آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

اسلام=تسلیم

این روزا خیلی هامون شنیده ایم و یا گفته ایم که بیچاره مادرامون که با اون مغز پر از سلول های خاکستریشون، میان میگن که بهترین اوقات زندگیشون وقتی بوده که عصرونه میذاشته اندو همه رو در اون لحظه به این اسم دور هم جمع کرده اند. من هم خیلی مدته که آدمای مسنی رو میبینم که بی قدرت شده اند و سقف آسمون رو حتی زیر بارون نیمه شب خرداد به زندگی تنها تو اتاقشون ترجیح داده اند.

اما چرا باید سرنوشت بعضی آدما اینطوری رقم بخوره؟! مگر ما انتخاب نداشته ایم؟! اینجا به نظر من موضوع، موضوع تسلیمه. وقتی آدم آرمانی نداشته باشه ممکنه سرنوشتش بشه تسلیم اینطوری. جامعه جوانی رو در نظر بگیرین که آرمانش کشته شده، و هر ازگاهی این سوال براش پیش میاد که برای چی زنده است؟! آدمای روشنفکر چطوری خطابش میکنن؟ اگر خیلی مهربون باشن با آدم بهش میگن عزیزم مثبت فکر کن، خوش بین باش. اگر هم مهربون نباشن بهش میگن اون عینک بدبینیت رو از روی چشمات بردار، ناامید نباش. یا جامعه سنتی رو در نظر بگیرین، این جامعه باز میگن اصلا کی گفته که مشکلی در جامعه هست؟! همه چیز خوبه. ما الآن در قله آرزوها و آرمان ها هستیم. برو توبه کن، برو نماز بخون، روزه هات رو برو کامل بگیر و غیره. در مورد خانوم ها مخصوصا، آرمانش رو میکشن که براش تعریف کرده اند یا بشینه تو خونه یا بزاید. در صورت مخالفت همه باهاش درمیفتن و همه باهم بهش میگن تو مثلا میخوای درس بخونی که چی بشه؟! بشین تو خونه. تو روانی هستی؟!  این طوری میشه که طرف تسلیم میشه و اسلام میاره. به یک جایی میرسیم یک آدم به اون گندگی با هیکلی که میتونه کلی کوه رو جابجا کنه کل دلخوشیش میشه عصرونه هایی که شاید با کمک اون ها تونسته باشه این نقش رو ایفا کنه که عده ای رو دور هم جمع کند. بعد این آدم میشه مربی نسل بعدی که خب چون خودش نتونسته پُخی باشه، نمیتونه هم نسل بعدی رو درست هدایت کنه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد