آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مرگ صاحبان رویا (2)

ادامه مطلب مرگ صاحبان رویا دو قسمتیه. دوست داشتم همزمان با روز دختر تو وبلاگ بالا بیاد.

الآن اتفاقی که در ایران و برخی کشورها در دنیا افتاده اینه که صاحبان رویا مرده اند. آدمی که بی نهایت طلب هست مخصوصا در سنین نوجوانی کلی آرزو و رویا داره، ولی الآن تکلیف خیلی ها روشن شده که آرزوشون اینه که در آینده ازدواج کنند و بچه به دنیا بیارن.

من قدیم فکر میکردم که چقدر سطح پایین هستند برخی مردم که در سنین انقدر پایین آرزوشون زاییدن هست (البته منظورم اون دهه شصتی که فیلم جومونگ دیده و حالا میخواد شوهر کنه که سوسانو بشه یا اونی که الآن اسلام آورده و تسلیم شده، نیست). ولی الآن با بررسی و کنکاش به این نتیجه رسیدیم که این آرزوی نسل جدید دهه 80 به بالا خیلی هم حساب شده است. اونها به این نتیجه رسیده اند که ماها در واقع برامون یک چیز و یک راه قانونی بیشتر تعریف نکرده اند و اون هم اینه که فقط میتونیم و باید بزاییم. بعد از مدتی که خودمون هم به این نتیجه رسیدیم که بله ما برای زاییدن به دنیا اومده ایم، میگیم خب پس کو اونی که باید باهاش بزاییم؟! جدا ماها هم که کونمون رو روی زمین نگذاشتیم تا شوهر کنیم الآن ادا درمیاریم که صاحب رویا هستیم. خودمون رو مسخره کرده ایم که یک لیست آرزوها و رویاها داریم و هرچندوقت یک بار داریم براشون طرح میدیم. بعد برا نسلمون هم میگیم که اشکال نداره من بچه ام از خونم نیست، در عوض نسل من، بچه همسایه هم میتونه باشه. نه به رویایی نزدیک شدیم و نه بچه ای داریم. همین کارها که الآن داریم میکنیم رو هم وقتی که یک نفر بچه زاییده بود هم میتونست بکنه! بعد از 29 سال دوندگی به این نتیجه میرسیم که کاش لااقل میزاییدیم حالا که صاحب رویایی هم نیستیم! هر 9 سال رشته دانشگاهی عوض میکنیم و هربار تهش میگیم کاش راهنمایی داشتیم که در این چاه نمی افتادیم. هی فکر میکردیم اگر مقطع بالاتر بریم درهای بهشت و درهای فرج پشت اون مقطعه، و فقط کافیه به رویاهامون فکر کنیم و دنبال قفلای اون دره بگردیم. چه میدونستیم که ماجراهامون از داستان مدرسه هندی شروع شده و پایان خوش داستان سه احمق هندی هم حتی ممکنه ختم نشه.

انسان با امید زنده است، امید همان دروغه

ادامه "مرگ صاحبان رویا":

