آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مادرم، زن امروزی

فکرش رو میکنم که مادرم با اون بودجه کمی که داشت چطور روزشماری میکرد که مجله زن روز بخره. اون زمان مجله زن روز برای مادرهای هم سن من کلی مطلب برای گفتن داشت. من از 5 سالگی یادمه که با نگاه کردن به تصاویر و شاید دکورهای این مجلات بزرگ شده ام. خرید مادرم دائمی بود. حتی 12 سالگی و نوجوانیم هم یادم میاد که از بریدن عکسهاشون ابایی نداشتم و تنها عکس هایی بودن که به عنوان نکته اخلاقی و تذکر به دیگران رو درو دیوار اتاقم بودن.

البته ما هفتگی هم داشتیم. و مثل مادرم هیچ وقت فکر نمیکردیم که چطور باید دختر امروزی باشیم و یا چطور باید تربیت بشیم. خیلی خودکار فکر میکردیم این کار مادره. الآن که فکرش رو میکنم، میبینم درسته که ما از نعمت حضور جمعی به اسم فامیل بی بهره بودیم، ولی واقعا پدر و مادرم هردو در اون سن های پایین که بودیم تلاش کردن از این جهت چیزی کم نداشته باشیم. از هر آنچه که داشتیم بهره میبردن. کتاب، تلویزیون، رادیو، دوست و آشنا و حتی همسایه. با این وجود تلاششون ناقص به نظر  میومد. روزهایی میومدن که هنوز من بچه سومشون احساس می کردم که حوصله ام سر رفته.

امروز که به توقع عروس های مادر فکر میکنم خنده ام میگیره از این تراژدی که این مادر و یا این پدر باهاش مواجهن. پدر و مادرم، حقشون نبود که شاید عروسایی انقدر پولدار گیرشون میومد که وقتی به ماها برسن از دید ما انقدر معمولی به نظر برسن و ما از دید اونها خیلی غیرطبیعی و غیر معمولی. شاید کتاب ها و مجلات پدر مادرم فقط در اون حد که اوضاع داخل خونه رو سامان بدیم مطلب داشتن و دیگه یاد نمیدادن که عروس، چطوری بگیریم، در فامیل و مجالس چطور حضور پیدا کنیم، کدوم اردوها رو بریم و از این جور نیازها.

چقدر خوشبختم؟

در  حال حاضر، خیلی. یک جوون از خدا چی میخواد؟ به نظر من شغل خوب از مهم ترین نیازهای یک جوونه. حتی  فکر میکنم که از نیاز ازدواجش هم، اینکه بیکار نباشه مهم تره. پس من خیلی احساس خوشبختی میکنم. هرچند خب، یک جاهایی ناراحتم که مثلا چرا بابام جلوم رو گرفت تا مثلا نرم ترکیه، و یا مثلا چقدر خوب میشد که ترکیه همین زندگی الآنمونو 20 سال پیشمونو داشتیم، با این تفاوت که مثلا من میتونستم امکانات بیشتری1 از نظر مغز مردان داشته باشم، ولی در کل راضیم. راضیم ازینکه میدونم  از نظر اینکه بیکار نباشم، پس چیکار کنم، بعنوان یک جوون سرم حسابی  گرمه و کیفور.



____________________________________________

1-امکاناتی مثل مثلا انتخاب محل متفاوتی برای کار، مثلا کار در  کافی نتی خودمختار، ولی در محیط سبز و استریل دانشگاهی. یا مثلا امکان تحصیل و یا کار دوباره شاید بدون کنکور، در رشته جدیدا مورد علاقه ام (دندان) که اتفاقا این روزا همه آرزشون شده و از این امکاناتی که مردم پولدار، جانبی و اضافی دارندشون، ولی برای من الآن آرزو و هدف میتونن باشن.


بعد از خواهر، شوهرش؟

گاهی اوقات تکرار لحظه های قدیمی آهنگ خوبی دارن؛ آهنگ تداوم امنیت. اما، برای این دنیا که محل گذره، گذشت زمان همیشه معنی خوبی نداشته. زمان بالاخره میگذره. همونطور که از قدیم زندگی من در کنار برادرام گذشتو حالا به نقطه ای رسیده که ازشون یک هشدار برام مونده.

