آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

سئو منفی

چند روز پیش رئیس داشت به من میگفت میخوای یک فروشنده دوره گرد باشی؟ یا فروشنده حرفه ای؟ منم مسلما بهش جواب دادم که میخوام حرفه ای باشم. اون هم بعد از چند بار تاکید براین که پس من نمیخوام دوره گرد باشم خودش رو رسوند به اینجا که از هرچی تو اینترنت میذارم خوشش نمیاد؛ حرفه ای نیستن و مشتری ازشون خوشش نمیاد. رفت سراغ سایت و یک سری چیزها پاک کرد. بعد گفت که من مقاومت میکنمو خودم رو اون چیزی که هستم نشون نمیدم. بهش گفتم خب تو نشون بده. زد چیزهایی از سایت رو پاک کردو متاسفانه از اون روز تاحالا به خاطر مشکلات فنی هنوز رسما ندیده ایم چی شد بالاخره. ولی من بهش گفتم که هر چی پاک میکنی، خیلی اساسی نباید پاک کنی. اون هم گفت که آره وگرنه نابود میشیم. خلاصه بقدری این کار فنی سایتمون حوصله رئیس رو سر برد و مشکلات فنی بود که فعلا صبر کرده ایم ببینیم سایت چی از خودش نشون میده.

ولی این رو هم بگم که سئوهای منفی هنوز ادامه دارن. دارن رو کلمات کلیدیمون از بدو ورود که متولد میشن به صورت منفی کار میکنن. ولی اهمیتی به نظر من نداره. این رو هم به خاطر تجربه بزرگترهای فن کامپیوتر میگم و هم اینکه انقدر که اینها پول خرج این کار میکنن، یک وقت شاید دلمون خواست مجانی سوار امواجشون بشیم. کاری که قبلا هم دیدن که کرده ایم و جواب هم گرفته ایم. نوش جونمون...

برنده بهترین جایزه پرستیژ

یک مدتی رفته بودم یکی از این مراکز توانبخشی معتبر مشهد و کار میکردم. ناراحتیم از این بود که خب مسئولش هی خانوم دکتر خانوم دکتر به تمسخر من رو میکرد و دیگه اینکه کارهای اصلی سایتشون رو به من نمیدادن. ناچار مثل همه جاهای دیگه که برام نمیصرفید براشون کار کنم ولش کردم. بعدها که دوباره رفتم سمت سایتشون دریافتم که سایتشون رو داده اند به اونی که یک چند تا از معدود دیتاسنترهای ایران رو داره و یک دو سه تایی هم پورشه زیر پاشه. بعله، همون ساختار دولتی قدیمی که نتونسته ام هنوز ریشه و منشا ارتباطات دولتیشونو فعلا به هم لینک کنم. فقط میدونم که براحتی اسم خودشون رو گذاشته ان برنده جایزه بهترین پرستیژ و شعف مشتری! چه شعفی! از چت روم پایین سایتشون دریغ از یک جواب درست حسابی! این رو گفتم که دستتون بیاد وقتی مثلا من میگم کار نیست یعنی چی. البته این رو شماها بیشتر از من حسابگرین. حساب کتابهام به شب رسید و الآن بررسی بیشتری موتور جستجو رو کردم که چطوری قراره یکی مثل من حتی از طریق سایت هم منزوی باشه. باز هم معدود دیتاسنترهایی که ایرانی ها از غربی ها خریده اند جزو دسته بهترین های گوگل بالا میان. این دولتی ها هم که هی باهاشون تفاهم نامه افتخار قورت میدن. البته غرب و شرق هم نداره. مثلا ما بریم دیتاسنتر از چین بخریم، آمریکایی نیست؟! سامسونگ با افتخار یک چشم درست میکنه که پردازنده اش شناختی و مختص اینتل باشه. اونا قبلا تفاهم نامه هاشون رو با غرب و آمریکا قورت داده اند. بعد رهبر میگه چشمتون به شرق باشه. شرقی در کار نیست. همه اش سر و ته یک کرباسه. آدم میمونه عرصه رو رها کنه و ول کنه یا نه! حالا مثلا ول کنه، کجا بره؟!


