آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

برخی باورهای غلط در مورد بهداشت

حالا که پیک کرونا رو زحمت کشیدن و آمار فوتی ها رو یک کانال پایین تر به عدد حدود پونصد رسوندن بد نیست کمی در مورد رعایت بهداشت بگم که میبینم رعایت نمیکنن. دلیلش هم اغلب باور غلط ماهاست.

چند وقت پیش خواهرم یک سوسک آمریکایی رو کشت که بی رنگ شده بود. خونه قبلی ما که چند کوچه پایین تر بود سوسک آمریکایی نداشت. در عوض یک سوسک های ریزی داشته که به خاطر مبارزه با اونها هربار کابینت ها رو میریختیم بیرون و سم پاشی میکردیم. این ها شاید تعدادشون کم میشد، ولی هم چنان وجود داشتن. گاهی یک نسلشون بی رنگ میشد و دوباره همون آش و کاسه. بعدها تبلیغ کردن که شرکتی محصولی به اسم «امحا» تولید کرده که یک ذره از اون سوسک ها رو سمت خودش میکشه. اونها هم اون رو خیلی دوست دارن و با خوردنش بسیار تشنه میشن، و در جاهایی مثل فاضلاب میمیرن. ما اصلا نمیبینمشون دیگه. این مبارزه واقعا خیلی بهتر از بقیه روش ها بوده به نظر من. من تعجب میکنم که هنوز جوون ها ملحفه هاشون بوی پیف پاف و سم کش های بد بوی عجیب غریب میده.

مورد بعدی داروی کروناست. یک دارویی هست به اسم همیوپاتی. یک نانو از بیماری رو در اون میذارن و ضعیف شده اون رو به خورد آدم میدن. در نتیجه میگن بدن قوی تر میشه. حالا این برای کسی که خودش رو قرنطینه کرده و انواع سویه های کرونا رو هم گرفته درسته؟ نه، بیچاره ولو دو- سه روز، درگیر بیماری میشه. اگر هم واکسن نزده باشه بیشتر ناقل بیماری میشه. با خودم فکر میکنم این پیک رو چند نفر ناخواسته تا این حد بالا رسوندن. باورهای غلط دیگه از این حیث رو ربط بدین به بارون. میگن بارون آب پاکی میاره. حالا بارون تبدیل شده به سیل و شما اون زیر رفته این. این احتمال رو بدین که نه تنها کرونا رو گرفته این بلکه ناقل هم هستین.

یکی از نشانه های کرونا اینه که وقتی میگیرن احساس میکنید زخم اثنی عشر گرفته این. احساس میکنید یک قسمت از معده زخم شده. معمولا اگر اطرافیان هم یک باری این احساس رو با چند حس دیگه دارن، این کروناست. لازمه که ضمن پرهیز غذایی مثل نخوردن غذاهای قندی، خوردن سبزیجاتی مثل جعفری رو حتما در دستور کار قرار بدین. قرنطینه و جدا کردن خودتون از دیگران برای پایین بردن سطح التهابات لازمه. با تحرک بدنی و این پرهیزها احتمال عود بیماری رو پایین میبرین. قرنطینه این جور مواقع بیشتر به معنی حفظ خودتون از افزایش سطح ویروس در بدنه تا بیشتر ناقل بودن.

تو این روزها که همه تشنه یک قطره بارون هستن، نگاه میکنیم بعضیا پلاستیک میسوزنن. قشنگ روزهای جمعه. سوزوندن برگ رو ارتباط میدادیم به روزهای پنج شنبه و حالا یک مدتیه روز جمعه و حتی شبش پلاستیک میسوزنن و دودش کل محل رو میگیره. حتی یک بار این بقدری مشتعل شد که چند ماشین آتش نشانی جای خونه اومد تا خاموشش کنه. امروزه برخی پلاستیک ها رو طوری تولید میکنن که قابل بازیافت باشن. در اروپا از همین چند ماه پیش راه انداختن که دیگه در ظروف یک بار مصرف، حتی ذره ای نباید پلاستیک باشه. این بخش از کار خوبه، ولی اگر حالا به ما هم رسید باید بدونیم علم پیشرفت کرده و میشه یک کاریش کرد. اول اینکه کمتر پلاستیک مصرف کنیم و یک مقدار از علاقه مون بهش کم کنیم، و بعد هم بذاریم بازیافت بشن.

در مورد سوزوندن کاه و کلش هم همینه. امروزه، راه مبارزه با کرم ساقه خوار رو پرورش زنبورهایی گرفته ان که لاروشون رو تکثیر میکنن، و این ها کرم ساقه خوار رو از همون نوزادی میخورن. دیگه لازم نیست مثل سابق هوا رو آلوده کنیم چون روش دیگه ای برای مبارزه با این کرم بلد نیستیم. به این میگن کنترل زیستی. مثلا برای مبارزه با کرم ساقه خوار نیشکر زنبور تلنموس تکثیر میکنن.

هوای آلوده، برای انسان مضره. یک تحقیقی اخیرا کرده ان که در اون نشون میده هوای آلوده با چاقی و آسم مرتبطه. طرف نگاه میکنی از همه چاق تره، اتفاقا از همه هم بیشتر به این هوای آلوده علاقه نشون میده. میگه هیچ که نباشه خفگی هوای بسته درش نیست. این اشتباهه. با این آلودگی هوا احتمال دیابت و چاقی بالاتر میره. حالا میگن چاقی و دیابت بیماری پیش زمینه ای برای کروناست. اتفاقا برعکس، این روزها تا بنفش شدن وضع آلودگی هوا پیش رفته ایم. شاید قبل از کرونا انقدر هوا آلوده نبود که الآن هست.

شهرداری ها نقطه فساد ایران

از زمان عین الدوله که مردم رو میکشت ما برای هر چیز کوچکی باید صدامون دربیاد. دونه دونه مردم ایران صدا کردند و عمل کردند و شورا کردند و هی در تهران رو کوفتند و خودشون رو کوبوندن که یک کاری پیش بره. الآن هر جایی از ایران که بری مردمش از شهرداری در حال شکایتن. شکایت تکراری، همه شون مثل هم. مثلا همین چاله کندن و چاله پر کردن آخر سال. ضعف اتوبوس رانی، ساختمون های غیراسلامی که ساخته میشه و اون جریان ماده کمیسیون 100. طرف تخلف میکنه هر تعداد دلش میخواد بالکن و طبقه اضافه میکنه، در حالی که مجوز دو طبقه گرفته. به ازای هر طبقه اضافه یک پولی به شهرداری میده به عنوان جریمه. شهرداری هم بهش گیر نمیده. دو طبقه باید درست کنه، ده طبقه ش میکنه. این وسط حق عامه، حق همسایه که دیگه خورشید رو نمیتونه ببینه، یا مغازه که از چشم میوفته و تمام همسایه ها باید دود بیست تا ماشین رو باید تحمل کنند تضییع میشه، مهم نیست. اونی که به تو مجوز دو طبقه رو داده دلیل داشته، وگرنه همون اول مجوز ده طبقه رو میده. کوچه ما جای پارک دو ماشین هم به زور داشت. اومده هشت طبقه ساخته، بیست و چهار واحد. حالا اینا ماشین هاشون رو کجا پارک میکنن؟ پشت در خونه ما. دودش تو گلوی ما میره.

حالا بعد از بیست یا چهل سال، این رئیسی اومده بالاخره میخواد این یک مورد رو ببنده. عادت داریم نوش دارو بعد از مرگ سهراب. همه ساختن بردن بالا دیگه. تو همین مشهد پرسشنامه گرفته ان مشکلات اجتماعی. سی درصد مردم گفته ان یکی از مشکلات ما اینه که ما شب ها تو اتاق خواب همسایه رو میبینیم. یعنی حریم شخصی هم دیگه با این آپارتمان های غیراسلامی رو نمیبینیم. تو اروپا هم که بری برای دیدن اتاق خواب همسایه باید دوربین بگذاری. حالا اگر بگذاری، میتونه ازت شکایت بکنه. اینجا به شیخ میگیم همسایه میاد تو پنجره ما رو میبینه، گناهش گردن کیه؟ میگه گردن توئه، تو خونه چادر مقنعه سرت کن!

خب ای خاک تو سرت. گناهش تو سر اون شهرداریه. کی بهش اجازه داده. من یک طبقه دوطبقه رو خودم رو میپوشونم. نورگیر آشپزخونه رو باید ببندیم که همسایه از طبقه هشت میتونه آشپزخونه رو ببینه. همسایه بعد از هفده سال که داریم از خونه میریم سرمون داد میزنه که من چه صحنه هایی تو این خونه دیدم! برین از این خونه تا ما راحت بشیم. خب نگاه نمیکردی تو خونه ما! دقیقا این حرف ها رو داد زده گفته!

بریدن درخت ها که شده عادتشون. چنار دویست ساله رو تو تهران میبرن. گردو رو که اندازه چنار شده رو میبره. صدای همه درمیاد. خب اگر همه ناراضین کی بهش اجازه داده؟ شهرداری

مشهد، یازده روزه آلودگیش در حد هشداره تو همین یازده روز راه میوفته آسفالت کوچه ای که بن بسته رو درست کنه. یعنی فقط اگر ماشین های شهرداری حذف شن، نصف آلودگی شهرها حذف میشه.

ما عادت کردیم. شکایتمون هم نمیدونیم به کی بگیم. شهردار شیراز هم همین طوره. مردمش با یک بارون سیل میبردشون. تبریز شاکین. تهران حالا صداشون بیشتر برو دارد. کی این شهردار رو انتخاب میکنه؟ کی به این نظارت میکنه؟ همون ناظر و همون انتخاب کننده شهردار هم باید یقه اش گرفته بشه.

این قوانین از کجا در اومده؟ ما اصلا برای چی انتخاب شورای شهر داریم؟ اگر این انتخاب شورای شهر انقدر بی نتیجه است، چرا مردم رو مسخره کردین که شما در شهرتون نقش دارین؟ مورد داریم شورای شهر در افتاده با شهرداری، هفت ساله، که تکلیف زمینهای کنار باغ و آرامگاه فردوسی و طوس رو مشخص کن، که چه برنامه ای براشون داری. هفت هکتار زمینه که پشت، رو، شمال و جنوب رو مشخص کرده اند که تکلیفشون چیه. فقط همین یک نقطه که عددش ناچیزه بلاتکلیفه. هر روز ماشین های شهرداری مثل کفتار نشسته ان که نه بسازین، و نه بکارین، که معلوم نشه این جا نه کشاورزیه و نه ویلایی. شهرداری هنوز میگه معلوم نیست اینجا تکلیفش چیه. هفت ساله شورا باهاش در افتاده و داره این کار رو میکنه. قشنگ معلومه این نقطه رو میخواد برای خودش.

الآن دارن انتخابات میشه، دارن میرن. دولت عوض میشه و شوراها. همه جا همین طوره، بعد معلوم میشه اینجا چشم گذاشته ان واسه فرهنگیان میخوان بذارندش مثل ارومیه.

کل مردم شاکین که حریم حرم رو حفظ کنید لااقل. بیست سال جلو چشممون شهرداری میدون شهدا رو تبدیل به نیویورک میکرد. قشنگ روبروی ساختمون شهرداری. یک مستطیل بزرگ اونجاست، اسمش شهرداریه، تا تونستن جلوش مستطیل مثل خودش درست کردن. قبلا رد میشدی میتونستی یک سلام به حضرت از اون دور بدی، الآن با خودت میگی امام رضا که پشت این ساختمونی، من دارم بهت سلام میکنم. یعنی امنیت زائرین با این برج هایی که دورش ساختن کاملا رفت زیر سوال. اون آستان قدس با اون همه زورش نتونستن با این شهرداری دربیوفته. بعد از بیست سال که دیگه جا نیست اونجا ساختمون ساخته بشه، اسفند امسال یک چیزی تصویب کردن که حریم حرم حفظ بشه.

الآن بعد از سال ها وسط شهر زندگی کردن داریم میریم حاشیه شهر. زمین های مردم رو به زور با فشار اطرافیان از چنگشون درآوردن. خونه های اجدادی 400-500 ساله رو دادیم به مفت که بریم حاشیه شهر بشینیم همون جا هم هنوز که هنوزه شهردار ولمون نمیکنه. تمام اطراف حرم رو گرفت، آه مادرانمون رو درآورد. هنوز که هنوزه چنگالش رو گرفته رو گردن مردم همون چند تا خونه ای که مقاومت میکنن رو هم بسازن. میگن خونه خالی ها رو پیدا کنید. لازم نیست، همه دست شهرداریه. مردم رو مسخره میکنن. میگن بیاین خودتون رو اظهار کنید چند خونه خالی دارین. دیگه این پنهان نیست از کسی.

