آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

الف ب ایران

زیرساخت‌های آب و برق ایران، به نوعی وابسته به خرید از بازارهای آمریکا و خصوصا ایالت پنجاه و یکم، اسرائیله. اینو مسئولین ما نمیگن، و فقط کمی که وارد کار بشی، و حتی به عنوان یک مغازه دار ساده بخوای فروشنده باشی میفهمی. آب با فیلترهای تصفیه، و برق و مخابرات با کابل‌هایی که از اسرائیل میخریم. چند وقت پیش مجلس فکر کنم تصویب کرد که دیگه این چیزا رو از اسرائیل نخریم. حالا نمیدونم در عمل چقدر ممکنه که صاحبان صنایع شبکه اینترنتی ما بخوان به حرف مجلس گوش کنن. فکرش رو بکنین پارلمان مجلس عراق بلافاصله بعد از ترور سردار سلیمانی اعلام کرد که آمریکا باید خاک این کشور رو ترک کنه، ولی با وجودی که پارلمان تصویب کرد و ما هم یکی از پایگاه هاشون رو زدیم، این کشور هم الآن میگن آمریکا دو قطبی شده و درگیر انتخابات و قضایای پسا انتخاباته، هنوز این اتفاق نیافتاده.

در مورد ایران هم، میتونه همینطور باشه. الآن، من یک مطلب تو اینترنت در سایتی به اصطلاح دانش بنیان میذارم به عنوان تحلیل، بلافاصله شاخه یهودی اسرائیلی صهیونیزم وارد عمل میشه و گزارشو میده. با خودم فکر میکنم، من یکی اینا این کار رو میکنن، فوقش یک پست اینترنتیش بکنم، ولی اینا چقدر دست به عمل و حالا پررو هستن که بدون اینکه حتی نیاز به گفتن این نکته به ملتی داشته باشن، با یک گزارش دادن، مشکلشونو حل میکنن.

فکر میکنید یک کابل برق خریدیم ازشون، یک پول پهنای باند دادیم و دیگه تموم شد؟ نه، اونا میگن مستعمره ما اینا رو خرید، باید نظارت کنیم.

نمونه دست جریانات اینترنتی ایرانی که به دست یهود کنترل میشه، همین سایت های دوقطبی خودمونه، که اگر گفته نشه مستقیما به دست دولت و دانشگاه دولتی و یا دانشگاه آزاد داره اداره میشه، برین ببینین که اگر طرف مغازه خاصی نداره، به چه سختی داره پشتوانه حضور مجازیش رو تامین میکنه. حالا یکی گوشی وارد میکنه، یکی خود کامپیوتر. اگر گوشی وارد میکنه، مغازه دارد پول سفرش به انگلیس رو هم ازتون میگیره این روزا و اگر کامپیوتر داره که من یادمه از همون زمان که مغازه ماشین های اداری حسن پور کامپیوترهامون رو وارد میکرد ما داشتیم قسطهاش رو کارمندی میدادیم. شیخ هم میووردن برامون که شماها چه کار مهمی دارین میکنینو اینا. ما میفهمیدیم که در جریان مقاومت در برابر دشمن وارد شدیم، ولی دیگه خبر نداشتیم که حتی در حد یک کاربر معمولی اینترنتی هم ارزشی نداریم.

یک کلمه این دانشجوهای تازه به دوران رسیده میگن، بازاریابی. همین بازاریابی کلی پول و هزینه، و حداقل ماشین زیر پا میخواد. اینطور نیست که بتونی براحتی یک درگاه پرداخت بگیری و باهاش کسب درآمد کنی. برین دنبالش و اگر تونستین براحتی این کار رو بکنین بیاین سکه بندازین تو جیب صهیونیستا، و یا فراماسونرها. تا همین حالا، بخصوص با تغییر نرخ ارز کلی سایت های ارائه درگاه پرداخت، به جز مستقیم بانکهاش، اصلا حذف شده ان. اونایی هم که قبلا تو وایبر بودن، الآن تو تلگرامن و بعدش اینستاگرام، اسمشون رو گذاشته ان کارشناسو از این حرفا که از نظر من حضور واقعی ندارن! برا خودشونن، خودخواهن و اگر کاری به کار ما ندارن، ما هم ایشالله کاری به کارشون نداریم، حالا میخوان شیخ باشن، دکتر یا مهندس.

