آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

بابای پولدار بابای فقیر

بابای فقیر وقتی بچه اش به دنیا میاد بهش یک توپ میده که باهاش طوری بازی کنه که خلاقیتش زیاد بشه. ولی بابای پولدار به بچه ش میگه تو این جا وایسا ببین من چی کار میکنم. بعد بابای پولدار دوستش رو میبینه و از دور داد میزنه میلانی وایسا تا من بیام. بابای پولدار با اقتدار قدم میزنه و هیچ عجله ای نداره تا به میلانی برسه. بعد از کلی خرامان خرامان رفتن به میلانی میرسه و میگه میلانی تو چرا انقدر ناراحتی؟! امروز خیلی مسخره شده بودی وقتی یادت رفته بود شلوار کُردیت رو در بیاری! بابای فقیر یادش رفته بود به بچه ش بگه اگر امروز شلوار کردیت رو اشتباهی به جای شلوار مدرسه پوشیدی از اینی که فقیر هستی فقیرتر میشی. و تازه این اول ماجراست. بابای فقیر روی بچه ش کار میکنه تا مهندس بشه و دیگه کسی این طوری به شلوار کردیشون نخنده. ولی همین بابای پولدار که اتفاقا راننده تاکسی هست که تازه قسطهای ماشینش رو هم تموم کرده بچه مهندس فقیر رو استخدام میکنه که در نقش مهندس کشاورزی گلهای حیاط خونه ارثیه ش رو مرتب کنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد