آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

وقتی از خانواده شوهر فقط پاسخگویی در برابر ... بچه میمونه

این مطلب رو بخونید: "دخترم اسهال کرده. قرار بود خواهرشوهر کوچیکه با دخترش بیان خونه مون. جالبه که حتی وقتی فهمید دخترم مریضه همچنان میخواست دو روز بیاد خونه مون. یه زنگ نزد حال بچه رو از من بپرسه. بقیه شونم همین طور، دیشب دیدم همسر به مادر و خواهرش زنگ زد، اونا احوالپرسی کردن. زحمت زنگ زدن هم به خودشون نمیدن."

رو که نیست. سنگ پای قزوینه. این جمله ها رو که داشتم میخوندم یاد تازه عروسمون افتادم که بالاخره ...مبارکش1 زایید. اون روزا مامانم تخم مرغ خانگی داشت. یک روز عروسش اومد خونه مون و یک چند عدد تخم مرغ خانگی از خانه "مادر شوهر" نجس برد به خانه مبارک. فردای اون روز اطلاع رسانی کرد که پسر اسهال شده و در اون مدت به جز تخم مرغ های مادر شوهر چیز دیگه ای نخورده.

خلاصه، اینکه مادرشوهر متهم به اسهال بچه شد. البته خواهر شوهرها هم بی نصیب نمانده اند. چون با وجود اطلاع رسانی عروس خانواده مبنی بر این که گل پسرش اسهال شده کسی حتی یک زنگ بهشون نزده!

جدا چه ... مبارکی داره این بچه و باز چقدر مبارکتر برای ما اون عروسو اون برادر و کل تیر و طایفه ای که ما باهاشون وصلت کردیم. آفرین برمادرم که چه دختری زاییده. امسال وارد سال دوم میشیم که من عروس خانواده رو رسما از خانه بیرون کردم تا این بحث های مربوط به ... بچه از این جاها شروع شده ادامه پیدا نکنه تا برسه به خود بچه و کلی بدآموزی درباره مناسبات زشت بچه ها با عمه هاشون یاد بگیره




1- مبارکه چون ساداته.


شفاف سازی نسل ها، درباب تمایز دهه شصتی ها

دیدین ما یک جایی میگیم دهه شصتی، یک جایی میگیم دهه هفتادی و یک جایی هم نسل انقلاب؟ لازمه که در این مورد من یک شفاف سازی بکنم. من یک عمه دارم نمیدونم اون 6 ماه از من بزرگتره و یا من. ما به این عمه باوجودی که متولد دهه شصت هست میگیم نسل انقلاب. دلیلش هم اینه که زاییده پدربزرگمه که اون پدر بابای 60 ساله من هم هست. با توجه به این نکته این دختر که نقش عمه من رو هم داره میشه نسل انقلاب. نسل انقلاب شامل پدر من و پدربزرگ مادربزرگای ما میشن. به این نسل منافع انقلاب انقدر خوب رسیده که مثلا عموی من (پسر پدر بابام) که متولد اواخر دهه 50 هست الآن سمند 40 میلیونی داره و مغازه و خونه. این عمو اصلا مهم نیست که مدرک داشته باشه و یا مثلا بابای پولدار، همین که نسل انقلاب محسوب بشه کافیه. اما، مثلا من قطعا دهه شصتی محسوب میشم. چون بابام نسل انقلاب بوده. و من نسل بعد از بابام هستم. خواهر من هم که متولد دهه هفتاد هست، دهه شصتی محسوب میشه. چون اون هم زاییده نسل بابام و نسل انقلاب محسوب میشه. دهه شصتی هم که خب میدونید معروف هست به دهه زنده زنده مفقودالاثر، راضی به همه چیز در حدی که هر کسی بهشون گفت همینه که هست بپذیرند، فیلم ایرانی هر قدر هم آشغال باشه بخودشون بقبولونن که همونی بوده که خودشون میخواسته اند و همه چیزو زودی باور کنند. دهه شصتی ها نسلی بودن که تازه زبان انگلیسی به عنوان فوق برنامه شون جذاب شده بود و شروع آزمون های ادواری استخدامی از نسل اونا شروع شدو خیلی مصیبت ها که شاید هنوز دامن دهه هفتادی ها به این ور رو داره میگیره. ....

دهه هفتادی ها به بعد هم من تاحالا توصیفشونو زیاد کرده ام تو این وبلاگ. البته خب دختراش رو بیشتر میشناسم. دهه هفتادی ها در واقع بیشتر فرزندان نسل و جامعه ای هستن که نه انقلاب دیده اند و نه جنگ1. دهه هفتادی ها به بعد خیلی ضد قانون هستند. نسل بخصوصی هستن که از اول کلاس کاراته شون رو باید برن. بچه 5-6 ساله هرطور شده باید از خودش دفاع کنه. ناراحت هستن که چرا دهه شصتی ها اصلا وجود دارن. شرایطشون ایجاب میکنه که یک دوست پسری حتما برا خودشون جور کنن. اگر ما دهه شصتی ها افتخارمون به این بوده که مثلا 4 سالمون بوده بلد بودیم خودمون به تنهایی تلویزیون روشن کنیم تا برنامه مورد علاقه مون رو ببینیم این ها از 4 سالگی افتخارشون به داشتن لپ تاپ همراه با چت روم های مختلف از جمله اسکایپ هست. بچه 2 ساله شماره موبایل باباش رو هم حفظه و هم بلده بره تو تلگرام. دهه هفتادی ها از خاطراتشون که تعریف میکنن مثلا میگن از افتخاراتشون این بوده که میرحسین موسوی در اولین انتخابشون رای دادن، در صورتی که دهه شصتی ها اصلا انتخابات براشون اتفاق خیلی خاص و مهمی نبوده و خیلی شرارت های دیگه که دهه هفتادی ها رو اون قدر قشنگ از دهه شصتی ها متمایز میکنه که دهه شصتی بیچاره میگه یا خدا منو از رو زمین برداره و یا برم بزایم شاید یک شروری بشه بچه من که این بار 2 سالگی نه، یک سالگی یاد بگیره بره فیلترشکن طلاتلگرام برا دولت بسازه و خیلی هم خوب نشون بده که فرآیند اجتماعی شدن رو داره یاد میگیره.

 


1- حالا انگار مثلا اونها که دقیقا تو بحبوحه انقلاب و جنگ بوده اند چه دیده اند!

تیراندازی و ادامه اغتشاشات

ظاهرا دیروز روز پرکاری برای نیروی انتظامی بود. در سطح شهر صدای آمبولانس ناجا شنیده میشد. و دیشب ساعت 1:30 ما با تیراندازی درست پشت در خانه از خواب پریدیم. البته همه جا آرام بود. و ما سعی کردیم به خودمون بقبولونیم که اشتباهی شنیده ایم.

اخبار دیروز هم اگر پیگیر باشید آتش سوزی از خراسان شمالی شروع شد و رفت به سمت پارک گلستان و تا اون موقع که من خوندم بیش از 150 هکتار جنگل های شمال خراسان و استان گلستان سوختند.

کل مشهد یک مهم ترین پارکش پارک ملت هست و یک مجموعه باغ دانشگاه فردوسی که تو نقشه رو اونجاها سبز کرده اند. چند وقت پیش بیش از حدود 50 درخت از درختان دانشگاه فردوسی سمت پیروزی سوختن.

من یک نکته بگم درباره اغتشاشات اخیر. لازمه به تاریخچه مبارزات ایران برگردم. شاید دهه شصت وضع خیلی بدتری ما داشتیم. اون موقع مبارزانی در حد جنگ داخلی پشت درختان جنگل ها قایم میشدن و یکباره درمیومدن تا مثلا مردم آمل رو بترسونن. ترور زیاد بود و آدم زیاد میکشتن. این اتفاقا مال دو-سه سال انتصاب بنی صدر به ریاست جمهوری بود. کسانی که برای پیروزی انقلاب جنگیده بودن، حالا میدیدن که داره به انحراف میره. و داشت هم میرفت. بنی صدر در همان دو-سه سال کارهای انحرافی خودش رو داشت پیش میبرد.

با انحرافات بنی صدر، بقدری این نظام مخالف داشت که فقط کافی بود یک ندامت کوچک نیروهای مبارز اعلام کنند تا باهاش موافقت بشه. بنابراین درسته که مثلا کسی مثل رجوی و دوستان بقدری زیاد بودن که رفتند جمع بشن یک پایگاهی تو عراق بزنند، ولی عده زیادی هستن که تو ایران مونده اند. حالا شما فکر کنید اون ها دلیلی پیدا کنند برای فعال شدن. چه اتفاقی میفته؟

گذشته خاکستری همراه با ترویج فمینیسم

چند روز پیش داشتم فیلم شرلوک هلمز رو میدیدم. دهه هفتاد این یکی از فیلمای مورد علاقه مون بود. فیلمش طوری بود که هر جای فیلم قطع میکردن باید شرلوک هلمزی حدس میزدی که آخرش چی میشه. این بار تو تلویزیون ال سی دی که داشتم فیلمو بعد از یک دو دهه نگاه میکردم متوجه تفاوتش با فیلمای ایرانی شدم. صحنه های تاریخی رو طوری تو فیلم آورده بود که دوست داشتی تو خونه های قدیمی زندگی کنی. مثلا درشکه رو تو فضایی که باغ مانند هست میروند و بدت نمیومد سوار درشکه بشی. یا خونه های قدیمیش خیلی قشنگ بودن.

اما فیلمای قدیمی ما طوری هستن که وقتی نگاه میکنی طرف سوار درشکه است میگی تُف به اونا چقد صحنه های زندگیشون زشت بوده. مثلا همین فیلم کلاه پهلوی امروز داشتم فیلم قسمت 13 رو میدیدم. طرف از درشکه پیاده میشه یک خاکی بلند میشه میگی چه خشکی ای! چه خاکی! صحنه، صحنه خاکستری. یا مثلا خونه های زمان های گذشته مون رو طوری نشون میدن که حتی اگر همین حالا هم نشسته باشیم تو خونه های قدیمی بدمون بیاد از خونه ای که توش نشسته ایم. کلا یک تفی باید به خودمون بندازیم با علاقه مندیهامون که تو تلویزیون نشون میدن.

اما فقط این نیست. فیلم نشون داد که زن های ایرانی نشسته اند و دارن درس زبان فرانسوی میگیرن و در عوض معلم، نیم ساعت آخرش رو کلی درباره مزایای فمینیسم صحبت کرد. بعد زن ایرانی نشسته بود به فرانسویه اجازه بده کلاسش رو ادامه بده یا نه. مثل همین سخنرانی های تلویزیون الآن بود. فقط فرقش این بود که رفته بود در قالب فیلم! دهنم باز شده بود: آآآآآآه. اُه، تُف. روزی چند بار به خاطر گفتن کلمه "کون پاره" نشگونم میگرن. ولی توصیف بهتری از کون پاره درباره این فیلم نمیتونم داشتم.

پ.ن: نمیشد، باید توصیفش میکردم. پاش هم وای می ایستم.

غذای مورد علاقه پرنده های آسمان

درخت بزرگ چنار جا خونه مون نسبت به پارسال پاییزش کمی کندتر شده. پارسال که رسما این موقع سال اطرافو نگاه میکردم همه ش هی شعر پاییز آمد در میان درختان از ذهنم رد میشد. اون روز تو قطار مرده یک کوپه کامل خریده بود بعد چند نفر اشتباهی سوار شده بودند. یهو صداش تو واگن ما در اومد با زنش راه افتاد به سمت واگن 1. هی زنش رو هل میداد و فحش میداد. بعد به زنش میگفت برنگرد و عقبت رو نگاه نکن. یک لحظه خود مرده رو دیدم چهره اش یک مرد ضعیف بود که میتونست در مبارزه با من جاافتاده تر باشه. جدا، من خودم حدود بالایی از اوتیسم دارم. ولی آدمای اوتیسمی اطرافمو معمولا بی نصیب از زجر کشیدن و جاافتاده تر شدن نمیکنم. خلاصه من که خوشمون نمیاد از آدم ان قدر ضعیف. تهش میدونم معمولا دشمن خونی هم میشیمو معمولا چون زور گوریلی طرف بیشتره ازش باید فاصله بگیرم. شایدم باهم بسازیم.

یک چند نکته در مورد پرنده ها:

یکی از غذاهای مورد علاقه پرنده های آسمان پوست تخم مرغ هست. پس از همین امروز پوست تخم مرغ هاتون رو دور نریزید و اون ها را خورد کنید بذارید جلو پرنده ها. کم کم که برای پرنده ها جا مشخص کردین اون ها هم غذا رو پیدا میکنن و به عنوان یک جای معتبر رو شما حساب میکنن. اولین پرنده هایی که از شما استقبال میکنن کبوترها هستند. بعد از اونها نوبت گنجشک ها میرسه. گنجشک ها علاقه بیشتری برا پنهان کردن خودشون دارند. برا همین مهمه که در نظر بگیرین تو حیاط خونه درختی، شاخه برگداری چیزی باشه که بتونن قبل از پریدن روی دیوار روی آن بپرن. ترجیحا اگر بوته هم داشته باشین که فکر کنن میتونن پشت اون پناه بگیرن خیلی خوبه.

غذای بعدی که مورد علاقه پرنده هاست نون خشکه. دستور نون خشک گذاشتن جلو پرنده ها هم اینه که اون ها رو همین طوری خشک با چکش یا با گوشت کوب خورد کنید در حدی که تو نوک پرنده جا بشه. دقت کنید که نون ها رو تو آب تلیت نکنید. از تلیت خیلی خوششون نمیاد. همین طوری خشک و نه حالا خیلی پودر رو بیشتر میپسندن.