بعدا نوشت: با خودم فکر کردم که بعدا سرو کارم نه به توانبخشی تکاپو میخوره و نه از دیتاسنتر رسپینا چیزی میگیرم. برای همین اسماشون رو مرحمت میفرمایم (تو چت روم ازم خواستن زحمات بکشم اول اسم بگمو بعد هم اسم شرکتم تا یک جواب ساده ام رو بدن) همین جا زحمت میکشم میگم...

خوشبختی

ما آدما اصولا آدمای بدبختی هستیم، حتی اگر باهم باشیم. زندگی اجتماعی اگر چه خوبه، ولی باز هم توش همون ترس هامون هم گاهی باعث بیشتر بدبخت شدنمون میشه. نگاه بکنی بقدری حواسمون گاهی پرته که داریم گناه میکنیم و نمی فهمیم چطوری چی کار کردیم. اصلا همینه که بعضی بزرگا میگن تو چطور خودت رو از دعا و استغاثه مبرا میدونی؟! یا مثلا حدیث داریم که میگه بعضی گناههای آدما با استغفار پاک نمیشه مگر در طلب معیشت باشی. آگاهانه و ناآگاهانه گناه میکنیم. دلیلش اینه که شاید بهتر از اون راه حل مشکوک به گناه راه دیگه ای بلد نبوده ایم. برای همین شاید اگر دنبال روزی حلال باشیم بخشی از گناه ها و خطاهامون پوشونده بشه. البته منطقی هم به نظر میاد. اصلا شاید برای همینه که خدا قرآن رو نازل کرده. شاید برای اینکه به این آدم مبتلا به گناه جرات بده. شاید برای این باشه که بگه انسان تو خطا کن، و البته اگر ناخواسته باشه من میبخشم؛ اگر اشتباه کردی و با سعی در جبرانش نتیجه بهتر گرفتی من به تو 70 برابر میدمو... اینه که میگم ما آدما چقدر بدبختیم. البته خوشبختی نسبیه. ولی گاهی اگر دستم بود به خاطر زندگی های مختلفی که میبینم و خودم هم دارم مینشستم واسه آدم بودن خودمون گریه میکردم. شاید به خاطر اینکه ما آدما چقدر بدبختیم که آدم شده ایم.

دروغ، گناه زبان

ما تو ایران رسممون هست که گناه زبان در دهان رو خیلی سنگین تر از اون که هست نشون بدیم. مثلا فکر میکنیم دروغ اون چیزی هست که از دهانمون درمیاد. شاید هم اینطوری تعدادمون خیلی زیاده که فرض میکنیم. مثلا فرض کنید مادر و پسری 2-3 ساله ای تو قطار هستن. اون روز من تو قطار بودم دیدم مادره داره بچه اش رو میزنه. هی به بچهه میگفت عزیزم. بعد هم یک نشگونی چیزی ازش میگرفت و بچهه دردش میگرفت عر میزد. بعد مادره قربون صدقه اش میرفت و دوباره بچهه بیشتر عر میزد. نگاه میکردی مادر در زبان داره هی بچه رو عزیز میکنه ولی در عمل بچهه رو نیشگون میگیره. خب، حالا این بچه چطوری تربیت میشه؟! پس فردا همین بچه از آزار مردم لذت میبره (کاری که مادرش در سن تلقین بچه باهاش میکرد) و بعد هم هی در زبان بهترینو زیباترین کلام ها رو نثار مردم میکنه. یا مثلا نمونه دیگه داریم که مادره به بچه اش میگه عزیزم جانم بیا بریم پارک. بعد در عوض بچه رو واکسن میزنه. بچه تا یک سنی گول میخوره دیگه. بعد از اون اگر استقلال پیدا کنه هرگز نمیره واکسن بزنه، حتی اگر براش خوب باشه...

این مورد در زبان شاه های ایران هم دیده میشه. مثلا یک دو نفری حکمشون کشته شدن بوده؛ شاه میخواسته در ازای کاری که اینها کرده اند کشته بشن. مامور اجرای فرمان شاه، امیرخان، چه طوری این کار رو میکرده؟ میگفته به طرف بیا اینجا شاه گفته تو باید به خاطر اینکارت ترفیع بگیری! طرف رو میکشونده یک گوشه اتاق خلوتی تا حکم رو بخونه. بعد هم وقتی خوندن حکم تموم میشه معلوم میشه که توش نوشته بوده که باید کشته بشه. خب، طرف هم میگه حالا چی کار کنم؟ خب، بیا منو بکش!

این ها همه اش دروغه. فرض میکنیم که این کارهای زشتمون دروغ نیست، و دروغ گناه زبانه...



پ.ن: البته شاید تقصیر اجرای احکام فقهیمون هم باشه و نباید همه تقصیر رو روی گردن تربیت مردمی بندازیم. الناس علی امر امرائهم. یعنی مقصر رو باید در اجرای احکاممون هم پیدا کنیم. اینکه مثلا حکم مزاحمت تلفنی من اجرا میشه چون سندیت مکتوب داره ولی حکم مثلا فلان اداره (مثلا پژوهشکده نوح، اینجا هم در موردش نوشته ام) اجرا نمیشه که حقوق مردم رو داره عملا میخوره، اینها باید در ادبیات ما لحاظ بشن. یا مثلا طرف سیلی میزنه در عمل در گوشت چون سندیت نداره حکمش اجرا نمیشه، این ها باید لحاظ بشن... البته خب، این هم هست که ماها در ایران حکومتمون داورمحور طراحی شده، و نه مردم محور و خیلی شرایط دیگه که باعث میشه اینطوری بگیم ایرانی ها اینطورن...


بعدا نوشت:  این مطلب رو بخونید. در راستای همین حرف امروزمه. فکره دیگه حول یک محور میتونه به صورتهای مختلف ظاهر بشه.

پس راهکار حذف دامداری عشایره

حدود 40 سال پیش قبل از انقلاب سازمان حفاظت محیط زیست بعد از اینکه آمریکایی ها شور انقراض نسل Golden Eagle ایرانی رو سر میدن، حفاظت محیط زیست میاد سراغ عشایر و از اون ها میخواد که دیگه بشینن سرجاشون چون عقاب طلایی ایرانی رو به انقراضه. عشایر هم کوتاه نمیان و میگن ماها رو هم حیوان در نظر بگیرنو شروع میکنن به چاردستو پا راه رفتن و نشون دادن خودشون به عنوان حیوان. بعد از اون ولی اتفاقی که میفته اصلاحات ارضی با خون و خونریزی عشایر هست و نتیجه پیروزی شمشیر بر خونه. بعد از اون بعد از سال ها گذشت از انقلاب هم چنان اصلاحات ارضی ادامه پیدا میکنه و خیلی سازمان ها از جمله بهداشت و محیط زیست به شهرنشینی مردم تاکید میکنن.

دولتی ها با صدای زیبای دوبلرهاشون شروع میکنن از گفتن معایب هم نشینی با دام و گوسفندان. بعد ادامه میدن و از بدی تب های کنگو گرفته میگن تا آنفولانزای مرغی. بعد هم میان میگن که جاده ساخته ایم. کوه ها رو نابود کرده ایم. ریزگردها پدر بلوطهامون رو درآورده. درختان بلوط اخیرا آفت قارچ سیاه زده اند. کوهها پر از آفت ملخ شده اند. و بعد هم اخیرا موریانه ها زیاد شده اند.... میگن و میگن تا در نتیجه برسن به این مورد که پس راهکار حذف دامداری عشایر هست. عشایر باید دام هاشون رو در محیط بسته پرورش بدن. خودشون بشینن فکر کنن که چطوری پول سیلوهای بزرگی که میخوان بخرند رو جور کنن. ضمنا برای این که حیوان و دام در محیط دربسته سالم بمونه حتما باید فن های بزرگی که ما بهشون میگیم چقدر باید بزرگ باشن رو از ماها بخرند...

خود تلویزیون در برنامه مستند میگه که 50% درختان بلوط ما براثر خشکسالی و تخریب محیط زیست توسط جاده ها و سدها مبتلا به آفت قارچ سیاه شده اند. ولی پسش رو میگه ما باید عشایر رو حذف کنیم. نمیگه که راهکار در آموزش نحوه کاشت مرتع با کمترین هزینه هست. نمیگه باید مثل ژاپنی ها خودمون جنگل و مرتع بکاریم و درو کنیم... میگه راهکار در جمع کردن اون چند تا چوپان نادر هست که ایل راه هاشون رو تا حالا تخریب کرده ایم و خودشون هم خیلی راغب به این کار نیستند... ای تف به این اداره محیط زیست ایران که هرچی جاسوس ماسوس این روزا دستگیر میکنن رفته اند جمع شده ان تو این اداره...