آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

بورس وال استریت

میگن ایرانی ها به جز بورس خودمون تو بورس کشورهای دیگه هم شرکت میکنن. این جمله خیلی فکرمو درگیر کرد. هرچند برای ماها که ایران نشستیم برای دور زدن تحریم ها و شرکت در بورس شرکت های آمریکایی راه پر پیچ و خمی هست، ولی غیرممکن نیست. الآنم که دلار گرون شده، و دولت برنامه داره برای بیشتر گرون کردنش، پس من انگیزه قوی دارم که در بورس وال استریت شرکت کنم. حالا خودمو جای یک آمریکایی میذارم. از بین سهام هایی که اونجا داره چیا میخرم؟ اول از همه بورس شرکت های هواپیمایی، اونم از نوع جنگیش. چون ذهنیت خیلی خوبی با هواپیماهای جنگی جنگ جهانی دوم رو من گذاشتن. تصویر هواپیماهای جنگی جنگ جهانی دوم ملکه ذهنمه، پس اگر قطار پر واگنی داشتم، دو تا از واگن هاش رو اختصاص میدادم به هواپیماهای جنگی.  بعد از اون، نوبت میرسه به شرکت های کامپیوتری. اونم چیز جالبیه. سهام شرکت هایی که پنگوئن سیاه داشتن (شرکت های لینوکسی) رو میخریدم. از این شرکت ها هم خوشم میاد. پس دو واحد هم به اون اختصاص میدم. شاید سه واگن پر هواپیما میگرفتمو دو واگن کمتر هم پنگوئن. بقیه اش رو با یک خروسی چیزی پر میکردم.

اینم عکسش که ببینید من چه ذهنیتی از خریدهام دارم:

هیچ اشکالی هم نداره. وقتی یک چیزی هست که نباید انکارش کرد. من اینا رو دوست دارم.

تاریخ

باید براش کلی شعر نوشت. یعنی مینویسن هم. مثلا همین اخوان ثالث، که میگه این معلم کور و کر تاریخ. تاریخی که نوشته میشه و از شفاهی بالاتره، اون گنجی گران بهاست. چون آدم ممکنه به جایی برسه که احساس کنه (یا بهش القا بشه) دیوونه اس، مگر خلافش در تاریخ مکتوبش ثابت بشه. و اگر آدم خودش تاریخ زمان خودش رو ننویسه، و یا کسی نباشه که نوشته باشه، دیگه چی میشه.

واقعا، به عنوان کسیکه یه عمر ازش گذشتو میتونه بگه بارم رو هم میتونم جمع کنم، خیلی برام سخته که از تو مکتوبات و آن چیزهایی که شفاهی گفته میشه، یافته ها رو پیدا کنم. مثلا، یه عمر از آمریکا به ما فیلم های مختلف در سال های مختلف نشون دادن، ما هم یکسره جلو تلویزیون بودیم، و تازه که رسانه های ایران اراده پیدا کرده ان، سخنی از نمادهای برده داری بسیار زیاد آمریکا بیارن، تازه ما متوجه شده ایم که چقدر اونجا نماد برده داری هست. کریستف کلمب، آپاچی، فرانسیس، و خیلی های دیگه با روتوش انگلیسی سفید با لبخند. اینا خاطرات ثبت شده یکی مثل من از امروز و گذشته آمریکاست. سیاه هاش البته نقش دارن، در Showهاشون، و بازی هاشون. البته، من فقط یکسره پشت تلویزیون نبوده ام، کتاب هم خونده ام. اونجا که دی جی سلینجر ماجرای مرگ دختری سیاه پوست رو تعریف میکنه که بر اثر دیر رسیدن به بیمارستان فوت میکنه. مدتی، تلویزیون ما اخباری شبیه داستان سلینجر برامون میذاشت و این، چون قبلا در کتابی خونده بودم برام عادی بود. اما واقعا، اینهمه نماد گنده برده داری، و این همه نشانه زشت از نظام آمریکا، اولین باره که میبینم. از آمریکا، حتی در رسانه های ما فقط همون مجسمه آزادیشون رو نشون میدادن. حتی در اشعارمون هم این نهفته بود.

