آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

خصوصی یا عمومی

الآن بحث در مورد مدارس خاص (خصوصی) و عمومی باب شده. این روزا دوباره برای حفظ تنوع مدارس و حفظ مدارس تیزهوشان و استفاده از اهرم، از اهرم کودکان بیش فعال و اوتیسمی بهره برده اند. همان اهرمی که با کمک اون یک سری مادران رو ویژه فرض کردن تا در چرخه اقتصاد حضور کمتری پیدا کنن تا در عوض به کودکان خاص خودشون رسیدگی بیشتری بکنن. همون مادرا و پدرا حالا اومده ان میگن بچه ما خاصه، میاد تو مدرسه کتک میخوره و ما باید جداش کنیم.

من خودم بشخصه میدونم که کتک خوردن یک بچه 4-5 ساله اوتیسمی در مهد چه معنی ای داره. کودکی که حتی نمیتونه اشک بریزه، و یا حتی صداش دربیاد که وقتی داره کتک میخوره. اما، این کودک واقعا مشکل داره و نمیتونه از خودش دفاع کنه، یک نفر لازم داره که درفضای کوچکتری جلوی بقیه بچه های اوتیسمی رو بگیره که باز هر کدومشون هم درجات مختلف اوتیسم رو دارن.

اما حرف اهرم تلویزیون بچه اوتیسمی با درجه خفیف هست، یعنی اونجایی که میخواد بگه تنوع مدارس لازمه، و تیزهوشان و اوتیسمی خفیف معنی داره و لازمه! دلیل ظریفی که از اون طریق حرف خودشونو به کرسی بکشونن. در ژاپن این کار رو نمیکنن. حتی اگر بچه ای لال باشه، و حتی اگر بچه ای توسط یک پسر باهوش در سنین پایین کتک بخوره، باز هم ترجیح میدن که اون بچه به عنوان تنها بچه ای که فرصت پیدا کرده در مدارس عادی درس بخونه بره و برای ماندن در جامعه گرگ تلاش کنه. براش فرهنگ سازی هم میکنن. براش فیلم، و انیمیشن درست میکنن و میخوان از هر دو طرف که همدیگه رو تحمل کنن، شاید تنها فرصت یک باهوش بودن کنار یک لال باشه، و یک لال بهترین فرصتش بودن کنار یک باهوش باشه. شاید این دو ترکیب بهتری برای جامعه 10-20 سال آینده شون باشن.

الآن مادری از فرستادن بچه اش به سربازی و مدارس عادی وحشت داره. چرا؟ چون از همون کتک خوردن، و یا معتاد شدن پسرش در 17-19 سالگی در سربازخونه ها و یا مدارس استرس داره. خب، اگر استرس داره چرا باید عادی ها رو اجازه بده برن تو اون فضاها، ولی خودش بچه اش اوتیسمی خفیف و یا تیزهوش فرض بشه و نره سربازی!؟ این تبعیض نیست؟! ناراحته، بره مدارس خصوصی. ولی حق نداره برای کل جامعه تصمیم بگیره.

این چیزا، صبر میخواد. بله، ما الآن به رفتن به خیلی جاهای خصوصی مشکل داریم. ولی جاهای عمومی هم دیگه اون جاهای ملی و دولتی سابق نیستن. من خودم ترجیح میدم هنوز برم اداره پست اون هم از نوع مرکزیش تا پیشخوان دولت! احساس میکنم بهم احترام بیشتری گذاشته میشه و حفظ پول قبلا از نوع عدم اتلافش معنی بیشتری داره. اما آیا در مورد بانک هم همین طوره؟ نه، عضو کارت شتاب بسیاری از بانک ها هستم، ولی بانک خصوصی سامان رو فعلا ترجیح داده ام. باوجودی که بانک ها از یک قماشن و کلا یک مشکلی درشون هست. نمیشه به خاطر یک ناراحتی یک عده در یک زمان کوتاهی، خیر و سود بلندمدت رو نادیده گرفت.

