آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

کی نوبتم میشه که یکی راضی نگهم داره!

نگهش داشته بودم برای بهمن جمعش کنم اونموقع یکجا بگم. ولی نمیگذارن خب!

میری استخدام بشی، بهت میگن تو کارمند مخابراتی مثلا! مثلا اسم یک شرکتی رو میاری مخابرات بهش اجازه فروش داده. یک لیست قیمت میگذارن جلوت و خیلی راحت قیمت هایی که تو برای فروش به عنوان نماینده فروش گذاشتی مبلغی بیشتره. تو به عنوان اپراتور باید بگی عدد و رقم ها برابرن و فقط یک پوآن مثبت برای من داره که میفروشم! البته، من روزهای اول میگفتم پورسانت داره که کارمند قبلی رو خیلی عصبانی کرده و بعد از اینکه به صورت خودکار من رو عروسیش دعوت نکرد، سرم داد کشید که خییییلی خنگم انگیزه کافی برای فروش ندارم و من هم روز بعد از آن داد کشیدن دیگر کارمند مخابرات نبودم و دیگر فروشنده سرویس اینترنت محسوب نمیشدم!

در مدتی که در شرکت هدفون روی گوشم بود و با ویپ شرکت که قفل شکسته تحت ویندوز بود مشتری راضی میکردم اینترنت بخره، برخی تماس ها از سمت مشتری قطع میشدن. مشتری ناراضی حاضر نبود گوش کنه و من مثلا میدیدم وسط حرف هام بی صدا گوشی رو قطع کرده! خیلی ها که راضی میشدن پول رو به حساب یکی دیگه واریز میکردن و اینها همه بعد از اون بود که اینترنت رو فیلتر کرده بودن!

به یک تعداد میگفتیم اینترنت در حال ملی شدنه و همه این قطع و وصلها میتونه دردهای زایمان ملی شدن اینترنت باشه! مثل همون زایمان سوریه توسط آمریکایی ها رو تصور کنید! همونکه با حکومت داعش قرار بود کامل بشه و نشد و این حرفها!

حالا هرکی ندونه فکر میکنه این یعنی مشتری مداری ملی که تو سایت مخابرات قیمت ها ارزانتر از نمایندگیشه! ده سال پیش دختری از همون مخابراتی ها به ما رسید و از یک شرکت همینطوری تعریف کرد که چطور خیییییییلی خنگ بودن و بعد از اینکه مخابرات کارش باهاشون تموم شد این شرکت به گلدون فروشی روی آورد! از نظر آن دختر این آآآخر ناتوانی و بی کلاسی بود!

اما آیا از نظر شرکت هایی که با مخابرات همکاری میکنن واقعا همینطوره؟!

نه اینطور نیست! مثال زیاد داریم که کسیکه نماینده یک جایی میشه کلی امتیاز میگیره. یکی از مثالهایش نمایندگی فروش IP از IPM هست. موسسه تحقیقات فیزیک (اسم دهن پرکن برای IPM) آی پی ها رو به یورو و دلار میفروشه. پس اگر تو همون رو از نمایندگیش بخری که داره به تومان میفروشه پس سوده کرده ای. بنابراین چه بهتر که بری نمایندگی!

مثال دیگر آژانسهای مسافرتی طرف قرارداد شرکت رجا است. این آژانسها امتیازات مختلفی دارن. یک اینکه قیمت درج شده روی بلیت رجا رو اگر خودت از اینترنت بخری برابره با اونی که از نمایندگی مراجعه حضوری داشته باشی و بخری!

دوم اینکه سایت بدقلقه و مثل کلید که کلی پروکسی توش هست، یک کاری میکنه از خرید اینترنتی پشیمون بشی! میری تو سایت و حتی اگر خریدت رو تکمیل کرده باشی و حتی اگر پیغام خرید آمده باشه میبینی که برات بلیت صادر نشد. میری زنگ میزنی پشتیبانی و 1539 کلی منتظری که جوابت رو بدن. اول یک نفر میگه که به منظور حمایت از مشتری کلیه مکالمات ضبط میشه و بعد دختری با کمال پررویی گوشی رو برمیداره. تو میای براش توضیح بدی و اون گوش نمیکنه. از سکوتش مجبور میشی هی ازش بپرسی صدای من رو داری؟! گوش میکنی چی میگم؟! اون هم بعد از مدتی به زور یک صدایی ازش درمیاد! بعدی میگی که حالا چیکار کنم الآن فقط یک نفر مونده که به من نمیرسه و بلیت هم نمیرسه بهم میگه. صبر کن! تا بیست دقیقه هی چک کن! اگر نتیجه نیومد(!) بلیت بخر و امیدوار باش که بلیتی که بهت ندادیم رو بهت نداده باشیم تا 72 ساعت بعد پولت بهت برگرده!

این البته، پاسخی هست که حق با مشتری باشه. در حالات دیگه که ممکنه تو اشتباهی بلیت خریده باشی و اون وسط اینترنت هم اتفاقی قطع شده باشه و ساعت های 8 و 9  شب هم باشه که خداحافظ بلیتت پریده و چه اشکالی داره که 300 هزار تومان (پول دو روز کارگری) باشه و یا 600 هزار تومان!اینم همین شهریور واسم اتفاق افتاد...