الآن برا چی انقدر تعداد کسایی زیاده که رو مرزند و ازدواج غیرقانونی با خارجی میکنن؟ طرف میگه حالا که من زاییده شده ام که بزایم برا چی برم با ایرانی ازدواج کنم که حالا تو به عنوان حکومت بیایی و تعداد بچه های من رو به عنوان نسل نویت بشمری؟! با شناسنامه این مملکت و قانونی بزایم که تو حالا 18 سالگی بچه ام رو بفرستیش سربازی؟ بزایم که به نفع تو بشه؟! اصلا غیرقانونی میزایم. بچه داریم کودک کار. پیداش کرده ایم آدرس داده مثلا شهرستان سرخس، بالای کوه ها یک روستایی هست به این اسم و این آدرس، و حالا من اومده ام که برای این خانواده کار کنم و پول هم ندارم. بهش پول میدیم و میره و بعد از تحقیق تازه میفهمیم که آدرس درست بوده ولی اون بچه 2 سال هست که از خانه فرار کرده! 2 سال هست که به آن خانه برنگشته هیچ وقت. باوجودی که چیزی به اسم خانواده (!) داشته. حالت دیگه اش هم اینه که اگر به نیاز انسانی استقلال انسان ها توجه نشه شاید شرایط مثل بوکو-حرام تو آفریقا بشه که کارشون فقط اینه که دختر بدزدند. برا این که به نیازشون طور دیگه ای جواب داده نشده. در عوض تو کشورهایی مثل انگلیس اقلا کاباره هست و در ازای یک پولی دختر هست برا اون کاراشون. ولی ایران چی؟ سرپوش میذاره رو مسائلی که داریم و بنظرش از نظر شرعی خوشگل تر هم هست. از نظر شرعی اصلا چه بسا رویا رو مثلا تعداد بار بیشتر زیارت امام حسین بگیره! آرزو مثلا اینه که یک روزی اسمش باشه عاشورا زنها دور هم جمع شن زیارت عاشورا بخونن. شاید مثل سَلَفی ها و سعودی ها که سنی هستن و فک میکنم مثل داعشی ها هم که شیعه هستن و هم مثل صهیونیستا که رویاشون بهشت باشه و برای اینکه هرتعداد بیشتر شیعه بکُشه بهش حوری بهشتی بدن (یا تفکر تمرکز اسرائیل در فلسطین که به نوعی برا خودشون بهشت طلبی دارن). البته صهیون ها رویاهاشون زیاده! شاید یکی از رویاهاشون پول بیشتر به چنگ آوردن از هر راهی باشه. یا شایدم رویای ساختگی ماها الآن جنگ باشه چون به روایتی گفته ان که امام زمانمون در جنگ، ویرانی و نارضایتی های افزون شده میاد. یک عده هم با برگزیدن جنگ این طوری خواستن از خودشون انسان بسازن! شایدم رویای اون صهیون در جنگ محقق میشه. اینه که مثلا ما مسلمونها هم بدمون نمیاد بالاخره یک جنگی بشه شاید اون صهیون بشینه سرجاش و قدرت معلوم شه دست کیه.

حالا بریم سراغ این سوال که چرا اون دهه هفتادی و یا هم دهه هشتادی آرزوش این بوده که ازدواج کنه و بچه به دنیا بیاره؟ برا اینه که بچه رو طوری تربیت کنه تا شمشیری برای دشمنیش با نسل هایی بشه که رویاش رو کُشتن. اون دهه هفتادی به بالا اگر نتونست از ایران بره حتی دشمن اون دهه شصتی هست که راضی بود به فقط همینکه سایه پدر و مادری بالا سرش باشه. اون دهه شصتی قانع که له شد حتی نمی دونست که از کجا داره میخوره. ولی اون دهه هفتادی داشت نگاه میکرد و وقتی که میدید رویایی برای دهه شصتی نماند تصمیم گرفت که اشتباه اون رو تکرار نکنه و ازدواج کنه و بچه ای بیاره که باهاش اینطوری اقتدارش رو در مبارزه با کسایی که رویاش رو کشتن ثابت کنه. آخه دهه شصتی ها خیلی راضین. اون ها در حالی که همه اش هی لبخند زدندو از زندگیشون قانع بودن حتی وقتی هم که فقط خواستند ازدواج کنندو بچه ای بیارند خیلی هاشون حتی شوهری گیرشون نیومد.