من نمیخوام ناامیدتون کنم، ولی حقیقت هم این نیست که برین ببینین، یکی اگر مورد بی مهری و لطف دولت قرار میگیره، پس موجود بدیه، و یا نمیخواسته خدمات بهتری بده. نمونه اش همین سایت خودمه که حداقل هر نصف ماه بالا نمیتونه بیاد. باید براش هزینه بیشتر بدیم، ولی به هیچ طریق هم حمایت نمیشیم. در جریان پخش محتوای اینترنتی هم از همون سال 2011 که آمریکا با سوریه به طور مستقیم و غیرمستقیم وارد جنگ شد، کار ارائه محتوا هم سخت تر شده. یک سایت معمولی بلاگفا رو در نظر بگیرین، و یا همین سایت آپارات. بلاگفا که خیلیی در حذف محتوای ماها شهرت هم داره. میان آمار بازدید غلط نشون میدن، نمیذارن لینک وبلاگ های دیگه رو تو سایتت بذاری، لینک سایت خودت رو نمیذارن. تو رو منزوی نشون میدن، و هزار کار دیگه که نشون میده قطبی به سمت جریانات دوست امریکایی هستن. اینا رو گفتم، که اگر نمیخواین بدونین، حجت باشه.

این روزها

اول خب، به دوستداران طبیعت در ایالات متحده آمریکا تسلیت میگم. میدونم برای اونا هم خیلی فرق نداره ترامپ بره یا به جاش بایدن بیاد، یا پسراشون. خب اونجا چندین بار داستان آتش‌سوزی‌های کالیفرنیا و یا اون طوفان‌هاشون چیز جدیدی نیست، شنیدیم. البته، من نمیگم که شاید ما از این جهت از اونا کم داریم. هنوز زباله‌های هسته‌ایمون به آمریکا نرسیده، و کسی هم نمیدونه وقتی ما ایرانی‌ها کوه زباله داریم، جای زباله‌های هسته‌ایمون کجاست، ولی آمریکا یک چیزش مشخصه، و اون هم بی توجهیش به طبیعتو نظام طبیعیه. من اینجا میگم ساختمون شیر و خورشید داریم و منظورم اینه که ساختمونی ساختن که مجسمه شیر توش در آوردن. در آمریکا، میرن همون شیر رو میذارن بالا به جا مجسمه! شیر بدبخت. در کشوری مثل آمریکا و فرقی نداره، ایالت پنجاه و یکمش سیرک معنی داره. در سیرک شیرهای جنگل بدبخت و خیلی حیوانات دیگه میدونن که چی میکشن. خوشبختانه اگر روزی در ایران سیرک وارد بشه، همه میدونن که محصول کشورهای خصوصا غربیه، چون در فرهنگ و تاریخ ما حیوان آزاری به هر بهانه‌ای محکومه. در آمریکا هکتار هکتار زمین با خانه‌های لوکس و زیبا وسط زمین‌های چمن برای هتل و برای زندگی خرید و فروش میکنن. اصلا بعضیا هتل هایی میرن که چندین هکتار و فقط یک خانه ویلایی وسطشه، فقط برای مثلا دیدن اون شیره آن بالا و به صورت نه مجسمه، بلکه واقعیش. هر چند وقت هم که شیره بمیره یا خسته بشه و خودش رو پرت کنه پایین یکی دیگه جاش میذارن. احساس آزاردگی هم میکنن، ولی چون تبلیغات شده برای رفتن و دیدنش، احساس آزاردگی میکنن، پول هم میدن که ببینندش و کمک میکنن که چرخه شیرآزاری و حیوان آزاری ادامه پیدا کنه! به دلایل مختلفی که برای خودشون میتراشن.

