آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

روسیه هم اگر اینترنت رو قطع کرد، اشتباه کرد!

شماها در این یک زمینه نمیتونید الگوتون رو کشورهای دیگه قرار بدین! روسیه، ایران نه شرقی و نه غربی نیست. ایرانی که جمهوری اسلامیش ادعای جهانی بودن داره. اینترنت رو وصل کنید، و به این اعلان جنگتون به خودی و ناخودی پایان بدین. قطع اینترنت به این نحو، مساله ای رو درست تر نمیکنه، و بلکه به شورش ها دامن خواهد زد.

چقدر زحمت کشیدم که آخرین مجله ای که با آن در تماس بودم، جی میل رو معرفی کنم؟ باوجودی که دانشگاه ایمیل در اختیارم میذاشت، ولی من اصرار به ارائه مقاله با جی میل داشتم. میدونستم، اون ایمیلی که دانشگاه در اختیارم گذاشته نمایشیه، و آخرش همون 4 بیتی هم که به عنوان فضا در اختیارم میذارن ازم میگیرن. از اون قدیمی تر هاش و گنده ترهاشون تو ایران جایی نگرفتن، چه برسه به ماها که دیگه بخوایم در چیزی به اسم فناوری جایی بگیریم!

همه جای دنیا همینه. همه دوست دارن، اونی باشن که بیشترین سود رو خودشون ببرن و در عوض بیشترین ضرر رو طرف مقابل داشته باشه. ایران هم، یکیش. اما اگر این رو گفتم، باید شماها پرچمتون رو هم عوض کنید. ادعاتون را از اسلامی بودن باید عوض کنید. کاری که قبلا هم ازتون خواستم بکنید. اون چینش که بیلیون آدم داره، همون چینی ها فیلترشکن استفاده میکنن! بعد، شماها زدین به کدوم خیال اینترنت رو قطع کرده این، اون هم تا این مدت؟

شماها که دست به تبعیضتون، مخصوصا در ارائه خدمات اینترنتی و در ارائه خدمات کامپیوتریتون بالا بوده، کار پر ریسک قطع کردن اینترنت رو انجام داده این. این کارتون قطعا به شورش ها دامن خواهد زد، و عمدی هست و تنتون می خاره!

تولیدکنندگانی که مخاطب دیروز-پریروز رهبر بودن چه کسایی بودن؟

اینجا، هر آنچه که میخونید، از دید نویسنده نوشته شده؛ یعنی شنیده نشده، بلکه صادقانه تر، به چشم دیده شده.

در این چند روز، جاهای مختلفبی رفتم. یکی از اونها کمیته امداد امام خمینی، بخش اشتغال بود. رفتمو دیدم که یک خانومی جای مشتری نشسته و مردی که احتمالا مسئول اون بخش هست، داره باهاش صحبت میکنه. ساعت 10 صبح بود. دیگه رفتم تو و اون مرد اومد که جواب من رو بده. رفتم گفتم که من مدیر شرکتی هستم که کارش در زمینه کشاورزی و کامپیوتره، و برای توسعه نیاز به مساعدت داره. مرده ازم پرسید که دیپلم کامپیوتری؟

چی بهش میگفتم؟ گفتم حالا. بعد پرسید که پدرت چیکاره است؟ فرزند چندمی؟! کلی سوالاتی که همیشه ازمون میپرسن. گفتم شما چیکار دارین که من به عنوان شخصیت حقیقی چی و کی هستم؟ اومده ام و میگم که شخصیت حقوقی که در این مملکت درست کرده ام، هیچ چی نداره، تولیداتش فروش نداره و به کمک شما نیاز داره!

اینو که گفتم، گفت وایسا. آقا نشوندم. انقدری که اون یکی دیگه زنه که با این زنه همکار بود هم اومد. بعد اینا شدن دوتا. این مرده هم هی میخواست فقط هی صحبتش رو با اینها کش بده. کش کش کش. هی بهشون میگفت برای شما هواپیما گرفته ام که برین با رهبری ملاقات کنید، حتما یک ساعت زودتر خودتون رو برسونید به فرودگاه، تو ترافیک نمونید. این 4 جمله رو تا حد ممکن کش میداد. بعد، کم مونده بود مثل این مهماندارهای هواپیما هم با اشاره بازی کنه که دو در در جلوی هواپیما باز میشه، و دو در درعقب. دخترا هم هی میخواستن مرده به اونا توجه کنه، تا حدی که من تا بلند شدم که کارتم رو به عنوان مدیر مسئولی بذارم جلوی مرده، یکی از دخترا هم باهام بلند شد که کاتالوگش رو بذاره جلوش. از این حرکتای زشت دخترا مخصوصا به عنوان مدیر زیاد دیده ام. یادمه اون موقع هم که دادگاه رسیدگی به امور مالیاتیم رفته بودم، دختر شهید کاوه همین کار رو کرد. اونم مثل اینا چاق، اومده بود برای شرکت دانش بنیانش که بگه اشتباه شده برای من مالیات رد کرده این!

