آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

سپاهو شیخا لطف نکنن، لطفا

اون یکی خادم منافق مسجدو سپاه معرفی کرده. الآن سه تا بچه داره. زنای مسجد برای زاییدن اون یکی بچه اش به زور پول جمع کردن و بقدری پول زیاد شد که دید خوبه بچه شو سزارین کنه. این یکی هم، همینطوره. بقدری پولدار شد که در حالی که خادم مسجده، بچه دومشو هم به دنیا آورده. نگاش میکنی، زنه همه اش مظلوم نگاه میکنه. اصلا، مخصوصا همه اش هی باخودشون فکر میکنن یک وقت قیافه شون و یا قیافه بچه شون مثل خودم خرزهره نشه.

البته هم، تجارت میکنن. مثل اون گداهایی که بچه هاشونو میکنن وسیله تجارت، این روزا خودش و یا مادرش مخفی میشینن و به بچه یاد داده ان که بره به مردم چای بده. حتما هم خرماها رو طوری به مردم بده که اول اون ریزاشو داده باشه. مثل بچه گداها از مسیر دلسوزی مردم بهره مند بشن.

نمیخوام خیلی بچه اونا رو با با بچه های ما مقایسه کنم. همه اش هم میگم خدا کنه که مثل اونا نشیم. ولی ازون طرفش کسایی که تو سپاه هستن نسبت به این مطلبی که مینویسم چی میگن؟ میگن چشت ندوه، لطفا! اینا و ما هم مثل تو هستیم! به خاله سپاهیم میگم، خاله رفته ام خونه شیخ حمید، زنش النگوهاشو آورده بالا. میگه اونا طلا گرمی ان! (یعنی چشت ندوه، لطفا). به خاله سپاهیم میگم، خاله دخترش همه اش به انگشتاش نگاه میکرد و اصلا نباید با من حرف میزد. میگه، اونم مثل تو. باباش مجبوره اینطوری تربیتش کنه!

ما که مثل هیچ کدومشون نبودیم. اصلا مثل خرزهره بزرگ شدیم. لابد خالهه منظورش از مثل تو، منظورش مثل خودش بوده!


خیلی دوست دارم جنگ بشه، تا این سپاهی ها بیفتن جلوی جبهه... چون تا حالا خیلی داده ایم شکم گنده کنن.

یکی سپاه، و یکی شیخا! زنیکه الآن داره دو سال میشه. به اسم آوردن بچه اش از مدرسه. بچه ش رو میذاره اونطرف و خیره خیره به من نگاه میکنه. حتی اگر تف تو صورتش هم بکنم، بازم خیره نگاه میکنه. قیافه زنه، شیخیه. اعصابمو خورد میکنه. شاید منظورش از این نگاه کردن اینه که دستور داره. گاهی زنی هم همراه خودش میاره که اون هم خیره نگام کنه! همه با هم چشماشونو درمیارن و یک ساعت، خیره نگات میکنن! بعد، خودش هم عینکیه. یک باری میبینی 6 تا چشم، رسما نگات میکنن. فکر کنم کار شیخاست. از گفتن این جمله هم که لطف نکنن، لطفا گذشته. واقعا، نمیدونم چی کار کنم!

علم بیهوده

سال ها پیش، در حالی که هنوز اساسا درگیر مسائل پایانی با کماری زاده هاو شپش ها و کنه ها نشده بودمو اون ها تیر خلاص رو نزده بودن، من هنوز با دایی بزرگم و که شیخی هست و عموم که سپاهی بود ارتباط داشتم. تقریبا هرچی میگفتن گوش میکردم. مثلا شیخ حمید زن میزد و میگفت آه هرچی دوست داری به من اس ام اس بزن و من خیلی دوست دارم شنونده باشم. یادمه اون زمان بهش گفتم ای شیخ، این راه کسب درآمد شما شیخا که از کاروان گردانی مخصوصا مکه میگذره درست نیست، ما باید به صنایع دستی بپردازیم. شیخ، حوزه ات رو به صنایع دستی به کار بگیر. ساعت سوییس که الآن انقدر مشهوره اول از صنایع دستی سوئیس بوده. الآن هم اگر بال های پرنده شون مطرحه، به عنوان صنایع دستی مطرحش میکنن. گفتم این کتابای درسی حیض و نفاس که میخونید برای مملکت ماها نون نمیشه. با اون کاروان گردانیتون هم اگر هنوز برا خودتون بین پولدارای این مملکت جاباز کرده این، همینکه درهای مکه رو بروی شما ببندن از کار بیکار میشین و موقعیتتون متزلزل خواهد شد.

خلاصه این مطلب رو که گفتم چند اتفاق با هم افتاد. اول اینکه صداوسیما آرشیو رو کرد که خامنه ای به جامعه روحانیت گفته شیخا و علمای دینی فقط باید به خوندن کتابای علوم دینی بپردازن و از پرداختن به مسائل دیگه اجتناب کنن. همون سال سعودی ها حدود 4000 حاجی رو شهید کردند اگر کسی هنوز یادش مونده باشه. این اتفاق زمان صفوی هم افتاده بود. حاجی های ایرانی رو تو مکه شهید کرده بودند. شاه صفوی دستور داد آن سال حجاج ایرانی به مکه نروند و مکه رو تحریم کردند. اما زمان ما چی کار کردن؟ حتی سعودی ناز کرد که آقا اصلا حالا که اینطور شد بهتون سهمیه حج نمیدیم! ما گفتیم آقا تو رو خدا بدین!

حالا ایرانی ها میرن مکه چیکار میکنن؟ اینجا طلای 18 عیار میخرن یک پولی هم میذارن روش ارز از کشور خارج میکنندو طلای 24 عیارش میکنن. شیخ ها و یک سری آشپز ایرانی هم تو مکه برا این جامعه پولدار مکه ندیده رفته بودند سرکار. اما در مورد صنایع دستی، الآن ایران تحریمه. و دیگه حتی اگر شیخ ما که به فرزندش میگه تو برو پزشکی بخون چون عاشقشی، خودش بخواد دست به صنایع دستی ایران بزنه به سختی بیشتری میتونه نسبت به اون موقع که حالا نمیخواست هم گوش کنه.

زمان امام علی علم نجوم جزو علوم بیهوده محسوب شد. دلیل هم روشن بود. اون علمی که رو کاغذ بود بیهوده بود. ولی الآن حضرت علی این تجهیزات رو ببینه این علم رو دیگه بیهوده نمیدونه. الآن چینی ها میگن یک کره فقط لیتیمی پیدا کردند و یا آمریکایی ها با کمک کشورهای دوستش از جمله آلمان و فرانسه هی میرن فضا زلزله درست میکنن. الآن قضیه علم نجوم تغییر کرده. ولی علم مثلا کامپیوتر من بیهوده است. چرا؟ چون من میرم در ساختاری که وجود نداره علمی رو کسب کنم. یک مدت من راه انداخته ام، از خیلی وقته، که آقا من میخوام برم خارج. از اون موقع این ثریا و دوستان بسیجی، کماریو و اینا (که سفته های میلیاردی میدنو دولت هم بهشون میلیاردی کمک بلاعوض میکنه) هی میرن خارجو درباب خوبی های خارجی ها نسبت به ایران هی برامون فیلم درست میکنن میفرستنو مثلا میراث آلبرتا میارن تو. هربار هم بقدری این مجری ها بی ادب تشریف دارن1 (حالا مثلا دیپلمات ها و سفرای ما اونجا چقد باادبن) اونجا که ما از نظر روابط خارجی تا چند سال فقط باید پس لرزه های حضور کماری ها رو از اون جا تا اعماق وجودمون در ایران حس کنیم....



1- یک مدتیه هی برنامه ثریا میذاره. این هم بی ادب نمیاد بگه مثلا من زبون شماها رو میفهمم. میره یک مترجمی میاره بعد خودش میره تو دهن یارو هی سوال میپرسه تا یارو هم ترجمه کنه. حسن ختام هم مثلا کسی که داره باهاش صحبت میکنه یک جمله فارسی هم برای دوستی بیشتر لطف میکنه و میگه ولی ما زبون شما ایرانی ها رو میفهمیدیم. اخیرا که تلویزیون برنامه ثریا رو پخش کرد که رفته بود عراق خیلی حرصم درآمد. هی طرف میره تو دهن یارو میگه حالا ما هی سعی میکنیم که تولیدات خودمون رو بخوریمو یک چیزی هم به تو بدیم. خب، دوست عزیز ماها چی بهت فروختیم؟! فرداش رسانه ها اعلام کردن که عراق به جمع تحریم کننده های همراه آمریکا پیوست. به نظر من که حقمون بود با این کماری ها.