اصلا ترامپ برای همین کاراشون از پیمان آب و هوایی پاریس اومد بیرون. اونا نه اینکه ناراحت بشن رو کارخونه هاشون فیلتر بذارن، یک طوری با این تبلیغاتشون حیوان آزاری و طبیعت آزاری رو تبلیغ کرده اند که کارها و لذتهای عجیبشون با حفظ محیط زیست منافات داره. همین چند وقت پیش یکی از این مستندهای خارجی رو میدیدم، قشنگ این شیرهای دریایی (فوک آبی) رفته بودن بالای یک صخره. همه رو هم رو هم. هرچند وقت یکیشون هم خسته میشد دیگه، خودش رو پرت میکرد پایین. مستند میگفت این اتفاق که برای این فوکهای دریایی افتاده محصول پدیده گرم شدن زمین به دست خودمون و یقینا به دست آمریکایی ها با اون فرهنگشونه.

اینه که از بابت این شرایطشون از وضع اونا اجبارن بیشتر آگاهیم تا خودمون. یعنی میخوام بگم اونا انتخابات دادن، ولی قصه پر غصه شون تموم نشد، و صد البته اگرچه همه چشما به انتخابات ماست، ولی دلها احتمالا با این شیرها اون بالاست که معلوم نیست هرچند وقت چند تاشون فقط قربانی این فرهنگ غلطشون میشه!

اما از خودم. بلند شدم این چشمم میخارید. قبلا تجربه خارش بدش رو داشتم. خارید و با کمی دست مالیدن بهش خون اومد. این حرف منو دیابتی‌ها خوب میفهمن. سال‌ها برای این دیابت رفتم دکتر. هیــــــــــــچ دکتری بهم نگفت دیابت دارم. فقط ده سال پیش یکی (دکتر گوارش) گفت برنامه غذایی داشته باشم. برام آزمایش خون هم نوشت، ولی تشخیص دیابت من انقدر براشون سخت بود. دکتر چشم پزشک رفتم، گفتم آقای دکتر این چشمم میخاره. منم موژه‌هام رو میکنم. یک نگاه کرد و برام ویتامین آ نوشت. یک بار دیگه یک چشم پزشک دیگه رفتم. چند بار مغز و اعصاب رفتم. چند بار بچه که بودم بردنم دکتر. خدایا، هیچ دکتری نمیفهمید. من مونده ام اینا که دیابت نوع یک دارن و دکتر تشخیص میده، چطوره که برای من حالا بالفرض نوع 2 (!) رو نتونست تشخیص بده. البته، خودم در نوع یک بودن دیابتم شک دارم. چقدر دندون پزشک رفتم، بعد از اون موقع که چشمام گفتم میخاره. هزار هزار پرش کردن. البته، خونه ما هر بار جاش بدتر میشد و بیشتر وارد نقطه آلودگی هوا میشد. خود هوا هم در بدتر شدن دیابتم موثر بود. هوا هم آلوده تر میشد.

مردم چقدر شانس دارن، لابد دکتر هم که میرن با دکترهایی که من میرفتم فرق دارن. آخرش هم با عود بیماری، دیگه نیاز نبود برم دکتر. شایدم خودم دانشم همراه با دانش اطرافیان بالا رفته بود که این تشخیص رو دادیم، وگرنه که هربار میرفتم لابد برام باید تجویز ویتامین آ میکردن.

شهرهای بی فرهنگ

چند شب پیش خواهرم با ماسک میومد میگفت برو چک کن این سایت waqi.info، خیلی هوا آلوده است. راست هم میگفت. از سر شب یک مدتیه که منتظر بارونیم، در عوض هی یکسره بوی گازوئیل میاد. این شهرداری هم که مثل شستا و پدیده اصلا یک چیز دیگه است. هرجا تعطیل کنه، و یا نظارتی بهش باشه کسی حق نداره بهش بگه بالا چشمش ابروست. حالا هم دیگه عادت کردیم. الآن سرشب مشهد ساعت 4 شروع میشه، بوهای بد ساعت 7 بعدازظهر دیگه موندگاره.