دیگه خلاصه بگم که عادت کرده ام. دختره گفت: کاش یک کم دیرتر میرفتیم جای رهبری، چون من کلی لیست کرده ام، کلی کار اداری دارم تهران که باید انجام بدم. بعد، دیگه مرده اگر تلفنش زنگ میزد جواب میدادو قرار نبود که حالا حالاها نیاز مهمترین مشتری هاش رو زمین بذاره. من هیچ، فقط منتظر بودم. فقط کمی مستاصل شده بودم. مرده به نشانه اینکه مشتری دیگه هم داره، آخرش بعد از اینکه هر سوال الکی زنه ازش میپرسید و این هی خیلی مشتری مدارانه جواب میداد و حتی زنه یاد خوابش افتاد و خوابش رو هم تعریف کرد که من خواب دیدم با رهبر دارم صحبت میکنمو اینها، بالاخره یک نشانه ای از این نشون داد که ضیق وقت دارم. زنه آخرش دیگه فلشش رو درآورد و گفت من یک چند تا هم پرینت دارمو از این جور حرفا و درخواستای کارانه. خلاصه، نوبت من شد. دخترا که رفتن، مرده گفت: دلیل اینکه نگهت داشتم این بود که میخواستم راحت باشی!

منم سری تکون دادمو پرسید مقطع تحصیلیت چیه؟ گفتم حالا شما بگو لیسانس!

-بابات چیکاره است؟

- بازنشسته.

- بازنشسته چه جایی؟

- کارمند اونجا

- شما که وضعتون باید خوب باشه!

- داریم خرج عروسهامون میکنیم

- مجردی یا متاهل؟

- مجرد

- بابات بازنشسته بالای شصت ساله یا پایین؟

شانس آوردم که بابام بالای شصت سالش بود، وگرنه در این یکی آزمونش هم رد میشدم.

آخر تمام سوالاتش هم گفت ببخشید، الآن ساعت 11 صبحه، و من باید برم بانک؛ یعنی بلند شو برو که کار دارم!

بلند شد و رفت در کمدش رو باز کرد و در حین این که داشت کتش رو میپوشید، گفت خانوم شما باید به ما طرح بدین و کلی پروپزال و از این جور حرفا، بعد هم تهش بنویسی که تقاضا داری که بتونی کارت رو توسعه بدی، تا شاید ماها بهت وام بدیم.

اینو که گفت. چون من از قبل با این جور آدمای کم معیار، آشنا بودم از قبل، و با وجودی که خیلی زیادی تحملش کرده بودم، همون جا بهش گفتم فهمیدی که من دانشجو بوده ام، و بچه مشهد هم هستم. میدونم این حرفت الکیه و خدافظ خدافظ. خیلی مودبانه گورمو گم کردم. مرده هم هی وسط حرفام میگفت نه، نه، نه. من دیگه چی میموند که بهش بگم؟!

آره، تولید کننده ها اون زنا بودن. رهبر، نشسته بود روبروی اون ها و داشت باهاشون صحبت میکرد. حتی، رهبر رو هم تو خواب دیده بودن که کلی داشت به حرفاشون گوش میداد. بله، رهبر، رهبر کسایی نیست که اینطوری از این گونه معیارها امتیاز مثبت بگیرندو مثل من بالا بیان!

آشوب های اخیر، کار مشترک دولت و آشوبگران

چقدر در این مدت حرفای جری کننده از سمت دولت و رئیسش شنیدیم؟ هربار هم گفتیم الآنه که مردم بریزن تو خیابون! اون رئیس بانک مرکزی، وقتی رفته بود صرافی برای بررسی حضوری نرخ ارز، دیدین چطوری تق زد کمر اون یارو؟ کی به ماها این طوری یاد دادن؟!

اول بهمون کرنش یاد دادن و بعد هم دیگه راهمون ندادن. هیچ جا! کاملا مستقل شدیم. حالا این جریان پول هایی که از 50 هزار تومن شروع میشه تا 205 هزار تومن چیه؟! مگر اول سال 96 نگفت همین دولت که این طور پول دادن ها به مردم کار پوپولیستیه و از نوع احمدی نژادیشه؟! کاش هم حالا به یک کسی مثل مثلا ماها میدادن که هی از جیب میذاریم تو این سایتا مطلب میذاریم. خودشون اینترانت دارن، بعد اون وقت سایتای ماها رو با وجودی که پولشونو دادیم میبندن! به چه بهانه؟ به بهانه اینکه سرورهای ما خارج از کشور بنا نهاده شده! البته، اون روزی که من اینترنت ارزان خریدم (با دامنه .ir)، نمیدونستم سرورم رو داخل گذاشته اند! یا خارج!

