گاهی فکر میکنیم برا چیزهامون باید حصاری حداقل 8 متری بزنیم تا دستشون بهشون نرسه. این بار مامانه رفته سیاه دونه ها رو که کلی سرشون ذوق داشتیمو غذای گنجشک ها بودن حداقل، کنده! حالا مامور آب اومده باباهه رفته اون یکی در رو باز کرده و بدون توجه به کسی که زنگ این یکی در رو زده داره جارو میزنه، آخی... یعنی خونه هم باشه در رو باز نمیکنه. مامور آب هم یکی به در میزنه باباهه در حالی که بی توجه هست یک کلمه این بار میگه اومدم و به جارو زدنش ادامه میده (تحت تربیت جامعه است؟! البته میدونید که تخصص بابای اوا خواهر من جارو زدنه!)
خلاصه دوباره مامور آب زنگ زد و مامانه رفت چادر پوشید. این بار مامانه از تو خیابون از اون در با چادر خودش رو رسوند به این در. وقتی مرد تو خونه هست، اولویت این هست که اون به ارتباط با بیرون پاسخ بده. خونه ما این قانون رو این طوری تعریف کرده. ولی باباهه هنوز داره جارو میزنه و اصلا براش مهم نبود که مامور آب چطوری اومد تو خونه و چطوری بالاخره رفت.
پ.ن: حاج آقا کونش چسبیده به زمین: من خونه نیستم. پریشب هم همینطور بود. این باباهه وقتی بخواد بشنوه ظریف ترین صداها رو هم میشنوه. بعد حالا یک مردی پشت در بود و کلی مذاکره کردیم که مردی هست و باید به ترتیبی در باز بشه. طرف در میزد و 4 متر اون طرف تر می ایستاد. جدیدا خونه ما اینطوری شده؛ در میزنن بعد 4 متر اونطرف تر می ایستن. خلاصه به هر ترتیبی در رو باز کردیم. طرف مرده گفت به حاج آقا بگین شیشه ماشینش باز مونده، بره ببنده. هه، حاج آقا.
اخبار اعلام کرد که 4 تن مواد مخدر از یک باند مواد مخدر در سیستان و بلوچستان ضبط کرده اند. فکرش رو بکنید کل پارسال 14 تن مواد مخدر ضبط کرده اند. بعد حالا امسال هنوز شروع نشده یک 4 تنی کشف و منهدم کرده اند! کار خوبیه جدا. داشتم از جای پل هوایی راه آهن رد میشدم برا شارژ من کارتم. هر جا رفته بودم اتفاقا اصلا کسی من کارتم رو شارژ نمیکرد. یک سوپری بود که اون هم دستگاه شارژش خراب شده بود. احتمالا بخاطر خط 2 مترو که قراره جای همه چیز رو حتی اتوبوس ها رو بگیره این طوری بوده. خلاصه جای پل هوایی رسیده بودم که برخوردم به یک معتاد شیشه. چشماش برق میزد و بیچاره یک سوالی هم ازم پرسید. اصلا برام مهم نبود که چی پرسید. ازش ترسیدم. بعد هم باوجودی که سعی کرده بودم نشون بدم که طبیعیه دویدم. دویدم از ترس یک معتاد شیشه. واقعا ترس هم داره. طرف شیشه میکشه چشماش درمیاد. بعد دیگه آدم نیست. خیلی وحشتناکه.
دیروز خب میدونید 22 اردیبهشت جشن شورشی ها بود (در پی لغو برجام ترامپ). خود بخود شنبه بود و ترافیک و البته اغتشاش نقش بسیار موثری در آلودگی هوای دیشب و امروز صبح یکشنبه داشت. هوا بجای اینکه تمیزی ناشی از باریدن باران داشته باشه از دیشب پر از دود چوب سوخته بود و به خاطر اینکه امروز هوا ابری هست آلودگی هوا همچنان ادامه داره. اما موضوع امروزم ادامه بحث دیشبه که نژادپرستی عملی مشهدی رو نشون میده. من هیچ کشوری رو قدر این ایرانی ها نژاد پرست ندیده ام. مصداق نژادپرستی دیگه مخصوصا مشهدی ها که خیلی باهاشون بُر خورده ام همین کارمندای بانک هستن. اعراب، مخصوصا اعراب اصیل فامیل ندارن. مثلا وقتی میگن خودت رو معرفی کن میگن احمد بن حسین. اونایی که خیلی با کشورهای دیگه بُر خورده باشن برای خودشون یک فامیلی درست میکنن. اون روز تو بانک ملی یکی از همین اعراب اصیل با مترجمش اومده بود و خیلی با کلاس یعنی مثلا توریست بود افتتاح حساب تو بانک ایرانی بکنه که مثلا تحریم هستشو خیلی کشورای دیگه اصلا قبولش ندارن. کارمند بانک میگه اسم-فامیل. طرف هم جوابش رو میده مثلا احمد بن حسین بن حسن بن میثم. کارمند روش رو برمیگردونه با بی ادبی کامل رو میکنه به همکارشو مسخره میکنه: "بِن بِن بِن". البته اون کارمند نمیدونست، درست. ولی چرا حالا انقدر نژادپرستانه رفتار بی ادبانه در برابر یک گردشگر نشون میده! هیــــــــــــــــــــــــچ کس نژادپرست تر از ما ایرانی ها نیست.
این بار تو نماز کنار پیرزنی نشستم که رو صندلی نماز میخوند. اصلا برام مهم نبود که کی بود. موقع نماز احساس کردم به طور ویژه چادرش رو مخصوصا وقتی میره سجده برمیداره میذاره رو کیفش که باز اون هم زیر یک چادر مشکیه. با خودم احتمال دادم فرض کرده ما دزدیم. البته شک چیز خوبی نیست. خلاصه خوندیمو اینا. حالا که نماز تموم شده پیرزنه چسبید به چادرم: "چادرت خیلی کثیفه، چادرت خیلی کثیفه. نمازت درست نیست!" چادرمو کشیدمو شکم به یقین تبدیل شد. گفتم نماز خودت درست نیستو بلند شدم. حالا چی؟ من این چادر رو منحصرا کنار گذاشته ام برا مسجد. بعد از اون طرف پیرزنه چشماش سبز هم بود. لابد صورت سبزه ما رو که دیده هم مطمئن شده که صورتم هم کثیفه. با اون همه استنتاجو دلیل در نهایت به این نتیجه رسیده که چادر کثیف، صورت کثیف دزد هم از آب درمیاد!
گفت نمازت درست نیست. یعنی من نجسم. مخصوصا خیلی مشهدی ها رو دیده ام که به نجس بودنم یقیق پیدا کرده اند همین طوری به همین راحتی.