آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آیا رئیسی قصد تغییر ساختار رو داره؟

حدود 30 میلیون از 50 میلیون واجد شرایط رای در انتخابات شرکت کردن و رئیسی بیش از دو سوم رای را آورد و رئیس جمهور شد. رضایی هم که نامزد مورد نظر بود رای نیاورد ولی پیروزی رئیسی در انتخابات رو تبریک گفت. انتخابات هم با مثلا یکی مثل همتی وارد مرحله دوم نشد. مثلا نشد که بشه یک چیزی مثل انتخابات بین هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد که برعکس احمدی نژادی ها اون سال 84 رای بیارند و ما بمونیم با هشت سال ریاست جمهوریش.

حالا این انتخابات چند نکته داره. در بهترین حالت معمولا هفتاد درصد واجدین شرایط شرکت میکرده ان. کسانی که به رئیسی رای دادن همون هایی بودن که قبلا هم رای داده بودن. ما پیش بینی میکردیم فوقش یکی دو میلیون از طایفه شون رای اولی بشن، و حالا جلیلی هم که به نفع رئیسی گفته بود کنار میره، یک عددی هم به این رای اضافه میشد. پیش بینی ها درست بود. کسانی طبق معمول برای رای دادن آمدند که مستقیم از این ها پول میگرفتن، حالا با وام و یا امتیازات غیر. نشون به اون نشون که رضایی هم همون تعداد رای آورد که قبلا هم همین قدر بهش رای میدادن. این عددها عوض نمیشه. تعداد آدمهایی هم که بشینن مثل ماها تحلیل کنن، تحلیل بخونن کمن. قشنگ نگاه کرده ان کی بهشون قراره پول بده.

یادمه سال 76 وقتی دوستم به خاتمی رای داده بود گفت خاتمی تو بخش طرقبه شاندیز دفتر کاهی و مداد پخش کرده. همین رو نشونه خوبی برای رای دادن بهش گرفته بود. یکی دیگه میگفت سید خوشگلیه. تازه تفال هم گرفته و به خاتمی رای داده. برای سید رئیسی هم همین طوره. اصلا همین جا سوال پیش میاد که کسایی که به رئیسی رای دادن، اگر رئیسی میگفت من به نفع رضایی میرم کنار، حاضر بودن به رضایی رای بدن؟

نه، 14-15 میلیون مفت خور، حاضر نبودن به رضایی رای بدن. الآن، خب منو نگاه کنید. کسایی که به سید و سادات احترام میذارن (و باید هم احترام بذارن)، حاضرن همون قدر به اندازه شایستگی هایی که من در طول زندگیم جمع کرده ام بهم احترام بذارن؟!

این بعیده. من همیشه ناراحتیم رو سعی کرده ام این بگیرم که چرا اونها به من قدری که به یک سید احترام میذارن، احترام نمیذاشتن؟ شایستگی و تلاش و کوشش هیچ وقت معیار انتخاب نبوده تا حالا.

این رضایی هم اون روز دیدمش، شاید اگر میدونست مردم بهش رای میدن از اون حرفهایی نمیزد که فقط پدرمادرهای ما براشون ممکن بود مهم بوده باشه.

با این حال، رضایی اگر میدونست که این رئیسی کسی هست که مثل اون عمل میکنه بعد از رئیسی کاندید نمیشد. رضایی برنامه داشت، در حالیکه ما ندیدیم این رئیسی قدر اون برنامه داشته باشه. رضایی قصد تغییر ساختار رو داشت، درحالیکه با مناظراتی که از رئیسی دیده ایم به نظر میاد رئیسی این ساختار رو قبول داره و فقط میخواد چادریش کنه!

بوروکراسی دولتی به سبک همتی و آذری جهرمی

از بیست و سه سالگی با علاقه ای وارد ساختاری شدم که بعد از چند بار کار کردن ازم پرسیدن: تو برای چی کار میکنی؟ برای پول؟

کاش برای پول بود. دیر این رو فهمیدم

روش کار، اما برای آدم هایی که از نظر این ساختار سیاست زده، من شجاع محسوب میشده ام، یک حرکت مرسوم بوده.

