفت.

حالا بماند که بعد همون آخرای سال 96 بود، و باز بیت رو که به پول تبدیل کردیم، تبلیغ بانک تجارت اومد که بیاید سرمایه گذاری کنید و ما نگاه کردیم این شاید میخواد درخت گردو بکاره با پول هامون (!)، بدیم به این که یک کار مفیدی برای این مملکت بشه. اومدیم به بانک کشاورزی دادیم و نوروز سال 97 فهمیدیم که این دولت سکه پخش کرده و داده دست ده تا دلال و این وسط بانک ها به جای گردو کاشتن رفته ان هی سکه خریدن و قیمت سکه رو برده ان بالا.

دیگه باز رفتیم سکه خریدیم زمانی که با کلاهبرداری مظفری و بانک پولم شده بود یک چهارم از یک چهارم. این وسط برای همین یک ذره پول هم باز کلاه برداران محترم تلاش ها کردند. و ما این بار شانس آوردیم و یک چند تایی کلاه برداران محترم رو رد کردیم که وصف مشروحشون در این وبلاگ آمده.

بیت کوین هم همون بیت کوین سابق نشد. چند جا خودمون با چشمان خود دیدیم که دستگیر شده ان و فیلتر شدند و فیلتر شدیم و موانع مختلف. نگاه کردیم هربار بیت کوین بالا میرفت وقتی بود که خزانه دولتی آمریکا خالی میشد و هر بار این بیت کوین پایین می اومد، داشت دلار تقویت میشد. دیدیم که دلار در ایران هفت نرخی شد: دلار جهانگیری، دلار فرزین، دلار تتر، دلار هرات، دلارسنا و بانکی، دلارهای صرافی غیر و خیابان (دلار آزاد).

میگن فاصله این دلارها باهم که زیاد میشه شاخص فساد مالی کشور رو نشون میده. این البته به جز شاخص فساد بین المللی هست. در نتیحه فعلا باید بگیم فساد در کشور یه قدری رو به مثبته، همون قدری که دلار داره مثبت میخوره.

با این کارشون حتی وقتی اونس جهانی منفی میخوره قیمت طلا و سکه تو کشور افزایشیه،

نگاه کردم این مظفری رو شماره ش رو داشتم. رفتم یک نگاه بندازم ببینم بعد از کلاهبرداری از من حالا داره چی کار میکنه. در طول این مدت ازش خبر داشتیم که همچنان بیت کوین مردم رو به همون روش که از ما گرفت میگیره و به جایش توکن بی ارزش تر رو بهشون میده. دیدم هنوز هم همین کار رو داره میکنه. دیگه احتمالا مثل سابق پرحرفی نمیکنه (نیاز نداره، پولهای ما رو خورده داره با اونها کار میکنه) و سایت هم زده. منطقه زادگاهش خراسان شمالیه و با پارتی فامیلهایش در اون منطقه شرکت دانش بنیانی ثبت کرده که آرمش شبیه پرگار صهیونیستیه. قبلا که مثلا ماها یک میلیون تومن هامون رو بهش میدادیم میگفت فامیلهایم بهم اعتماد نکرده ان و من خیلی خوشحالم که شماها به من اعتماد کردین و از این حرفهایی که هرکسی ممکنه این دوره بزنه. دیگه الآن انقدر فامیل معنی نداره و این هم همین رو میگفت، ولی حالا نگاه میکنیم، تهش این فامیلشه که داره میبرتش بالاتر.

فعلا ماها با قرض و قوله نشسته ایم داریم این ها رو نگاه میکنیم که با پولهامون چیکار میکنن. عکس سایتش یک تتوی کوچیک  رو یکی از بازوهایش داره و بقیه عکس های این مظفری بدون تصویرآدمه. خودش وسط حرفهای فوقش میگفت که آره مثلا فلانی رفته بیت رهبری با چند تا بچه چیکار کرده.  مظفری رو امروز به عنوان یک کلاهبردار حرفه ای میشناسم که موجودی خطرناکه. تا دیروز میگفت همین سپاه و دادگاهو ادارات دولتین که میگن آقا بیا به ما یاد بده، حالا نگاهش میکنیم مثلا میگه با مشاوره گرفتن از آقای دکتر ...! من به اینجا رسیده ام. بلده تو حرف حرف ببافه و برعکسش رو هربار بگه.

امروز اون کلاهبردار دیروز که پول منو کرد یک چهارم شده رئیس یک شرکت دانش بنیان و عکس با مسئولای شهری می گیره.1 حالا من میخوام رای ندم. الآن رای ندم حتی میتونه نماینده مجلس هم بشه. من کار ندارم که خیلی ها میگن مجلس یعنی لابی و مثلا من هم که میتونستم کاندید نمایندگی مجلس بشم، با این شرایط، شانسی برای بالا رفتن نداشتم، پس نامزد نمیشم، ولی رای میدم. رای دادن امروز من، فقط صرفا به خاطر اینه که نگم دیدم، گفتم و نکردم.


__________________________

1- یکی هست میبینی دنبال فامیلش فاروج نیست، ولی قشنگ داره تبلیغ شهرستان فاروج رو میکنه. انتقال ژن چند قلوزایی به گوسفندان کردی فاروج میکنه و از اونطرف جلوی واردات بی رویه گوشت رو میگیره. بعد اونوقت این مظفری با مسئولای شهری فاروج چطور به اینجا رسیده که با پول اسم شرکت دانش بنیان در سال 1402 رو یدک میکشه؟

بعد یک چیز دیگه. روزی من این دفتر نوآوران رفتم گفتن برای چی کار میکنی؟ برای پول؟ کاش برای پول کار میکردم؟ منم یکی مثل این مظفری بهترم نبود باشم؟ الآن به کی میگن علمی و دانش بنیان؟به مظفری؟ یا به من که پولامو دادم اون بخوره بشه دانش بنیان؟! هرکی بیشتر کلاه مردم رو برداره پولاشونو بخوره، بیشتر دانش بنیانه. دیگه بالاترین مدرک کشور و اینا نداریم. از پول بالاتر نداریم.