اینها همه درحالیه که اگر یکی مثل من هربار نوبتم بشه مشتری باشم من باید حرف بزنم و نوبتم بشه فروشنده باشه و بازهم من باید حرف بزنم. نمیدونم قدرت دست کیه من اگر بخواهم فروشنده و یا خریدار باشم دائما این من هستم که باید طرف مقابل رو راضی نگه دارم!

یا دیروز که یک ماشین بتن گردان در اوج آلودگی هوا و امکان بارش برف اومد پشت خونه مون. گشت و گشت و دمای مشهد رو بالا برد و کلی گازوئیل در کرد. ساعت 2 بعدازظهر گازمون قطع شد. گفتیم این هم احتمالا و تصادفا مثل چند روز پیش با علمک گاز یکی کار داشته و گاز ما رو هم تحت تاثیر قرار داده! گاز تا ساعت 6 بعدازظهر قطع بوود. زنگ زدیم اتفاقات گاز. ظرف یک ربع یکی اومد در زد و گفت مگر نمیبینید یکی پشت خونه تون داره زمین رو میکنه؟! این زده گاز شما و همسایه تون رو قطع کرده! نباید هم بهم میگفتین که بیام!

دیگه ما در تعجب بودیم که کار درست چی بوده! ساعت 8 شب شدو گفتیم بریم ببینیم کی گاز میاد. رفتیم از همسایه پرسیدیم که گفت دو ساعت پیش گاز ما رو مامور گاز وصل کرده. برین زنگ بزنید بیاد گاز رو وصل کنه! حالا این بار با اجازه همسایه مجاز بودیم که زنگ بزنیم گاز رو وصل کنن! ساعت 8 شب ما با اجازه همه بزرگترها گاز داشتیم!


پ.ن: این مطلب برای بهمن بود. خودتون دیگه این مطلب رو چند بار تا بهمن بخونید. البته، نگران نباشید تا بهمن کلی مطلب براتون پیدا میکنم!

ماندن یا رفتن در ساختار اشتباه؟!

از سال 95 داریم فکر میکنیم طبق اصول جذب و اصول مدیریت چطور کار جدیدی رو راه بندازیم؛ کار مفید!

می افتادم دنبال مامانم و اطرافیان و از آنها میپرسیدم که دقیقا به چی نیاز دارن؟ یا مشکلشون تو زندگی چیه؟ من اون رو براشون حل میکنم.

بعد رفتیم تو کار و دیدیم در ارتباط با دیگران اونها نیازی ندارن که من براشون حل کنم. در واقع اگر نیاز دارند یک شخص بخصوص باید اون نیاز رو حل کنه. حالا سوالی که در من تغییر کرد اینه که چطور اون شخص بشم؟ که خوردم به سد ارتباطات فامیلی و خونی! مردم اگر نیاز دارند میگن عمه و دایی ام باید حلش کنه! پول رو به غیر از خودی نمیدن!

البته، سال 95 هم به این نتیجه رسیدم که کل نیازهای بشری حل شده. در مقابل زندگی مردم که 400-500 سال پیش که نیاز به آب گرم داشتند امروز کسی نیازی نداره! دنبال تنوع و برای تشکیل ارتباطات تفریحی هستند!

حالا ما چطور شایستگی های برطرف کردن نیازهای دیگران را بدست بیاریم؟! استانداردهاش رو تو اینترنشنال نشون میده! انواع خانومهای خوشگل با انواعی از تیپهای مرتب از اون نوع از خانوم! مثلا برای سبزه موفرفری یک نوع از استاندارد داریم. خارج از اون استاندارد ناشایسته! برای کوتاه سفید یک نوع دیگه استاندارد دارن. فقط این شبکه رو ببین و استانداردهای لباس و آرایش رو دربیار!

این حرف ها هم کشکه که پنتن و اینها چی میگن!

حالا من رفتم سر کار جدید. مدیر از توی شش تا دوربین داره شایستگی های ما رو چک میکنه و من هم خبر ندارم! دستم رو آوردم کنار دماغم از آلودگی هوا که منطقه شون داره خاروندم. همون لحظه به من تلفن میزنه و خود مدیره! میگه شما دیروز باید دو ساعت بیشتر میموندین! درسته که پریروز دو ساعت استخدام شدین! حالا دیگه به نظرمون اومده نواقص زیادی در نوع برخورد و ادبیات شما موجوده!

ما از قدیم فهمیده بودیم این ادبیات از ریاضی و هندسه و علوم مهم تره، ولی دیگه الآن به طور فیزیکی هرجا میریم سرکار میگن ادبیاتت چند؟! این رو بعد از اینکه من دستم رو سمت دماغم بردم میگه. یعنی ادبیات صرفا به کلام مربوط نمیشه! چند بار گفت من دارم تو دوربین ها تو رو نگاه میکنم. پشت سرش گفتن پذیرش رو تحویل بده و جاهای کثیف (!) رو برو تمیز کن!

این لفظ کثیف اولین بار بود از دهان مدیر دوم درمیامد. اصلا دهان نبود، تایپ کرده بود کثیف! معمولش این بود که این میگفت نظافت و این حرفها!

همان جا من عصبانی شدم و کلا از آنجا اومدم بیرون. گفتم دیگه براشون کار نمیکنم! یعنی چی که دوده سیاه گرفته صورت من باید بشه ملاک و معیار این ها برا گرفتنم در پذیرش! در این پست و جایگاه طرف یکی از سرهنگ های سپاه هم بود! تعریف کرده بود که حتما باید گواهی نامه رانندگی رو داشته باشی اگر خود ماشین رو ندارین!