تهران نشون میداد یازده سازمان وابسته به شهرداری رو چند تای خونه خالی رو چک کردن. طرف در رو باز کرده، میگن این خونه مال سازمان فلانه برای چی اینجا نشسته. میگه، نه مال بابامه. قشنگ مملکت رو صاحب شدن.

چشم گذاشته، هر چی که نماد محله مون بود رو نابود کرد. تو محله سه نونوایی سنگکی داشتیم. یکیشون بیشتر از صد سال قدمت داشت. انقدر این رو اذیت کردن که ملکش رو فروخت الآن هنوز که هنوزه املاکیه. اینجا املاک نیاز بود، نون نیاز نبود. در عوض یک نونوایی جدید زدن تو نونهاش جوش و شیرین میزنن. ما هشت سالمون بود گفتن قانونه تو نون جوش شیرین نزنین، ولی این میزنه. کسی هم نیست کسی رو بگیره.

ما نهال سه ساله هلو رو که تو باغچه ریختیم چوب هاش رو گذاشتیم جلو در که شهرداری بیاد ببره. رفع معبر اومده زنگ میزنه برای چی سدمعبر درست کردین. اول همسایه اومد، بعد سد معبر اومد.

ما مردم ایران عادت داریم. برای هر چیز کوچیکی که میخوایم باید کشته بدیم که شاید صدامون به جایی برسه. عین الدوله مردم رو میکشت. مردم کرمان رفتن دست جمعی تهران شکایت کنن. اونجا هم به حرفشون گوش ندادن. این ها تحصن کردن. نه تا وزارت خونه داشتیم هنوز عدلیه یا جایی که اینها شکایت کنن نبود. وزارت مالیات و داخلی و خارجه و غیره داشتیم. اما اینکه فقط اسما کسی شکایت کنه، نداشتیم. بعد از دو روز تحصن و کشتن متحصنین انواع و رنجی که به مردم دادن قبول کردن که حالا شاید به حالتون یک فکری بکنیم. مردم میگفن این عین الدوله که مثل سگ هاری شده رو از اینجا بردار. وقتی میگفتن اینو بردار دربار به لرزه میافتاد. سر این هم بود که اگر اینجا دربرابر مردم کوتاه بیان، بعدش چی؟

خب لعنتی، کوتاه بیا. ظلم هم اندازه ای داره. بعدش هیچ دیگه. سرنگون شدن. مشروطه شد. حالا اینکه انگلیس مشروطه رو دزدید مهم نیست. مهم اینه که اینها که ظلم میکردن رو پایین آوردن.

بعد فکر نکنین که این هم از کمبود نظارته و نمیدونن و نمیتونن و ندارن. کل نیروهای شهرداری افتادن که اسلام یک وقت در این کشور برباد نره. اونکه آپارتمانش تو خونه ات با کمیسیون صد و غیره هیچ ربطی به اسلام نداره. یک دقیقه یک دختری بریم توی پارک با حجاب کامل اسلامی بدمینتون بازی کنیم میان دنبالمون. ما چیز نگفتیم رفتیم اونطرف تر. اومد دنبالمون گفت دفعه دیگه نبینمتون. تا جایی که میشد از پل و از باغ و درخت دور شدیم رفتیم تو حاشیه. میبینیم مامور پارک با دوچرخه اومده دنبالمون اصلا تو پارک حق بازی نداری. زن ها باید برن بخش بانوان بازی کنن. بخش زنان هم مثل این استخرهای کوچیک خصوصیه که جای سوزن انداختن هم نیست. اگر اونطرف با فاصله دومتر بایسته توپت رو ممکنه یکی دیگه برداره. میگه شما برین داخل فعلا، اسلام اینطوری حفظ میشه.

میری حرم. یک کتاب دفتر جلوت گذاشتی. دونفری درس بخونی. به جز اینکه خادم ها هی رد میشن، دوربین مداربسته هی روت زوم میکنه، یک نفر هم میفرستن مستقیم بیاد از روت رد شه. ده دقیقه رسیدیم تو کوهسنگی نشستیم. مهرم رو از تو جیبم در آوردم نماز خوندم. با لباس شخصی اومدن میپرسن چرا اومدی اینجا نماز بخونی؟ شما چند ساعته اینجا نشسته این؟ کی میخواین برین حالا؟ چی شده؟ دوباره دو تا دختر دیده ان. یعنی سرعت عکس العملشون جالبه. با چه سرعتی تصمیم میگیره الآن باید بیاد اینجا تا اسلام رو حفظ کنه. اینا حرف من مشهدی و شیرازیو تهرانی نیست دیگه. اینا همه کشور هی دارن درباره شهرداری هاشون میگن.

یک کار خوب میکرد با هزار لایه پنهان که نمیدونیم. یک نهالی میداد. حالا حذف شده دیگه. نگفتن هم نمیدیم. رفتیم تو سایت ثبت نام کردن. هی گفتن الآن میدیم. فروردین، اردیبهشت، داره میاد. ندادن دیگه. خب از اول میگفتن نمیدیم.

حالا اونی که تو پارک میاد دنبال من، یا این مامورهای سطح پایینشون همه میدونن که دارن ظلم میکنن. میدونن که شغل مسخره ای دارن. اما چرا کسی چیزی نمیگه؟ چون جهان سوم جایی هست که اگر میخوای خونه خودت رو آباد کنی باید کشورت رو نابود کنی، و اگر میخوای کشورت رو آباد کنی باید خونه خودت رو نابود کنی. اینا هم تصمیم گرفته که خونه های خودشون رو آباد کنن.

سالی که نکوست

الآن داشتم مطلب یک وبلاگ نویس بیست وچند ساله رو میخوندم. شروعش با جمله این دنیا قطعی نیست بود. بیست و چند سالم بود یادم نمیاد انقدر این دنیا اون دنیا کرده باشم. الآن هم با توجه به اینکه کمی دیرآموزم هنوز دارم یاد میگیرم بعضی خوبی های اون دنیا رو بپذیرم و اگر خدا بخواد بیشتر بگم اون دنیا بهتره.

میخواستم امروز پیش بینی های سال جدید رو بگذارم. شرایط مطلوب تری پیش رو نداریم. دو سه ساله که شکوفه های درختان زودتر از بهار در میان، و درست بیست و نه فروردین یک سرما زدگی ناگهانی همه میوه ها رو خراب میکنن. پس حداقل اوضاع از این جهت که بهتر نمیشه.

چند بار، هر بار زلزله ساختگی میشد من اینجا زود به عنوان خبر فوری اعلام میکردم، دیدم زیاد شد دیگه بیخیالش شدم. این زلزله ها که ساعت، روز و حتی ثانیه هاشون هم دقیقن هم که هم چنان پابرجا هستن.

از نظر استقرار حکومت، در دوره انتقال قدرت هستیم. هشت سال پیش اون زمان که خوندن این روزنامه های نوستالژیک1 مرسوم بود، وقتی داشتم روزنامه میخوندم گفتم کشمکش انتقال قدرت هست. اون زمان نمیدونستم که این کشمکش بیشتر به نفع یک عده میشه که سرش دعوا دارن و قرار نیست برای مردم کاری بکنن. الآن بیشتر بهش اعتقاد پیدا کرده ام. میان، از پله های این حکومت بالا میرن و وقتی به بالای پشت بوم رسیدن اگر کسی جلوشون رو بگیره زود کل نظام رو میبرن زیر سوال. اگر هم که نه در دعوا برد داشته باشن که زحمت خودشون بوده. الآن من این سوال رو دارم کشاورزی ما خوبه؟

چقدر تو همین وبلاگ از این روغن های تراریخته که به خوردمون دادن نوشتم. هر روز نمیشنویم که میگن میوه از باغدار ارزون میخرن، 4-5 برابر گرون تر توسط دلال میفروشن؟

الآن هم همینه. کشاورز تنگ دسته، و کسی که حکومت رو دستش میگیره به آینده حکومتش اعتماد نداره. از تاریخ هم که عبرت نمیگیرن، نتیجه اینه که کشاورز تنگ دسته و قرار نیست وضعش خوب بشه.

یک باری اومدن ازم پرسیدن خانوم شما جاسوس هستین؟! من چی جواب میدادم؟ جایی برای جواب نمونده بود. چند وقت بعد تو تلویزیون مستندی درباره شهید مهدی عراقی همراه امام خمینی گذاشت، تقریبا به جز یک صدا از خودش و چند خط نوشته حرفی برای گفتن پیدا نکرده بود. مستندساز رفت با کسی که مامور بررسی زندگی روزانه اش بود(مامور ساواک منظورمه) صحبت کند تا بلکه او چیزی بگه. اون هم هیچ نگفت. برام ناز کلامش بود: خاطراتم مال خودمه. با ناز تهرانی هم بگه اذیتم نکنید؟ هیچ نگفت. خاطراتش به عنوان تنها کسیکه میتونست مطلب مفیدی به اون چند خط اضافه کنه داره باهاش به گور میره، حق داره این طوری با ناز و دلاز جوابمون رو هم بده!

بعد اون وقت اونطوری سر من داد بکشن، دستم رو بگیرن، اونطوری بهم بگن بیا اینجا بیا اونجا که ازم بپرسن خانوم شما جاسوسین؟!

این به جز امید به تغییر نظام نیست؟ کشمکش سر یک هشت سال قدرت یک طرف، امید داشتن به اینکه دوباره پهلوی و اون ساختار خائن بیان سرکار یک طرف.

اینا رو گفتم یاد این آلودگی هوای چند روز پیش افتادم. اصلا کی هوا تمیزه؟ ولی این سری خیلی آلوده تر بود. اصلا یک صداهایی هم از بیرون میومد. اتفاقا سایت ها هم یک چیزایی مینوشتن. همین پنج شنبه آخر سال یک سری چیزها روشن شد. اون روز که یک سایتی من باز کردم یک زمانی فکر میکردم شیخ ها پرش میکنن، حالا میبینم انگار منافق داره پرش میکنه. البته منافق همینه، تا وقتی حق سر کار ساکته، ولی باطل که بانگ زد اونم شروع میکنه به داد و بیداد.

حالا این پنج شنبه کذایی. این پنج شنبه یکی خبر نوشت که بازدید از جانباز فتنه 88 سیاسی نبوده. البته، بقیه داغ تر مینوشتن. همون جا که هی صدای آژیر آمبولانس و پلیس اومد گفتیم درگیری شده. یک ماشینی همین جای خونه مون رد شد و خودش رو به در و دیوار کوبوند و یکی و شاید هم چند تا رو زیر گرفت و چه قدر خلط تو گلومون جمع شد. گفتم بخوابیم خواب زمستانی که حسابی هوا رو هم آلوده کرده ان. معلوم نشد قضیه چی بود. مگر کسی چیزی میگه.

آره، یک چند تا کار هنوز انجام نشده. یکی این تخریب کنندگان جنگل، اونایی که جنگل ها رو میسوزونن هنوز دستگیر نشده ان، و یکی هم این کسایی که یه مدت راه انداخته بودن تانکر سوخت میسوزوندن. فقط درگیری که نیستش، دارن گونه ها و نسل ها رو منقرض میکنن.



1- همون روزنامه هایی که یارانه و پول بیت المال میگیرن و میگرفتن تا نصف صفحه رو تور خارج از کشور تبلیغ کنن



شهرهای بی فرهنگ

چند شب پیش خواهرم با ماسک میومد میگفت برو چک کن این سایت waqi.info، خیلی هوا آلوده است. راست هم میگفت. از سر شب یک مدتیه که منتظر بارونیم، در عوض هی یکسره بوی گازوئیل میاد. این شهرداری هم که مثل شستا و پدیده اصلا یک چیز دیگه است. هرجا تعطیل کنه، و یا نظارتی بهش باشه کسی حق نداره بهش بگه بالا چشمش ابروست. حالا هم دیگه عادت کردیم. الآن سرشب مشهد ساعت 4 شروع میشه، بوهای بد ساعت 7 بعدازظهر دیگه موندگاره.

امروز از بس که دیگه بو کشیده بودم سردرد شدم. گفتم انگار رفته ام مرکز شهرو برگشته ام. انقدر بوی بنزین و گازوئیل روم اثر گذاشت، که بعد از یک دمنوش رفتم با علاقه و داوطلبانه این سایته رو چک کردم:

دیدن این عددها و کشورها اثر داره. نگاه میکنی مثلا جای جای شبه قاره هند پر از آلودگی هوا در طیف های مختلف بنفش تا زرشکیه، و کلا وضعش خیلی خرابه. بعد از اون قزاقستان، قرقیزستان، چین و افغانستانه. ایران، بعد از ترکمنستان و عراقه و فقط کمی وضعش بدتر از کره جنوبیه. حالا برای انیکه روش بشه، این آلودگی خیلی صنعتیه، یا نه کافیه نگاه کنی شهرهایی که این روزا از همه بیشتر آلوده بودن، داشتن چی کار میکردن. مشهد، که بیست-سی سال پیش فقط ترافیک سنگینش مربوط به تعطیلات عید میشد، الآن چی شده؟