همتی امروز یک لیست داد دست رئیسی که حالا این لیست رو بخون! لیست اسامی مرتبط با کسانی بود که میگفت یازده نفر دونه درشت مالی هستن. من نگاه کردم همون کار رو با من قبلا سال 93 کرده بودن. من از سال 87 داشتم به عنوان یک دانشجوی لیسانس و بعد از اون با این ها ارتباط برقرار میکردم. اینها کیا بودن؟ یک سری آدم معمولی؟

چندان معمولی نبودن. معمولی بگیم کارمند بودن. من هربار فرض میکردم مثل اینها معمولی بودم، ولی اصرار هست که معمولی نیستم. راست میگین. من معمولی نبوده ام. من بابام قاضی بوده. من مساله خاص قاضی زاده بودن داشتم!

چه ارتباط دقیقی با من برقرار کردن، و چه جلسه دادگاهی از پیامک های غیردقیق ازم گرفتن، مهم نیست. اما باید من هم تعریف کنم که اینها با یک جوان بیست و چند ساله چه کردن.

دوره ارشدم که تموم شد یک لیستی برام از طریق پست دادن. در این لیست اسم هر بدهکاری برای مالیات بود. نامه ای بدون سلام و بدون هیچ تذکری. اسم من هم در آن لیست بود. در این لیست با ظرافت حتی با ماژیک شبرنگ اسم بالای اسم من رو رنگ کرده بودن که مبادا من از طریق آن بتونم مثل خودشون بهونه بگیرم و اشتباه دادگاهی دربیارم!

این لیست پژوهشکده ای موسوم به پژوهشکده نوح، وابسته به دانشگاه فردوسی مشهد بود. حالا من علاقه وافر داشتم با این ها همکاری برد-برد داشته باشم، و از طرف آنها سیاسی بازی بود. من اگر لج نمیکردم میتونستم برای عذرخواهی برایشون کار کنم. از این جهت هی در رودربایستی قرار میگرفتن و من هم هی برای عذرخواهی برایشون پروژه و گزارش پر میکردم.

برایشان باکی هم نبود. کما اینکه الآن هم همینه. الآن هم همه میدونن که خیلی از این محتواها برای عذرخواهی در حال پر شدنه.

حالا چی؟ گذشت؟

نه، نگذشته. روش این دستگاه کارمندی خیلی مرسوم شده. خیلی راحت دروغ میگن و خیلی هم پررو هستن.

خواهر من برای یک جای معروفی یک مدت پیش ایناها کار اختیاری میکرد. مدتی رئیس آن مکان به این اسم که تو با دیگران بدرفتاری میکنی، گفت من به تو لیست میدم و تو نامهربان نباش! من رئیسم و دیگران تحملت نمیکنن! مثل همین حرف ها که الآن درمیان میگن به رئیسی.

حالا انتظار داریم رئیس لیست رو بده. آیا میده؟ نه. لیست رو روزی که شوهر میکنه میده تا بگه شوهرم به تو لیست رو داد و من در حق تو لطف کرده ام؟!

اوناها یک سناریوی تکراری رو برای شانتاژ کردن فضا یاد گرفته ان. همین کار رو باکسی انجام میدن که اختیاری کار میکنه، و همین کار رو با کسی میکنن که حقوق میگیره. فعلا من برای عذرخواهی هم کار میکنم و هم محتوا پر میکنم.
حالا این آذری جهرمی شجاع شده؟ این همتی به رئیسی گفت وزیر بیچاره مون اذیت شده، و ازش شکایت شده. برای چی این تو توییتر مینویسی؟ تو میگی میخوای حمایت کنی؟ من چرا باید برم تو ایتا بنویسم، ولی تو میری توییتر مینویسی. چرا میری

ما رو برای بنزینی که یک شبه گرون کردن، فیلتر کردن، بعد هم نگفتن. خب بگو. من پول داده ام، سرور مجازی گرفته ام برای شرکتم. پول من پرید اون وسط. تو فضای کامپیوتر هم هست رشته ات. بدترین بیکاری در رشته کامپیوتره.

وسط کرونا که همه مون، شرکت هامون، جمع شده، این آذری جهرمی رفته عکس شخصی خانواده اش رو میذاره تو فضای مجازی که رفتم سفر، خوش گذشت!

میگن سفر در شرایط کرونایی ممنوعه. تو که هر غلطی میخوای بکنی، خب بکن. چرا پس حرص ما رو در میاری؟

آذری جهرمی میگه من تنها کاری که کردم اینه زیرساخت رو درست کردم. الآن اینترنت ارزون شده؟ چی رو درست کردی؟ زیرساخت خودت رو درست کردی؟!

اون از اون وزیرتون که به ما میگه بیکار رفاه طلب. این از این وزیر ارتباطاتتون.

همتی برای آذری جهرمی میگه وزیر خوب و عالی. پز این رو میدن که رفته واسه بچه هایی که بستنی طلا تو برج میلاد میخورن، هزار تا سرورشون رو کرده صدهزار سرور. حالا من باید به این برج میلادی ها پول بدم که تی شرت خارجی بپوشن بگن پردازش تصویر کردیم. چیزیکه مشق شبانه من بود. چیزیکه دم به دم داشتیم انجام میدادیم. فقط من باید پول سرور اونو، تی شرت خارجی اونو بدم، تشویقشون هم بکنم، بگم رشته ام کامپیوتره. تو برای بیکاری ماها که رشته مون ارتباط مستقیم با فناوری اطلاعات و ارتباطات داشت چه کردی؟

آذری جهرمی، بدترین وزیر دولت روحانی بود، ولی انقدر این دونه درشت بود که کج شد، ولی نیوفتاد. انقدر این خاندان داشت که الآن کجیش فقط روی صورتش مونده.

یک جوری راحت دروغ میگن که خود ما که زیر دستشون بودیم باور کنیم، فردا این وزیرشون کاندید ریاست جمهوری شد ما هم بفرستیم رئیس جمهور بشه.

شماها که خیلی خوب و دلسوز بودین، حق من به عنوان یک ایرانی رو خوب به جا آوردین. با همه آدمهای اون لیست که دادین دستم همین کار رو کردین؟ به همه اونها گفتین جاسوس بودن؟ یا فقط به من قاضی زاده گفتین.

مخصوصا هی کرم میدوونن که وقت بذاریم هی جواب اینا رو بدیم. البته، اگر هم وقت رو تلف نکنیم دکترا هم بگیریم میگن چرا دقیقه نود این کار رو کردی؟

توی اون لیست من دیدم چقدر کارمند زاده دیگر بودن که میتونست اسمشون بلند نشه. چرا باید اسم من قاضی زاده اینطوری بلند میشد؟

مقصر من بودم؟ یا پدرم بود؟

حمال بودیم؟

باید برای عذرخواهی هی براتون کار کنیم؟

باید بریم خارج؟

چرا؟

من اگر قاضی زاده نبودم، جاسوس نبودم. دیدم اون همه کارمند زاده که بی صدا کار کردن، ولی باید هی صدای من بلند بشه.

ماها اقشار بی دفاع بی صدا

از بادگیر شروع میکنم. بادگیر که ما از قدیم داشتیم سرما و گرما رو کنترل میکرد و انقدر مصرف کولر آبی و برق تولید نمیکرد. باز کولر گازی از اون بدتر که هم برق مصرف میکنه هم گاز.

نگاه میکنیم طبقه بالا یک اتاق زده ان، یک خرپشته هم زده ان، هیچ کدوم قابل استفاده نیست. تو سرما سرده تو گرما گرم. اتاق طبقه بالا رو برای قشنگی با دیوار شیشه ای پوشش داده ان. چون فرمش اینه. یعنی نمیتونست این رو تبدیل به بادگیر کنه. حالا این مصالح رو برای بادگیر مصرف میکرد هیچ اشکالی نداشت. استفاده ای هم که اتاق نداره، لااقل بادگیرش میکردی چهار تا اتاق رو خنک میکرد. خارجیه که هر روز چند متر چند متر براش برف و بارون میاد، زیر ناودون بشکه با شیر آب میذاره که آب حروم نشه. اتفاقا بشکه سفالی هم میذاره!

حالا ما دیگه فرهنگمون عوض شده، نباید اسراف نکنیم.

تو که چار طبقه پانزده طبقه میسازی یک بادگیر هم بذار بالاش.

دلیل این اوضاع اینه که بنا با پرادو میاد. میگه فقط نیمچه صاف میزنم. اگر میخوای یک نیمچه کجی بهش بدم یک پرادو دیگه باید بدی اضافه بر پول اصلی. استانداردش نیمچه صافه! خیلی نرم، فرهنگ های ما رو ریز ریز عوض کردن. زورشون رو به کار بردن و معماری ما رو عوض کرده ان. فقط اونم نیست. الآن دیگه شهرداری اجازه نمیده بادگیر بزنی. برج بیست طبقه تو کوچه هیچ اشکالی نداره، ولی بادگیر اشکال داره.

