آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

پیشنهاداتم برای بارش باران

ماه مهر رو به اتمام هست، و ما به جز ذره ای نم جزئی، بارانی تا حالا ندیده ایم. در شهر مرزی مشهد زندگی میکنم. جایی که اگر مرزهایش را باز کنند به جز زائران داخل کشور، از خارج از کشور همه از آن جا تردد خواهند کرد. مشهد، شهریست مرزی که با افغانستان و ترکمنستان همسایه است.

امروز مرز میرجاوه از پاکستان را باز کردین برای اربعین. در این ایامی که اختلاف دمای مشهد بین 0-16! درجه است، منتظریم نظاره گر باز شدن مرزهای افغانستان و ترکمنستان هم به مناسبت اربعین باشیم. تلویزیون، و آن هم شبکه خبر از ما میخواد که این روزا با اتوبوس تردد کنیم. اما مگر میشود؟ زائری را که با سرعت خانه اش را کنده و در حال تردد هست تا از مشهد به نجف برسد را چه خواهید گفت؟ ترجیح میدادم یک هفته ای به مناسبت اربعین مشهدی ها رو تعطیل میکردین!

تکنولوژی پیشرفت کرده؛ ایران موفق به بومی سازی بارورسازی ابرها شده، اما آیا این کافیه؟ آیا این کافیه که به مردم توصیه کنید با اتوبوس و مترو هنگام اربعین از مشهد به کربلا و نجف بروند؟! آیا امکان پذیر است؟

خدا پدر ادیسون و بعد از آن مخترع لامپهای مهتابی را بیامرزد. خدمات بزرگی در حال صورت گرفتن به بشر است. مردم هم وقتی ببینند اختراعی در اختیارشون قرار گرفته که آلودگی، و اتلاف کمتری دارد در منازلشون از آن بهره میبرند. پیشنهاد میکنم، اینها رو بیشتر به مردم معرفی کنید تا هنگام اربعین مردم هی مجبور نشن سرچ کنن هنگام آلودگی هوا چطوری سم زدایی از بدناشون کنن!

او آر اس

او آر اس خوردم و دنبال دلیلی برای خوابیدن هستم. چرا؟ چون امروز در اوج آلودگی هوا بودیم. این سردرد.

بله، من چند سالیه که فشارم همیشه پایینه و کم خونم. ولی علت العلل داره که اون هم آلودگی هواست. کسی هم که مسببشه نمیناله؛ راهیو که من به نیم ساعت پیاده طی میکنم به 5 دقیقه با موتور میره. بعد، لابد به وقتش که خبر مرگ من رسید تو خونه اش تهویه و اکسیژن میزنه و احتمالا چون خودش یا یکی از اعضای خونواده اش مغازه دارن، تهویه میفروشه. اصلا اینطوری صنعتو پیشرفت میده.

بعد میره کیلومتر 13 جاده قوچان، شهرک صنعتیو اونجا دیگه حسابی دود به راه میکنه. کسی هم ازش نمیپرسه که اونجا چه میکنی؟ چون اصلا اونجا خود شهرک صنعتیه. کسی نمیپرسه که چرا قوچان انگار از مشهد که انقدر پرترافیکو آلوده است، چرا رفته رفته بی آب تر و بیابانی تر به نظر میرسه. شاید چون مردمی نداره و خالی از سکنه شده!




بعدا اضافه کرد: بعد از این مطالب نویسنده بالا آورد. یعنی البته قبلش پر رو شده بود. خواهرش گفت به همین دلیل فهمیدم که تو الآن میخوای بالا بیاری. برای همین قبلا کتابا رو نجات دادم. نویسنده بهش گفت: واقعا؟ خودم نمیدونستم. بهش گفت خودمو ول دادم دیگه. بعد خواهر نویسنده رفت قالی رو سریع شست. خودش هم کمی پتوی نازنینش رو آب مال کرد. شستن البته کار درستو حسابیه که نویسنده خیلی بلد نیست. نویسنده گفت: کاش به جای اون او آر اس، عرق نعنا میخورد. ولی اگر هم میخواست عرق نعنا نداشتن. و بعد باز هم او آر اس خورد. نویسنده بعد از بالا آوردن روز معمولیش شروع شد. هنگام بالا آوردن احساس میکرد که بار گناهانش کم شد. اصلا انگار سردردش هم خوب شد. حتی حمام هم رفت. خواهر قبلا گفته بود که برو حمام، تو آب بدنت کم شده. ولی خواهر ترسید که بعد از حمام سردرد بگیره. اما این ترسش رو نگفت. غافل از اینکه اگر میگفت شاید میفهمید که قبلا سردرد بود و اگر حمام میرفت سرش بدتر نمیشد.


بازهم بیشتر: به این جمله توجه کنید: اما واقعا یک مسافرت 20 دقیقه ای با خودرو بهتر است یا یک پیاده روی سخت چهار ساعته در یک جاده کثیف؟1

این جمله البته تفسیرهای مختلفی داره. ولی نکته اش اینه که ما مردم با علم به این جمله که بصورت های مختلف بیانش کردم، میریم تو جعبه چون هوا آلوده است و جاده کثیفه. این جعبه خودش هوا رو آلوده تر میکنه که اهمیتی نداره. مهم اون 5 دقیقه ای هست که من تو ماشین یا موتورم. حالا البته دیشب اینا بوی لاستیک سوخته میومد که اون هم میتونه علت العللی داشته باشه.



_____________________________

1- نوشته تائی چی اوهنو، از کتاب سیستم تولید تویوتا.