مراسم تنظیم آهن

همسایه ما الآن در حال اجرای مراسم تنظیم آهن هستن. مثل همه کارگرایی که در این زمینه حد نشناسن، اینها هم ویژگی خاص خودشونو دارن. به جز اینکه امروز صبح از اول صبح با بوی گازوئیل ژنراتور همسایه و با بوی جگرکی تا الآن داریم سر میکنیم، و به جز اینکه الآن دقیقا در روز جهانی مراقبت جوی (20 اکتبر) هم هستیم، الآن متوجه تنظیم آهن همسایه در ارتباط با خانه مون شدیم. عکس گرفته ام، ولی چون کمی دیر گرفته ام، فقط تونسته ام شاخه گیر کرده در آهن همسایه رو بگیرم. ولی تا قبل از آن، داشتن آهن رو از درخت رد میکردن. به خواهرم که گفتم، گفت فکر کرده همسایه اومده بالای دیوار تا تنظیم کنه. آخه، اون یکی دوستش تعریف کرده بوده برا خواهرش همین اتفاق افتاده بوده. خواهرش رفته بوده شورت و کورستاشو بالای پشت بوم طبقه سه پهن کرده بوده، بعد درست همون موقع کارگر رفته همون جا تا آهن خونه کناریشونو تنظیم کنه بفرستن بالا. کلا یکی از مراسمای جالب ما، همین مراسم تنظیم آهنه:



به عکس نگاه کنید؛ تیکه ای از درخت شکسته داخل تیر آهن ساختمان همسایه جا مانده!


بعدا اضافه کرد (عکس های بیشتر):

توضیح: خواستم ببینین که این دو ساختمون جدیده با جگرکیه، همسایه ان

اینم آثار بیشتری از جزئیات شکستن درختو این جور چیزا



________________________________________

پ.ن: الآن تیتر روزنامه «آفتاب» رو دیدم که تیتر بزرگ زده: افزایش فارغ التحصیلان بی کیفیت در کشور. خجالت هم نمیکشن. میگن قداشون کوتاهه، و استانداردهای لازمو ندارن!

سپاهو شیخا لطف نکنن، لطفا

اون یکی خادم منافق مسجدو سپاه معرفی کرده. الآن سه تا بچه داره. زنای مسجد برای زاییدن اون یکی بچه اش به زور پول جمع کردن و بقدری پول زیاد شد که دید خوبه بچه شو سزارین کنه. این یکی هم، همینطوره. بقدری پولدار شد که در حالی که خادم مسجده، بچه دومشو هم به دنیا آورده. نگاش میکنی، زنه همه اش مظلوم نگاه میکنه. اصلا، مخصوصا همه اش هی باخودشون فکر میکنن یک وقت قیافه شون و یا قیافه بچه شون مثل خودم خرزهره نشه.

البته هم، تجارت میکنن. مثل اون گداهایی که بچه هاشونو میکنن وسیله تجارت، این روزا خودش و یا مادرش مخفی میشینن و به بچه یاد داده ان که بره به مردم چای بده. حتما هم خرماها رو طوری به مردم بده که اول اون ریزاشو داده باشه. مثل بچه گداها از مسیر دلسوزی مردم بهره مند بشن.

نمیخوام خیلی بچه اونا رو با با بچه های ما مقایسه کنم. همه اش هم میگم خدا کنه که مثل اونا نشیم. ولی ازون طرفش کسایی که تو سپاه هستن نسبت به این مطلبی که مینویسم چی میگن؟ میگن چشت ندوه، لطفا! اینا و ما هم مثل تو هستیم! به خاله سپاهیم میگم، خاله رفته ام خونه شیخ حمید، زنش النگوهاشو آورده بالا. میگه اونا طلا گرمی ان! (یعنی چشت ندوه، لطفا). به خاله سپاهیم میگم، خاله دخترش همه اش به انگشتاش نگاه میکرد و اصلا نباید با من حرف میزد. میگه، اونم مثل تو. باباش مجبوره اینطوری تربیتش کنه!

ما که مثل هیچ کدومشون نبودیم. اصلا مثل خرزهره بزرگ شدیم. لابد خالهه منظورش از مثل تو، منظورش مثل خودش بوده!


خیلی دوست دارم جنگ بشه، تا این سپاهی ها بیفتن جلوی جبهه... چون تا حالا خیلی داده ایم شکم گنده کنن.

یکی سپاه، و یکی شیخا! زنیکه الآن داره دو سال میشه. به اسم آوردن بچه اش از مدرسه. بچه ش رو میذاره اونطرف و خیره خیره به من نگاه میکنه. حتی اگر تف تو صورتش هم بکنم، بازم خیره نگاه میکنه. قیافه زنه، شیخیه. اعصابمو خورد میکنه. شاید منظورش از این نگاه کردن اینه که دستور داره. گاهی زنی هم همراه خودش میاره که اون هم خیره نگام کنه! همه با هم چشماشونو درمیارن و یک ساعت، خیره نگات میکنن! بعد، خودش هم عینکیه. یک باری میبینی 6 تا چشم، رسما نگات میکنن. فکر کنم کار شیخاست. از گفتن این جمله هم که لطف نکنن، لطفا گذشته. واقعا، نمیدونم چی کار کنم!