الآن این مشهد، هوا ابریه، ولی قطعا بارون نمیاد. دلیلش اینه که بقدری هوا آلوده است که با درهای بسته هی شرشر آبریزش بینی داری، هی عطسه میکنی. اصلا هوا بو میده.

فندک داری، فندک گازیه. قبلا فندک مکانیکی بود. هر زمان فندک مکانیکی بزنی کار میکنه. ولی چرا الآن باید بگو کو فندک مکانیکی؟ برای اینکه هی تند تند بری فندک بخری و استفاده مجدد. تند تند فندک بندازی ضایعاتی جمع کنه بیاد ببره.

این دو قشر، بناها و اربابان کارخونه های پسماند در نبود نظارت هرکاری خواستن کردن. فرهنگ مردم رو عوض کردن. یک مبل میخوای بدی ضایعاتی، میگی یک مبلغ بده تا من مبل رو بدم. نمیبره. فقط رایگان میبره. حالا جالب هم هست که فقیرترین قشر جامعه ما کسانی هستن که در این دو جا کار میکنن؛ کودک کار و زباله گردان که ضایعات جمع میکنن میدن به کارگاه و کارخونه، و کارگر بنا و عمله معمولی. انقدر این جریان فاسده. زن سوئدی کل سرمایه اش رو میاره کارخونه پسماند میزنه. برای چی زن باید از سوئد این کارخونه رو میزنه؟ برای اینه که جریان عادی پشت این نیست. کی بیاد از بچه ضایعاتی دفاع کنه؟ هیچ کس.

ساختار اقتصادی ما عوض شده. اربابان پسته پاک کنی، و زعفرون پاک کنی و ضایعاتی ها، در حاشیه شهرها اربابن. کودک ضایعات جمع میکنه. مادرش زعفرون پاک میکنه گوجه جمع میکنه. بچه پسته پاک میکنه، منی هزار تومن.

ارباب کارخونه پسماند با پرادو میاد و دفترش سجاده. اون از اون فرآیندی که در جمع کردن ضایعات بالاشهری ها دارن و این هم از این کار کشیدنشون از حاشیه شهریها.

این جلیلی هر روز میاد میگه ما یک شبکه مویرگی خوب داریم. شبکه مویرگی خوب داریم، مویرگی بد هم داریم. مثلا درباره همین لاستیک. لاستیک نو داریم میخوایم بدیم ضایعاتی. میگه نمیبرم. میگه چند کیلو آهن و مس نیست، لاستیکه و در دسته ضایعات بردنی ما قرار نمیگیره. حالا چی؟ نگو این داشته صادرات میشده. این جنس با ارزش گیر کارخونه ها نمیاد، ولی در کمربند بیابانی ایران این تایرهای لاستیکی ریخته. اگر صاحب این تایر میدونست ساختار ضایعاتی ایران پولش رو میده. میداد پولش رو میگرفت. ولی ضایعاتی پولش رو نمیده. مویرگی جمع میکنن میبرن پاکستان.

خود مامور شهرداری همون طور میاد ضایعات رو میبره که بقیه میان میبرن. اصلا این ها نظارت ندارن. همه یک جورن. با طبقه بالای شهر این کار رو میکنن، با پایین شهر هم به صورت اربابی اونطور ازش کار میکشن.

توکا نیستانی به عنوان معمار اومد گفت اولین کسی که یقه ش رو در اشکال کار خانه میگرن معماره. یعنی اون مهندس عمران، اون بنا کارشون بی اشکال میدونستن و حالا معمار که آخرین کار رو داره باید جواب صاحبخونه رو بده.

حالا این فراماسونرها اول بنا بودن. هم نقشه ساختمون رو دارن. هم میدونن تو چی میخواستی و ندادن، و هم در حذف خانه های بادگیر نقش دارن. هم در حال تغییر نرم فرهنگ ما هستن. در دانشگاه هم نفوذ کرده ان. رئیس کتابخانه پایان نامه های معماری از سال 92 رو میده خمیر کنن. یادت هم نمیدن. هم میگن بلد نیستن و هم تو هم یاد نگیر و اگر نوشته ای تولید کردی آشغاله.

