آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

دوتا تجمع جلوی استانداری مشهد- زنان میخوان که خودشون ماماشون رو انتخاب کنن- به مستاجرا اجازه ساخت نمیدند

امروز جلوی استانداری دو تا تجمع بود تو تحمع اول مردم جمع شده بودند و می گفتن که چرا کسی به اونها که حاشیه شهر و طرفهای طرقبه شاندیز مجوز ساخت نمیدهند. در واقع اون ها کسایی بودند که بینشون حتی افراد مسن بود که خانه نداشتند و زمین داشتند ولی چون بهشون اجازه نمیدهند که زمینشونو بسازند اینا مستاجر و بدبخت موندند. و از طرفی وقتی مجوز نمیدند زمین هاشون رو دلال های زمین مفت خری می کنن.

این که به این ها اجازه نمی دهند بسازند ظلم رایجی شده، این زمین ها رو می زنن کاربری کشاورزی، بعد این بیچاره زمینش کنار لاستیک سازیه، نه بدرد کشاورزی میخوره با اون آلودگی های لاستیک سازی نه به درد خونه ولی این پیرمردا از شدت نداری پول اجاره می گن بذارن بریم همونجا راضییم!

این ها زمین هایی هستند که اطرافشون هم هیچ کی کشاورزی نمی کنه، فقط شهرداری واستاده بالا سر این زمین ها مردمی که میان خونه های یک طبقه اونجا میسازند رو آزار میده و خون مردم رو تو شیشه کرده! هدفشم مشخصه می خواد همه زمین ها رو خودشون بالا بکشن. شورای شهر لعنتی هربار به این مردم بیچارهوعده میده صبر کنین که توی طرح جدید شهری شما تکلیف زمین هاتون روشن میشه، اما هر بار شورای شهر چهارسال چهارسال عوض میشه و طرح نمیاد که تکلیف این ها رو روشن کنه مدت هاست هی منتظر شدند و هی صبر کردند الان پیر شدند، پشت عکس هاشون امروز باید بنویسیم زنده یاد.

لعنت به شورای شهر و شهرداری و استانداری که همشون با هم خون مردم رو تو شیشه کردند!

چقدر این مردم عفیف و صبور بودند هر جای دنیا بود تا حالا این مسئولا رو به سیخ کشیده بودند.

حالا پیرمردا با پلاکارد جلو استانداری تجمع کردند و  این جریان فقط برای مشهد نیست، شمال دارن خود دولتیا و فرهنگیا و استاددانشگاه ها تو پلاژهاشون  زمین خواری می کنند. بعد به اسم حفاظت از محیط زیست و زمین های کشاورزی میان و زمین های چسبیده به شهر رو کشاورزی اعلام می کنند. به طور مسخره ای هم کل اطراف این زمین ها رو کارخونه های بسیار آلاینده گرفته که سوخت ندارند و مازوت میسوزونند. و بعد شهرداری میره یکی که تو باغش یک اتاق زده با بلوک رو خراب می کنه، میگه مبارزه با تغییر کاربری کردیم.

نزدیک آرامگاه فردوسی که باید فردوس و باغ باشه شده بیابان دود!

قوانین ساخت و ساز رو جوری کردند که هیچی از اسلام تو شهر نمونده، 30 درصد مردم مشهد گفته اند مشکلمون با همسایه مون اینه که تو اتاق خوابشون رو نگاه می کنیم! یکی نیست بهشون بگه خوب نگاه نکنید! توی اتاق خواب همسایه رو!

وسط شهر مثل عقب افتاده ها مثل کشورهایی که یک وجب جا بیشتر ندارند هی برج و آپارتمان می زنن، تو کوچه بیست متری ده تا آپارتمان گذاشته مجوز داده بیچاره مغازه ها پشت ماشین های این آپارتمان ها دیده نمیشن! بعد مغازه دار که میخواد بیشتر به چشم بیاد تنها درخت کوچه رو با اره میبره که دیوارش از همه کوتاه تره...

بعد چهار نفر هم که طبق فرهنگ اصیل ایرانی میخوان باغ ایرانی تو ملک خودشون درست کنن رو مجوز نمی دهند، دلیلش هم روشنه اون کسی که مجوز میده عادت کرده صبح هاش رو با دیدن اتاق خواب همسایه شروع کنه!  برج بابل وسط شهر بالای سر حرم مجوز میگیره، باغ ایرانی به اسم تغییر کاربری تخریب میشه!