شیشه، بر سر جوان‌های ما

اینجا که هستیم گاهی جوون هایی ماجراجو، و شایدم به دنبال لباس نظامی میان این ورا، وگرنه در پادگان خیلی فاصله داره با اینجا. بعضیاشون که میان صورتاشون یک قرمزی خاصی داره. شاید این قرمزی ناشی از نقرس باشه، و شایدم مصرف مواد و شایدم هردو. بعضیاشون، صورتشون داد میزنه که فرهنگ ندارن، از روستا و یا جای ناجوری اومده ان و سوءمصرف هرگونه موادی انگار بر این بدن های خیلی وقت پیش مرده شون رواست.

پریروز اینا داشتم آشغال جای در خونه میذاشتم که صدای نامفهوم جوونی از سمت خیابون شنیدم. اگر از کنارم رد نمیشد، نمی فهمیدم که چی میگه. اصلا، از کنارم هم با دو رد شد. داد میزد: بی پدر. بعد هم عین دیوانه های زنجیری و شایدم معلولین، رفت سمت صندوق عقب ماشینی و در حالی که به قفل صندوق عقب نگاه میکرد، با اون یکی دستش انگار داشت یکی توهمی رو میزد. بعد هم خیلی سریع دوید سمت اون یکی خیابون. درست همون جایی که ماشین ها قبلا مرغمو زیر گرفته بودن. موهاش کاملا کوتاه بود و شاید سربازی راهی سفری از روستا به شهر.

البته، اینو که برای مادرم هم تعریف کردم، گفت پسر 15 ساله همسایه هم یک همچین اتفاقی براش افتاده بوده. سر نماز همسایه ها میان دنبال زنه، که کجایی بیا پسر 15 ساله ت رفته بالای تیر چراغ برق. یک بار دیگه هم دو تا جوون دیده بود که هردو همینطوری وسط جاده دراز کشیده بودن. بابام میگفت اینا رو ماشین میزنه!


پیشنهاداتم برای بارش باران

ماه مهر رو به اتمام هست، و ما به جز ذره ای نم جزئی، بارانی تا حالا ندیده ایم. در شهر مرزی مشهد زندگی میکنم. جایی که اگر مرزهایش را باز کنند به جز زائران داخل کشور، از خارج از کشور همه از آن جا تردد خواهند کرد. مشهد، شهریست مرزی که با افغانستان و ترکمنستان همسایه است.

امروز مرز میرجاوه از پاکستان را باز کردین برای اربعین. در این ایامی که اختلاف دمای مشهد بین 0-16! درجه است، منتظریم نظاره گر باز شدن مرزهای افغانستان و ترکمنستان هم به مناسبت اربعین باشیم. تلویزیون، و آن هم شبکه خبر از ما میخواد که این روزا با اتوبوس تردد کنیم. اما مگر میشود؟ زائری را که با سرعت خانه اش را کنده و در حال تردد هست تا از مشهد به نجف برسد را چه خواهید گفت؟ ترجیح میدادم یک هفته ای به مناسبت اربعین مشهدی ها رو تعطیل میکردین!

تکنولوژی پیشرفت کرده؛ ایران موفق به بومی سازی بارورسازی ابرها شده، اما آیا این کافیه؟ آیا این کافیه که به مردم توصیه کنید با اتوبوس و مترو هنگام اربعین از مشهد به کربلا و نجف بروند؟! آیا امکان پذیر است؟

خدا پدر ادیسون و بعد از آن مخترع لامپهای مهتابی را بیامرزد. خدمات بزرگی در حال صورت گرفتن به بشر است. مردم هم وقتی ببینند اختراعی در اختیارشون قرار گرفته که آلودگی، و اتلاف کمتری دارد در منازلشون از آن بهره میبرند. پیشنهاد میکنم، اینها رو بیشتر به مردم معرفی کنید تا هنگام اربعین مردم هی مجبور نشن سرچ کنن هنگام آلودگی هوا چطوری سم زدایی از بدناشون کنن!