یعنی حتی الامکان انقدر دسترسی به ماشین داشته باشی که بعد از حمام در خونه بسییییاااار تمیزت اومدی جای ما فقط یک پرش به سمت در اتومبیل نظیفت زده باشی و همان جا هم با یک پرش وارد پذیرش جای ما بشی! یک وقت خاک به کف سالن تمیز برق زده ام نزنی!

هواشون انقدر آلوده است که نمیتونی نفس بکشی! هیچ به روی خودشون نمی آرن. من فکر میکردم هوای جای ما آلوده است. اونجا فهمیدم هوای آلوده یعنی چی! از تو دوربین نگاه میکنه ساعت 7:13 میگه چرا پرسنل نیومدن؟! حواسش کی بیاد کی نره، ولی حواسش نیست من هفت ساعت اومدم نشسته ام و صبحانه نخوردم! صبحانه رو گفته بودن که خودمون میدیم که یک وقت بخاطر اون تاخیر در ورود نداشته باشیم! بعد ساعت سه بعدازظهر تازه نهار دادن؛ برنج و تفاله سویا! از همین غذا سی پرس درست کرده بودن و خیریه کردن گلستان علی! یعنی با زدن از غذای ما اسمشون همیشه تو خیرهاست!

حالا میفهمم چرا کارگر دود زده معادن اگر صورتش دوده ای باشه یک من هم دوده اضافه تر به خودش میماله و یک کلاه زرد هم سرش میکنه که اصلا بگه آقا ما کثیف! ما عمله، ما کارگر! حق ما رو بدین!

الآن حقوق کارگر که از صبح میره ساعت 7 تا ساعت 7 شب سرکار روزی 150-300 تومن. مرسومش ماهی 4 میلیون تومنه! طوریکه سالانه درآمدش دو-سه سکه میشه! همین موقع معلمه که روزی 4-6 ساعت میره مدرسه تو محیط به اون ترگل برگلی با بچه های خوشگل مینشینه و لم میده رو صندلی (هر زنگ تفریح هم یک عالمه شیرینی و میوه و تخم مرغ جشن تفریح دارن!) حقوقش ماهی یک سکه است. سالانه 12 سکه به نرخ دلار روز! یعنی با درنظر گرفتن ساعت کاری این معلمه 36 برابر کارگره پول میگیره. حالا بگین مشکل مملکت کیه؟!

معلمه، استاد دانشگاهه سرش شلوغه یک کارگر هم میاره قابلمه ها رو بشوره! چون بقیه ظرفهاش هم ماشین ظرفشویی میشوره!

بعد اون فوتبالیستهای پول ملت رو خورده میان میگن ما حق اینها رو میخوایم بگیریم! نوبتی هم هست! یک بار رامبد جوان میاد حق این ها رو بگیره. میگیره باهاش میره کانادا! یک بار فوتبالیسته میاد. یک بار هم این سپاهی بازدید کرده از جامعه قضاوت و داوری فرانسه! حق رو میگیره و میره فرانسه که بازدید کنه

از فرانسه بازدید کرده به این نتیجه رسیده که موقع آلودگی هوا معلم ها رو تعطیل کنه! چون بالاخره دخترش و زنش معلم هستن دیگه!

دیگه راه حل اساسی نداره! فقط فکر خودشون هستن. رو غذا سلفون بزنید که کرونا نگیریم! خیار رو پوست بکنید سمیه! حوله تمیز هی از دست و برتون آویزون باشه که خانوم روانشناس1 معلم خادم به همه ملت به این نتیجه رسیده!

هر کدوم هم یک کتاب برامون مینویسن: قانون جذب! میگن تو نگرشت اشکال داره! نگرشت رو باید اصلاح کنی! همه چیز تصادفیه!

دیگه با اینها میشه ساختار درست کرد؟! من بگم جوون 15 ساله نیاد دانشگاه و یک سر بیاد اینجا خالی نمونه؟! اصلا کسی میذاره؟!

یا مثلا اون روز رستوران بودم. گفتم از مدیریت بابت همکاران راضی نیستم. نمیخوام بمونم. گفتن بمون. تحمل کردم و ده روز بیشتر موندم. وقتی رفتم تا یک سال بعد فکر میکردم فامیل مدیرش که سید هم بود و به نوعی فامیل خودمان محسوب میشد رو یادمه! اتفاقا کلی زحمت کشیدم تا فامیلش فقط یادم بیاد. باخودم فکر کردم. اینها مشتری هاشون همه به نوعی خاندانی و یا با معرفی نامه هستن! حالا من نخواستم براشون کار کنم. یک کارت بهم ندادن شاید دلم خواست به نفر بعدی بدم که شاید اونم دلش بخواد یک دوهفته ای اینجا کارگری کنه! توقع زیادی هم نبود! ولی قسمت این شده که تو یا در ساختار اشتباه باشی و یا از ساختار اشتباهی بری بیرون و نه خودت و بلکه اطرفیانت بروند و دیگر برنگردند!

الآن اگر این رو به یک بچه بی خبر از دنیا که بگی میگه خوبه دیگه! جای اشتباه نرو، جای اشتباه نمون! فقط بخش بعدیش که کجا برو و کجا بمون بی جوابه. اینجاست که ماها گیر کرده ایم!