خانه ایرانی

ما دیگه چیکار کنیم چقدر صبر و تحمل چقدر صحبت چقدر نامه... این آرزوی هر ایرانیه که تو یه باغی مثل باغ شازده کرمان زندگی کنه ذات ایرانی اینجوری دوست داره کی دوست داره تو برج یه خونه پنجاه متری قوطی کبریت داشته باشه؟

خونه آپارتمانی

 این کاریه که شهرداریها متفق الاجرا دارند تو کل کشور می کنن! همه ش هم به اسم صیانت از زمین و محیط زیست، لعنت به تو که فکر می کنی وقتی برج 20 طبقه وسط شهر درست می کنی و از  اون برج روزی 50 تا ماشین میرن بیرون و دور دور تو شهر هوا آلوده نمیشه و یه روستایی و یه حاشیه نشین تو باغ اطراف شهرش یه ملک 200 متری بسازه به محیط زیست ضربه زده!

ایده «باغ شهر» تو آلمان و فرانسه از باغ های ایرانی گرفته شده ولی خودمون اجازه نداریم اون جوری خونه باغ داشته باشیم.

من این رو میبینم که این حرف همه است، همه از این وضع شهرداری ها و مجوز دادنهاش ناراضی هستن، همه از شکل شهر بدشون میاد، مردم فیزیکی میان مثل همین امروز تجمع می کنن، ولی بازم شهرداری کار خودشو می کنه، وقتی شهر انقدر آلوده میشه و باغ و درخت انقدر  بی ارزش میشه باید منتظر بی ارزش شدن بقیه ارزش هامون بشیم همونطور که داریم میبینیم و آخر از همه هم جون آدمه که بی ارزش میشه، خونه خود ما رو خراب کردند الان 7ساله ساخته شده یک برج 12 طبقه که برای رضای خدا یک نفر هم توش زندگی نمیکنه،  خونه ای بود که درخت توت 80ساله داشت، و همسایه ها بی عقل مادی گرای ما از بریده شدن این درخت خوشحال شدند،  چون درخت پاییز برگ می ریخت هر روز همسایه می اومد در میزد که باد زده بیاید برگ های درختتونو از جلو خونمون جارو کنین. همه اذیت هاشونم برای این بود که خونه ما رو خراب کنن و مجبور به عقب نشینی بشیم و این ها بتونن ماشینشونو راحت تو پارکینگ خونشون بذارند.

این آدم های بی عقلی که ارزش درخت و خانه ویلایی قدیمی رو نمیدونن وقتی فرزندانشون بچه های عقب افتاده ناشی از آلودگی هوا به دنیا میاورد هم نمی فهمن که از «ماست که بر ماست»


تجمع بعدی مال انتخاب درمانگر حق مسلم ماست،


 اینجا همه پر زن جوون، حرفشون این بود که ما 8  ماه از حاملگی مون رو پیش دکتر و مامایی میریم که انتخاب خودمونه، بعد ماه آخر هر کسی بیمارستان دلش خواست می اندازه بهمون که کلی مشکلات برامون ایجاد می کنه، وقتی اینجوری میشه مجبور میشیم یا سزارین کنیم یا ببینیم طرف ماما کثیف چطور با ناخون ها بلندش میاد سراغ بچمون!

بعد وقتی نمیشناسیم که ماما و دکتر کی هستن و کارشون چطوره نمیتونیم هم ازشون شکایت کنیم و حرفی بهشون بزنیم.

اینم از این یعنی واقعا ما تو این مملکت برای کوچکترین حقوقمون باید بجنگیم.


نماینده مجلس انتخاب می کنیم یه مشت خائن درمیان که فقط دنبال منافع خودشونن که همان طایفه معلم ها و استاددانشگاه ها هستن. هنوز منتظریم ببینیم که این شفافیت کی درست میشه تو این مجلس.

الان بعضیا می گن این طرح شفافیت رو یه شورایی که 5 نفر هستن و سه نفرشون اعضای اقلیت های دینی هستن دارندچپه می کنن. دو نفر دیگه می گن نماینده ها از ایلام و سمنان بودند(سمنان شهر حسن روحانی) می گن این ها هم به شفاف شدن رای ندادند.