امروز از بس که دیگه بو کشیده بودم سردرد شدم. گفتم انگار رفته ام مرکز شهرو برگشته ام. انقدر بوی بنزین و گازوئیل روم اثر گذاشت، که بعد از یک دمنوش رفتم با علاقه و داوطلبانه این سایته رو چک کردم:

دیدن این عددها و کشورها اثر داره. نگاه میکنی مثلا جای جای شبه قاره هند پر از آلودگی هوا در طیف های مختلف بنفش تا زرشکیه، و کلا وضعش خیلی خرابه. بعد از اون قزاقستان، قرقیزستان، چین و افغانستانه. ایران، بعد از ترکمنستان و عراقه و فقط کمی وضعش بدتر از کره جنوبیه. حالا برای انیکه روش بشه، این آلودگی خیلی صنعتیه، یا نه کافیه نگاه کنی شهرهایی که این روزا از همه بیشتر آلوده بودن، داشتن چی کار میکردن. مشهد، که بیست-سی سال پیش فقط ترافیک سنگینش مربوط به تعطیلات عید میشد، الآن چی شده؟

 الآن از شهری معتدل به سمت شهری نیمه بیابانی با آب و هوایی سرد و خشک تبدیل شده. شهری که موزه آستان قدسش در راس جاهای دیدنی اول بوده، و تفریحات مسافران بعد از اون طرقبه و شاندیز و خواجه ربیع و آرامگاه فردوسی بود، زمانی بعد از کارخانه تلویزیون سازی، کارخانه نخریسی و بعد از آن کمپوت سازی و رب سازی داشت. کارخانه موتور سیکلت و لوازم یدکی و تولید برق در جایگاه بعد بودن. الآن جدیدا در راس کارخانه های مشهد که دیگر فقط اسمی از کارخانه نخریسی مونده، کارخونه لاستیک سازی به دلیل بوها و درآمد خاصش از کارخانه مونتاژ تلویزیون مشهد جلو زده، مصالح جدید آورده ان دارن جای موزه برج میسازن، و دیگه خونه به سبک قدیم پیدا نمیشه. نماها شیر و خورشید دارندو از بالا تا پایین ساختمون هی ایزوگام اجرا میشه. بخش مهم آسفالت و ایزوگام خیابون ها هم که دست شهرداریه. با تمام این اوصاف میرسیم به اعلام وضع کنونی شهرهای بی فرهنگ:

اول عشق آباد ترکمنستان، چون نزدیک مشهده. بعد، خود مشهد. شهر ساوه استان مرکزی، بانه و یاسوج کردستان (فکر کنم از خرابترین شهرهای ایران باشن)، اهواز از استان خوزستان، شیراز، تهران جاهاییش نارنجیه، و نهایتش قرمز میشه. اینو در نظر بگیرین که همسایه ساوه میشه و میتونه آلودگی هوای اونجاها رو هم بگیره. زرند کرمان، سرایان خراسان جنوبی، ایرانشهر سیستان و بلوچستان اینا زرد هستن. حالا یک جاهایی مثل اصفهان میتونه تحت شعاع شهرهای آلوده ای مثل اهواز بشن، ولی این آلودگی ها چیزی نیست به جز فرهنگ پایین مردم منطقه، و به طور کلی شهرهای بی فرهنگ. مال چیز دیگه ای نیست. باید برین ببینین، وقتی میگن بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان جنگه، وضعشون از نظر آلودگی هوای ناشی از دود و دم و گازوئیل از ما بهتره. یک گرجستانه، که حالا باید ببینیم اونا چقدر بی فرهنگ بوده ان.