در این ساختارا روانشناس ها خائن ترین قشر هستند (چون میخوان به خاطر منافعشون حفظش کنن). بعد از مدتی طرف میشه «هرچه پر دردتر هوشیارتر» و انقدر دایره ارتباطی ماها رو کوچک کرده اند که باید پول بده بره برای یک ارتباط پیش کسی مثلا به اسم روانشناس. تنها راه ارتباطی با آدما این روزا محدود شده به روانشناس پولی. اون روانشناس هم میگه نه، تو فکر کن، تو صاحب رویا هستی، تصورش کن، همه چیز تو رویا هستو از این حرفا. چقدر باید زمان ببره که باز اون آدم هی ببینه که درازای صاحب رویا بودنش هست که داره درد میکشه و رنج میکشه تا اینکه کی برسه بفهمه اصلا مشکل این بوده که صاحب رویا در جامعه ای بوده که هدفش رویا کُشیه. عده ای هستن در این ساختارها که آگاهانه میخوان این ساختار1 حفظ بشه. برای همین هم هست که هم چنان تشویق میکنن آدم بدبخت در تبعیت از این ساختار به زندگی نباتی خودش در حد مرگ ادامه بده.

رسانه ها دنبال موضوع سوژه میگردن و بهترینشون سیاسیه! بهترین و پرنورترین دوربین ها وقتشون صرف فیلم گرفتن از شخصیتای سیاسی میشه، یا صرف پخش تبلیغات فروش چیپس و پفک، و زمان کمتری لازم هست صرف ارتقای هنر و کشف یک الگوی هنری و شایدم علمی در این دوره از تاریخ بشه. یک سری چیزای من در آوردی ساخته میشه و عده ای مبلغ جنبه سیاسی قضایا میشن. کمی بعد هم که اوضاع سیاسی به هر طریق تغییر میکنه، چیزای من در آوردیشونو میبینی و میگی پس کو هنرشون؟! (نمونه واضحش فیلم ایستاده در غباره که من حقیقتا هنری توش ندیدم)

الآن مدتی هست راه انداخته ان که برنامه من کارمند نیستم درست میکنن. میگی چه خوب، بعد نگاش میکنی میبینی طرف رفته با پژو 206 داره دست فروشی میکنه! الآن این چه تغییری در دنیای خارج داده یا میتونسته تغییر داده باشه؟! بله، دکتر و یا کارمند نشده، ولی دست فروشی هم شده که قراره شهرداری بیفته دنبالش! و یا نوآفرینی در حوزه غیرپزشکی که اداره مالیات باهاش در افتاده تا  درصد هنگفتی از حقش رو بخوره.




1- مثال ساختار مدنظرم زیاده. نمونه اش اونی هست که تو تبلیغ مایع ظرفشویی این روزا هی نشونش میدن هست. این ساختار شکم محوری که توشون نقش زن هایی که برای مردهایی قراره بزاین و تو شکمش بشینن پر رنگ تر هست از نقش زن هایی که مثلا عمه معرفی شده اند و شکم توشون معنی نداره.

حاکمیت سُرب در هوای مشهد بعد از بازی ایران-مراکش

این دو روزه هوای مشهد به شدت آلوده بود. نگفتم که از بس قضیه آلودگی تکراری بود. ولی امشب واقعا به طرز بی سابقه ای آلودگی سربی هوا بقدری افزایش پیدا کرد که نمیشد چشم پوشی کرد. این جمعه که عید فطر هم بود با بقیه جمعه ها برای مشهد کلا فرق میکرد و ورودی های مشهد در حالی که هوا ابری هم بود پر از ترافیک بود. به غیر از اون بعد از بازی ایران-مراکش و گلی که اتفاقی مراکشی ها در دقیقه 94 به خودشون زدن مردم با ماشین هاشون مثل روانی ها به طرز بدی تو خیابون ها ریختندو کلی سُرب و آلودگی هوا تقدیم مردم مشهد کردن. واقعا تلخه. اصلا سُربی که الآن تو گلوم نشسته با هیچ چیز پایین نمیره. دلیلش هم اینه که الآن شبه و من اصلا نمیتونم نصف شبی چیزی بخورم که این سُرب ها که تو گلوم گیر کردندو به نحوی پایین ببرم.

خیلی مردم بی جنبه و بی فرهنگی هستیم ماها.

بستنی

فردا پس فردا که جشن عید فطر هست، شاید هنوز بعضی ها بخوان پرهیز غذایی داشته باشن، حالا نه در حد ماه رمضون بلکه در حد مثلا این که قند و چربی شون رو کنترل کنند. امروز می خواستم خوشحالتون بکنم که در هر موردی سخت گیری میکنید، خیلی در مورد بستنی اون هم از نوع مغزدارش سخت نگیرین. اخیرا یک برنامه علمی تلویزیون داشت تعادل قند و چربی رو بررسی میکرد. بعد مثلا نشون میداد بستنی در تعادل قند و چربی هست. بدن هم به این غذاها علاقه نشون میده و از نظر دیابتی شدن اگر پرهیز داشته باشیم دیابت نمیگیریم. ولی اگر همین مواد تشکیل دهنده بستنی یعنی خامه و شکلاتش رو جدا بخوریم و قندش رو جدا احتمال دیابت گرفتنمون بیشتر میشه. بعد آزمایشی کرد که نشون میداد رژیم چربی بهتر از رژیم قنده. یعنی مصرف بیشتر چربی مضرتر از مصرف قند از نظر دیابتی شدن برا آدمه. چربی رو هم میشه تو جگر، سوسیس و کالباس پیدا کرد که بهتره ازشون پرهیز بشه.

مرگ صاحبان رویا (1)

این یعقوبی تو همه دسته آدمایی که دیدم از همه بدتر بود. باوجودی که از همون روز اول به این زاهدی گفتم شناختمش انقدر اونو نیار تو حوزه ام، باز هم فریبش رو خوردم. تا حالا انقدر آدم بد وخبیث ندیده بودم لامصب. راست میگفت زاهدی چهره ش معصوم، تازه اسمش هم مهدی. الآن دیگه اسم باورانم رسما داره عوض میشه. ضربه اصلی رو از اون خوردم با وجودی که هم خودم سعی میکردم ازش دوری کنم و هم به بقیه میگفتم، لامصب هی میومد میگفت این مقاله این جا چاپ نشد، اون مقاله اون جا چاپ نشد. انقد گفت و گفت که اصلا ما یادمون رفت این لامصب رزومه گنده ش نیازی به زمان چاپ مقاله براش نمیذاشته و داشته بازی میکرده. تو همه آدمایی که ازشون بد گفتم این یکی در بدی بی نظیر بود. این کار رو میکرد اعتماد به نفس و امیدی هم اگر داشتیم نابود میشد.

این رزومه عمومیشه. تو این رزومه خیلی چیزا که گفته ام تا حالا روشنه. دکتراش رو بورسش کرده بودن. داشت و نمیداد. بعد حالا خامنه ای گفته بیاین رشته ریاضی فیزیک و نرین رشته هایی که از همون اول مثل پزشکی بهتون پول میدن. کی به حرف میکنه. همه اونا که از رشته ریاضی-فیزیک فراری شدن به خاطر امثال یعقوبی بوده. پول میگرفتن و بازی خصوصی و عمومی راه مینداختن. همین یعقوبی از همون روز اول باوجودی که زاهدی منو در بست در اختیارش گذاشته بود میگفت من در حد ارشدم. میگفت برنامه نویس هم نیستم. اینها رو فقط نمیگفت. در تمام مدتی که من قرار بود براش کار کنم، اثبات هم میکرد. زاهدی هم بهش کم میدون نداد. رزومه خوصیصیش رو بگردین تو اینترنت پیدا میشه. ولی این رو برای اینکه جواب خیلی ها رو داده باشه و خیلی ها فریبش رو بخورندو بیفتن تو چاه منتشر کرده. نسل دهه پنجاهی یک سری گرگ تو این رشته. کی دیگه میخواد بیاد تو این رشته گرگها؟! گند کامپیوترش که در اومده. بدبخت اونایی که از طریق من هدایت شدن اومدن به این رشته گُهی.