آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ان الله لایغیر ما بقوم

تو خوابم همش سوار قطار بودم. انگار نمیدونستم میخوام به کدوم سمت برم! بیدار که شدم گفتم کمی تحلیل کنم!

هر روز جنس ها گرون تر میشه و نمیدونی فردا به چی بیشتر نیازت میشه. میری خرید سیسمونی و مغازه دار هم که میاد کمکت کنه میگه خانوم این کفش خیلی جنسش خوبه ولی متاسفانه زود کوچیک میشه! دیگه این رو گفت من هم خرید نکردم!

در عوض رفتم کلی خرید دیگه کردم. یک گوینگ بال دهه شصتی بی برنامه کمی گرون تر خریدم و نگاه میکنم حالا رفتم خونه و یک عالمه اسباب بازی که هییییچچ وقت خراب نمیشن تو اتاق سیسمونی گذاشته ام! از کفش خبری نیست. چند دست لباس؟! لباس چطوری؟! میخواد عکس بندازه. واای که اون جنس خوبه رو خانومه درست نشونم نداد و من هم نخریدم!

میگن خدا وضع قومی رو تغییر نمیده مگر خودش بخواد. حرفش درسته. الآن میگن ما نگاه میکنیم به جای ستمگر ستمدیده رو میگیرن میزنن! این حرف تا حدی درسته!

چند روز پیش تو هتل پسری رو دیدم که جزو آدمای شاخص تو ذهنم حک شد. نگاه کرد کیکها رو داشتیم میبردیم و به معلمش نشون داد و گفت آقا این کیک ها مال ما نیست که دارن میبرن؟!

بقیه اش رو نایستادم ببینم. فرداش موقع رفتن دیدم که دارن با معلمش یقه این رو میگیرن! گفتم چی شد ستمدیده رو با کمک معلم دارن میزنن؟!

مشکل پسره هم اتاقی هاش بود. خسارت کثیف کردن اتاق رو داشتن میگرفتن و این هم باید میپرداخت!

ماهم همینطور هستیم داریم با قومی زندگی میکنیم که جایی که باید خسارت بدیم همه مون با هم مجبوریم بدیم! این معنیش این نیست که ستمدیده به جای ستمگر داره میخوره!

این هتل برام انقدر جالب و آموزنده بود! یک پسری دیگه نفهمیدم کی بود. بخشی از جامعه بود. میومد نقاط خاصی از پله ها آب دهن مینداخت! کاملا موز مار! با این کارش قشنگ مشکوک شده بودم! میگفتم این آب دهنش رو سیاسی میندازه!

کلا نهایتش صد نفر پسر بودن. یک جای دیگه معلمشون دایرة المعارف من رو کامل کرد. پسرها بی سر و صدا ننشسته بودن. معلم اومد که ساکتشون کنه. صندلی رو بلند کرد بالا. کاملا فیزیکی! بعد هم گفت بچه ها هرکی سر و صدا کنه، چی؟!

هیچ صندلی رو گذاشت پایین!

گفتم این هم از دولت ما و مردمش. فیلم های هندی رئیس جمهور شدن شخص رو خوب نشون میدن. فیلم هندی نشون میداد طرف میخواد رئیس جمهور چند ایالت هند بشه. قشنگ میرفت فیزیکی چند نفر آدم خاص رو با کتک لت و پار میکرد و بالا میرفت!

اینجا هم همینطوره. میگی این چطوری رئیس شد؟!

خلاصه، هرطور نگاه میکنیم این جمعیته که داره تصمیم میگیره جامعه به کدوم سمت بره! البته، ما به عنوان فرد نقش داریم ولی ناچیز دیده میشه. مثل جریان مثلا کرونا میمونه. قشنگ یادمه اون اوایل که کرونا اومده بود، آلودگی هوا هم بود. باد میومد حالت بدتر میشد. یک وقتی میدیدم حالم بهتر شد. نگاه کردم مثلا اجبار کرده ان که همه با هم بیرون نیان! اول فکر میکردم که این هنر مقاومت و تمیزی من بوده که باعث شده حالم خوب بشه، ولی نگاه کردم جریان بزرگتر وابسته به اطرافیان و جامعه بوده که وضع بدتر اتفاق نیوفته!

همه چیز دست خودمونه و از همه مهتر دست جمع.

الآن مثلا دوباره هوا آلوده شده. باید خیلی حواسمون میبود که این اتفاق نیوفته. حالا افتاده. کرونا و اون شرایط اقتصادی که اومد باعث شد کار همه گیر بشه. برای بهمن امسال نرخ تورم بازار 50 درصد تو شهر رو دادن. دلار با یک پیش بینی از پارسال میرفت به سمت 60هزار تومن و حالا داره 50 تومن رو میبینه! یکی همین مرداد امسال میگفت تجربه نشان داده، وقتی که میگن مطمئن باشید که قیمت دلار از 50 و 60 هزار تومن بالا نمیره، یعنی مطمئن باشید و شک نکنید که حتما به این قیمت میرسه. خیلی خوب بود که یک باری یک کاتالیزور بدن (مثلا تعداد بالای مشتری ظرف دو روز!) و این حساب تنگی ما رفع بشه، ولی نشده و نتیجه این نرخ تورمه. چند ساله که نرخ تورم دو برابر میشه و در عوض حقوق ها صد درصد بالا نمیره، مخصوصا حقوق بازنشسته ها!


بعدا اضافه کرد:

یک زمانی بود که ما دهه شصتی ها بیشتر باهاش آشنا هستیم. پوسته کیک ها و محصولات غذایی بی رنگ بودن. ترکیبی از رنگهای زرد، قرمز، سبز  آبی و نارنجی بودن. تعداد رنگهاشون محدود بود. و ما با آنها آشنا بودیم. بچه 5 ساله همیشه پفک دوست داشت و هفت-هشت ساله که میشد ماکارونی میخورد! آن زمان نان رضوی معروف بود و فروشگاههای بزرگی در سطح مشهد داشت.

یکباره دهه عوض شد. کیک ها و چیپس ها و حتی پفک هایی با پوسته هایی که درونشان نقره ای بود و روی آنها طیف وسیعی از رنگ کار شده بود روانه بازار شد. کم کم طوری شد که ما اصلا اگر کیک با طرحهای قدیم میدیدیم تعجب میکردیم! یکی از پیشتازان این عرصه در زمینه کیک و شکلات همین شیرین عسل معروف فعلی بود. هنوز هم تقریبا میشه گفت که بی رقیبه!

دوره دوره تورم شد. اگر هر چیزی گرون میشد دلیلی داشت. مثلا اگر لپ تاپ بالا میرفت دلیلش عرضه تراشه های جدید بود. همزمان نرم افزارها امکان ارائه روی سخت افزار قدیم نداشتن و اصلا معنی نداشت که مشتری لپ تاپ رو خارج از تاریخ انقضا خرید کنه. حتی اگر میشد شیر تاریخ انقضا گذشته خرید، لپ تاپ منقضی شده نمیشد خرید!

قیمت ها بالا و بالاتر رفت. هر روز عرضه جدید چاپگرها و ورقهای خاص کیک با یک درصد متنوع میشد و هر روز وابستگی بیشتری به خارج پیدا میکردیم. در مورد صنایع غذایی دوره تنفس گاهی پیدا میشد. همین چند وقت پیش که همه کیکها گرون شده بودن، دونات نان رضوی با قیمت 700 تومن هنوز ارزان ترین بود. شرکت نان رضوی هنوز پوسته های کیکش رو نقره ای و با طیف چند رنگ نکرده بود! او هرچند که عرضه های متنوع مشکل پسند داشت، ولی قیمت های ارزان در آن هنوز پیدا میشد!

اما همین هم دوامی نداشت. بالاخره قیمت چاپگرها و سایر کالاهای دیجیتال تولید کاغذ کیک داشت سر به فلک میکشید!

این اتفاق برای همه عرصه های تولید افتاد. امروز در مغازه میریم فروشنده کلی سخنوری درباره شیشه شیر خارجی میکنه: این شیشه شیر که قیمتش یک میلیونه (!) از پستان مادر هم بهتره! دیگه شیر از دهن بچه نمیچکه! لباسش رو کثیف نمیکنه و همه جا رو به گوه نمیکشه! ما مشتری های پشیمون زیادی داریم که رفته ان شیشه شیر ایرانی خریده ان و دست از پادراز تر برگشته ان و شیشه شیر خارجی خریده ان!

طوری قیمت ها رو بالا کشیده ان که پدر مادرهای دهه شصتی حاضرن بمیرن و جون بکنن بلکه صد میلیون جور کنن تا جهاز دختر دم بختشون رو جور کنن!

زمانی ما دهه شصتی ها با جاروهای دستی سنتی رشتی طوری تربیت شده بودیم که اگر ذره ای خاک کنار خاک انداز باقی می ماند، ناراحت میشدیم و عزممان رو جزم میکردیم حتما همین یک ذره خاک رو هم جمع کنیم. این افتخار تمیزی دخترانه فقط مربوط به دخترهای مدارس پایین شهر نمیشد و بلکه دختر مدرسه غیرانتفاعی هم همین نظر رو داشت، با اینکه خانواده های ما همه جارو برقی داشتن!

اما فرزند دهه هشتادی امروز، همین فرزند ماها فرق کرده. اون اصلا شاید نخواد که کنار تختش رو جارو کنه! شاید تنها راه حفظ برتری یک خانواده دهه شصتی خرید جارو برقی باشه. جاروبرقی که گرون شده، باعث میشه اصلا جارو نخریم! اصلا جارو نخریم، اصلا ازدواج نکنیم!

اصلا خانه نداشته باشیم، اصلا بچه دار نشیم!

اصلا آخرش که چی؟!

خانواده از دو رکن پدر و مادر تشکیل میشه، و اگر یک نفر ناراضی باشه، اتحادی شکل نمیگیره! حالا تو بگو دختر خانه را راضی کردی، پسر رو هم میتونی راضی کنی؟!

اونهم تو جمع پسرانی که مادرانشان یادشان نداده ان که خودشان رو خوب بشورن، ولی تا توانسته ان برایشان لباسهای فاخر خریده ان! موهایشان را فشن کرده ان و عجیب، خیلی بیشتر از حتی دخترها (!) به خودشان میرسن! حال که به پسر رسیده ای، پس دختر چه؟!

چه طور است بازی زن، زندگی آزادی راه بیندازیم؟!

آری این است که میگوییم جامعه است که اینطور میخواهد. خواستگاه تورم و مشکلات اجتماعی و اقتصادی از همین خود ما ریشه میگرد.

نگاه میکنی، عرصه ورزش جایگاهی برای ایران درست کرده است. آنجا ریشه فساد دوانده میشود. از آنطرف وزیر ورزش با بالگردش چپه میشود و پشتک بارو میزند، و از آنطرف صدای فوتبالیستها در می آید که ما سرمربی نداریم! هفته هاست که سرمربی نداریم. ریشه یابی میکنن و میگن ما منابع ارزی خوبی خارج از کشور داشتیم و داشتیم برای آنها برنامه ریزی میکردیم!

ارز گرون شده دیگه، یک فکری باید براش بکنن! این فکر شامل دور زدن ما مردم هم میشه. می آیند یک سهام استقلال تو بورس میگذارن و ما میخریم، عجیب این سهم همیشه ضرر ده هست و حتی تو مثبت بازار منفی میخورد! در عوض سرمربی تعیین نمیکنن و نگران منابع ارزیشون خارج از کشور هستن

میگردی دنبال فرهنگ میبینی همه جا علی کریمی صدا داره. اصلا گوگل برایت نتیجه جستجو رو بالا نمی آره، در عوض میگه دنبال زندگی علی کریمی و همسرش میگردی!؟

یادم می آید این علی کریمی خیلی اعصاب خورد کن بود. این گزارش گر خبری داد میزد علی کریمی و بعد این همینطوری با توپ میدوید! میدوید و بعد هم گل هم نمیزد! و فقط هی میگفت علی کریمی! ده نفر تیم یازده نفره یک طرف و این علی کریمی یک طرف. باشگاهش رو دیدی؟! مربی باشگاهش رو دیدی؟! خانه لوکسش رو دیدی؟! زن زندگی آزادیش رو دیدی؟!

حتی منکه دختری هستم و بازی خیلی کمتر از پسرها میبینم همه اش این جلو چشممه! عجیب اگر حسودی هم بکنم، چیزیش نمیشه!

حالا که بحث به اینجا رسید دلم نیومد یک اشاره ای به مهاجرت از شهرها و روستاها به شهرهای بزرگ نکنم. ماها که وسط شهر نشستیم تغییرات رو کم کم میبینیم. انقدر به این پایتختها و مراکز شهرها میرسن که آدم میگه حتی اگر شده به اجاره سخت و سنگین، میام مرکز شهر، میام شهر بزرگتر که کار باشه، دو قدم راه رفتی دستشویی باشه، نظافت باشه!

ماها که مرکز شهر نشستیم و اجاره میدیم خیلی حرص میخوریم که فقط به این نقطه از شهر خوب میرسن. هر روز دستشویی های کانکسی اضافه میکنن، هر روز وضعش بهتر از دیروز میشه. بازارش از رونق نمی افته و هر وقت بخوای کار ولو به کارگری و خدمتکاری برای سالمند و کودک هست!

برعکسش شهرهای کوچکتر و حاشیه شهرها. با اینکه تلاش های خوبی برای رونق دادنشون صورت گرفته، سرشون دعوا هست که چطوری بهش آب، گاز و برق برسونن! وقتی گاز میرسه میگن اول به اعیان نشین ها دادین، وقتی پروژه احداث مرکزی زده میشه، یک دولت میرسه و دولت بعدی خراب میشه!

چون مرکز شهر نیست و بازار مثل بازار مرکزی نیست، هر 500 متر دستشویی نداره. تعداد مساجد شیعیانش کمه و هزار تا مشکل دیگه از جمله هر روز تغییر کاربری زمین های کشاورزی به مسکونی و قاطی شدن آب و هوای سم زده گیاهان با بوی لاستیک صنایع و غیره از جمله مشکلات عجیب غریب محلات و شهرهای غیر مرکزیه!

حالا، طرف نخبه شهر کوچیک خودش شده. خسته از بیکاری و خاک و دود و سم میاد مرکز شهری مثل مشهد. همه چیز خوبه تا اینکه همین مرکز هم کفاف احساس روستایی این نخبه رو نمیده. روستایی با صدای خروس و مرغ بزرگ شده و حیوانات و طبیعت در دوران کودکی و خردسالیش نقش اساسی داشتن. وارد مرکز شهری شده که هر 500 متر دستشویی داره، ولی به خاطر مترو (!) درختان سپیدارش و طبیعت و فضای سبزش رو خراب کرده ان! هر سال از این نظر دریغ از پارسال

همه سیستم های خودروها به مسیریاب مجهز شده ان. مسیریاب کمک میکنه تا راههای کم ترافیک تر رو انتخاب کنن. در نتیجه، کوچه و خیابان های اطراف ترافیک شهری مرکز پر از انبوه ماشین میشه که پیاده از لابلاشون باید رد بشه!

اینجا، جایی در آمریکا رو نشون نخبه میدن. نخبه روستایی دیگر در مرکز شهری که دو دهه است به آن مهاجرت کرده، جایی نداره. دلش برای هوای تمیز و مرغ و خروس روستا تنگ میشه. میگه کجا برم؟ ژاپن که راهم نمیدن، بلکه برم یک کانادایی، آمریکایی جایی! هر بار هم عکس های شهرهای مثل روستاهای چند ایالت این کشورها رو نشون میدن، و این دلش پر میکشه که بره!

میره و همه میگن رفت که دیگه برنگرده! ولی ناغافل برمیگرده. نگاش میبینی این قیافه به یک روستا رفته نمیخوره! سرش پر از روغن و دود حاشیه نشینی شهرهای بزرگ آمریکا شده! هیچ چی دیگه دست از پا درازتر برمیگرده!

کاش با تشییع پیکر شهدا به فکر آب و هوا هم میبودین!

شهداتون رو تشییع کردین خیلی خوبه. کاش همزمان دو کار میکردین. اینکه پلاکارد هم با خودتون برمیداشتین و میگفتین در عجبین از بی تحرکی مسئولین برای آبو هوا1!

پریروز گفتیم سرده و انگار برف می یاد. نگاه کردیم ابرها سنگین نبودن. فرداش شب نگاه کردیم که چه ابرهای سنگینی! این ابرها برف دارن.

عجیب هنوز برف نیومده! اصلا باران هم به جاش یک شبنمی دیدیم! دیدم دستم تو دماغمه. یک سر زدم به این سایت waqi.info. چند بار هی refresh زدم بالا نیومد. از جمله لینکهایش که نشون میداد google-analytics بود. لابد این رو برای ما بسته ان و این سایت چون به تحلیل های ردگیری کاربران از طریق گوگل وابسته است چیزی نشونم نداد. تنها مرجعم برای اعلام درست آلودگی هوا همین سایت بود. وگرنه که سازمان آب و هوای ایران که بجز هر روز هشدار دادن برای گرفتگی معابر و سیلاب چیز دیگه ای نمیگه! فوقش میره تو پارک میشینه و میگه تمیزترین نقطه هوا از نظر آلودگی چقدر آلوده است، خوشگل!

یک مرور بکنیم که چی شد. سالی که قاسم سلیمانی را شهید کردند، در واقع می خواستن مطمئن شوند که ما میدان نداشته باشیم. یعنی به جهت اطمینان ترامپ بعد از اینکه سال 2017 از برجام از نظر دیپلماسی خارج شد، میخواستن مطمئن شوند که ایران میدان نبرد  را هم نداره

شهید شد و بلافاصله کرونا اومد. اسمش رو گذاشتن COVID-2019

من یکی که چشمم خون اومد. کبدم ورم کرد و پشت سرش هم صورتم. دیگه بیرون نرفتم. گفتم سربه و هوا آلوده است. قبلش هم داشتم زیاده روی میکردم بیرون میرفتم. کرونا مزید بر علت شد.

واکسن آوردن و یکی دو دوز زدیم. خوب بود. و هنوز هم خوبه

با این وجود من برنگشتم. هوا هنوز آلوده بود. مردم خیلی سعی کردن با این هوا عادی بشن. رفتن و یک چند نفری در اغتشاشات اخیر به عنوان مدافع امنیت و چند نفری هم بعنوان مردم حرم رفته به گلوله بسته شدن.

البته این ظاهرشه. کاش ماها در غسالخانه کار میکردیم که ببینیم چقدر این روزها آمار سرطان و مرگ و میر بالا رفته. نمیگن که. اگر میگفتن من در موج اول کرونا اونقدر آسیب نمیدیدم.

در موج اول مهر امسال من یک چیزی مثل کرونا گرفتم که چون علائمش کامل نبود اسمش رو چیزی نگذاشتیم. در عوض گفتن برخی همزمان کرونا و آنفولانزا گرفته ان. گفتن آنفولانزا همیشه آبان می آمد و امسال 4 هفته زودتر شد. همزمان اغتشاشات و ریختن دو طرف دعوا به خیابان بود

حالا میگن آنفولانزا 4 ماهه. بچه برادرم خروسک گرفته. طفلی هفت سالشه و تازه مدرسه رفته. تا بهمن باید صبر کنه تا آنفولانزا بره.

البته نسل بعد از ما خیلی طفلی هستند. شاید اغلب تناسخ مرد سی ساله بیکار باشند! یکباره کل دانش ما در سن کودکی به آنها منتقل شده، درحالی که بچگی نکرده ان. زودی بزرگ شده ان و ما نمیدانیم با اینهمه دانش میخوان چی کاره بشن!

خلاصه اینه که ما الآن در غسال خانه کار نمیکنیم که بدانیم در این مدت آمار بی صبری ها و مرگ و میر ناشی از سرطان در پی کرونا چقدر بالا رفته، ولی یک چیز روشنه و آن این است که هوا هنوز آلوده است و من ترجیح میدهم بیرون نروم!

کاش میگفتم کاری بکنید اثر داشت. ابرها چند وقت پیش در خوزستان افتادند روی زمین و چند ماشین یکباره فقط به همین دلیل با هم تصادف کردن!

این طبیعی نیست. بلکه مستقیم دارن آبو هوا رو تغییر میدن. اینهایی که ما دیدیم مهارت رانندگی دارن و با مهارت سنگ میارن که بلبشو درست کنند وسط بزرگراهی که سنگ نداره، ازشون هیچ بعید نیست که دستکاری منطقه ای بکنن و ابرها رو هم بندازن زمین که هوا یک برف به خودش نبینه!

ماها که رو کار نیستیم. من خودم رو هم مقصر نمیدانم. من داشتم تدریس میکردم. اومدن گفتن فلانی اومده دماغش رو عمل کرده و اصلا به اصول تو اعتقاد نداره بیا و بهش نمره بده! دادیم و ترم بعد هم دیگه بهم ندادن درس بدم!

افغانستان یک قانون خوبی داره و اون هم اینه که اگر کسی از فامیلی در دولت استخدام شد بقیه آن فامیل حق ورود به دستگاه دولتی رو ندارن! اینطوری فامیل بازی و پارتی بازی کمتر میشه! دیگه دولت از 84 میلیون جمعیت میشه 18 میلیون نفر و نه بیشتر! انقدر فساد زیاد نمیشد که پشت سرش ماها ندونیم دور و بر چه اتفاقایی می افته!



1- تظاهرات به خاطر بی تحرکی مسئولین در قبال تغییرات اقلیمی


برخی باورهای غلط در مورد بهداشت

حالا که پیک کرونا رو زحمت کشیدن و آمار فوتی ها رو یک کانال پایین تر به عدد حدود پونصد رسوندن بد نیست کمی در مورد رعایت بهداشت بگم که میبینم رعایت نمیکنن. دلیلش هم اغلب باور غلط ماهاست.

چند وقت پیش خواهرم یک سوسک آمریکایی رو کشت که بی رنگ شده بود. خونه قبلی ما که چند کوچه پایین تر بود سوسک آمریکایی نداشت. در عوض یک سوسک های ریزی داشته که به خاطر مبارزه با اونها هربار کابینت ها رو میریختیم بیرون و سم پاشی میکردیم. این ها شاید تعدادشون کم میشد، ولی هم چنان وجود داشتن. گاهی یک نسلشون بی رنگ میشد و دوباره همون آش و کاسه. بعدها تبلیغ کردن که شرکتی محصولی به اسم «امحا» تولید کرده که یک ذره از اون سوسک ها رو سمت خودش میکشه. اونها هم اون رو خیلی دوست دارن و با خوردنش بسیار تشنه میشن، و در جاهایی مثل فاضلاب میمیرن. ما اصلا نمیبینمشون دیگه. این مبارزه واقعا خیلی بهتر از بقیه روش ها بوده به نظر من. من تعجب میکنم که هنوز جوون ها ملحفه هاشون بوی پیف پاف و سم کش های بد بوی عجیب غریب میده.