 الآن از شهری معتدل به سمت شهری نیمه بیابانی با آب و هوایی سرد و خشک تبدیل شده. شهری که موزه آستان قدسش در راس جاهای دیدنی اول بوده، و تفریحات مسافران بعد از اون طرقبه و شاندیز و خواجه ربیع و آرامگاه فردوسی بود، زمانی بعد از کارخانه تلویزیون سازی، کارخانه نخریسی و بعد از آن کمپوت سازی و رب سازی داشت. کارخانه موتور سیکلت و لوازم یدکی و تولید برق در جایگاه بعد بودن. الآن جدیدا در راس کارخانه های مشهد که دیگر فقط اسمی از کارخانه نخریسی مونده، کارخونه لاستیک سازی به دلیل بوها و درآمد خاصش از کارخانه مونتاژ تلویزیون مشهد جلو زده، مصالح جدید آورده ان دارن جای موزه برج میسازن، و دیگه خونه به سبک قدیم پیدا نمیشه. نماها شیر و خورشید دارندو از بالا تا پایین ساختمون هی ایزوگام اجرا میشه. بخش مهم آسفالت و ایزوگام خیابون ها هم که دست شهرداریه. با تمام این اوصاف میرسیم به اعلام وضع کنونی شهرهای بی فرهنگ:

اول عشق آباد ترکمنستان، چون نزدیک مشهده. بعد، خود مشهد. شهر ساوه استان مرکزی، بانه و یاسوج کردستان (فکر کنم از خرابترین شهرهای ایران باشن)، اهواز از استان خوزستان، شیراز، تهران جاهاییش نارنجیه، و نهایتش قرمز میشه. اینو در نظر بگیرین که همسایه ساوه میشه و میتونه آلودگی هوای اونجاها رو هم بگیره. زرند کرمان، سرایان خراسان جنوبی، ایرانشهر سیستان و بلوچستان اینا زرد هستن. حالا یک جاهایی مثل اصفهان میتونه تحت شعاع شهرهای آلوده ای مثل اهواز بشن، ولی این آلودگی ها چیزی نیست به جز فرهنگ پایین مردم منطقه، و به طور کلی شهرهای بی فرهنگ. مال چیز دیگه ای نیست. باید برین ببینین، وقتی میگن بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان جنگه، وضعشون از نظر آلودگی هوای ناشی از دود و دم و گازوئیل از ما بهتره. یک گرجستانه، که حالا باید ببینیم اونا چقدر بی فرهنگ بوده ان.

حالا یک چیز دیگه، که احتمالا بچه مدرسه ای های الآن بیشتر میدونن، سایت worldmeter.com هست، که اون باز از نظر گازوئیل و از نظر COVID-19 و چند مورد دیگه آمار کشورها رو میشمره.

خدایا ما را از حرام زاده‌ها شفا بده

این روزا خیلی چیزا مستحبه. یکیش خوندن زیارت امام حسینه، و بعد زیارت عاشورا. در این زیارت که در گذر ادوار اون رو ممکنه بخونیم، کلمات جالبی میان. یکی از اینها برکت جستن بنی امیه از نام امام حسینه. ما از بنی امیه خوشمون نمیاد. میگیم خوب شد که در راس نیستن. اسم هند جگرخوار میاد، و در انتها لعنتی رو کامل میکنیم تا بفرستیم در درجه پنجم به یزید، و بعد به چندتا خاندان؛ خاندان اباسفیان، و خاندان مروان، بیشتر و کمتر.

یک جا میرسه، موضوع حروم زاده میشه. بعد روش بحث میشه. یک عده با خودشون فکر میکنن که تقویتش کنن، و این رو دارن تقویت میکنن. عده ای میگن حالا حروم زاده شد، بیاین درمان کنیم. ما نمیگیم درمان به اون معنا که خودمون رو درگیرش کنیم. میگیم از اول نباید حروم زاده تولید میشد. میگیم وقتی حروم زاده ای گرفت امام ما رو به بدترین حالت شهید کرد، دیگه پا رو فراتر گذاشت و شد شقی. شد شقی ترین آدما. قبلش با هم دشمن بودیم، و حالا تکلیف روشنه، خدایا لعنت کامل من رو بر یزید، شمر، خاندان اباسفیان و خاندان مروان بفرست.