جوابش ظاهرا اینه که جایی برو که خودت ساختی، جایی بمون که خودت ساختی! ساختنش وقتی ساختار اشتباهه و همه اطرافیانت در ساختار اشتباه هستن، سخته!



_____________________

1- تو این وضع که اینها دوره مون کرده اند و میخواهند بیچاره مون کنند، قدرت ذهنی من به یک بخش از اون چیزهایی برمیگرده که میبینم.

بنی آدم اعضای یکدیگرند

دیروز که کنگره آمریکا گفت پول بیشتری به اغتشاشات میدیم پشت سرش ملت دنبال بامبولهای مختلف گشتن! عینا هم این کلمه را به هرکسی رسیدن گفتن!

طرف گفت ببین من مودم ایلان ماسک رو میخوام وارد کنم و هیچ چیزی رو با اینستا عوض نمیکنم! حالا من هی جوابش رو میدادم مثلا من تولیدکننده  ام از تولید داخل حمایت میکنم!

حدود دو-سه سال پیش باهم میگفتیم اینجا یک چیزی فروش داره. غیرقانونی بفروشیم خوب میشه! همون موقع هنوز رمزارزها رو آمریکا کامل دستش نگرفته بود و ملت داشتن اون رو باد میدادن! ما دیدیم دست کثیف آمریکا توش رفت، ما رو باهاش شروع کرد به تحقیر کردن ازش اومدیم بیرون!

ناراضی باشیم. میخوایم با کی درگیر بشیم؟! سران سپاه خوبه؟

اونا که آماده درگیری هستن!

من نظرم رو گفته ام. یک کم صبر میکنیم و بعد تولید منحصر بفرد خودمون رو میزنیم. از درگیری پرهیز کنیم که راه به جایی نمیبره. چون ما دقیقا نمیدونیم دست خائن کی در کاره، نمیتونیم برگردیم دو نفر آدم رو که آماده ان بزنیمشون بزنیم!

آمریکا اومد اسم این مریم رجوی رو آورد که این رئیس جمهور باشه! قیافه پمپئو رو دیدین؟ چطور ضد زنه؟! این داره مریم رجوی رو رئیس جمهور اعلام میکنه! چه کسی!

حالا چرا اینطوری؟!

بنظر نمیاد که داره میگه بیاید سر آشغال بودن جنس زن ها با هم بخندیم و مسخره شون کنیمم؟!

من که زن هستم احساس کردم به من توهین شد! از هر دوطرف جریان درگیر.

ایران اول سال شمسی تو این سازمان ملل بی صدا رفت کمیسیون «مقام زن»، و خیلی باصدااا نزدیک سال نوی مسیحی انداختنش بیرون!

خوبه سردرش هم این شعر سعدی هست که میگه بنی آدم اعضای یک پیکرند!

هیچ چی که نخوان درست کنن، انگار خیلی دوست دارن علیه این زن ها دشمنی کنند. چند روز پیش داشتم این کتاب پرسش و پاسخ جوادی آملی رو میخوندم. برام جالب بود که در مورد مقام زن نوشته بود که زن قبل از تفاوت فیزیولوژیکی با مردها روح هست. روح ها با هم فی الذات تفاوت ندارن. بنابراین، اگر مثلا زنی تحصیل کرد و دانشمند شد، در آن زمینه میشه ازش مشورت گرفت!

این جواب خیلی مسلمانان (!) هم هست که به راحتی میگن با زن مشورت نکن! و یا اینکه مثلا من خیلی شنیده ام که میگن با زن مشورت کن و برعکسش عمل کن!

حتی زن میشه مرجع تقلید بشه، و البته در این مورد پیروانش مرد نباشد که این احتمالا به خاطر تفاوت فیزیولوژیکی اش هست!

هرچیزی رو راحت نپذیریم. اول بررسی بشه، بحث بشه و بعد. و تازمانی که میتونیم کارهای خوب بکنیم و حرفهای خوب بزنیم از درگیری، ولو با فرض اینکه طرف مقابل درگیری خودش میداند (!) بپرهیزیم

گفتم بنی آدم اعضای یکدیگرند. این خیلی جای بحث داره.

امروز، میگن اقتصاد داره به بلوکهای رقیب تقسیم میشه! آیا این از نظر اجتماعی هم همین هست؟

منکه نمیبینم. فقط گاهی میبینم از این نظر عقب گرد میکنیم به هزار سال پیش. شاید هم دلیلش اینه که هرچی کاشتیم رو برداشت میکنیم.

امروز اگر مهاجرت بنی بشری از یک کشور خارجی به ایران صورت بگیره، آیا مثل سابقه؟ شاید روش مهاجرت مثل هزار سال پیش شده باشه! ولی خب، اگر مثلا این مهاجر استاد دانشگاهی بود که از کشور سرمایه دار اومد به روش هزار سال پیش و اذیت شد، شاید تقصیر خودش بوده. حالا اون روز که مثلا من دکترا گرفته رو راه نداده بود خوب بود؟! حالا من هم یادم نمیاد این اصلا کی بود!

بنی آدم اعضای یک دیگرند. شورای مشورتی تشکیل میدیم و برا منافع خودمون تصمیم گیری میکنیم؛ این بلوک اقتصادی مال من و اون ته آشغال ماهیم مال تو که زرنگی! بعد که صدای طرف درمیاد میگیم برای «بویو» این کار رو کردم! به خاطر منافع ایران این تصمیم رو گرفتم!

یک کار دیگه که خیلی رایجه میبینم این هست که میگیم مثلا تو داری بمب اتم میسازی! نگاش میکنی همین دیروز که دهه هفتاد بود اساسا دنبال «Gold Quest» بود. بعد که این رو برداشتن و معلوم شد که چیز بدیه، حالا هنوز هم دنبال همون گلد کوئیست و شرکتهای اخلال گر ارزیه، ولی به تو که میرسه میگه: دنبال گلد کوئیستی؟! چه غلطا! خودش این کاره است و به تو نسبت میده! خودش بمب اتم میسازه و پیشدستی میکنه و میگه تو داری بمب اتم میسازی!

مثال در این مورد زیاد هست. دروغ بزرگی به نام اتم! "بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند" در این دوره بودی اگر سعدیا و می دیدی از ما دروغ و ریا چنین شعرِ زیبا و با قیمتی نمی گفتی از ما به این


بعدا اضافه کرد: یک چیز دیگه تا یادم نرفته، اساسا نظام آموزشی مختل ماست. کلا نگاه کنی از جنگ جهانی دوم چقدر میگذره؟! از اونموقع تا حالا نظام آموزشی ما تغییر نکرده! آموزش ایران سه مرحله داره:

1- آموزش به 10000 روش هیتلری

2-

3-

2و 3 مهم نیست. خیلی ها تو همین بخش 10هزار روش هیتلری میفهمن که این آموزش براشون فایده ای نداشته! نگاه میکنن به مادرشون مثلا، یا به پدرانشون که اونها هم با همین روشها بازی داده شده ن! از اسمش معلومه که روش حسابی تبلیغ شده. الآن، حتی کتاب آشپزی هم که انقدر دایره المعارفه و کلی تبلیغش میشه 10هزار تا تو تبلیغش نیست! اصلا همینکه گفتم رو جستجو کنید نتایج جالبی براش میاد:

یکی اینه: طرز ساخت اینورتور 12 ولت به 220 ولت!

دومش جالبه: کت ادولف هیتلر به قیمت 10000 دلار فروش رفت (عکس)

یادمه سر کلاس مثلا معادلات مینشستیم و از استاد اعظم که همه موهایش سفید شده بود میپرسیدیم این معادلات و این انتگرال ها برای چیه؟! میگفت بعدا خودتون میفهمین! انقدر هم حل کردنشون سخت بود که یا کامل باید میفهمیدی و نمره کامل میگرفتی و یا با مرز نمره ده چند بار باید می افتادی!

من خودم تو مدارهای الکتریکی نمره کم آورده بودم. نگاه کردم این استاد دانشگاهمون که نمره یک دانشگاه فردوسی بود کلی این درس رو حفظ بود! در نتیجه، به نظرم اومد برای دکترا لازمه! حتی تو کنکور هم آورده بودنش که فکر کنیم با ساخت یک چیزی مثل چیپست و آی سی طرفیم! من هی همه درسهای کنکور رو گذاشتم کنار و هی خرج این مدار الکتریکی حل کردن کردم. هی به روش های مختلف کاغذ سیاه کردم و تونن نورتن زدم. هی مدار اتصال کوتاه کردم و هی منبع ولتاژ و جریان کردم! نتیجه چی شد؟! اول دانشگاه اونی که مستحقش بودم قبول نشدم. دوم با کلی هزینه دانشگاه که قبول شدم دیدم اصلا خبری از ساخت کامپیوتر و چیپس و مدار نیست! استاده اومده یک چندتا کلمه میگه کاتالوگی! بعد هم میگه من استرالیا بودم و فلان و بیسار! تفکر نازیسم در خونهای این استااااااد جاری بود! انقدر که اصلا شاید حتی عمدا موقع ارائه من بااینکه از اساتید مدعو رساله دکترام بود نیومد و با قدرت بی نهایتش خودش رو بازنشسته کرد!

کل چیزی که به کارم اومد فقط برنامه نویسی بود که اونم خودم پایه اش بودم سایتم رو بعنوان یک کسب و کار خرد ببرم بالا و دیگه حالا که میگم آموزش ما به روش هیتلری بود و با تبلیغات دهن پر کرده بود!

جنگ جهانی سوم در ایران

این روزها، خیلی کارها که نباید بشه داره میشه! اینجا 6 سال میشه که مینویسم. تا حالا چند بار همین جا اشاره به زلزله های عجیب مثلا کردستان، کرمانشاه و بوشهر کرده ام. چند جایی اشاره به تخریب آثار باستانی مثل خانه پدری جلال آل احمد، خانه محتشم کاشانی و غیره کرده ام. و حالا، باید بگم فقط راه بریم ببینیم کجاست که تخریب نمیشه!

پارسال که جنگ اوکراین-روسیه شروع شد، همه گفتن آخی یه اتفاقی افتاد! نمودارهای اقتصادی همه جمع شده بودند و منتظر یک واقعه بودند. در جریان این جنگ به نقل از روسیه قرار بود زیرساخت های اوکراین زده بشه. و الآن شاهد حضور داعشی وهابی در این جنگ توسط اوکراینی ها هستیم! قتل عام جمعی که یک جنایته، امری عادی در اوکراین شده و سلاح های آمریکایی- انگلیسی در کنار تحریم رژیم برلین و همدستان آنها (لهستان و فرانسه و غیره) گواه جنگی تمام عیار علیه روسیه هستند که حق وتوی سازمان ملل را دارد!