مورد بعدی داروی کروناست. یک دارویی هست به اسم همیوپاتی. یک نانو از بیماری رو در اون میذارن و ضعیف شده اون رو به خورد آدم میدن. در نتیجه میگن بدن قوی تر میشه. حالا این برای کسی که خودش رو قرنطینه کرده و انواع سویه های کرونا رو هم گرفته درسته؟ نه، بیچاره ولو دو- سه روز، درگیر بیماری میشه. اگر هم واکسن نزده باشه بیشتر ناقل بیماری میشه. با خودم فکر میکنم این پیک رو چند نفر ناخواسته تا این حد بالا رسوندن. باورهای غلط دیگه از این حیث رو ربط بدین به بارون. میگن بارون آب پاکی میاره. حالا بارون تبدیل شده به سیل و شما اون زیر رفته این. این احتمال رو بدین که نه تنها کرونا رو گرفته این بلکه ناقل هم هستین.

یکی از نشانه های کرونا اینه که وقتی میگیرن احساس میکنید زخم اثنی عشر گرفته این. احساس میکنید یک قسمت از معده زخم شده. معمولا اگر اطرافیان هم یک باری این احساس رو با چند حس دیگه دارن، این کروناست. لازمه که ضمن پرهیز غذایی مثل نخوردن غذاهای قندی، خوردن سبزیجاتی مثل جعفری رو حتما در دستور کار قرار بدین. قرنطینه و جدا کردن خودتون از دیگران برای پایین بردن سطح التهابات لازمه. با تحرک بدنی و این پرهیزها احتمال عود بیماری رو پایین میبرین. قرنطینه این جور مواقع بیشتر به معنی حفظ خودتون از افزایش سطح ویروس در بدنه تا بیشتر ناقل بودن.

تو این روزها که همه تشنه یک قطره بارون هستن، نگاه میکنیم بعضیا پلاستیک میسوزنن. قشنگ روزهای جمعه. سوزوندن برگ رو ارتباط میدادیم به روزهای پنج شنبه و حالا یک مدتیه روز جمعه و حتی شبش پلاستیک میسوزنن و دودش کل محل رو میگیره. حتی یک بار این بقدری مشتعل شد که چند ماشین آتش نشانی جای خونه اومد تا خاموشش کنه. امروزه برخی پلاستیک ها رو طوری تولید میکنن که قابل بازیافت باشن. در اروپا از همین چند ماه پیش راه انداختن که دیگه در ظروف یک بار مصرف، حتی ذره ای نباید پلاستیک باشه. این بخش از کار خوبه، ولی اگر حالا به ما هم رسید باید بدونیم علم پیشرفت کرده و میشه یک کاریش کرد. اول اینکه کمتر پلاستیک مصرف کنیم و یک مقدار از علاقه مون بهش کم کنیم، و بعد هم بذاریم بازیافت بشن.

در مورد سوزوندن کاه و کلش هم همینه. امروزه، راه مبارزه با کرم ساقه خوار رو پرورش زنبورهایی گرفته ان که لاروشون رو تکثیر میکنن، و این ها کرم ساقه خوار رو از همون نوزادی میخورن. دیگه لازم نیست مثل سابق هوا رو آلوده کنیم چون روش دیگه ای برای مبارزه با این کرم بلد نیستیم. به این میگن کنترل زیستی. مثلا برای مبارزه با کرم ساقه خوار نیشکر زنبور تلنموس تکثیر میکنن.

هوای آلوده، برای انسان مضره. یک تحقیقی اخیرا کرده ان که در اون نشون میده هوای آلوده با چاقی و آسم مرتبطه. طرف نگاه میکنی از همه چاق تره، اتفاقا از همه هم بیشتر به این هوای آلوده علاقه نشون میده. میگه هیچ که نباشه خفگی هوای بسته درش نیست. این اشتباهه. با این آلودگی هوا احتمال دیابت و چاقی بالاتر میره. حالا میگن چاقی و دیابت بیماری پیش زمینه ای برای کروناست. اتفاقا برعکس، این روزها تا بنفش شدن وضع آلودگی هوا پیش رفته ایم. شاید قبل از کرونا انقدر هوا آلوده نبود که الآن هست.

پیرامون مناظره اول انتخابات ریاست جمهوری 1400 (مناظره 15 خرداد)

با این مناظره معلوم شد اگر بخصوص در این 8 سال کاری انجام نشد، دلیلش اصول گراها و قضات بوده اند. منم که فرزند قاضی هستم برا همینه لابد شوهر نمیکنم و در هیییچ دستگاه اداری شغلی ندارم.

پدر من قاضی نبود، به گفته خودش حمال بود. ماها باز بدتر از اون. خودم و خانواده ام.

خوابگاه که بودم هنوز مفهوم اسمش رو نفهمیده بودم که یعنی جای خواب. یک ماه که گذشت گفتم امام جماعت بیارین برای ما نماز بخونه. نمیدونستم که. بعدا که یک چند بار دانشجوی لیسانس فیزیک بهم گفت نمازت بخوره تو کمرت فهمیدم که چون اونجا محل خواب و خوابگاه بوده، هم اون خواسته اولم اشتباه بوده و هم اون نماز خواندنم آنجا. بعد از مدتی که خوب آموخته شدم دیگه فقط شب و فقط موقع خواب نهایی روی همان تختی که برام تعیین کرده بودن میخوابیدم و باقی را در جای دیگر سپری میکردم. هرچند که البته این جا و مکان فقط در همان حد اسم برای من باید کاربرد میداشت و برای بچه های فرهنگیان و سایر کاربردهای بیشتری باید میداشت. حد و اندازه من که باید فقط در حد تعریف اسمی کلمه خوابگاه میبود.

حالا در این مناظره این آقای نماینده دولت خاتمی و دولت اصلاحات، آقای مهرعلیزاده گفته این شیخه چی میگه شش کلاس هم بیشتر درس نخونده و اون هم درس حوزه؟! این بیاد حرف از اقتصاد بزنه؟

حالا از اسرار این دولت اصلاحات اینه که اتفاقا با نگاه هم اگر شده به کسی مثل سید علی خامنه ای هم همین نظر رو دارن. حرف از وزارت فرهنگ و ارشاد نزن، حرف از جریان اقتصاد کشور نزن. تو قاضی هستی، بله تو از 16 سالگی قاضی بوده ای!

من عذرخواهی میکنم که پدرم هم مثل همین رئیسی قاضی بوده، و البته با هر پست عذرخواهی میکنم، همونطور که شما خواسته این.

پدر من اگر کسی بود که بهش میگفت چقدر ضرر داره این قاضی شدنه حتما شغل های دیگری رو انتخاب میکرد. کما اینکه بازنشسته که شد، دیگه سمت دستگاه های دولتی و اداره و این چیزها نرفت، بسکه خوب بودن.

اما، در مورد درس حوزه. خوب بود که اون زمان که مصادف با چنین روزی 15 خرداد 1342 بود، مردم ورامین و چند شهر دیگه کفن پوش راه افتادن، و در همان زمان کماندوهای محمدرضا شاه پهلوی در مدرسه ای که یک مکان برای آموزش بود، ریختن و مردم و طلاب حوزه را به رگبار بستن، و از آن بالا بله، تپ تپ انداختنشون پایین.

تویی که تپ تپ دیدی اینها رو انداختن پایین، باید عاقبتت رو اون دنیا دید. به ما که خیلی ظلم کردی.

این ها افتادن پایین. اما چرا؟ چون در آن مکان آموزشی چه کرده بودن؟ تجمع در پس قانون اصلاحات ارضی شاه نبود؟ دروغ شاه و انقلاب سفید که هنوز که هنوزه به خاطر اونه که مردم بسیار مشتاقن شهرنشین بشن، نبود؟

اون حوزوی ها که از دم مرده بودن، رو خوب بود میرفتین میخوندین و بدانید برای چه بود که انقدر مردم به اونها اعتقاد داشتند. تویی که سنی نداری، برای منفعتت سراغ همین شیخ ها و حوزوی ها میری و بعد پشت سر همین ها میگی چقدر خوب که تپ تپ افتادن و چقدر خوب که شاه بود، بچه کسی هستی که پدرت سر سفره شاه نشسته و حالا برادرت یک حرکتی هم در جهت انقلابی کرده که تو امروز مستقل بشی، ولی نتیجه چیه؟

نتیجه اینه که انقدر راحت قضاوت میکنن، تا وضع بهتر نشه که بدتر بشه.

آیت الله سید روح الله خمینی، شیخی بود و سیدی از خاندان اولاد پیغمبری بود که با نفس مسیحایی که داشت آمد و بسیاری از اتفاقات ناگواری که در آن دچار بودیم فقط با اقتدای به او بدون هیچ زحمتی عجیب حل شد، به طرزی باورنکردنی. ما مردم ایران او را انتخاب کردیم و به او اقتدا کردیم. خوب است که قدر بدانیم.