قدیم ندیما، و حتی حالا، خواهر ممکن بود ازم کتک بخوره. حالا سوال برام پیش اومده خواستگارش رو هم بزنم؟ کی میخواد شوهر آینده خواهرم رو بزنه؟! اگر نزنمش، شاید باید مثل اون یکی زن برادرم رسما بیرونش کنم! اگر من این کار رو نکنم، پس کی این کار رو بکنه؟! بالاخره که باید از یکی حساب ببره

زرقو برق

استاندارد لازمیست در زندگی های امروزی. در دنیای مدرن امروز خاک به معنای گردو خاک معنی نداره. لکه خودکار، جوهر، چربی و روغن فاجعه است. باید برای کسب استاندارد زرقو برق حسابی خرج کنی، وگرنه کسی نگات نمیکنه. برای دیده شدن دیگه MDF دمده شده. امور ساختمان تعریف جدیدی پیدا کرده و توش نصب دوربین مداربسته، آسانسور (ولو یکی برا خوشگلیش)، آیفون تصویری، و گوشی تصویری ضروری ترین نیازهای هستن و بودن یک شخص شده اند. آدم دیده نمیشه اگر اینها رو به خودش نبنده. اگر آدم در این زمینه ها کوتاهی کرد، عواقبش متوجه خودشه. مقاومت لازم نیست، این ها شرط یک زندگی عادی شده ان. مایه شرمندگی کسی باید باشه که خودش رو با این استانداردها تطبیق نمیده. اصلا باید آدم خودش داوطلبانه پاشو پس بکشه که پیش نیفته.

دیگه عفت به معنای پوشیده شدن موهای سر، دستو پا نیست. حتی عفت به معنی دیده شدن دست های بدون موهای زائده. عفت چیه؟ چیزی به جز نشون دادن این امتیازه که دختری رو چندهزار نفر تا قبل از دیدن پسری نکرده ان؟! عفت معنیش عوض شده. اگر تو زرقو برق نداشته باشی زشتی، کوتاهی و قشنگ نیستی. معلومه که بهت رسیدگی نشده. معلومه که اگر چند صدهزار مرد بکنندت کسی آخ نمیگه؛ دزدگیری واخ نمیگه. تعریف زشتی عوض شده. دیگه معنیش فقط داشتن امتیازات زیبایی صرف نیست. چیزی هست فراتر از استفاده روزانه کرم ها و لوسیون های ضدآفتاب. کرم ضد آفتاب حداقل لازمه استفاده در شبانه روز آدمه. دیگه کرم ضدآفتاب این روزا بخشی از آدم شده ان. این روزا دیگه کلمه آدم تعریف دیگه ای داره. استانداردها ناخودآگاه تغییر کرده ان، بقدری که مطمئنا زنی که پر زرقو برقه خواهان خیلی داره. تا حدی که اگر خواست بره کره ماه کسی جلودارش نیست و اگر خواست دهها بچه به فرزندی قبول کنه، همه از خداشونه.

منهم این استانداردها رو تاحدی درک کرده ام. درسته که دستیابی به اون ها برام آسون نیست. چون از زمان اجدادم تا حالا خیلی به داشتنشون توجه نکرده بودیم، ولی وقتی به بچه ام رسیدم حتما براش تعریف میکنم که دیگه کمتر کسی بهش بگه پشت کوهی، و یا اگر گفت خودش عمق فاجعه رو بفهمه و شرایطش رو درک کنه.

خوشبختی

ما آدما اصولا آدمای بدبختی هستیم، حتی اگر باهم باشیم. زندگی اجتماعی اگر چه خوبه، ولی باز هم توش همون ترس هامون هم گاهی باعث بیشتر بدبخت شدنمون میشه. نگاه بکنی بقدری حواسمون گاهی پرته که داریم گناه میکنیم و نمی فهمیم چطوری چی کار کردیم. اصلا همینه که بعضی بزرگا میگن تو چطور خودت رو از دعا و استغاثه مبرا میدونی؟! یا مثلا حدیث داریم که میگه بعضی گناههای آدما با استغفار پاک نمیشه مگر در طلب معیشت باشی. آگاهانه و ناآگاهانه گناه میکنیم. دلیلش اینه که شاید بهتر از اون راه حل مشکوک به گناه راه دیگه ای بلد نبوده ایم. برای همین شاید اگر دنبال روزی حلال باشیم بخشی از گناه ها و خطاهامون پوشونده بشه. البته منطقی هم به نظر میاد. اصلا شاید برای همینه که خدا قرآن رو نازل کرده. شاید برای اینکه به این آدم مبتلا به گناه جرات بده. شاید برای این باشه که بگه انسان تو خطا کن، و البته اگر ناخواسته باشه من میبخشم؛ اگر اشتباه کردی و با سعی در جبرانش نتیجه بهتر گرفتی من به تو 70 برابر میدمو... اینه که میگم ما آدما چقدر بدبختیم. البته خوشبختی نسبیه. ولی گاهی اگر دستم بود به خاطر زندگی های مختلفی که میبینم و خودم هم دارم مینشستم واسه آدم بودن خودمون گریه میکردم. شاید به خاطر اینکه ما آدما چقدر بدبختیم که آدم شده ایم.