آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ژورنال های ایرانی

من یادم رفته بود که مقاله داده بودم به این ژورنال:

http://journals.msrt.ir/834

ژورنال رایانش نرم و فناوری اطلاعات.

فقط یک انگلیسی دیگه دست یک ژورنال ایرانی دارم. دیگه هیچ مقاله ای دست ژورنال ایرانی ندارم. پری روزا زنگ زدم به ژورنال مدل سازی سمنان که چی شد؟ در حالی که این مقالات فارسی زبانم برای فارغ التحصلیم کافی بودن از پارسال معطلم کرده بودن. گفتم دست نگه دارین و مقاله رو پس بدین. خیـــــــــــــــــــــــــــــــلی کار خوبی کردم. چون امروز ژورنال دانشگاه بابل یک نامه برام فرستاده و بهم گفته که تکلیف ما رو روشن کن. این ها باهم در ارتباطن. اصلا هیچ بعید نیست مقاله ام رو دستشون نگه داشته بودن که یک سرصدایی هم اونجا بکنم. احتمال زیاد من رو این ها میشناسن. یکی از اساتید دانشگاه فردوسی میگفت کسی که دانشگاه ازش شکایت کنه باید بره دیگه آلو بفروشه.

من تو ژورنال های خارجی خیلی راحت دارم فارغ التحصیل میشم. در عوض خوشحالم که دیگه تکلیف این ایرانی ها رو دارم روشن میکنم


پ.ن: جالب نیست؟ یعقوبی که همه ش هی مقالاتشو ژورنالای خارجی چاپ نمیکردن، همه اش هی میگفت به دلایل احتمالا سیاسی! مقالاتشون رد میکنن. حالا من دارم برعکسشو میگم.

هذیان

یکی از اشتباهات ما این بود که خونه عموم این ها که تهران بود میرفتیم. در واقع فریبشون رو میخوردیم. اون ها تعارف میزدن هر بار و بار آخر هم تعارف زدن. ما هم شهرستانی آدم ندیده. غافل از اینکه تعارف زدن یک رسم دروغی بین فامیله و عموت ناراضی از اینکه پاتو خونه ش بذاری. دیگه چه برسی به زن عموت! خلاصه، من که اون موقع ها هنوز ناقص عقل بودم از این لحاظ دیگه یاد گرفتم پامو خونه یک تهرانی نذارم.

با این مقدمه شروع کردم که مطلب رو برسونم به این جا که سال هاست در حد نسل پدر و فرزند نوع تربیت خاصی رواج یافته به اسم "هذیان". این هذیان رو اشتباه بگیرین با وبلاگ هذیان دوستمون که خودش میگه الآن سیستان بلوچستان زندگی میکنه و مدتی هم به اسم روانی برای من نظر میذاشت. این نوع تربیت خاص که من ازش فراری هستم، فکر میکنم منشاش تهران باشه. بازی هذیان هم این طوریه که دو نفر وقتی همدیگه رو نمیشناسن و قراره برای مدت کوتاهی با هم باشن، اولین ارتباطشون باهم اینه که حتما به هم سلام نکنن. این رو من خوب یاد گرفته ام. مسیر مشهد-تهران هم زیاد میرم.این بار مثلا دختره مثل هذیان ازم پرسیده بود مطمئنی کوپه رو درست سوار شدی؟! (این رو باید شما حمله در نظر بگیرین) منم به عنوان اولین ارتباط گفتم خب که چی؟. سلام کردن به عنوان شروع رابطه مال نسل دهه 20 هست نهایتش. الآن از دهه 50 به این طرف دیگه شروع رابطه ش با بقیه سلام نیست. سلام رو الآن کسی میکنه که شغلش گدایی (فقیری) هستو بخشی از نمایشش هست که همه اون رو به اسم گدایی حفظ هستن.

خلاصه خیلی راضی از کارم در مسیر یادم نمیاد که بکسی سلام کرده باشم و یا با کسی در حد نهایتش اون آب رو بده و یا این جاش باید اینجا باشه صحبت کرده باشم.