حالا این شفافیت که ما به زور از این دزدهای مجلس نشین داریم می گیریم اون اوایل انقلاب یه چیز خود به خودی بود، یعنی اون اوایل چون با برخواستن و نشستن رای میدادند قشنگ دیده میشد که کیا رای مثبت دادند و کیا منفی.


شهرداری ها نقطه فساد ایران

از زمان عین الدوله که مردم رو میکشت ما برای هر چیز کوچکی باید صدامون دربیاد. دونه دونه مردم ایران صدا کردند و عمل کردند و شورا کردند و هی در تهران رو کوفتند و خودشون رو کوبوندن که یک کاری پیش بره. الآن هر جایی از ایران که بری مردمش از شهرداری در حال شکایتن. شکایت تکراری، همه شون مثل هم. مثلا همین چاله کندن و چاله پر کردن آخر سال. ضعف اتوبوس رانی، ساختمون های غیراسلامی که ساخته میشه و اون جریان ماده کمیسیون 100. طرف تخلف میکنه هر تعداد دلش میخواد بالکن و طبقه اضافه میکنه، در حالی که مجوز دو طبقه گرفته. به ازای هر طبقه اضافه یک پولی به شهرداری میده به عنوان جریمه. شهرداری هم بهش گیر نمیده. دو طبقه باید درست کنه، ده طبقه ش میکنه. این وسط حق عامه، حق همسایه که دیگه خورشید رو نمیتونه ببینه، یا مغازه که از چشم میوفته و تمام همسایه ها باید دود بیست تا ماشین رو باید تحمل کنند تضییع میشه، مهم نیست. اونی که به تو مجوز دو طبقه رو داده دلیل داشته، وگرنه همون اول مجوز ده طبقه رو میده. کوچه ما جای پارک دو ماشین هم به زور داشت. اومده هشت طبقه ساخته، بیست و چهار واحد. حالا اینا ماشین هاشون رو کجا پارک میکنن؟ پشت در خونه ما. دودش تو گلوی ما میره.

حالا بعد از بیست یا چهل سال، این رئیسی اومده بالاخره میخواد این یک مورد رو ببنده. عادت داریم نوش دارو بعد از مرگ سهراب. همه ساختن بردن بالا دیگه. تو همین مشهد پرسشنامه گرفته ان مشکلات اجتماعی. سی درصد مردم گفته ان یکی از مشکلات ما اینه که ما شب ها تو اتاق خواب همسایه رو میبینیم. یعنی حریم شخصی هم دیگه با این آپارتمان های غیراسلامی رو نمیبینیم. تو اروپا هم که بری برای دیدن اتاق خواب همسایه باید دوربین بگذاری. حالا اگر بگذاری، میتونه ازت شکایت بکنه. اینجا به شیخ میگیم همسایه میاد تو پنجره ما رو میبینه، گناهش گردن کیه؟ میگه گردن توئه، تو خونه چادر مقنعه سرت کن!

خب ای خاک تو سرت. گناهش تو سر اون شهرداریه. کی بهش اجازه داده. من یک طبقه دوطبقه رو خودم رو میپوشونم. نورگیر آشپزخونه رو باید ببندیم که همسایه از طبقه هشت میتونه آشپزخونه رو ببینه. همسایه بعد از هفده سال که داریم از خونه میریم سرمون داد میزنه که من چه صحنه هایی تو این خونه دیدم! برین از این خونه تا ما راحت بشیم. خب نگاه نمیکردی تو خونه ما! دقیقا این حرف ها رو داد زده گفته!

بریدن درخت ها که شده عادتشون. چنار دویست ساله رو تو تهران میبرن. گردو رو که اندازه چنار شده رو میبره. صدای همه درمیاد. خب اگر همه ناراضین کی بهش اجازه داده؟ شهرداری

مشهد، یازده روزه آلودگیش در حد هشداره تو همین یازده روز راه میوفته آسفالت کوچه ای که بن بسته رو درست کنه. یعنی فقط اگر ماشین های شهرداری حذف شن، نصف آلودگی شهرها حذف میشه.

ما عادت کردیم. شکایتمون هم نمیدونیم به کی بگیم. شهردار شیراز هم همین طوره. مردمش با یک بارون سیل میبردشون. تبریز شاکین. تهران حالا صداشون بیشتر برو دارد. کی این شهردار رو انتخاب میکنه؟ کی به این نظارت میکنه؟ همون ناظر و همون انتخاب کننده شهردار هم باید یقه اش گرفته بشه.

این قوانین از کجا در اومده؟ ما اصلا برای چی انتخاب شورای شهر داریم؟ اگر این انتخاب شورای شهر انقدر بی نتیجه است، چرا مردم رو مسخره کردین که شما در شهرتون نقش دارین؟ مورد داریم شورای شهر در افتاده با شهرداری، هفت ساله، که تکلیف زمینهای کنار باغ و آرامگاه فردوسی و طوس رو مشخص کن، که چه برنامه ای براشون داری. هفت هکتار زمینه که پشت، رو، شمال و جنوب رو مشخص کرده اند که تکلیفشون چیه. فقط همین یک نقطه که عددش ناچیزه بلاتکلیفه. هر روز ماشین های شهرداری مثل کفتار نشسته ان که نه بسازین، و نه بکارین، که معلوم نشه این جا نه کشاورزیه و نه ویلایی. شهرداری هنوز میگه معلوم نیست اینجا تکلیفش چیه. هفت ساله شورا باهاش در افتاده و داره این کار رو میکنه. قشنگ معلومه این نقطه رو میخواد برای خودش.

الآن دارن انتخابات میشه، دارن میرن. دولت عوض میشه و شوراها. همه جا همین طوره، بعد معلوم میشه اینجا چشم گذاشته ان واسه فرهنگیان میخوان بذارندش مثل ارومیه.

کل مردم شاکین که حریم حرم رو حفظ کنید لااقل. بیست سال جلو چشممون شهرداری میدون شهدا رو تبدیل به نیویورک میکرد. قشنگ روبروی ساختمون شهرداری. یک مستطیل بزرگ اونجاست، اسمش شهرداریه، تا تونستن جلوش مستطیل مثل خودش درست کردن. قبلا رد میشدی میتونستی یک سلام به حضرت از اون دور بدی، الآن با خودت میگی امام رضا که پشت این ساختمونی، من دارم بهت سلام میکنم. یعنی امنیت زائرین با این برج هایی که دورش ساختن کاملا رفت زیر سوال. اون آستان قدس با اون همه زورش نتونستن با این شهرداری دربیوفته. بعد از بیست سال که دیگه جا نیست اونجا ساختمون ساخته بشه، اسفند امسال یک چیزی تصویب کردن که حریم حرم حفظ بشه.

الآن بعد از سال ها وسط شهر زندگی کردن داریم میریم حاشیه شهر. زمین های مردم رو به زور با فشار اطرافیان از چنگشون درآوردن. خونه های اجدادی 400-500 ساله رو دادیم به مفت که بریم حاشیه شهر بشینیم همون جا هم هنوز که هنوزه شهردار ولمون نمیکنه. تمام اطراف حرم رو گرفت، آه مادرانمون رو درآورد. هنوز که هنوزه چنگالش رو گرفته رو گردن مردم همون چند تا خونه ای که مقاومت میکنن رو هم بسازن. میگن خونه خالی ها رو پیدا کنید. لازم نیست، همه دست شهرداریه. مردم رو مسخره میکنن. میگن بیاین خودتون رو اظهار کنید چند خونه خالی دارین. دیگه این پنهان نیست از کسی.

تهران نشون میداد یازده سازمان وابسته به شهرداری رو چند تای خونه خالی رو چک کردن. طرف در رو باز کرده، میگن این خونه مال سازمان فلانه برای چی اینجا نشسته. میگه، نه مال بابامه. قشنگ مملکت رو صاحب شدن.

چشم گذاشته، هر چی که نماد محله مون بود رو نابود کرد. تو محله سه نونوایی سنگکی داشتیم. یکیشون بیشتر از صد سال قدمت داشت. انقدر این رو اذیت کردن که ملکش رو فروخت الآن هنوز که هنوزه املاکیه. اینجا املاک نیاز بود، نون نیاز نبود. در عوض یک نونوایی جدید زدن تو نونهاش جوش و شیرین میزنن. ما هشت سالمون بود گفتن قانونه تو نون جوش شیرین نزنین، ولی این میزنه. کسی هم نیست کسی رو بگیره.

ما نهال سه ساله هلو رو که تو باغچه ریختیم چوب هاش رو گذاشتیم جلو در که شهرداری بیاد ببره. رفع معبر اومده زنگ میزنه برای چی سدمعبر درست کردین. اول همسایه اومد، بعد سد معبر اومد.

ما مردم ایران عادت داریم. برای هر چیز کوچیکی که میخوایم باید کشته بدیم که شاید صدامون به جایی برسه. عین الدوله مردم رو میکشت. مردم کرمان رفتن دست جمعی تهران شکایت کنن. اونجا هم به حرفشون گوش ندادن. این ها تحصن کردن. نه تا وزارت خونه داشتیم هنوز عدلیه یا جایی که اینها شکایت کنن نبود. وزارت مالیات و داخلی و خارجه و غیره داشتیم. اما اینکه فقط اسما کسی شکایت کنه، نداشتیم. بعد از دو روز تحصن و کشتن متحصنین انواع و رنجی که به مردم دادن قبول کردن که حالا شاید به حالتون یک فکری بکنیم. مردم میگفن این عین الدوله که مثل سگ هاری شده رو از اینجا بردار. وقتی میگفتن اینو بردار دربار به لرزه میافتاد. سر این هم بود که اگر اینجا دربرابر مردم کوتاه بیان، بعدش چی؟

خب لعنتی، کوتاه بیا. ظلم هم اندازه ای داره. بعدش هیچ دیگه. سرنگون شدن. مشروطه شد. حالا اینکه انگلیس مشروطه رو دزدید مهم نیست. مهم اینه که اینها که ظلم میکردن رو پایین آوردن.

بعد فکر نکنین که این هم از کمبود نظارته و نمیدونن و نمیتونن و ندارن. کل نیروهای شهرداری افتادن که اسلام یک وقت در این کشور برباد نره. اونکه آپارتمانش تو خونه ات با کمیسیون صد و غیره هیچ ربطی به اسلام نداره. یک دقیقه یک دختری بریم توی پارک با حجاب کامل اسلامی بدمینتون بازی کنیم میان دنبالمون. ما چیز نگفتیم رفتیم اونطرف تر. اومد دنبالمون گفت دفعه دیگه نبینمتون. تا جایی که میشد از پل و از باغ و درخت دور شدیم رفتیم تو حاشیه. میبینیم مامور پارک با دوچرخه اومده دنبالمون اصلا تو پارک حق بازی نداری. زن ها باید برن بخش بانوان بازی کنن. بخش زنان هم مثل این استخرهای کوچیک خصوصیه که جای سوزن انداختن هم نیست. اگر اونطرف با فاصله دومتر بایسته توپت رو ممکنه یکی دیگه برداره. میگه شما برین داخل فعلا، اسلام اینطوری حفظ میشه.

میری حرم. یک کتاب دفتر جلوت گذاشتی. دونفری درس بخونی. به جز اینکه خادم ها هی رد میشن، دوربین مداربسته هی روت زوم میکنه، یک نفر هم میفرستن مستقیم بیاد از روت رد شه. ده دقیقه رسیدیم تو کوهسنگی نشستیم. مهرم رو از تو جیبم در آوردم نماز خوندم. با لباس شخصی اومدن میپرسن چرا اومدی اینجا نماز بخونی؟ شما چند ساعته اینجا نشسته این؟ کی میخواین برین حالا؟ چی شده؟ دوباره دو تا دختر دیده ان. یعنی سرعت عکس العملشون جالبه. با چه سرعتی تصمیم میگیره الآن باید بیاد اینجا تا اسلام رو حفظ کنه. اینا حرف من مشهدی و شیرازیو تهرانی نیست دیگه. اینا همه کشور هی دارن درباره شهرداری هاشون میگن.

یک کار خوب میکرد با هزار لایه پنهان که نمیدونیم. یک نهالی میداد. حالا حذف شده دیگه. نگفتن هم نمیدیم. رفتیم تو سایت ثبت نام کردن. هی گفتن الآن میدیم. فروردین، اردیبهشت، داره میاد. ندادن دیگه. خب از اول میگفتن نمیدیم.

حالا اونی که تو پارک میاد دنبال من، یا این مامورهای سطح پایینشون همه میدونن که دارن ظلم میکنن. میدونن که شغل مسخره ای دارن. اما چرا کسی چیزی نمیگه؟ چون جهان سوم جایی هست که اگر میخوای خونه خودت رو آباد کنی باید کشورت رو نابود کنی، و اگر میخوای کشورت رو آباد کنی باید خونه خودت رو نابود کنی. اینا هم تصمیم گرفته که خونه های خودشون رو آباد کنن.

این هفته با کیا در ارتباط بودم؟

اول با خانواده. خانواده و دور و بری هام هرکدوم با یک سری آدم در ارتباط میشدن که سعی میکنم تا اونجا که میشناسم اسم ببرم.

خانواده فیلم و خصوصا انیمه دانلود میکرد، پس من بایک عده زیاد آدم در ارتباط بودم که خودشون رو ملزم کرده بودن کار استاندارد ارائه بدن. هیچ کدوم از دانلودها ایرانی نبودن، با عرض شرمندگی. استانداردها هم خوب و مورد علاقه بودن، طوری که الآن دو روزه پست هر روز در هیچ یک از سایتها و وبلاگ ها که من مدیرشونم ندارم. البته، اینکه پست ندارم یک دلیل دیگه هم داره و اون پنکه کامپیوترمه. پنکه کامپیوتر من شاید همون جنی هست که زن برادرام تکلیفشون رو باهاش روشن کردن. این پنکه تا حالا قدر حداقل دو تا گوشی خراب شده خرج گذاشته رو دستم. چیز بیشتری نیست، یک پنکه است.

دوم کمی اخبار تلویزیون دیدم که بی ارتباط با پنکه خونه ما نیست. یعنی، پنکه نگاه میکنه در ارتباط با ما چی دوست داره پخش کنه، تلویزیون هم همون رو نشونمون میده. دو برنامه پخش زنده دیگه هم هست که یکیش شبکه تهران پخش میکنه، به خانه برمیگردیم که از اون همونجایی که آشپزی و هنری هست رو میبینم. باقیش رو سعی میکنیم یک جوری بگذرونیم دیگه. بعد از اون شبکه رو عوض میکنم سر شبکه 2 که عصر خانواده داره. اونم به همین سبک. در تمام این موارد، یک پنکه هست که سعی میکنه بگه آدمه، ولی کی آدم حسابش میکنه.

بعد از رسانه ها و اخبار نوبت میرسه به شهرداری. خداروشکر. آخر ساله، طبق معمول هرسال دود گازوئیلی 100 درصد کفک زده پخش میکنه. آلودگی هوا که به کنار برف هم نداریم دیگه. این بندگان خدا که طبق دستور پیشرفت عمرانی در هرزمینه حسابی مخصوصا نیمه شبها مشغولن کمی ماها رو بجز تورم صورت به دردسر انداخته ان. شب ها اکیدا باید درها خوب بسته بشه، که موقع مستراح رفتن خانواده دعوامون میشه. گاهی به ذهنم میرسه بزنم پنجره دری که هی باز میکنن نصف شب میرن دستشویی رو بشکنم. بعد میگم این چه کاریه، بدتره که. دیگه ذهن من انقدر بی برنامه است این جور موارد.

یک برج جلو خونمون سبز شده که اگر جزو پنکه حسابش کنیم بی حسابه. چون کلی پنجره و دید دارن تو خونه، به جز حس شنوایی، حداقل از طریق پنجره باز خونه حس بینایی هم خدا بهشون داده، الحمدلله. الآن پنکه تیک زد، یعنی با ما نیستن، شایدم یعنی این چه حرفیه؟ ولی مگر از پنکه انتظار بیشتر میشه داشت. پنکه پنکه است.

بعد از این بندگان خدا، و یا شایدم خلایق خدا نوبت میرسه به همسایگان تا 50 خونه اونطرفتر به شعاع ده ها متر و بیشتر. دو روز پیش همسایه با ماشین دخترش اومد تا مرغ هایی که حالا بقدری بزرگ شده ان که عن گنده میکنند رو بدن به ما. مادرم درست یاد نداشت بهش نه بگه، برای همین دو بار اومد در خونه. بعد هم مایوس رفت. البته، مطمئنا در گرفتن این تصمیم تنها نبوده و میشه حدس زد که حداقل 4-5 نفر مستقیم بهش صلاح مشورت داده ان. اونایی که برای یک جواب تلفن دادن استخاره میگیرن، برای رفتن در خونه همسایه خودشون تنها تصمیم بگیرن؟!

اوه، پنکه. پنکه ای که عاشق فناوریه. هرچی دستش میرسه مثل یک آشغال باهاش رفتار میکنه. سلااااااااام جناب پنکه....

دیگه، ملالی نیست جز دوری شما. امیدوارم جواب سلام هاتون رو از طرق مختلف ارتباطی که باهاتون مشخص کردم، بازم بهم بدین.. دوستتون دارم، قدر هرقدر که دوستم نداشتین. زیاده؟

پس ایشالله که نابودیتون رو تا زمان ظهور ولی عصر ببینم. او پنکه، پنکه نازنین. سعی میکنه نقش ادیتور ورد رو برام بازی کنه، تو کامپیوترهای مرگ بر آمریکا.

اوه پنکه، دوست من پنکه.

شهرهای بی فرهنگ

چند شب پیش خواهرم با ماسک میومد میگفت برو چک کن این سایت waqi.info، خیلی هوا آلوده است. راست هم میگفت. از سر شب یک مدتیه که منتظر بارونیم، در عوض هی یکسره بوی گازوئیل میاد. این شهرداری هم که مثل شستا و پدیده اصلا یک چیز دیگه است. هرجا تعطیل کنه، و یا نظارتی بهش باشه کسی حق نداره بهش بگه بالا چشمش ابروست. حالا هم دیگه عادت کردیم. الآن سرشب مشهد ساعت 4 شروع میشه، بوهای بد ساعت 7 بعدازظهر دیگه موندگاره.

امروز از بس که دیگه بو کشیده بودم سردرد شدم. گفتم انگار رفته ام مرکز شهرو برگشته ام. انقدر بوی بنزین و گازوئیل روم اثر گذاشت، که بعد از یک دمنوش رفتم با علاقه و داوطلبانه این سایته رو چک کردم:

دیدن این عددها و کشورها اثر داره. نگاه میکنی مثلا جای جای شبه قاره هند پر از آلودگی هوا در طیف های مختلف بنفش تا زرشکیه، و کلا وضعش خیلی خرابه. بعد از اون قزاقستان، قرقیزستان، چین و افغانستانه. ایران، بعد از ترکمنستان و عراقه و فقط کمی وضعش بدتر از کره جنوبیه. حالا برای انیکه روش بشه، این آلودگی خیلی صنعتیه، یا نه کافیه نگاه کنی شهرهایی که این روزا از همه بیشتر آلوده بودن، داشتن چی کار میکردن. مشهد، که بیست-سی سال پیش فقط ترافیک سنگینش مربوط به تعطیلات عید میشد، الآن چی شده؟

 الآن از شهری معتدل به سمت شهری نیمه بیابانی با آب و هوایی سرد و خشک تبدیل شده. شهری که موزه آستان قدسش در راس جاهای دیدنی اول بوده، و تفریحات مسافران بعد از اون طرقبه و شاندیز و خواجه ربیع و آرامگاه فردوسی بود، زمانی بعد از کارخانه تلویزیون سازی، کارخانه نخریسی و بعد از آن کمپوت سازی و رب سازی داشت. کارخانه موتور سیکلت و لوازم یدکی و تولید برق در جایگاه بعد بودن. الآن جدیدا در راس کارخانه های مشهد که دیگر فقط اسمی از کارخانه نخریسی مونده، کارخونه لاستیک سازی به دلیل بوها و درآمد خاصش از کارخانه مونتاژ تلویزیون مشهد جلو زده، مصالح جدید آورده ان دارن جای موزه برج میسازن، و دیگه خونه به سبک قدیم پیدا نمیشه. نماها شیر و خورشید دارندو از بالا تا پایین ساختمون هی ایزوگام اجرا میشه. بخش مهم آسفالت و ایزوگام خیابون ها هم که دست شهرداریه. با تمام این اوصاف میرسیم به اعلام وضع کنونی شهرهای بی فرهنگ:

اول عشق آباد ترکمنستان، چون نزدیک مشهده. بعد، خود مشهد. شهر ساوه استان مرکزی، بانه و یاسوج کردستان (فکر کنم از خرابترین شهرهای ایران باشن)، اهواز از استان خوزستان، شیراز، تهران جاهاییش نارنجیه، و نهایتش قرمز میشه. اینو در نظر بگیرین که همسایه ساوه میشه و میتونه آلودگی هوای اونجاها رو هم بگیره. زرند کرمان، سرایان خراسان جنوبی، ایرانشهر سیستان و بلوچستان اینا زرد هستن. حالا یک جاهایی مثل اصفهان میتونه تحت شعاع شهرهای آلوده ای مثل اهواز بشن، ولی این آلودگی ها چیزی نیست به جز فرهنگ پایین مردم منطقه، و به طور کلی شهرهای بی فرهنگ. مال چیز دیگه ای نیست. باید برین ببینین، وقتی میگن بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان جنگه، وضعشون از نظر آلودگی هوای ناشی از دود و دم و گازوئیل از ما بهتره. یک گرجستانه، که حالا باید ببینیم اونا چقدر بی فرهنگ بوده ان.