نورگیر برامون بده. بادگیر بده. اگر نورگیر درست میذاشتن وسط خونه هیچ لامپ نمیخواستیم. الآن خونه هامون ذاتا غلطن. اگر خونه رو خودمون میساختیم آب خاکستری رو مدیریت میکردیم. قدیم کنار هر هندونه ای کوزه میذاشتن که از تراوش آب کنار اون هندونه کشت بشه. الآن میگن هندونه نکار که آبش رو نداریم بدیم.

ما ایرانی ها به طرق مختلف دوست داشتیم آبنما داشته باشیم. حالا یک آبنما میذارن برات با اختلاف برق. قدیم آب نما میذاشتن با اختلاف سطح. قدیم کوزه سفالی میذاشتیم نقش آب تصفیه کن داشت، حالا آب تصفیه کن بدون برق کار نمیکنه.

حالا این خارجی تا دیروز که ما بدون برق خانه هامون رو مدیریت میکردیم،  کشاورزی بدون برق داشتیم نمیومد بگه تکنولوژی شما بدون برق از ما بهتر بود. اما حالا که تکنولوژیش رو عوض کرد و انرژی خورشیدی به کار برد، میگه تو لازم نبود آب تصفیه کن برقی داشته باشی. حالا بیا ازم پنل خورشیدی بخر. وسط بشکه آب یک پنل خورشیدی میذاره با فواره ای که این احتیاجی به برق 220 ولت نداره، و با یک پنل کوچک کار میکنه.

میاد از وسط بازار سرپوشیده بزرگراه میزنه و میگه ما برای شما بزرگراه زدیم. بازار اصلی ما رو خراب میکنه. انگار نه انگار. بعد میگه عمران کردم.

در کتابهای قدیم ما میگفتن این اروپایی ها که انقدر براشون برف و بارون میاد به خاطر اینه که در عرض جغرافیایی فلان قرار گرفته. حالا نگاه میکنی همون خارجی هرجا کاشته درخت داره و هرجا نکاشته نداره. نگاه میکنی با این همه برف و بارون چقدر صرفه جویی میکنه. اگر ما بودیم هی میگفتم ترسالیه نیاز نیست.

چند سال پیش، با یک میلیارد تومن، دویست تا درخت توت شد بیست و سه هزار تا درخت. بهش میگن روستای کلاته ابریشم. هم صنعت راه افتاد، هم محیط زیست خوب شد. هم مردم شاد شدن. حالا همه هی فیلم میگیریم باغبون شهردارتون داره درخت رو بی هیچ دلیل قطع میکنه. بعد شهردار فیلم پخش میکنه، میگه من نگفتم کار اون باغبون غلط بوده. نگران نباشید. هرچند اگر نظارت نباشه ممکنه کار همون باغبون غلط بوده باشه. مثال هم همون موریانه های جنگله که حالا یک چند نفر هم دفتر دستک داشتن.

الآن انتخابات شورای شهره نمیدونیم کیه، باز کی قراره درخت ها رو قطع کنه.

قبلا میشنیدیم که میگن این کارهاشون پدر بابامون رو سوزوند. بچه بودیم نمیفهمیدیم یعنی چی. حالا میفهمیم به خاطر آلودگی هوا میگفتن پدر مرد. حالا باید بگیم بچه م رو هم این کارهاشون سوزوند. بچه خون دماغ میشه، میبریمش دکتر میگه به خاطر آلودگی هواست که این هی خون دماغ میشه.

الآن اینطوری شده که خیلی حنای فرهنگ و تکنولوژی غرب نخ نما شده. معلوم شد همه رو از کتاب های پدربزرگهامون که به دزدی بردن برداشته ان. لو رفته ان. حالا که نوبت ماست که جاروشون کنیم و بندازیمشون تو سطل آشغال، شروع کردن به نابود کردنمون. معنی زیرساخت الآن یعنی لوله کشی آب و سیم کشی برق و گاز و جاده. درحالیکه همه غلطه. همه باید حذف بشه. هر خونه و هر جا که نیاز برق و آب و گاز داره باید خودکفا بشه. اسمش رو خارجی ها گذاشته ان خانه های سبز.