امروز در شرایطی هستیم که همه خیلی چیزها میدانیم. این باید اینجا باشد، آن باید آنجا باشد و خیلی چیزا. من سوالم اینه، امروز که به آیت الله سیدعلی خامنه ای اقتدا کردیم، خوب بود در شرایط کرونایی از ما میخواست تجمع کنیم؟

در همین دولت که چیزهای عجیب بسیاری دیدیم از عجایب همین وزیر ارتباطاتش آقای آذری جهرمی بود. این هرکار میکرد هیچ بد نبود. در توییتر که برای ماها فیلتر بود این هر روز توییت میکرد. در شرایطی که وزیر دیگر دولت روحانی، وزیر بهداشت میگفت سفر ممنوع است، اتفاقا تصویر میگرفت یعنی من یک پدرم بچه ام سرش رو گذاشته روی پایم، در حالیکه داریم میریم سفر!

بخشی از جستجوی رمزارزها برای ما فیلتره، و این وزیر ارتباطات میگه چقدر این رمزارزها خوب هستن. اصلا بی برو برگرد خوبن!

حالا خودمون قضاوت کنیم. آیا این جوان تحصیلکرده که برای هر کدام از این کارهاش باید استیضاح میشد، بازخواست میشد، ولی آب از آب تکون نخورد، وجودش مفیدتر بود؟

مگر این دو وزیر هرکدام دو وزیر متخصص در حوزه خودشان در دولت روحانی نبودن؟

آیا Lorem ipsum dolor یک پرکننده متن است، فقط؟

از وقتی ویروس کرونا (CORONA) درگیرمون کرد، به سختی، ذهنمون درگیر هر کلمه ممکن کرونایی شد. نگاه کردم روی گیره فلزی سیاه نوشته کرونا، و فیلم دیدم که در اون به کلیسا فحش میداد (فیلم فرانسوی PAPILON یا همون پاپیون معروف که هزارها بار دیده ایمش تا حالا)، اون هم یکی از اسپانسرهاش کرونا بود. چند وقت پیش هم که در آوردیم برند معروف کرده ای هست از یک شراب!

حالا من کدنویس، برای پرکردن سایتم از یک سری StyleSheet رایگان اینترنتی استفاده میکنم. مواجه شده ام با این جمله: Lorem ipsum dolor. خدایا این زبان لاتینه؟ یا زبان چک؟ لاتینه؟

میکروسافت با بیل گیتس یهودی مشهورش، گفته این هیچ نیست به جز یک پرکننده متن خالیییییی! اگر خالیه، پس چرا کنار زنهای لخت میارنش، و شراب؟! این یک کده؟!

کسیکه زن لخت میخواد و شراب، با پول، کپی رایت هم بخواد، این رو بذاره دیگه مشکلش حله؟

شعر گفته ان؟ یا کد رمزه؟ قیمت هم براش زده ان 156 دلار! این عکسشه:

یک انسان مسلمان، مگر شراب استفاده نمیکنه؟! شراب کاربرد بسیار زیادی در صنایع دارویی داره. مگر کپی رایت، اون چیزیه که باید مثلا  بیل گیتس یهودی به پردازنده اینتلش بده که یکسره حتی تایپ من و حتی عکس‌هایی که در لحظه میبینم رو هم چک میکنه؟!

زن لخت هم که هرجا دو مورد اول هست باید کنارش کازینو و اینها رو پیدا کنی. این کار کافرانه. دسته شده اند، با اسم رمزی خودشونو دارن تکثیر میکنن. از جایگاه علمی هم مثلا وارد شده اند. قراره اینا رو باز کنن. یک سری آدم هستن مثل ما هی میگیم به اندازه، به حد و حدود، یک سری هم آدم هستن که من باید هی بهشون پول و باج بدم، که فکر کرده اند، زرنگن. هی ویروس و باج افزار درست میکنن، پول هم که بهشون بدی چون جهنمین بیشتر میخوان. اگر همه دنیا هم بهشون بدی بازم مثل جهنم بازم میخوان. هزار هزار هم که با این ویروس کرونا بکشن، بازم براشون کمه! چین اینا؟!

ما نمیدونیم شراب چیه؟! خوبم میدونیم. فقط الآن یک باری سرمون پر شده از برندهایی که شرکت های شراب سازی راه انداخته ان میگن پول خیلی چیزهای رایگان (!) رو ماها دادیم! چه دروغا!

اینهمه پس از صبح تا شب ماها داریم چی کار میکنیم؟! پول اون گیره فلزی رو که من ایرانی وارد کردم کی داره میده؟ به جز همین مردم فقیری که الآن دارن با ویروس کرونا کشته میشن؟!  این لپ تاپ من برای چی باید هرچی توشه، این همه باج افزار و ویروس داشته باشه که هرکس ناکسی هرچیزی توشه ببینه؟ مگر تو کپی رایت رو رعایت کردی که حالا هاااار شدی؟! تو فکر کردی کی هستی.

پول که هیچ، بقدری بی پروا شده ان اینا، که جون هم هزار هزار بدیم کمشونه.

علی لعنت الله.