طبق معمول تمام جنگهای جهانی قبلی هم ایران صحنه موش دواندن کشورهای درگیر جنگ شده است، و طبق معمول طوریکه فردای پس از جنگ جهانی پس از کشته شدن تعداد زیادی ایرانی حتی نتونیم تقاضای غرامت کنیم. در حالیکه آمریکا و انگلیس که درسدن آلمان را با آتش جهنم پودر کردند، حق دارن تقاضای غرامت کنند! در جنگهای گذشته جهانی ایران جمعیتش را تا نزدیک یک سوم از دست داد!

با وجود اینکه میتونیم ثابت کنیم اثر کشورهای درگیر جنگ در ایران واضحه، اما جایی نتونسته ایم تا حالا به صورت رسمی پول کشته ها مون رو بگیریم! ما هنوز غرامت جنگ ایران-عراق1 را که یک جنگ ویژه جهانی علیه ایران بود هم نگرفته ایم!

در ایران، شواهد نشان میده که از این جنگ در امان نمانده است! چیزی که اسمش رو امروز اغتشاشات مینامند را ما به عنوان جنگ ترکیبی میبینیم! این هم نقش معمولی ایران در جنگ جهانی هاست: این کار را میکنند تا یک طوری جلوه بدهند که دست خود ایران رفت توی چشمش! بعد با هرکی صحبت میکنیم هی با ناراحتی سرش را تکان میدهد که شما بیچاره ها دچار جنگ داخلی هستین! و شماها که بهتون ظلم شده. حالا دونستن ما که کی ظلم میکنه و اوضاع از چه قراره اصلا اهمیتی نداره! چون رسانه دست ما نیست!

تخریب بیش از 150 دستگاه آمبولانس، یکباره پروپاگاندا برای تغییر جو فضای مجازی، تخریب تعداد زیادی دستگاه اتوبوس شهری و گزارشات شبکه های ماهواره ای مثل ایران اینترنشال (تشکیل شده از همین صداسیمایی های خودمون با پول بن سلمان سعودی!) هر روز کشته، شهید و مفقود شدن مردم و مسئولین، حضور تمام قد دشمنی را نشون میده که شباهت زیادی به رژیم صهیونیستی اسرائیل داره! اسرائیل در ماه اخیر دست کم 50 مدرسه فلسطینی را تخریب کرده، به مقبره حضرت یوسف در نابلس حمله کرده و بیش از 150 خانه فلسطینی را تخریب کرده است!

به جنگ اخیر میشه گفت جنگی ترکیبی شامل گروه های وهابی-صهیونیستی2!

وهابی جریان سعودی است که امروز شاخه داعش آن را در شاهچراغ شیراز فعال دیدیم! این جریان که گفته میشه سنی هم نیست، تعداد زیاد کشته های مسلمان از امتیازاتشه! مثلا در شاهچراغ، وقتی مرد داعشی را میگیرن معلوم میشه این با خلاقیت دوخشابی حمله کرده که لحظه ای در کشتار حرم درنگ نکرده باشه! در مجموع عدد 15 را به افتخار خود نصیب میکنه! یک داعشی دیگه هم در سوریه که گرفته بودن میگن اعتراف به کشتار 900 مسلمان و تجاوز به ده ها نفر در کارنامه درخشان خود داره!3

حالا این ساده لوحانه است که مثلا بگیم مردم رو آرومشون کنیم این تخریب ها و کشت و کشتار تمام میشود! جان بولتون گفته که اینبار اوپوزوسیون ایران از سمت کردستان عراق(شاید چیزی به اسم حزب دموکرات کردستان!) مسلح میشود! این سلاح هم به دست کسانی میرسه که خیلی هم بی تمرین نیستن و کلی از همان اوایل دهه هشتاد دستور داشته ان و تمریناتشون را کامل میکردن!

امروز به قدری فعالیت و پول سمت اغتشاشات رفته که میشه گفت حتی یکی مثل من هم میتونم برم به جمع اغتشاشاگران و بودجه ای به خودم اختصاص دهم! کاری هم نداره، حداقل یک روزش را که میتونم بخورم!

در نتیجه، در ادامه داستانی می آرم تا قشنگتر معلوم بشه:

-گرانی مکمل ها و مواد غذایی به ذهنم آورد که  امروز برم برای رژیم غذایی که گرفته ام یک سر میدان شهدای مشهد، تو جمع اونا که قرار بگیرم حداقل بخشی از پولی که لازم دارم بدست میارم میشه  یکم بودجه به نفع من! اتفاقا خوب هم هست، هدف من از این تخریب ها که میکنن بالاتره!

من با اونا فضا را به نفع خودم تغییر دادم. فقط کافی بود در جمعشون حضور داشته باشم! حتی با اتوبوس!

اتوبوس بازی تا میدان شهدا هم خوش گذشت. مثل همیشه مسیر کوتاهی را طی کردم و در جمع تجمع کننده ها حضور پیدا کردم/.

