آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

گذشته خاکستری همراه با ترویج فمینیسم

چند روز پیش داشتم فیلم شرلوک هلمز رو میدیدم. دهه هفتاد این یکی از فیلمای مورد علاقه مون بود. فیلمش طوری بود که هر جای فیلم قطع میکردن باید شرلوک هلمزی حدس میزدی که آخرش چی میشه. این بار تو تلویزیون ال سی دی که داشتم فیلمو بعد از یک دو دهه نگاه میکردم متوجه تفاوتش با فیلمای ایرانی شدم. صحنه های تاریخی رو طوری تو فیلم آورده بود که دوست داشتی تو خونه های قدیمی زندگی کنی. مثلا درشکه رو تو فضایی که باغ مانند هست میروند و بدت نمیومد سوار درشکه بشی. یا خونه های قدیمیش خیلی قشنگ بودن.

اما فیلمای قدیمی ما طوری هستن که وقتی نگاه میکنی طرف سوار درشکه است میگی تُف به اونا چقد صحنه های زندگیشون زشت بوده. مثلا همین فیلم کلاه پهلوی امروز داشتم فیلم قسمت 13 رو میدیدم. طرف از درشکه پیاده میشه یک خاکی بلند میشه میگی چه خشکی ای! چه خاکی! صحنه، صحنه خاکستری. یا مثلا خونه های زمان های گذشته مون رو طوری نشون میدن که حتی اگر همین حالا هم نشسته باشیم تو خونه های قدیمی بدمون بیاد از خونه ای که توش نشسته ایم. کلا یک تفی باید به خودمون بندازیم با علاقه مندیهامون که تو تلویزیون نشون میدن.

اما فقط این نیست. فیلم نشون داد که زن های ایرانی نشسته اند و دارن درس زبان فرانسوی میگیرن و در عوض معلم، نیم ساعت آخرش رو کلی درباره مزایای فمینیسم صحبت کرد. بعد زن ایرانی نشسته بود به فرانسویه اجازه بده کلاسش رو ادامه بده یا نه. مثل همین سخنرانی های تلویزیون الآن بود. فقط فرقش این بود که رفته بود در قالب فیلم! دهنم باز شده بود: آآآآآآه. اُه، تُف. روزی چند بار به خاطر گفتن کلمه "کون پاره" نشگونم میگرن. ولی توصیف بهتری از کون پاره درباره این فیلم نمیتونم داشتم.

پ.ن: نمیشد، باید توصیفش میکردم. پاش هم وای می ایستم.

نمونه مکالمات دانشجویان دکتری الهیات

فکر کنم به ازای هر چیزی که میبینم و میشنفم هی باید آه بکشم. نمونه ش هم همین مکالمات دانشجویان پسر که در حال اخذ درجه دکتری بودند. سه پسر بودند که هر کدوم از شهری به دانشگاه دولتی تقریبا طراز اول اومده بودند. دو تا شون که یکی لهجه اصفهانی داشت، به توافق رسیده بودند که کتاب فمینیسم رو به عنوان تحقیق دکتریشون ترجمه کنند. هم ترجمه و تالیف محسوب میشد و هم پروژه دکتریشون هوتوتو. بعد تازه یک دانشجوی پسر دیگه رو هم گرفته بودند که اون هم بشه نفر سوم ترجمه همچین کتاب مزخرفی و داشتن راضیش می کردن.

حالا همه مشکلات ما زن ها رو این دانشجویان دکتری علوم انسانی حل کرده اند فقط مونده همین یک موضوع و مشکل حساس و بغرنج فمینیست اون هم از نوع ترجمه ایش.

همه ش الکیه. حتی در علوم انسانی هم ما حرف تازه که نداریم بزنیم درجا میزنیم. رفته ن آقایون مشکل بی هویت و بی شناسنامه شدن بچه زنی ایرانی که با یک خارجی ازدواج میکنه رو حل کرده ن، فقط همین یک مورد فمینیسم مونده که انقد عقده و آه شده تو شکمشون از سر شکم سیری برن کتابی در زمینه ش پیدا کنن برا ترجمه!


پ.ن: تازه اینها خودشون رو هم فقرای درجه یک جامعه در نظر میگیرن. شاهد دارم عده ایشون، خونه هاشون همه جور وسیله برقی داشته، اسمشون تو لیست خیریه ها بوده. بعد هاشمی طبا میاد تو صفحه تلویزیون میگه « اصلا باید یارانه ها رو قطع کنیم. چون آمار گرفته ایم مردم تلویزیون های معمولیشون LCD شده!»

بعله اگر آمارتون از لیست مزخرف خیریه ها تهیه شده و اسم این دانشجوها توشون باشه، تلویزیون هاشون تا حالا LCD هم شده