از آمریکا که بگذریم، به بقیه کشورها که میرسم متناسب با اونچه که آمریکایی ها برام تعریف کرده ان، چیزایی در همین حد میدونم. البته، یادمه سال های مثلا 2004 اینا، یک بار یه آهنگ از این غیرمجازا1 دستم رسید که توش یه زنی سفید لباس خوشگل پوشیده و میذاره مرد گنده سیاه به چه گندگی فقط عرق اونو بو کنه. زنی بالای سن، میخونه و مردی سیاه... زشت بود دیگه، ولی باید قاطی بقیه آهنگا جا میشد.

بعد از اون، غیرمجاز و از اینا که هرکسی اگر نبینه نصف عمرش برفناست رو تو خوابگاه دست دخترها دیدم. وقتی همه باهم این مثلا آهنگای وحشت رو میبینن، و یا مثلا اونکه ضد نظام تبلیغ میکنه، آدم بینشون قرار میگیره، اگر تاریخ مکتوب نداشته باشه، ممکنه حتی دچار این توهم بشه که دیوانه است، چون مثل همه نیست.

البته، من انیمه ژاپنی، فیلم کره ای و بوروس لی زیاد دیده ام. ولی از چین و ژاپن هم چیز زیادی نمیدونم. چقدر دیروز گشتم دنبال کانال قدیمی وسط چین که امپراطوری مینگ تاسیس کرده بود. فارسی، انگلیسی و چینی، و در سایت های مختلف. زحمت زیاد داشت. عاقبت باید به نتیجه میرسیدم، چون تلویزیون ما ازش فیلم گذاشته بود. اگر ندیده بودم پیدا نمیکردم! اسم شهر ممنوعه رو این اواخر که قصد سفر به چین رو داشتم زیاد شنیده بودم، ولی اون کانال برام معروفیت نداشت. یادمه جغرافی هم که میخوندیم بیشتر از کوه های آلپ، رود سن و دانوب، نهایتش نوشته بودن. تا اونجا که در تاریخ درسی ذهنم هست، چین کشوری پر جمعیت بود مثل هند که فقر حتی رودهاش رو هم خشک کرده بود! بوروس لی هم که نمیومد بگه مثلا ما رود چی داریم! محصولات چینی هم که وارد میشدن چیز خاصی در این رابطه نمیگفتن. البته، با توجه به تعداد انیمه ای که از ژاپن دیده ام، خیلی جاهاش رو حفظم. همینطوری میتونم بگم اکیناوا، هیروشیما، توکیو، ... پل بزرگ فرانسیسکو رو هم که تو انیمیشن های آمریکا دیده بودم. با کتاب ها از فقر مردمی در کالیفرنیا، و یا کاباره های آمریکای لاتین هم میدونم.2  اگر تلویزیون ما دوست نداشت که امروز کانال قدیمی پکن رو نشون بده، نمیدیدم و ندیده میمردم.

چقدر از برمودا برامون در کتابا و روزنامه ها تا الآن نوشتن؟ کوتاه هم نمیان. گاهی میخوان یه سه گانه جدید اضافه کنن، میگن مثلث برمودا رو که میشناسی؟ حالا مثلا دو تا دیگه هم بهش اضافه کن! آه، تازه کجاش رو دیدی، بذار برات از کره ماه بگم که رفتم بالاش. فرداش برامون یک فیلم میسازن، با کلی تبلیغ در سطح دانشگاهی به اسم Gravity، همه اش هم روی زمین درست کرده ان. بدون حتی یک خرج و هزینه، حتی برای لباس فضاییش که تن فضانورداش کرده ان، خرج نکرده اندو همه اش جلوه های ویژه. بهت میگن، تو کجا بودی ما و ناسا رفتیم تو فضا گیر کردیم، فیلمشو درست کردیم و البته، اونجا هم پر بود از ردپای چینی ها؟!

بدبختیش وقتی درمیاد که این فیلم های تخیلیشون فقط به این ختم نمیشه و یه مدت راه میندازن فیلم علمی-تخیلی برای ویروسی حتی بدتر از کرونا برامون درست میکنن. با خودمون میگیم، روزی ممکنه برسه ما مجبور بشیم مثل این فیلما حباب رو سرمون بذاریم؟! جواب مثبته، انقدر که فیلماش رو درست کرده ان، حالا آمادگیش رو داریم که بعد از اجباری شدن ماسک حباب به سر رو زمین راه بریم. البته اگر حباب باشه بهتره. ولی فعلا گذاشتیم تا از این حفاظهای صورت خودمون یکی با دست درست کنیم ویروس تو چشمامون از هوا نچسبه!

اینجاس که آدم احساس میکنه، خیلی چیز هست که نمیدونه، و شاید تا حالا باید میدونسته!


بعدا اضافه کرد: اصلا آدم ندونسته بمیره، ولی کاش انقدر مثلا سردیس ترامپ رو نمیدید. فکر میکنید الکی میگم؟ نه، هیچ بعید از خواهرم نمیدونم سردیس ترامپ رو برداره و بغل کنه و بگه ترامپ دوست ماست. بعد، من باهاش دعوام بشه و کلی پنگولای خواهرم بره تو دستم، چون آستین کوتاه پوشیده ام. روزی بیش از شصت بار، ترامپ رو نشون میدن: ترامپ این کار رو کرد، ترامپ اون کار رو کرد. ترامپ این دروغو گفت. ترامپ اون دروغو گفت. اوه شما نمیدونید، ترامپ گفت هیدروکسی کلرودین برا کرونا خوبه. فرداش تو اینترنت کلی فارسی زبان تو اینترنت و در بخش نظرات اخبار میبینید که میگه من هیدروکسی کلرودین برای کرونا میخورم. حالا، شاید رسانه ما داشت مسخره میکرد (؟)

تو متن من، یه امپراطوری مینگ نوشته شده، الآن کلی ایرانی حس ملی گرایی و دموکراسیشون گل میکنه، ولی ترامپ چاق، سفید، موبور و خوشگل بقدری روزی صدها بار در همین رسانه های ما نشون داده میشه، که اصلا تابو نیست. اون، یه خوشگله که جاش باید قاب تلویزیون های ما باشه، و زنده باد ترامپ که وقتامون رو حسابی باهاش پر کردن.




1- اون زمان سی دی آهنگ غیرمجاز راحت تر به چشممون میخورد، شاید چون برادر داشتیم/

2- در واقع، نگاه میکنم از غرب خیلی میدونم. با تاریخش زندگی کرده ام، از همون موقع که در کلاس های زبان داشتم Carpet ، و Hello رو به انگلیسی میخوندم.

محک سیاهان

در امتحاناتشون پاس نمیشن و یکسره مورد آزمون خدا قرار میگیرن. یکیش هم خودم. هر روز این تلویزیون ما خشونت منتسب به آمریکا و نژادپرستان آمریکایی رو نشون میدن. گاهی میگم اینا بدآموزی دارن. البته، میبینم که خود ما هم در یک وضعیت مشابهی هستیم و خیلی هم نیاز به بدآموزی نداریم. هرچند خب الگو رو هی تکرار کنن ملکه ذهنمون میشه دیگه. مثلا پریروز یک زن سیاهی رو نشون داد تو این شرایط کرونایی ماسک نزده داره به دو نفر مامور فرودگاه اعتراض میکنه که چرا هواپیماش نیومده. شاید اون راه دیگه ای نداشته. ما در ایران همین کار رو با همون زن میکردیم. مخصوصا در خانه. تا زنه حرف زد، اونم بدون رعایت فاصله گذاری اجتماعی، با بوکس و مشت و امثال اون به استقبالش میرفتیم. فرض کنید در کشور غربی آمریکا، همه خودشونو خواهر برادر فرض کرده ان. اینطوری دیگه وای و ووی نداشته که این تلویزیون ما میذاره. تو خونه همینه دیگه. شباهتا زیاده. یا مثلا اونکه موقع شب، طرف با ماشین آخرین مدلش پاشو گذاشته بود روی گاز تا حتما چند نفر رو در حد کشت زیر بگیره. و گرفت. کار انجام شد. اینم تو ایران طبیعیه. قربانی این حرکت اون شب، ساعت 4 صبح خودم بودم که در حالی که تجمع هم نکرده بودم و قضیه ای هم حساس نشده بود سال 97، فقط داشتم از خیابون رد میشدم که ماشین با سرعت، و به قصد کشت اومد طرفم. و البته، من باید میدویدم، چون احتمالا قانونی رو از نظر راننده ماشین برای رفتن در خیابان ساعت 4 صبح نقض کرده بودم.1 دیدم این فخیم زاده، کارگردان معروف، که هم میگفت سال 97 تصادف شدیدی کرد، همینو میگفت. گفت تصادف به اون معنا با ماشین نکرده بود. یکی با موتور (؟) از خونه اش سرعت میگیره و میاد تا فقط اون رو زیر بگیره. این کار هم با موفقیت انجام میشه و فخیم زاده با دانگ 6 کاراته، 8 روز در کما تو بیمارستان بیهوش میفته. یک دکتر خوبی هم داشته، و شایدم شهرتش به کمکش اومده که لخته خونی رو در عرض حدود 10 روز بعد از بهوش آمدنش موفقیت آمیز از سرش در میارن تا همین چند روز پیش ماجرا رو برای ما تعریف کنه.

کرونا محک خوبی برای فاصله طبقاتی کشورهاست، و فکر میکنم هرقدر هم زمان بگذره، بهتر خودش رو نشون میده. ما به این جدول نگاه میکنیم و میگم اولین کشور که فاصله طبقاتی داره آمریکاست، بعد برزیل، سومی روسیه (!) است، نهمیش ایتالیا و دهمی ایرانه. ایران، از نظر فاصله طبقاتی در رده دهم بین 190 کشور در دنیا قرار میگیره. لااقل دهمی هست، بین کشورهایی که ادعای حقوق بشر میکنن. آمریکا فاصله طبقاتیش معروفه و تاریخ 400 ساله داره. برزیل، سالهاست که در تاریخ ثبت شده. کلی ماجرا و داستان داره فاصله طبقاتیش. ایران، در تاریخ جدیدش، شاید خیلی به چشم نمیومده، ولی همین کرونا داره اینو اثبات میکنه که ایران شکاف طبقاتی خیلی بالایی داره.




1- قطارم ساعت 4 رسیده بود مشهد. اون موقع دانشجو بودم.


اکسیژن نیست

یه مدتیه که باید به عنوان اثرات آلودگی هوا به شمارش افتادن نفس ها رو هم بذارم. اما در این حیث نباید دست به گیرنده های خودتون بزنید، چون این هواست که خود اکسیژن ندارد.

این روزا، صبح های زود اکسیژن هوای مشهد تموم میشه. باید وایسیم تا یک چند ساعتی آفتاب بالا بمونه تا این آلودگی که نمیدونم منشاش چیه بره بالا و اکسیژن هوا به اندازه کافی بشه. من اول فکر میکردم خودم تنهایی اینطورم. فکر میکردم آهن بدنم کم میشه، ولی وقتی با بقیه چک کردم به این نتیجه رسیدم که این هواست که اکسیژن کافی به بدن نمیرسونه. یه مدتیه بوی چوب سوخته میاد گاهی. یک چند روز هم هست که ساختو سازی که سودساز شده و پر رونق شده باعث شده کلی دود گازوئیل کامیون تو دهنمون بدن هر شب. اینا رو دیگه چون محتوای تکراری داشتم نمیومدم اینجا بشمرم.

اون روز یکی آورده بودن به عنوان نماینده مردم که میگفت باید مازوت هم بسوزونیم. میگفت پالایشگاه های دیگه برای تولید بنزین 5% مازوت اضافی تولید میکنن، ولی ما پالایشگاهمون قدیمیه به عنوان محصول ناخواسته جانبی ما 25% مازوت اضافی میاریم. نمیدونیم هم باید چی کارش کنیم و برای همین به یک طریق میسوزونیمش تا پالایشگاهمون بسته نشه! این آلودگی ها براشون توجیه داره دیگه. میکنن، و میگن هم. شما با خودتون اکسیژن اضافی بردارین!