در این مدت شرکت من ضرر کرد.

حالا، تحلیل من اینه که احتمالا با این کارشون، هم جری کردنشون و هم این نحوه پول دادنشون، قصدشون جدا کردن خط مردم از غیرمردمه! لابد با خودشون گفته اند، مردم دو دسته اند! یا احمدی نژادیی! یا روحانیی! به اونا که میخوان سرصدا کنندو در دسته روحانی نیستن پول میدیم. جمعیت روحانیی هم که تو دسته خودمونن. فقط میمونه باقیشون که تو این دو دسته نیستن و در دسته دشمن محسوب میشن. ماها هم از روز اول تو همون دسته دیگر (یعنی دسته دشمن) قرار گرفته‌ایم!

این روزا هم که هی تبلیغو دلتون بسوزه و دلتون بسوزه! ما اینترانت داریم! به من چه؟! البته، میدونم با هم دشمنیم. مشخصه، یعنی که این ساختار یهودیه! وگرنه، دستشون رو از ما بر میداشتن و میذاشتن که ماها بریم، الآن.

آلودگی هوا و ارتباطش با مردم

ارتباط چندانی نیست. اگر مردم رو طلافروشان، و املاکی ها و شهرداری در نظر بگیری، ارتباط زیاد و معناداری پیدا میکنه. این مردم بیچاره، یک زمانی از سمت دولت مردان، دسته طلافروشان، املاکی ها و شهرداری هستند و زمانی هم که دلش بخواد، غیره. دولت میگه مشکل از زیادی مصرف کردن مردمه. البته که هست. هرجا رفاهی باشه، فسادی هم هست. ولی، آیا این 4-5 جرثقیل بزرگ و دائمی جای خونه ما که حضورشون دائمی شده، مال مردمن؟ یا مال یک دو-سه تا طلافروش و املاکی؟ شایدم مال شهرداری. برام جالب بود، درست وقتی که به نظر میرسید کارشون داره تموم میشه، انگار فهمیدن که به جای 4-5 طبقه میتونن 16-17 طبقه قوطی کبریت بسازندو بالا ببرن. حالا هم دارن همون کار رو میکنن! یادتونه چقدر تو همین وبلاگ گفتم نظام اسلامی با برج هایی که چشمشون میتونه تو خونه مردم دیگه بیفته باید مقابله کنه، وگرنه نظام اسلامی نیست؟ کل این برج سازی مشهد تا حالا نهایتش 6-7 طبقه دیده بود. اصلا یک برجی داریم، سمت آب و برق که 5 طبقه است و همه اش هی به این ساختمون میگفتیم برج!

بعد، دولت میگه: مشکل از سوخت نیس که داریم یورو 5 میفروشیم، بلکه مشکل از خودروست!

این جرثقیل ها که یک تنه بار آلودگی هوای این منطقه رو به دوش کشیدن، ب اضافه کامیون ها و اتوبوس های شهرداری و خصولتی، برگ چغندر بودند. اون دود سیاهی هم که ازشون داره در میره، مال ماشین مردم نیست، چون همونطور که میدونید ماها پیشرفت کرده ایم و در حالی که شماها باید از پیشرفت ماها بمیرین، کور بشین اگر ببینید، بنزین یورو 5 توشون نیست!

بعد، برج ها ساخته میشه و ما باید بگیم طبقات بالاترش بهتره. چون سر ساختمون بالا میره و آلودگی ها به اونجاها نمیرسه. دیگه جایی برای ناله نیست. چون با ماشین میریم، با ماشین میاییم. تو برج هم ارزون تر زندگی میکنیم، و هم آلودگی هاش مال اوناست که پایین مایینان. زنده باد، پیشرفت و آزادگی!

آیلان

اون قدر بزرگ نبود که یاد بگیره، وقتی تو آب در حال خوابه، میفته دست و پا بزنه. مشغول اجرای مانوری نظامی هم نبود. اصلا بابت سفرش کسی بهش حقوق نمیداد.

فقط باباش فکر میکرد که با پاپیون تیپ این بچه قشنگتر میشه. با خودش فکر میکرد، اون ور آب، جایی به اسم موهومات، حقیقت داره و اون چه که در کشورش میبینه حقیقتی به جز ظلم بالادستی و ستم نیست. بعد، بابا رفت و آیلان رو هم با خودش برد. آیلان با بابا رفت که طعم خوشبختی رو در جای دیگه‌ای، اون دوردست‌ها بچشه.

آیلان، از وقتی که ترامپ گفته «من نفت دوست دارم» و شمال جاش رو برای من نگه دارین تا بیام، مطمئن شده که حالا حالاها جاش نیست که بیدار بشه.

اینم یک آهنگ ترکی که الآن دارم گوش میدم: