آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

چرا همه یک تربیت رو گرفتیم ولی یک طور تربیت نشدیم؟

ازم پرسید چه طوریه ما بچه های یک خانواده ایم. ولی از نوع تربیت خانواده فقط منو تو اون طوری مثل بقیه جامعه آبزیرکاه بار نیومده ایم؟ شیوه تربیتی که یکی بوده. آدمای محیط جامعه هم که یکی بوده.

من خودم گاهی به شرایط زندگیم فکر میکنم و میگم من یک اختلال داشتم که بقیه اعضای خونه نداشتن. هرچند باز هم میگن این اختلال هم با تلقین و ورزش خوب میشده. ولی همین رو هم بازهم بچه های دیگه این خونه میتونستن داشته باشندو اصلا برعکس بازم برای بقیه دلیلی میشده برای احساس چه میدونم این چیزا که خودشون میگن: عقده، حقارت،  .حسادت

اصلا چرا مثلا ماها در تربیت جامعه هم قرار نگرفتیم؟ کتاب های موفقیت، تمرکز و تلقین رو اساسا همه میگیرن. ولی ما خودمون، اون ها رو نخریدیم از این کتابها ریخته بود روی زمین و برشون داشتیم و کتابهای مضری هم نبودن..

لقمان حکیم جواب میده و میگه من بین بی ادبا بزرگ شدم و هرچه ناپسند دیدم پرهیز کردم. سوال اینه که خب بالفرض این کار رو کرده. چرا بقیه نکرده اند؟! دلیلش ترس بوده؟ خب، چرا لقمان نترسیده؟ چه عاملی باعث میشه یک ترس رو همه در شرایط برابر داشته باشن، ولی یک عده قلیل اون رو نداشته باشن؟! خلاصه اینکه من حقیقتش نتونستم جواب این سوال رو بدم.

خانوم رئیس جمهور کرواسی

دیروز فرانسه 4-2 کرواسی رو برد. موقع اهدای جوایز رئیس جمهور کرواسی هم کنار رئسای جمهور روسیه و فرانسه بود. گزارش گر تلویزیون گفت و این هم خانوم رئیس جمهور کرواسی که من فکر کردم منظورش زن آقای رئیس جمهور فرانسه است. موقع اهدای جوایز با توجه به این پیشفرض، وقتی دیدم که یک زنی با بلیز-شلوار سفید دست در دست رئیس جمهور کت-شلواری فرانسه دارن میان رو سن، گفتم این زن رئیس جمهور فرانسه است که کرواته. قانع شده بودیمو همین طوری راضی از رفتارای این زن و شوهر که کنار هم ایستاده بودند و رئیس جمهور فرانسه مدال تو گردن میذاشتو زن کرواتش روبوسی میکردو بغل میگرفت. خیلی همکاری خوبی بود در راستای پذیرش شوهر توسط همسر، که حالا به خاطر شوهر یک روبوسی هم صورت میگرفت. خلاصه، روبوسی ها که تموم شد گزارشگر گفت این زن کروات، رئیس جمهور کرواسی هست که خیلی هم مهربانه و با انتخاب مردم رئیس جمهور شده. مردم کرواسی هم اون رو خیلی دوست دارن.


پ.ن: موقع اهدای جوایز بارون اومد که باتوجه به بی ادبی کلی رئیس جمهور و تیم فرانسه ما کلی کیف کردیم که دیر براشون چتر آورده بودن.

فرضیه دست کشیدن مادرهای وبلاگ نویس از نوشتن

وبلاگ نویس هایی مثل صمیم رو این روزا میبینیم که بعد از مدتی که بچه به مدرسه رفت دیگه نمی نویسن. خودشون میگن که همه چیز مثل سابقه، فقط دیگه کمتر توانایی نوشتن مسائل خصوصی شون رو دارن. ما نشستیم فکر کردیم که چرا اونها دیگه نمی نویسن و یا کم مینویسن. دو فرضیه براش پیدا کردیم. که هردوتا به دلیل بچه شون هست که دیگه مدرسه میره. مادرها تا زمانی که بچه هاشون مدرسه ای نیستن، فکر میکنن هنوز قدرت و اختیار دارن. ولی وقتی بچه شون به مدرسه میره تازه اختیاراتشون کمتر میشه و میفهمن که اون قدرت و اختیار رو نداشته ان. دلیل دیگه اش اینه که خب در این دوره پدرمادرا باید رفتارای گرگی از خودشون نشون بدن تا در رقابت مردم دو روی سرزمینها بچه شون رو بالا بکشن. اینه که خب چی بنویسن؟ بنویسن امروز برای بچه این کارا رو کردم؟ نمیشه که.