حالا اگر این کار رو ما بکنیم دیگه باید اون نیروگاه حذف بشه. لوله کشی باید حذف بشه. کلی شغل ها باید حذف بشه. اینطوری معنی زیرساخت عوض میشه. زیرساخت یعنی همین آبی که از آسمون برات بیاد، خاک سالم و جنگلت و از این دست چیزها. اینا دارن، حالا که نوبتمون شده جاروشون کنیم، زیرساخت هامون رو از بین میبرن. با نقشه هایی که روی بنزین و خودرو میکشن،  انقدر بنزین وسط خیابون آتیش میزنن که بارون نیاد. انقدر سم های مهلکی به اسم کود وارد زمین کرده ان که بیشترین سرطان های مهلک کشور در زمین شمالی هاست. با تبلیغات. میوه نباید کرم خورده باشه. تو خارج میگردن میوه کرم خورده پیدا میکنن. حالا اگر دختر ما سیب باز کرد توش چهار تا چیز سیاه دید جیغ میزنه و دیگه نباید اون سیب رو بخوره. پسره دیگه نمیگم. خودتون میدونید که شاید بیشتر از دختره گریه هم بکنه.

هر صنفی همینطوره. مثلا آرایشگاه، با کلی گریه و التماس میگیم فقط سر موها رو بزن. موخوره نداشته باشن. زنه انگار کاسه میدی دستش، از سر اینکه میخواد ثابت کنه وقتی اومدی زیر دستم هیچ غلطی نمیتونی بکنی، قیافه رو شبیه نوکر آمن هوتب میکنه و کل دور سر رو هم یک فر متقارن میزنه، مثل قارچ. بچه میگه فقط پنج سانت بزن. همه از این خاطره داریم. چقدر هم به کثیفی موهات فحش میده.

بری صنف آرایشگرها میاد از تو دفاع کنه؟

میتونم بازم ادامه بدم...

رهبرمون میاد میگه ایران با اقتصاد رتبه 18. همه صداشون درمیاد میگن نه بدتره. اون خارجی و خود دولتی ها و اونا که بیشتر مسئول اقتصادن هم که همین رو هم نمیگن؛ میگن اصلا تو اقتصاد نداری.

پیرامون مناظره دوم انتخابات ریاست جمهوری 1400

اول اینکه مشخص بود اینها قرار نیست مشکلات من رو حل کنن، ولی انشاالله رای میدم.

در مناظره دوم یک سری حرفهای تکراری زده شد. همتی بچه خوشگل، یک سری اسم آدم و نماد رو لیست وار آورد که فقط رای بیاره. من قبلا هم حذفش کرده بودم. همتی فقط انگشتهاش رو می آورد بالا که به من رای بدهید، ولی بالاخره بعد از پنج جلسه گوش کردن به همه حرفهاش، معلوم شد: اقتصاد با تعارض منافع تخریب میشه؛ من میام اونایی که منافعم باهاشون تعارض داره لت و پار میکنم. بعد هم انگشتش رو به سمت تمام نامزدهای دیگه گرفت.

من بالاخره اینجا فهمیدم که یک کاری هم میخواد بکنه. قبلا فقط هی میگفت به من رای بدین.

مهرعلیزاده بی ادبی خودش رو به جامعه روحانیت تکرار کرد. من تعجب میکنم اینا چطور انقدر راحت تا این سطح از نامزدی برای انتخابات ریاست جمهوری بالا آمده اند. این ها میگن ما آزادی نداریم. آمریکایی تو؟ آزادی دیگه چی میخوای اومدی پشت دوربین این مملکت هرچی از دهنت درمیاد بار ملت میکنی؟! این از عجایب روزگاره. این یکی از پوششی هم خارج شده. خودش هم معتقده که بودنش فقط به خاطر کاغذ جلوشه. تا ازش سوال میپرسن، محتویات کاغذ رو با سوال تطبیق میده و میخواد از رو بخونه.

دو تا تا اینجا حذف شد. در مطالب پیشین زاکانی رو هم حذف کرده بودم. کماکان این شخصیت هم قابل حذفه. البته، وقتی همتی و مهرعلیزاده سعی کردن روکش 8 سال روی کار بودن دولت روحانی باشن این هم از خودش مایه گذاشت و پوشش چند نفری از نامزدها شد. زاکانی زحمت میکشه متن روی کاغذش رو حفظ کنه.

از این جا دو تا دوتا دسته بندی میکنم: قاضی زاده و جلیلی

رضایی و رئیسی

این دو دسته از نظر تیپ شخصیتی (تقریبا) جدا شده اند. قاضی زاده که قبلا کشاورزا رو برد توی بورس کالا و همون جا از سر خودش باز کرد. این حذف میشه.

تنها کسی که درباره کشاوزها الگوی کشت تعریف کرد، جلیلی بود. این یکی از دسته بعدی که میخوام بگم ضعیف تره. برای شغل یک سری چیزها تعریف میکنه که من توشون قرار نمیگیرم.

بعد از جلیلی رئیسی میاد. رئیسی قراره دولت روحانی به صورت چادری. یعنی میگه همه چی که هست همینطور بمونه؛ ساختار درسته، قانون درسته فقط ترک فعل صورت گرفته که ما میاییم انجام میدیم. در حالیکه اصلا اینطور نیست. نه قانون درسته و نه ساختارها خیلی جاها درسته. یعنی جراحی اصلی نخواهد کرد. گفته جاهایی که روحانی با بیل سوراخ کرده من میام پر میکنم. بعد هم، حرف نمیزنه. تمام نقشه های پنهانش رو نمیگه. خیلی کلی میگه من جلوی فساد رو میگیرم. این کار رو میکنم، خیلی چیزهای کلی.

رضایی انقدر حرف زد که کل چهار سال دولتش رو تعریف کرد. گفت امروز با رهبری صحبت میکنم. گفت یک مسئولین قبلی رو ممنوع الخروج میکنم. دقیق گفت. رئیسی، همتی و یا بقیه بیان بالا قطعا رفتاری با کسانی خواهند داشت که الآن نمیگن، ولی رضایی همه رو گفت.

رضایی میخواد ساختارها و نظام هایی درست کنه. حتی برای چیزهای جزئی مثل مدرسه ها ساختار تعریف کرده. وقتی میگه برنامه دارم، عملا یک کارهای جدیه. نمیاد بگه اولویتم رسیدگی به محرومانه، تموم شد! میگه من بیست و دو جایی که دارن پول پرسنل میگیرن که برای جوون ها کار کنن، حذفشون میکنم پولشون رو به جوون ها میدم. این همه بودجه میدادن به خودمون میرفتیم سرکار و ازدواج میکردیم. این قشنگ گفت. اونهای دیگه هیچ نگفتن. رضایی گفت من تا بیام حداقل کاری که برای اشتغال میکنم، یک سایت درست میکنم جمع سپاری، پروژه های تحقیقاتی که دولت هرچند وقت لازم داره رو میدم دانشجوهای فارغ التحصیل انجام بدن. الآن این کار انجام میشه، ولی یک عده خاصی این کارها رو میکنن. الآن بودجه دولت به خودشون میده. اگر من انقدر خنگ و بی مهارتم همین یک کار تحقیق رو که میتونم بکنم.

رضایی گفت به مادران با سه فرزند حقوق میده. حالا اونهای دیگه مسخره اش میکنن میگن پول نیست که بدی به کسی، نه یارانه هست به کسی بدی نه حقوق. الآن کشورهای دیگه دارن بدن، ولی تو نداری؟ مثلا الآن روسیه دقیقا داره زمین و خونه میده. الآن این همتی انقدر پاپ و جاز که میگه مردم دارن پاپ کره ای میشنوم. همه چیزهای کره ای رو چک کرده بودیم به جز پاپ کره ای. یعنی عملا هرچی تبلیغ نامرئی بود، انجام داد. چیزیکه در کشورهای خارجی به دلیل نامرئی بودنش مردم تظاهرات کردن و قانون کردن که کسی حق نداره از تبلیغ نامرئی استفاده کنه. اون سری به شکل ریز و نرم طوری سر قضیه سانسور شدن و پخش نشدنش که من هم رفتم مستندش رو دانلود کردم و بعلاوه حرفهای معمولی و عادی ظریف رو دانلود کردم. حالا امروز اومده تو حرف هاش هی به ظریف اشاره میکنه. فکر میکنه اینجوری ظریف میاد بهش رای میده. اصلاح طلبا آبروی خودشون رو بردن. من از کی نقشه کشیده بودم به اصلاح طلبا رای بدم. دو تا گزینه شون بازیه. من فکر میکردم قاضی زاده اصلاح طلبه. معلوم شد که پرچم پزشکا رو اومده بالا ببره. اصلاح طلب هم که نبود، از چک لیستم خارج شد.