حالا یک چیز دیگه، که احتمالا بچه مدرسه ای های الآن بیشتر میدونن، سایت worldmeter.com هست، که اون باز از نظر گازوئیل و از نظر COVID-19 و چند مورد دیگه آمار کشورها رو میشمره.

آیا روزی با مرد بی حیا ازدواج خواهم کرد؟

با این خواستگاری که این آخریه اومد، حس کردم میخوان مردان بدشون رو بهم بندازن. ما دو تا عروس داریم. حس من در مورد یک اینه که اون بزرگتر از یکی دیگه است، ولی از هردوشون خوشم نمیاد. با هیچ کدومشون هیچ روزی حرف نمیزنم. حتی یکی رو هم چن وقت پیش از خونه کردم بیرون. نیاز ندارم بهشون. اینا هم نیازهای منو برآورده نمیکردن. اون قد بلنده رو کردم بیرون. گفتم قبلا بهشت بوده ام این بلنده اونجا نبود. اگر کسی بخواد آرامش من رو بهم بزنه، یا جای من اونجاست که باید باشم، یا جا اون اونجا نیست.

قانون خوبیه، قانون زندگی. مگر بچه چقدر اهمیت داره که یک زن بخواد بخاطرش با مرد قدبلندی که بیحیاست بسازه؟ چرا باید زن خوب، مرد بد رو تحمل کنه؟ هیچ لزومی نمیبینم.

مرد بد بره گورش رو گم کنه. آدم ندیده که نیستم. زن فرعون گفت از قصر زیبای فرعون میگذره، و از خدا خواست که قصری در بهشت بهش بده. میگن، آسیه زن فرعون آخرش به دست همین فرعون شهید میشه.

شاید زن فرعون کس دیگه ای نبوده که شوهرش بشه، ولی اخلاق من اینه که با فرعون نسازم. مردی که مثلا یک باره بیفته دنبال عروس با لباس دامادی، تا چمیدونم پاهای زن رو لخت ببینه، این مرد باحیائیه؟

نیست، این مرد لیاقت یک زن خوب رو نداره، جاش هست که عروس ازش فراری باشه. جاش هست، تو همون جلسات اول خواستگاری ازش فرار کنن.

این مرد رو حالا مثلا باباهه جور کرده باشه، دایی جور کرده باشه، میخواد هرکسی باشه.

یا مرد ساندویچی. دوره دوره ساندویچه. نارنجک میسازن، کدساندویچی بیرون تحویل میدندو تو فقط باید گاز بزنی. گاز میزنی کنارش هم یک نوشابه. منفجر میشیه. یک عده مردها هم همینطور ساندویچین. این ها هم بدرد نمیخورن. همینطوریش کلی از ساندویچهایی که برامون پخته ان زده شدیم و داریم بعضی هاشون رو هم تازه تحمل میکنیم، چرا سری که درد نمیکنه رو با دستمالی ببندیم که سریع و راحت و ساندویچی میخواد نقش شوهر رو بازی کنه؟

هرطور فکر میکنم میبینم میخوان بهم پسر بد بی حیا غالب کنن، منم آمادگی فرار و عروس فراری شدن دارم. قابلیتهام هم که در این زمینه ها زیادن.

مرد خوب کجا بود؟ شاید بخواین با این جمله خودتون رو به هر مردی راضی کنید، ولی من راضی نمیشم. میگم مرد خوب مرده، درسته. حرف اینه که اگر من مرد خوب بخوام تا زمان بهشت هم میتونم از خوبی هاشون بهره مند بشم. هرطور فکر میکنم،  میبینم به مرد بدی که بخوام تحملش کنم نیاز ندارم. مردان خوب هم زیادن، حتی اگر زنده نباشن.