نسل امروز شروع رابطه ش با بقیه با سلام نیست. خودش قصد حمله داره. برای حمله ابزار نیاز داره و این ابزارش مثلا میتونه صدای بلندگوی گوشیش باشه که مردی به هر سبکی ساعت 1 نصف شب داره میخونه. بچه 5-6 ساله وسط راهروهای قطار با این راه میره و مردهای 60-70 ساله داد میزنن که ساکتش کن میخوایم بخوابیم. در عوض بچه فکر میکنم نمیدونه که داره هذیان میگه که به تو ربطی نداره! هذیان میگن. فکر کنم ناخودآگاه شده براشون. خودشون با خودشون هم این سوال حمله رو در حالی که خواب هستن هم میپرسن.

خلاصه، از شما چه پنهون من خودم رو مفید برای جامعه نمیدونم. ترجیح میدم گریزان باشمو حالا یا کشوری دیگه و یا مسافری همیشه در راه خودمو فراری بدم از این نسل های هذیان گو.

نازیسم هیتلر را به وجود آورد یا هیتلر نازیسم را؟

حقیقت اینه که تفکر نازیسم هیتلر رو به وجود آورده. همیشه ما فکر میکنیم که این هیتلر بوده که تفکر نازی رو تو کتابی مدون کرده و به وجود آورده. در صورتی که این طور نیست. تفکر نازیسم قبل از هیتلر بوده. امروز هم شرایط مثل دیروزه و فرقی با گذشته نداره. آدما همون آدم های قدیم هستن. فقط فرقش اینه که باز تفکراتی مثل نازیسم قدرت گرفته. اینه که امروز میبینیم همه جا بوی گوه سیگار بلند شده. بچه های 5-6 ساله باید هرطور شده ولو با بی ادبی از خودشون دفاع کنند. و مثلا کشوری مثل کانادا که بخش قابل توجهی از مهاجراش رو ایرانی ها تشکیل میدن مصرف و تولید ماری جوآنا و حشیش رو آزاد کند. و روزانه و هفتگی 50 تا 50 تا درختها سوخته بشن. آب قحطی بشه و آدمایی که تا دیروز با اختلافاتی کنار هم زندگی میکردن الآن نتونن به زندگیشون ادامه بدن. شرایط اینطوری میتونه بشه که باز در طول تاریخ ثبت بشه که قحطی بزرگی رخ داده. نسل های بعد این سوال براشون پیش بیاد که چه طور؟! ملتی که تا دیروز چند تن چند تن گندم برداشت و آسیاب میکرده دچار قحطی شده اند؟! چه چیز عجیبی!

نواقص العقول، نسل‌های مفقودالاثر ایرانیان

تخصصم کامپیوتره. در دوران دبیرستان یک کتاب تاریخ از رشته های نظری کمتر خوانده ام. و مثل رشته های انسانی هم تعداد زیادی کتاب تاریخ و جامعه شناسی نخوانده ام. ولی اگر یادتون باشه با قضیه ناقص العقل تا حالا چند جا به مساله نسلهای مفقودالاثر ایران به عنوان عاملی مشکل زا در جامعه پرداخته ام. امروز روی این مساله میخوام از دید و بعد تاریخی بپردازم و به این سوال برسم که اگر امروز من این مساله رو مطرح میکنم چرا تا حالا جامعه شناسان و دیرینه شناسان ما اون رو پر رنگ نکرده بوده اند و چطور هست که امروز من باید باز برگردم به این مساله؟ اون ها که تخصصشون این هست چرا به مفقودالاثر نسل های ما ایرانی ها نمیپردازن و من فقط میبینم یکسره این ها عوض تربیت نسل از حقوق کم معلم ها صحبت میکنن؟! یا همه اش نگران تعداد فرزندانی میشن که زن ها میزایند؟! چرا یک نسل به عنوان دهه شصتی مفقودالاثر میشه در حالی که هنوز زنده است؟! و بدتر از اون نسل قبل از انقلابه که انقلاب نکرده باید یک جورایی مفقود میشده بدتر از دهه شصتی ها؟!

کتابی خیلی قدیمی پیدا کرده ام با عنوان «تبریز و پیرامون» ببینید صفحه 175ش چقد جالب قضیه شایع ناقص عقل ما رو از دید یک غربی مینویسه:

مادام دولفن که به سال 1906 (1324 ه.ق) یعنی آغاز مشروطیت، از ایران دیدن کرده، در سفرنامه اش به نام «ایرانیان در گذشته وحال» از مکتب خانه ها و مدارس ایران چنین نوشته است:

«... کودک تا هشت سالگی تحت نظر و سرپرستی مادر، در اندرون تربیت می‌شود. بعد معلم سرخانه آورده، مدتی نیز در بیرون به تحصیل می‌پردازد. از این وقت، کودک با اندرون خانه، اختلاف نظر پیدا می‌کند و خودش را مرد کامل می‌شمارد و اهل اندرون را که تا چند روز پیش تحت سرپرستی آن‌ها قرار داشت، ناقص العقل و ضعیف می‌پندارد. پس از چندی که به این منوال گذشت، از تحصیل سرخانه منصرف شده، داخل مکتب می‌شود...

مرگ صاحبان رویا (3)

به تصویر زیر و این فیلم نگاه کنید:


اول که این عکس رو دیدم فکر کردم این دختر لباس سبزه خواهر این چند تا بچه است. ولی نه، این یک مادره! توی فیلم میبینید که چند تا از دندون هایش رو هم کنده اند. دوربین که جلوتر میره کمی رنج کشیده و مسن تر دیده میشه. ازش میپرسن آرزوت چیه؟ میگه زندگی خوب و دیگه اینکه شکست بد نداشته باشیم. تلاش فیلم نشون دادن سختی راه و همکاری زن و شوهر عشایری هست. ولی من که چیز خاصی بجز تعجب ندیده ام. این رو یک اروپایی ببینه چی میگه؟ میگه نگاه کنید مثل ماها موهاشون بور هست و حتی چشم ها سبز و آبی. ولی در خاک و خُل آرزوش اینه که شکست بد نداشته باشن. خیلی قشنگ بود این زنه. آدم خوبی بود و جزو معدود آدمایی بود که من تو تصویر بدم نمیومد. ولی دقت کنید که دندوناش رو کنده بودن. از جمله شانس هایش این بود که تونسته بود بزاید. کتاب سیاست های خیابانی تهی دستان رو چند دسته میکنه. یک دسته ش هم زنهای خانه داره. زندگی زن های عشایر هم که کلا مثل زندگی شترهاست. بخصوص این عشایر که الآن ما تو فیلم دیدیمو تعدادشون هم کم بود. خانواده ایرانی فاصله خیلی زیادی داره تا یک خانواده متوسط. مردهای ایرانی خانواده رو این طوری تعریف کرده اند که یکی من و دیگری بچه ام. دولت هم فقط نقش کاتالیزور رو در این زمینه داره. همینه که میری ورزشگاه میبینی مرده اومده بچه کوچکش رو هم آورده ولی زنه جزوی از خانواده نیست و نیومده. دیروز داشتم این ورزشگاه لیگ ملتهای والیبال 2018 رو میدیدم. دولت چند نفر زن آورده بود به عنوان ویدئو چک. دیگه کسی زنی به ندرت توش بود و تقریبا زنی درکار نبود.

ساختارهای خوب خانواده رو شاید چینی ها دارن. در اونها خاندان معنی داره و این خاندان یک شهر و چند نسل میتونه باشه که با رویایی که دارن همه یک کسب و کار واحد رو راه انداخته اند. ولی ایران حالا که اون ساختار رو ندارند حتی این ساختار غربی ها رو هم برات نگذاشته اند که اقلا خودت 14 سالگی مستقل بشی. شاید برا خودت بخوای تو این سن بری سفر. شاید بخوای بری دنبال دختر و شاید هم بخوای از نبوغی که از سنین پایین داشته ای استفاده کنی. ایتالیا هم شاید ساختار خانوادگیشون خوب باشه که اصلا کل دنیا با God Father میشناسندش. در عوض در اینجا ایران، ساختار خانواده رو طوری چیده اند که دختر در خانواده بشینه تا از بین بد و بدتر انتخاب کنه، و ظرف نهایتش 3 روز به اولین و نهایتش دومین پسری که به خواستگاری آمد بله بگه. از بین آن دو نفر اگر اشتباهی کسی رو انتخاب کردی که نمیتونستی باهاش بزایی تکلیف چی میشه؟ حتی چند سال هم قبل از ازدواج باهاش مثل خارجی ها زندگی نکرده ای که اقلا بدونی شاید به دلیل دیگه ای بشه کنار هم مستقل زندگی کنین. اما تو این شرایطی که ساختار خانواده ایرانی برات چیده چی؟ هیچ برنامه ای نه برای مستقل شدنت دارند و نه برنامه ای برای با خانواده بودنت. چون من نمی دونم کی این رو جا انداخته که دختر 9 سالگی هم نه، و بلکه از 7 سالگی تکلیفش روشنه که برای زاییدن به دنیا آمده. ولی غرب این طوری نیست. اگر نتونستی در خانواده به نتیجه ای از جهت رویاهات برسی اقلا این حق انتخاب رو داری که زندگی مستقلی داشته باشی؛ مستقل تنها و یا مستقل دو نفری. از همون اول برای بچه های نوجوانشون کمپ میذارن و سعی میکنن روی این موضوع استقلال که بچه ها از سنین نوجوانی بهش احساس نیاز پیدا میکنن جواب داده بشه. اما ایران چی؟ دوست خواهرم بهش زنگ زده میگه میخوام به تو شغلی رو معرفی کنم که باهاش میتونی دنیا رو متحول کنی. خواهرم میگه باشه باوجودی که سرم شلوغه ولی حاضرم وارد شغلی بشم که بتونم باهاش دنیا رو متحول کنم. بعد میره میبینه شبکه ای مجوزدار تشکیل داده اند که توش "پنبه ریز" میفروشن! اون شبکه ای که میتونست واقعا دنیا رو متحول کنه، به دانشجوها بعد از فارغ التحصیلیشون پیشنهاد هم میده که پنبه ریز بفروشن! پیشنهاد نمیده اصلا داره تشویق میکنه! به طرف میگن تو توی کدوم دسته ای؟ دسته خامنه ای؟ دسته روحانی؟ دسته ...، 5 دسته که بیشتر نیست!...

البته فقط این نیست. ما تقریبا هر ساله شاهد مرگ عجیب خیلی از نخبگان ایرانی (کسانی که میتونن ساختاری رو شکل بدن) داخل و خارج از کشور هستیم. همین چند وقت پیش سال 2012 یک استاد و دانشجوی فیزیک دانشگاه زنجان مقاله شاخی در زمینه رساناها میدن و سال 2014 یعنی دو سال بعد خبر فوت استاد 40 ساله پخش میشه. البته اگر به احتمال زیاد کشته باشندش بیخودی مرده. چون از سر دل خوشش یک نظری داده بود که غربی ها فکر کرده بودن خیلی باید نظرش شاخ میبوده ولی بعد از فوتش که خودشون قضیه رو میگیرن دستشون و با امکاناتشون پیاده سازیش میکنن میبینن که نظر صاحب رویای مرحوم ایرانی عملیاتی نبوده. خود من تو همین وبلاگ درباره فوت مریم میرزاخانی 40 ساله سال 2017 نوشتم. یک آقایی سال 2005 هم میشناختم که اختراع شاخی کرده بود و سال 2007 هم در حدود 30 سالگی براثر تصادف میمیره. رده سنی همه این ها نهایتش به چهل و چند سال میرسه. نخبگان سیاسی هم نیازی نیست که خیلی سن و سال داشته باشن. دیگه خودتون شاهدین یک بار پیگیر دلیل اصلی مرگ هاشمی رفسنجانی 60-70 ساله رئیس مجمع مصلحت نظام باید باشیم و یک بار هم عزرائیل میفته تو شورای نگهبان. معمولا هم برای اینکه اثبات کنن کسی/چیزی دلیل مرگشون بوده رد کسی رو پیدا نکرده ان. فقط، ما همین قدر میتونیم باور کنیم که شهریاری و یا مثلا اون استادای شیمی رو خیلی تابلو کشته اند. البته آمار دانشمندان کشته شده ما ایرانی ها فکر نکنم به تعداد کشته های عراقی ها برسه که یکباری پدیده ای به اسم داعش میفته توشونو 1000 تا 1000تا از دانشمنداش رو میکشه. با این وجود باز هم این دلیل نمیشه که نگیم: انسان با امید زنده است، امید همان دروغه ...

مطلب "انسان با امید زنده است، امید همان دروغه" ادامه همین موضوع امروز بود که از نظر زمانی زودتر تو وبلاگ آوردمش بالا.