حالا یک چیز دیگه، که احتمالا بچه مدرسه ای های الآن بیشتر میدونن، سایت worldmeter.com هست، که اون باز از نظر گازوئیل و از نظر COVID-19 و چند مورد دیگه آمار کشورها رو میشمره.

خدایا باد نیاد!

وقتی مدرسه ها رو تعطیل کردن، دیگه انتظار داشتیم یه چند روز وضعیت هوا از قرمز، نارنجی و زرد به سبز بره. انتظار زیادی نیست. ولی این اتفاق نیفتاد. خبرنگار شبکه خبر این موضوعو از شهردار پرسید. شهردار هی میگفت: الی، الی... باد نمیاد!

زنه 6 بار از شهردار پرسید که ما میبینیم خیابونا خلوتن، چرا وضعیت هوا باید ناسالم باشه؟

جواب نمیداد! آخرش گفت به خاطر خودروهای دیزلی (گازوئیلی) که ما محدودیتی روی اونا اعمال نمیکنیم!

فقط به خاطر اوناست؟ برین تا چند قدمی خونه های مسکونی و کارخونه ها رو ببینید که با سوخت مازوت کار میکنن. به جز اون، اگر تولیداتشون مثلا لاستیکو پلاستیک باشه، تا شعاع چندصدمتری هوا رو چنون آلوده کرده اند، که ترجیح میدی تو همون شهر گوهی پر از دود بمونی. ترجیح میدی اصلا بیرون نیای. همون چیزی که الآن به خاطر کرونا من نمیرم بیرون، و بعدش هم به خاطر سربی که چند وقت پیش همین ماشین شهرداری دادن ما خوردیمو عوارضش هنوز روم مونده. یه فیلتر رو کارهاشون نمیذارن! هزینه اش مگر چقدر میشه؟!

بیرون نمیریم دیگه، باور کردیم که خونه امن تره!

میری میبینی شهرهای شمال کشور، پر از کوهو دشتو سبزه. از اون طرف هی این ماشینای سنگین و کامیون هاست که این ور اون ور ریخته ان. چون هواش خوبه، تحملش بیشتره دیگه! پس ماشینهای دیزلی اونجا بیشترن. تعجبی نداره که شهرهای شمالی کشور بعد از قم و تهران بیشترین آمار جان باختگان براثر کرونا رو دارن. بعد از اون کردستان، و هرجایی که مرزی برای حمل کالا داره!

چرا باید اینطور باشه؟ کامیون هایی که ما الآن داریم، خیلی وقته که از رده خارجن. یه ماشین همین جای حرم رضوی، میاد فقط برای تمیز کردن سطل های آشغال. ماشین عجیبی که ازش فقط دود گازوئیل درمیاد. میادو سطل آشغال پاک میکنه!

یه دودکش از همون خیابون نزدیک حرم در اومده هرچند ثانیه یک بار دودهای سیاهی ازش میزنه بیرون. برا همین کتابخونه های شهر رو تعطیل کرده ان، اسمش اینه که برای کروناست، و اگر میتونستن میگفتن برای کدوم خودروهاشونه!

ایران، صد سال پیش کامیون هایی از آمریکا وارد کرده که الآن اگر خود اون کارخونه بیاد ببینه، میگه آفرین به ما و تولیدات ما! ببین چقدر اینا تا حالا کار کرده ان! ماشین های سنگین از رده خارجی که همون 40-50 سال پیش باید از رده خارج میشدن، ولی ماها عاشق واردات آمریکایی هستیم!

میگن بذارین باد بیاد. خواهش میکنم، نیاد. سیاه میشیم با این بادها! این سیاهیمون هم تمومی نداره. بعد، میگن صبر کنید بارون بیاد. بارون میاد زمینامون اسیدی میشن. بعد سرب ها میرن تو میوه ها و سبزی هامونو همینطور هی منتظر باد و بارونیم!