حتی به اون دلیل که روحانی به همه سمنانی ها شغل داد (طوریکه الآن کمترین آمار بیکاری کشور رو دارن) روی رئیسی هم نمیشه حساب کرد. از خوزستان کسیکه مشکل من رو مستقیم میتونست حل کنه، میگه رئیسی با ماست. میان مشهد جلسه میگیرن، ولی رئیسی مشهدی فوقش بگه من یک مدتی رئیس آستان قدس بودم. آستان قدس و دانشگاه امام رضا بدون رئیسی هم بودجه خودشون رو داشتن. مثل روحانی نمیشه همه مشهدی ها برن سرکار که منم قاطی باقالی ها برم سرکار.

من فعلا تنها رضایی مدنظرمه که اونم میخواد زیر و بم همه چیز رو بالا و پایین کنه. رئیسی اولویت نداره. برای اینکه من بخوام برم سر کار خیلی اتفاق ها باید تو این مملکت بیوفته که رئیسی به هیچ کدوم اشاره نکرد.

سرطان، یا اوتیسم؟

این قاضی زاده هاشمی خیلی پز پزشک بودنش رو میده، و من باید جوابش رو بدم.

به هر حال، آلودگی هوا داریم و در این شرایط احتمال سرطانی شدن و غده در آوردن شخص 50% هست. پس اینکه کشف این مملکت سرطان داره، کار ساده ائیه.

از نظر من تشخیص مهم تر اینه که این مملکت اوتیسم داره. چند سال پیش من کارم رو به صورت تجربی با بچه های طیف اوتیسم تازه شروع کرده بودم. این بچه ها یک دفتری داشتن که باید توش برای مادرهاشون مینوشتم. یکی از پسرها که طیف ناجور اوتیسم داشت یک کلمه رو یاد گرفته بود هی تکرار میکرد. من از جنبه مثبت قضیه نگاه کردم و برای مادرش نوشتم خوشحال باشه بچه کلمه یاد گرفته.

فردای آن روز مادرش بگم با خوندن این جمله من روانی شده بود غلط نگفته بودم. دلیلش هم اینه که بچه های طیف اصلی اوتیسم که بهشون میگن اوتیسم دارن و ما باید اینها رو بفهمیم مشکل اصلیشون اینه که کلمه یاد میگرن، ولی جمله یاد نمیگیرن. مادر بی صبر و تحمل این بچه که باید برای یاد دادن جمله بهش از روش های خاصی استفاده میکرد، در حالیکه مثل هر بچه دیگری همراه او کلوچه به عنوان پذیرایی فرستاده بود، اونو سپرده بود دست من که بعنوان مربی این چیزها رو بهش یاد بدم. البته، خودش هم خواسته اش رو درست نمیدونست. چون اگر میدونست که یکی از مشکلات اصلیش تغذیه است، هر روز بعنوان چاشت به بچه کلوچه نمیداد. بی صبر و تحمل، در حد یک آدم روانی.

حالا کشور ما این اختلال رو داره. مردم مادری شده ان بی صبر و تحمل. به بچه شون که کشور اوتیسمیه کلوچه با کلاس میدن. مسئول با کلاس کشور پز پزشک بودنش رو میده و میگه این بچه باید جراحی بشه. خب تو جراحی بکن، ولی مشکل اختلال اوتیسم فکر نکنم با جراحی حل بشه. فقط تو میتونی نهایتش اون غده های پیداش رو دربیاری که اونم ناشی از آلودگی هواست.

اونطور که من یاد گرفته ام با بچه اوتیسمی، اونم در این طیف، خیلی باید ویژه راه رفت. خیلی راه حل ها باید شامل حالش بشه، یکی اینه که تا حد ممکن آلودگی هوا کم بشه، آموزش های خاص داره، تغذیه مناسب باید براش بذاریم. حالا این کاندیداها راه حل سفر میذارن، اون یک در هزاره. راه حل اصلی درمان در درجه اول تشخیصه. باید تشخیص بدیم که این بچه اوتیسم حاد داره.