آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

خبر پشت خبر

منافقین فعال شدند. هواپیمای ایران در کوه های دنای یاسوج امروز 30 بهمن 1396 سقوط کرد و مردم مُردند. همانطور که میدانید یاسوج مخصوصا از مقاصد مهم کُموله های فعال کردستان و داعش هست که اخیرا خیلی فعال شده اند.

امروز دوشنبه، اواخر اسفند 1396، در حالی که فقط یک بار در سال شاهد برف در مشهد بودیم، تجمع گسترده رانندگان تاکسی را مقابل استانداری خراسان رضوی داشتیم، که این بار تعدادشون نسبت به قبل بیشتر شده بود. بنر گذاشته بودند که چرا ما باید خودروهای فرسوده مون را 9 سال پیش عوض می کردیمو تا حالا داریم قسط میدیم، ولی مردم دارن سوار پرایدهاشون میشن. یک بنر دیگه هم گذاشته بودند که تجمع صنفی هست. پلیس و امداد پلیس هم به صورت درهم قاطی تجمع کنندگان بودند

بعد از تصادف از دخترم طلاق گرفت

سوار اتوبوس بودیم. داشت برام از پنجره اتوبوس از زیبایی های درختچه های رزی که در خانه ها کاشته شده بودند می گفت. اتوبوس در انتهای کوچه بن بستی کنار یک درختچه متفاوت رز درب یک خانه ایستاد. فاصله اتوبوس با گل و در خانه خیلی نزدیک شده بود. طوری که از پنجره اتوبوس دست دراز می کردی با یک چوب همون جا میتونستی در خانه را بزنی. شروع کرد به گفتن که "من از این یکی گل بیشتر خوشم میاد." برگ های درختچه دو رنگ بودند. یک سری از برگ ها درشت تر و کم رنگ تر بودند. بادستش اشاره کرد به برگ های کمرنگ گل و گفت "آن برگ ها را می بینی؟ من ازشون خیلی خوشم میاد. هربار اتوبوس میرسه به این گل ساعت ها میشینم نگاش میکنم" از اتوبوس پیاده شدیم. این بار ایستاده بودیم جای درب بزرگ خانه. خانه دو در داشت. یکی چوبی که گلی کنار آن کاشته بودند. و یکی بزرگ که به یک حیاط بزرگ پر از درخت باز می شد. مشغول صحبت راجع به زیبایی های خانه شدیم که خانومی میان سال در خانه را باز کرد. و همراه با دختر معلولی که روی ویلچری نشسته بود و پارچه ای روی پاهایش گذاشته بود، از در به سمت ما آمد. آن خانم صحبت های ما را شنیده بود، و آمده بود با ما که انقدر از خانه اش تعریف کرده بودیم یک گپی بزند. گفت: "این دختر من را می بینید. من مشغول نگهداری از آن هستم. چند وقت پیش با شوهرش تصادف کرد و زمین گیر شد. الآن بعد از 4 سال طلاق گرفته اند"

ما را دعوت کرد به داخل خانه. در خانه چند نفر دیگر هم مهمان بودند. از جمله یکی از دوستان قدیمی دختر. معلوم شد که تا قبل از این تصادف بدی که دختر داشته 4 سال با پسری خلاف کار زندگی می کرده که اتفاقا بچه دار هم نمی شدند. پسر به محض تصادف از دختر طلاق میگیره و به خاطر این که دختر در شرایط بد روحی بوده موقعی که از خانه فرار کرده بوده ازش به پلیس شکایت کرده بوده. پسری که خودش خلاف بوده، و دختر در این مدت ازش شکایت نمی کرده، حالا که شرایط دختر بدتر شده تازه ازش شکایت هم کرده بوده.

با دوستش که سرش در موبایل بود صمیمی شدیم. موقعی که می خواستیم از خانه برویم با ما همراه شد. چون با دوست پسرش قرار داشت. در همین موقع صدای داد و بیداد زن میانسال از پشت در بزرگ خانه می آمد که سر دختر فریاد می کشید. با خودم گفتم شاید هم دامادشون به خاطر مادرزن از دختر طلاق گرفته.

در راه برگشت به خانه، ولی این بار پیاده بودیم. دختر با گوشی خود مشغول صحبت با دوست پسرش شده بود. از صحبت هایش بر می آمد که دوست پسرش ناراحت شده بوده که چند باری که با یک دختر دیگر برای تفریح به بازار رفته بودند معطل کرده بوده. به نظر پسر می آمده که از فضای دوست پسری و دوست دختری خارج هست که یک دختر دوست پسر شود، ولی طوری رفتار کند که انگار زن پسر است و نه همراه و دوست دخترش. به نظر می آمد یک چند باری او به خاطر دوستش مجبور شده بوده بایسته و از دوست پسرش فاصله بگیره.

رسیدیم به آبشار ابتدای مسیر. داشتیم از وسط آبشارها رد میشدیم که از راه رفتنمون بیشتر لذت برده باشیم. در همین حین دختر مشغول نوشتن یک بخش از یک آهنگ روسی شد، که دوستش همان لحظه برایش ارسال کرده بود.

در یک جای مسیر از هم جدا شدیم تا دختر به قرار دوست پسرش برود. به انتهای مسیر که رسیدیم دختر معلول را کنار شوهر خلاف کار سابقش دیدیم. معلوم بود که آن ها زودتر با وسیله ای خودشان را رسانده بودند. وقتی به آن ها نزدیک شدیم پسر داشت به دختر میگفت من چون خودم خلاف کار بودم از تو شکایت کردم.

کامپیوتر ایران سالها درس میکروسافت میداد

رفته ام تو یک سایت چینی برا یک خطا شاید حلش کرده باشن. میبنم به جز آدرس ها همه چیزشون رو چینی سازی کرده اند. حتی وقتی رو عکس ها میری تمام لینک ها به نرم افزارهای تولید خود چین هست. اخیرا چین در حال پر کردن دنیاست با علی باباش، با بایدوش و با سایر نرم افزارها و انیمیشن هاش.

سال ها اساتید ما درس به زبان اصلی انگلیسی میدادن. سال ها... همه ش هم هی میگفتن نمره زبانتون خوب باشه و انگلیسی رو خوب کار کنید. حتی حاضر نبودن برا یک کتاب نوشته شده به زبان فارسی پولی خرج کنن. همین الآن خود من دیگه حاضر نیستم کتاب به زبان فارسی بنویسم از دست این کامپیوتریهای ویندوز زده و زبان ارجینال زده.

حالا داره برگ عوض میشه. خیلی ها دیگه برای توسعه ترجیح میدن چینی یاد بگیرن. اما حالا آیا کامپیوتری های زبان اورجینال زده میرن این بار درس هاشون رو همه به زبان چینی بدن؟ یا باز هم میرن تبلیغات میکروسافت و سایت های اپل، گوگل، آمازون، یاهو، تلگرام و غیره خارجی رو بکنن؟!

آه و ناله تا قیامت

سالی 365 روز رو که 300 روزش رو به مناسبت های مختلف غرقمون میکنن در ماتم اون هم ولو شده با صدای بلندگو همسایه روضه خون (برای مرور و یادآوری اینجا و اینجا رو بخونید) بعد میمونه 65 روز دیگه ش که نصفش ماه رمضونه باید روزه بگیریم. نصف دیگه ش هم باید تو بستر بیماری بیفتیم به خاطر آلودگی هوا. چقد هی به ماها داره خوش میگذره

ساختارهای تضعیف ایرانی

بدون درنظر گرفتن دنیای خارج از ایران، قاجارها بیش از 1000 سال قبل از پهلوی بر ایران حکومت کردند. در تمام مدت حکومتشون هم از خودشون ضعف نشون دادند. بعد از آن هم با یک دوره کوتاه مدت پهلوی و یک دوره جمهوری ایرانی اسلامی مواجه بودیم، که هنوز که هنوزه میبینیم این ساختارها هم ضعیف هستند و ایرانی را تضعیف میکنند. اما چرا؟

دلیلش یک نکته است و اون هم اینه که اون ها ساختارهاشون رو خوب بستند. از زمان قاجار تا امروز ساختارها طوری بوده اند که ضعیف قوی نشه، قلدر پیروز و موفق باشه و تعداد آدمایی که شعور ندارند بیشتر بشه که کمتر نشه.

بعد از قاجار ساختار ضعیف کننده انقلاب سفید شاه پهلوی را داشتیم. و حالا هم که در حکومت ضعیفمون میبینیم که ضعیف ها بیچاره اند.