یک روز گذشت. هنگام شب یکی از مسئولین سازمان اتوبوسرانی آمد و خودش را معرفی کرد و روی یک کاغذ نشانم داد که برای یک دوره آموزشی که مدرک هم میدهند حاضرن من را استخدام کنند! خوشحال کننده بود. البته، قبلش برای شرکت در دوره آموزشی باید پول میدادم. نگاه کردم پولی که باید میدادم معادل همان پولی بود که با شرکت در اغتشاشات به نفع خودم کسب کرده بودم! فکر کنم فهمیده بودن که من با اونا جمع شده بودیم تا از این اغتشاشات کسب درآمد کنیم!




1- جنگ ایران-عراق توسط صدام سال 59 شمسی آغاز شد و هشت سال طول کشید. ایران توانست ثابت کند که آغازکننده جنگ خودش نبوده است!

2- گروههای راست افراطی مسیحی که اکنون به قدرت رسیده ان، مسیحی صهیونیست هستند و فقط صهیونیستها شامل یهودی ها نمیشود! رژیم کنونی حاکم بر اوکراین، آلمان، لهستان، انگلیس، سوئد و نروژ صهیونیست هستن!

3- بعدا اضافه کرد:

در جایی مثل شرق هم ما با چیزی که  اسمش رو باید بگذاریم "بوداعش" مواجهیم. این اسم از ترکیب اسم بودا و داعش باهم دیگر ساخته شده. چیزی مثل جریانی که سالها در میانمار سر مسلمانان آمده؛ قتل عام مسلمانان و در نهایت هم ابراز نظام سلطه به اینکه دست خودشان رفت در چشمشان را نمیتونیم به بودا نسبت دهیم! سالهاست که آتشسوزی گسترده به خانه های مسلمانان می اندازند. به ازای زنده بودنشان از آنها مالیات میگیرند، و بعد هم میگویند که خودشان خانه های خود را آتش زدند و آواره شدند! در جنگ جهانی، نباید از اینها هم غافل بود.

کتاب یک ریالی

در این باب حرف زیاد است. من کتابهای چند ریالی زیاد دیده و خوانده ام. اصلا، ما کتابخانه ای داریم که از زمانیکه کتابها یک ریالی بودند جمع آوری شده است.

دیروز که تو صداسیما روز جمعه روز تلویزیون آمریکا بود، داشت پز معماری خانه ای که در آن نمای چوبی کار شده بود و وسط جنگل علمی بود و کتابخانه داشت رو میداد. نگاه کردیم ما هم کتابخانه داریم، ولی امکانات این خانه را نگذاشتن که فراهم کنیم و کتابخانه را نمایش دهیم! کتابها در کارتن هاست و کارتن ها در انباری! معماری ایرانی هم که اونطوری ما دوست داریم کسی نشان نمیده و بخیل هستن!

مخصوصا مراکز آموزشی که میروی هر استادی دلسوزانه یک کتاب برای رفع نیاز آموزشی مرکز معرفی میکند. این روزها هم که نیاز به فلسفه، فقه و اصول بیشتر شده، اساتید مدعو پر جنب و جوش تر شده و دنبال نواقص میگردند! هر کسی در حد وسعش یک لیستی پیشنهاد میدهد. مثلا خانومی میبینی که فلسفه درس میدهد و چادری است و نگاه میکنی داره چند تا کتاب معرفی میکنه. میگه این کتاب تفسیر المیزان لازمه و آن کتاب از جهان اسلام! ترجیع بندش هم تشیع است و عدالت. 

ما هم نگاه میکنیم که بله، اینکه میخواد مثلا تشیع را قرین عدالت نشان دهد داره یک کتاب قدیمی رو معرفی میکنه با چاپ جدید! و صدالبته بقدری قدیمی که زمانیکه ریال ارزش داشت این مثلا چند ریال بوده و الآن چقدر؟ بستگی به دلار دارد! بالا برود کتاب هم گران میشود!

حالا نویسنده اش کی بوده؟ محمدرضا حکیمی1 نبوده؟! محمدرضا حکیمی همین اواخر فوت کرد. او نویسنده ای بود که خیلی از کتابهای مورد نیاز جوانان را که احساس میکرد مینوشت. فقط مینوشت. برعکس ماها که میگیم نوشتیم ولی چون تو کتاب اول خیلی خرج رو دستمون گذاشتن و اذیت شدیم فقط به یک نسخه و اون هم فقط برای خودمون بسنده میکنیم (!) مینوشت و چاپ میکرد. او نویسنده ای پر کار بود. یک تم هم برای مجموعه کتابهاش گذاشته بود: سفید با لکه ای قرمز که خون را نشان میداد! برادرزاده اش این اواخر او را معرفی میکرد؛ چون فرزندی هم نداشت! اینکه میگم مثلا فلان جوان فوت کرد و نگیم که ناکام شد همینه! الآن این حکیمی با این نوشتن چند نسل رو سیراب کرده و تربیت کرده! نمیشه بگیم این ناکام بود! معلوم نیست به پایش چه جهادی مینویسن که عوض بچه خوب بزرگ کردن ثواب داشته باشه!

شاید قصه این ارتباط پول ما با دلار آمریکا (زمان حذف صفر از پول ملی) از همان زمانی آغاز شود که نان را یک ریال میفروختیم و کتابها را هم آنقدری مختصر و کوچک کرده بودیم که همان یک ریال را پشت آن قیمتگذاری کنیم! تازه، قیمت خرید آن کتاب، هم چیزی کمتر از یک ریال ممکن بود شود! فقط

چون در دوره پهلوی قران حذف شده بود، قیمت را یک ریالی میگذاشتیم!