پسرت و دخترت

دو تا سکه مامانه داد به باباهه، به اسم قرض. دیروز اومده بهش میگه باید قرضت رو بدم. البته، من این دو تا سکه رو هم دادم به پسرت و به دخترت. خیلی عادی. بقدری عادی این جمله رو گفت که من حسابی گیج شدم. منظورش کدوم دختر مادرم بود؟ منظورش عروسی نوه خواهر ناتنیش نبود که رفتو یک سکه بهش داد؟ منظورش دختر دیگه ای بود؟ آخه به دخترا جدیدا راه میفته سکه هدیه عروسی میده.

نه، منظورش یکی از سه تا دخترش بود که داد و زنش اونا رو زایید. اگر در جمله پسرت و دخترت رو معادل دو تا پسر و سه تا دختر بذاریم. حداقل در شمارش در حق ما کوتاهی کرده. بعد هم کدوم سکه؟ سکه از مادرم قرض گرفت که بده به من؟ به اون یکی خواهرم؟ یا به این یکی؟ خب، این مادر که میخواست به من بده، چرا اول به خودم نداد؟ تا بعد بدمش به باباهه

اون بار هم برادر کوچیکش اومد با زنش و بچه اش. اومدن تو اتاق ما دخترها و بین ما دخترها نشستن. نشستن و فقط خوابیدن. سعی میکردن محرم فقط مو و لباس بمونیم. پسرش کوچیک بود، اونقدری که ازش رو نمیگرفتم. 6 ماه تموم تو اتاق ما دخترها بودن. بعد هم مامانه به قول خودش 4 تا سکه و به ثبت خودشون 2 تا سکه داد بهشون تا از اتاق ما با مرحمت لطف کنندو برن.

اون از برادرش. اون از شوهرش. اون از پدرش. رفته ام خونه پدرش زن برادرش از خونه اش میکندم بیرون! همون که شش ماه تمام تو اتاق ما دخترها با هزار دسیپلین خوردن و خوابیدن و ما غیرمحترمانه تارزان و جامون غیر از اتاق خودمون بود.

از اول همینطور بود. پستی در هر حالت. حق این مادره نیست هرچی فحش پدر و مادره که بدم بهش؟ ما از اول از این مادره جدا بودیم. چه حقی دارن خودشو شوهرش که هر کار میکنن به اسم ما بذارن. سکه این به اون قرض داده، اون میگه به من داده! کی دادی؟!

چرا دهن اینا رو گل نمیگیری؟ چرا تو دهن برادرت نمیزنی؟ تو دهن مادرت؟ تو دهن پدرت؟ تو دهن شوهرت؟ بگی کی؟ نه اینکه ... شوهر رو بالا بدی بگی گفت اشتباه کردم. شوهرت هم از حفظ بگه اشتباه کردم. چه اشتباهی؟ داره میگه سکه بمن داده؟ گفته به دخترت! کدوم یکی؟

جاش نبود گوشیو بردارم و هرچی فحش ایلو تباره به بابای این زنه که اسمش مادرمه بدم؟ حقش نبود؟ من از حق خودم نمیگذرم. گور بابای مادرو پدر و هرچی ایلو تبار بی حد و اندازه اس که کرده ام. رعایتشونو میکنم گاهی به خواهر این باباهه -که برمیداره زبون درازی میکنه و یک ساعت بعد از اینکه تو خونه بهش فحش دادم زنگ میزنه به باباهه - هیچ چی نمیگم. میگم مادرم حق بیشتری داشت به من که بیام هرچی از دهنم دربیاد بهش بگم. به اون زن بی تربیت. با اون برادرش. حلالشون، متقابلا نمیکنم. و برای برادرش و برای برادر شوهرش، هر کدوم جدا نگه داشتیم که اون دنیا رو کنیم. و برای مادر اون شوهرش. مادر خودش که به اسم مادر شهید خودش رو باد داده. و اون که اسمش پدر شهیده. فحش به مادرم میدم. هرچی هست باید اون میکرد. اون باید وایمیستاد جلوی اون ...های بزرگ کرده. هرگز، خودم اگر جای مادرم بودم نمیذاشتم انقدر روم ...، چه برسه به بچه هام.