ننه آلو

رد شدم از جای در. دیدم کلی آلو مونده مامانه هنوز خشک نکرده. گفتم حیفه و رفتم شستمشون تا بگیرم خشکشون کنم. بقدری کار آلو شستنم طول کشید که مامانم منو دید حوصله اش سر رفتو اومد کمکم کنه. منم فس فسو. هر آلو که دستم میگرفتم معادل 7-8 تا آلو پوست کندن مامانه میشد. خلاصه شب شد. از شب گذشتو هنوز این آلو پوست کندن ما دو تا تموم نشده بود. همیشه این کار رو مامانم خودش تنهایی یک گوشه مینشست ساکت انجام میداد. منم اون قدر شعور نداشتم که بفهمم این آلو خشک کردنه کلی کاره، تا وقتی که خودم یک دستی به کار کشیدم. اصلا این آلوها اسیدی هستن، کمی که باهاشون کار کنی دستات می بُرن. حالا یادم اومد اون روز گفته بود برادرت (شوهر سیده سادات خانوم خانوما) به من گفته ننه آلو. باخودم گفتم پسر قدرنشناسش لابد به پسرش که میرسه میگه ننه آلو مادر منه. کلی هم زن و شوهر با پسر میشینن مادر من رو مسخره میکنن سر این کار بی اجر و مزد مادرشوهر. چه اجر و مزدی؟ همین ساعت کارای مادرم رو یک کسی (همین پسرش یا شوهرش به عنوان سرپرست خانوار هم خوب بودن) خط تولید میزد هزار بار وضع ما بهتر بود. اجر و مزد کار مفت و سخت یک کسی به اسم مادرم هم تکلیفش روشن میشد. ولی بی اجر و مزد بودن کارهای کسایی مثل مادر من حکمتشون به اینه که هر قدر کمر شکن و استخون خورد کن باشن، چون در خانه شوهر بوده و بعدا خود اعضای خونه به همراه مادر خونه میخورندش، هیچ وقت حساب کتاب اجر و مزدی براش وجود نداشته باشه. این کمر شکوندنه ارزشش به کسب مقام ننه آلوییه. زن بره تولید کننده باشه تا مرد بره بخوره و بعد به اون بگن عاقل؟! برا همینه که عروسش میرسه جیغغغغ میکشه یک وقت پسر ننه آلو فکر نکنه زنش رو هم میتونه هم بکنه و هم ازش سواری بکشه. البته که اون عروس هم اشتباهات خودشو میکنه. قطعا کار مادر من درست بوده که کار بلده. ولی جا داره همین جا پیشاپیش روز دختر (24 تیر) رو تبریک بگم و یادی از بی شعوری مردان ایران زمین بکنم، که انقدر بی شعور داریم که زنان آینده و مادران امروز به هیچ قیمتی حاضر نیستن دست به سیاه و سفید بزنن.


پ.ن: بدنوشتن در یک سری اصلا کار ساده ای نیست. اینکه یک آهی تقریبا مستند در یک وبلاگی بنویسی، بعد از مدتی خودش رو به سختی نشون میده.

تردید در بیت کوین

شهرت یهودی ها در تجارت و ربا برکسی پوشیده نیست. از اصول اعتقادی دینی یهودی ها این هست که باید پول دار و تاجر باشند. در ماههای اخیر من نسبت به یهودی-اسرائیلی بودن بیت کوین تردید داشتم. ما تمام پول هامون رو تبدیل کردیم و از ارزهای دیجیتال خارج شدیم.

میگن خالق بیت کوین یک آدم بی نام بوده به نام ساتوشی ناکاموتو و یا یک اسرائیلی. با توجه به این که من بیشتر به اسرائیلی بودن اتریوم شک داشتم، فکر میکردم بیت کوین خالقش نباید یک یهودی و یا اسرائیلی باشه، ولی این چند ماه اخیر بهش شک کردم. دلیلش هم وضع قوانین سخت گیرانه نسبت به دلار در کشورمان و در عوض نابسامانی بازار ارز ما شد. اگر بیت کوین واقعا حامی انسان ها و دارندگانش میبود نباید قوانین به نفع مردم کشوری اقتصاد کشورش رو مورد حمله قرار میداد، ولی نزدیک به یک سال هست که اوضاع ارز کشورمان با وجود کله گنده های دزد بیت کوینی مثل مثلا مظفری خان دزد مشهدی، در وخامت به سر میبره. وجود بیت کوین در عوض چیزی به نفع اسرائیل و آمریکا شده. آیا نباید نسبت به اون تردید پیدا کرد؟ ارزی که میرفت اجماع جهانی و حتی کمی به رسمیت شناختنش پایه کارهای خوب بعدی باشه عجیب پر از دزدی، دغلی و غارت رفت این یک سال اخیر. ایران هم در حال حاضر به نوعی در حال غیرقانونی شمردن تجارت با ارز دیجیتال هست. دلیلش هم با این اتفاقات اخیر منطقیه.

خلاصه اینکه ما خیلی به این ارز تردید پیدا کرده ایم.