از همان زمان حرفش شد که نان یک ریال؟! کتاب هم یک ریال!؟ ارزش نان از کتاب بیشتر است؟!

شاید از همان زمان داشت انقلاب شکل میگرفت. دیگر شروع کردن به نوشتن و پر رنگ کردن این مساله که مردم به کتاب هم نیاز دارن! مثلا همین محمدرضا حکیمی که پنجاه سال نوشت و نوشت! میگن این اولین کتابش این مقاله شد که مردم که به خوراک جسم  نیاز دارن به خوراک روح هم نیاز دارن! سال 85 که کتاب نان و کتابش را با فرمت زمینه سفید و یک لکه قرمز چاپ کرد، ما نگاه کردیم مجموعه مقالاتی رو این کتاب کرده که فقط اولینش نان و کتابه! زمان ما کتاب نان و کتاب همون یک مقاله اولش بود! و حالا لابد به علامه گفتن فرمت کتاب کمتر از 120 صفحه نمیشه و این ناچار شده چند مقاله را با فرمت جدید چاپ کنه!

در کتاب از فرانکلین تا لاله زار خوندم که نوشته بود ناشران دهه پنجاه شمسی چون میدین ملت پول کتاب نداشتن در حد یک مقاله چاپ میکردن (یک آن را در قطع جیبی چاپ میکردن) لااقل ملت نان که میخرند یک ریال (!) کتاب هم بخرن یک ریال! یک ریال هم پول بدهند که بخوانند انسان همانطور که مثل نباتات به آبو هوا نیاز دارد به خوراک فلسفی و عقلی نیاز داره!




بعدا اضافه کرد:

اسم محمدرضا حکیمی که می یاد خیلی ها میگن که دوستش داشتن. مجتهد و علامه بوده و در عین حال خیلی مردمی بوده و ملت ازش خاطرات بسیار دارن که تعریف کنند. آن زمان ها که کتابها چند ریالی بودن، در قطع جیبی هم چاپ میشدن! از همان روزها درسته که کتاب مثلا عکسی داشت، آن یک لکه خون بالایش هم بود. همین علامه حکیمی کتابی داره به اسم آوای روزها که در مقدمه اشاره میکنه به سال 1344 (1966 میلادی معادل سالهای حمله آمریکا به ویتنام و این زمانها نوشته شده) که در چه شرایطی نوشته! خواندنش هر زمانی که بخوانی خوب است! اونجا اسم جلال آل احمد هم آورده. اصلا اون زمان اسم یکی رو می آوردی و حتی الآن هم باید اسم بقیه شون رو بیاری. ناشر این کتاب قطع جیبی انتشارات امیرکبیر بوده که در کتاب از فرانکلین تا لاله زار بهش اشاره میشه!

حالا میگی مجتهد. باز اسم هرچی مجتهد از دوره بروجردی تا مثلا آقای یعقوبی الآن هم باید بیاری! ولی من اسم مثلا خمینی رو راحت میارم. چون اونموقع که کتابها به ناچار قطع جیبی بودن مثلا کتاب تفسیر سوره حمد امام خمینی رو هم حزب جمهوری اسلامی چاپ میکرده! انقدر هم خواننده داشته که باز بعد وفات امام خمینی همینطور فقط این کتاب تفسیر را میخریدن و در کتابخانه ها نگهداری میکردن!

در تفسیر اشاره میکنه که هرکی از انسان و از اسلام چیزی دانست حق نداره که بگه دانستم! خودش در چند جا میخوندم که مثلا انتهای جمله میگه: الله اعلم!

اصلا باز باید اشاره کنم به آیت الله بهجت که تا همین اواخر از حضورش فیض میبردن. در کتاب فریادگر توحید محمدتقی بهجت می خونیم:

«و آنچه را که آنان نمیفهمند و دیگران دست یافته اند حقیقت نیست؛ که امیر مومنان، علی علیه السلام، بنابر آنچه در نهج البلاغه آمده است، فرمود:

«الناس اعداء ما جهلو.»

- مردم، دشمن نادانسته های خود هستند.

این اندیشه ناصواب چه زبانها که نبسته و چه قلم ها که نشکسته و چه محرومیت هایی که نصیب جامعه نکرده است. همین عجز از ادراک نور حقیقت است که در طول تاریخ جدال دردناکی را رقم زده است و بسیاری از اولیا و اهل الله و معرفت را به انزوا و خانه نشینی و چوبه دار سپرده است. و به قول علامه طباطبایی در غزل زیبایشان:

چه حلاج ها رفته بر دار / چه فرهادها مرده در کوهها»

یکی رو که میخوانی میگی بعدی و یکی موید دیگری است.



____________________

1- استاد حکیمی متولد چهارده فروردین 1314شمسی (1354 قمری) در مشهد. پدرش عبدالوهاب ، که از یزد به مشهد مهاجرت کرده بود، از معتمدین و محترمین بازار مشهد بود. کتاب هم زیاد دارد: فاطمیات، الحیاة، قصد و عدم وقوع، نان و کتاب، منهای فقر، مکتب تفکیک، ابدیت، مظلومیتی مضاعف، گزارش و بسیاری آثار دیگر که او را مرزبان توحید معرفی میکند!