بدعت یهود در نسل بعد شیعیان

خیلی حرف هست بین نسل امروز و دیروز. من به عنوان فقط یک دهه قبلتر از دهه هفتادی‌ها بی ارتباط با اینها نیستم. یک زمانی، انقدر به این تمیزی ذهنم درگیر بود که فکر میکردم با دست تمیز کردن زمین خیلی بهتره. این خواهرام رو میگرفتم با هم بادست رو زمین بکشیم تمیزش کنیم. حالا خواهر میگه این اشکال تو نبوده، تربیتت این شکلی بوده. چون خودش بعدا تو مدرسه همین رو ازش خواسته‌ان. اونا هم نگاه کرده ان بعضی بچه ها ناراحت شدن، بعضی هم از خطکش برای تمیز کردن استفاده کردندو اینجاها کلی چیز یاد گرفتن.

یک جای دیگه تو تربیت من، اسراف نکردن بقدری با اهمیت بود که مثلا میگرفتم تکه آینه شکسته رو برمیداشتم خوشگلش میکردم و براش کاربرد جدیدی تعریف میکردم. باز این خواهر فکر میکرد، این یک کاریه، میرفت آینه میشکست برای تکرار همون کار من. یاد میگرفتن دیگه. خبر هم نداشتن که من هدفم جمع کردن اون تیکه آینه شکسته بوده. الآن هم من همینطورم، آینه شکسته جمع میکنم. نگاه هم میکنم این یک هنریه، هنر آینه‌کاری. میگن این آینه‌ها قدیم خیلی گرون‌تر بودن، شیعه‌ها هم که صرفه‌جو براش کار تعریف میکردندو مثلا تمام دیوارهای حرم رو با این آینه‌ها تزئین میکردن، هم یک هنری بود و هم تکه آینه‌های شکسته رو دور نریخته بودن.

یکی از کارهای جدی یهود بدعت در ادیانه. میرن سراغ اصل مثلا صرفه‌جویی و عملکرد شیعه رو از این  نظر مورد سوال قرار میدن. حتی خودش یک بدعتی رو از این جهت برای نسل بعد، شروع میکنن، جایزه میدن، تشویق میکنن و دنبال میکنن، تا نسل بعدی رو که ممکنه بی خبر از یک سری کارها و اهداف دین خودشون هستن رو منحرف کنن. از آخرین کارهایی هم که کردن و خیلی در دنیا صدا کرد، چون مهم بود، همون انتشار کاریکاتور موهن نشریه فرانسوی شارلی هبدو ((Hebdu) یک جورایی مثل عبد عربیه، و احتمالا ریشه عبری داره کلمه اش) هست. این شارلی هبدو وظیفه داره اقلا اینترنت رو پر از کاریکاتورهای ائمه کنه. ما تو اینترنت جستجو میکنیم پیامبر، یک نفری میاد که تصویر چهره اش برامون معلوم نیست. میپسندیم، چون برای نشان دادن چهره نورانی پیامبر مخصوصا به عنوان شیعه محدودیت برا خودمون قائل شدیم، چون اینطور تربیت شدیم. پیامبر و ائمه پیش بینی این روزا رو پیش بینی میکردن، و برای این روز ما هم برنامه داشته ان.

اما، حالا جدای از ناراحت کننده بودن انتشار چنین توهینهایی، چرا مثلا یکی مثل من به طور خاص یک متن از پستهام رو اختصاص میدم؟ به دلیل بدعت در دین.

این کار طبق یک برنامه در حال انجامه. امروز من خودم رو از این کار ناراحت نشون ندم، پس فردا یک وقت دیدی به عنوان شیعه رفتم بتی رو پرستیدم. تا این حد، یهودی ها قصد بدعتگذاری در دین اسلام دارن. یک وقت دیدین رفتم جای امام زاده و به جای پنجره فولاد با بتی مثل بتهای بودا مواجه شدم! یا شاید به جای پنجره نقره بالای پای حضرت رفتیم بالای تپه ای از نقره!

این ها امکان داره و انجام میدن. مثالم مسجدی هست که یکی از همین جوانان اخیر تهرانی تو تهران درست کرد. هلندی ها و یک چند نفر دیگه که خدا میدونه چقدر یهودی بودن تشویق کردن و جایزه دادن، به عنوان معماری نوین ایرانی!