حروم زاده ای بود، امام ما را در خارج از وطن تکه تکه کرد. خون شد، خونی از یک امام مطهر. از امامی که هرچه الآن خوبی داریم برکه میگردیم نسبتش میدیم به ائمه. حالا، اول که باید یادمون بره چی کار باهاش کردن، و بعد هم حالا بیایم برای حروم زاده ها راه حل بدیم. برای چی بدیم؟ تف و لعنت میدیم.

چه بر سر امام سجاد ما اومد؟ میگن در حالت احتضار دست به میت نزنید که بیشترین درد رو اون موقع داره. به ما یاد دادن وقتی خواستیم حیوونی رو ذبح کنیم اول بگیم بسم الله الرحمن رحیم. بهش آب بدیم. این کارها واجبه. سر سفره غذا که میشینیم بسم الله گفتن واجب نیست، ولی موقع ذبح به ما تکلیف کرده اند که حیوون رو با کمترین درد ممکن روحش را از بدنش بگیریم. حالا، مجموعه ای شیطانی، که گفته میشه یک دهمشون حروم زاده ان، میان چی کار میکنن؟ در بدترین حالات ممکن، بدون هیچ آدابی، امام در حال احتضار رو طوری شهید میکنن که فقط راوی اون درد بکشه، چه برسه به خود امام که داشت گلوی مبارکش بریده میشد و بعد هم بقیه اش رو خودتون میدونین. به یک جایی میرسید امام سجاد آب میدید گریه اش میگرفت. حالا این امام صحنه کربلا رو دیده، راوی هم باید باشه. کلمه بگو، کلمه زیبا. حالا باید کلمه بگه کلمه عاشورا. روایت کنه، بوی خون رو، عطش رو، در حالت احتضار درد و رنج رو. چه بر سر راویان صحنه میاد، وقتی باید صحنه رو فقط تعریف کنن؟ دارن کلمه میگن، کلمه شهادت امامشون با چند و چون.

هنوز که هنوزه راوی این ماجرا بار عظیمی از غم و غصه باید بر دوش بکشه. چرا؟ چون یک عده فهمیده ان که ما با حروم زاده ها مشکل داریم. ما آداب سرمون میشه. ما نظام و نظم سرمون میشه. وقتی که وقتش میشه دسته میشن، مثل دسته گرگ ها. یک عده هم پول میگیرن که به یکی مثل من بگن ولش کن، بذارشون برای خودشون. ما داریم و اون ها. ما بله، ما هستیم، ولی اونا رو خدا لعنت کنه. چه بر سر ما آوردن؟

تو کتابای درسی مون که به زور به روز میشن گفتن اون کشت و کشتار عجیب مال زمان بنی امیه و بنی عباس بود. ما الآن هم که داریم هنوز هم همونا رو میبینیم. دنیا عوض نشده، هنوز که هنوزه داستان همون داستانه. مسخره مون میکنن، میگن شماها گفتین کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا. مگر نیست؟ میگن نمیتونی دنیا رو عوض کنی، خودت رو تغییر بده. باشه، خودم رو تغییر دادم. نشستم تو خونه.

هر روز به اسم سلاح و جنگ در آزمایشگاه های بیولوژیکشون یک ویروس منتشر میکنن. اونقدری هوا رو آلوده کردن که دیگه گفتم باشه نشستم تو خونه. هی دارم خودمو تغییر میدم. هی نشستم نگاه میکنم اون حروم زاده ها چی بر سر ما میارن، و هی منم نشستم خودم رو تغییر میدم. میگی نگم کل یوم عاشورا. باشه هرچی تو میگی. نشستم تو خونه تا تو حروم زاده هات رو زیاد کنی. میگی قدرت برای من بده، باشه نشستم تا تو اون رو بگیری. نشستم دیگه. دیگه چی کار مونده که نخواستی بکنی و نکردی. آموزش گرفتم دیگه. یاد گرفتم چطوری با توی حروم زاده بسازم. نساختم. خیلی خوب، از اطرافم حذفت کردم، انقدری که عده کمی به زور در اطرافم نگه داشتم. ولی زیارت عاشورام رو میخونم و میدونم که امامم رو تو کشتی. اینو یادم نمیره.