که درست نبود، و کار خوبی هم کردن که اون معماری تپه مانند اون پسر رو از نام مسجد به نام مجتمع فرهنگی تغییر نام دادن. حالا حرف از تپه، زدم و اینکه اصلا ما چرا میگیم معماری تپه، برای مسجد اشکال داره؟ دلیل اولش کاربردشه. شیعه، با توجه به فرهنگ صرفه‌جویی که براش تعریف کردن نباید معماری بسازه که کاربرد صرف تزئینی و فقط دیدنی داشته باشه. اون تپه، خیلی هم اشکال داشت از این نظر. چون مثلا اگر میخواستیم بریم بالاش بنشینیم، سر میخوردیم میرفتیم پایین. حالا فکر کنید هم معماری رو به عنوان ضریح ائمه میذاشتیم. اشکالش چی بود که اگر تپه ای از طلا و نقره، پر از هنر حکاکی باشه؟ از نظر زیبایی شناسی امکان پذیر بود، ولی از نظر آموزه‌های دینی از این کار حتی نهی شده ایم. ما شیعیان با اینهمه اهمیت کارمون در استفاده بهینه، آخرش از نظر مثلا سنی ها بت‌پرست مطرح میشیم! سنی‌ها که مقبره مثلا چهار امام حسن مجتبی (ع) تا امام صادق (ع) (قبرستان بقیع) رو تخریب کرده اند، در حد یک خاک الک شده! حرفشون اینه که شیعه‌ها زیادی گنده‌اش کرده اند. این از نظر من شیعه اشکال داره. من شیعه اعتقاد دارم که این‌ها در راس وارثان زمین هستند. خدا در قرآن بر مستضعفین منت گذاشته که آن‌ها را ائمه و وارثان زمین میکنه. شیعه به برگشت امامان، به زنده بودنشون به عنوان شهید اعتقاد دارن. ما معتقدیم که امامان  زنده هستن و کارهایی همین الآن در اصلاح دین دارن. خود امام دوازدهم که اصلا از نظر اعتقادی ما شیعیان هنوز شهید نشده، و هزار سال است که زنده است.

طبق این اعتقاد، وقتی بالای سرقبر این‌ها میریم هم ما کار داریم. ما نمیریم مثلا در مورد رشد و تولیدمثل یک آثار باستانی به اسم امام‌زاده تحقیق و تفحص کنیم، همانطور که الآن درباره مومیایی‌های فراعنه تحقیق میکنن. ما با این امامزاده کار داریم که بالای سر قبرش توصیه شده و میریم. وقتی میریم بالای سر مزار ائمه، روی تپه فلزی نمیشینیم، یک هرم بالای سر مزار امام‌ها نگذاشته‌ایم. یک چیزی پنجره مانند گذاشته‌ایم. این رو گذاشته ایم برای آینده و همین الآن. فرهنگ وقف ما چیزیه که به این پنجره متصله. این پنجره حالتی داره که اگر امام آن پشت بود، ما از آن جلوی پنجره سلام بدیم. و اگر پولی به دستمون رسیده و میخوایم برای توسعه مملکت اسلامی مستقیم به خود امام بدیم، این امکان برامون وجود داشته باشه. نگاه کنید، پشت این پنجره، آینده نگری هست.

حالا یهود، اینو میدونه. کاربرد این پنجره رو به جز توسل و گریه‌زاری میدونه. اون دنبال اینه که امتیازات ما را از تاریخمون با چیزهای دیگه بگیره و بین ما و امامانمون فاصله بیشتری بندازه. البته، اگر ما اینطور هم پیش بریم هیچ بعید نیست که پسفردا مثل بودا، بتی از امامزاده ها داشته باشیم، و به جای ضریح بالای سر حضرت یک تپه‌ای از طلا و نقره!