آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مسجد یکی از فرهنگی ترین جاهای ایران (3)

چند وقت پیش داشتیم دنبال سی دی خالی میگشتیم من میخواستم سی دی زنده بوت کنم. یک سی دی پیدا کردیم از عکسای قدیمی. کلی عکس از قدیم این مسجدی که الآن میرم پیدا کردیم. زمانی که هنوز این خانوم همسایه خونه ش رو وقف مسجد نکرده بود و خانوم ها هنوز بالای مسجد نماز میخوندن. چیزی که توجهم رو خیلی به خودش جلب کرد کاغذی بود که عکس گرفته بودیم "مدیون هست کسی که با کفش هایش رو قالی ها برود." معلوم شد از قدیم کار مردم، کثیف کردن مسجده بوده. من چون اون موقع ها بندرت به این مسجد میرفتم متوجه این آلودگی ها نبودم. ولی به نظر خواهرم، مسجد خیلی کثیف میومده. برا همین هی از گوشه گوشه اش که مردم ریده بودن عکس گرفته بوده.

حالا پریروز من رفتم مسجد دیدم اصلا یک زنه راه رفته فقط جاهای خالی قالی رو که جاکفشی نیست با خاک کفش هاش پر کنه. با این عکس ها که چندین سال پیش گرفته ایم و بررسی های من1 معلوم میشه این طوری کفش آوردن تو مسجد ریشه ای بوده، تیم هم هستند و این کثیفی ها بانی داره؛ یکی داره این ها رو مدیریت میکنه. بعد یکی مثل من حرصش درمیاد. یکی هم که اولین بارشه میاد مسجد میگه تف به این مسجد چقدر کثیف هستن این ها. حتی کلیساهای دنیا که father دارن مراقبن کسی اینطوری به کلیساشون توهین نکنه. این شیخا پول واسه چی میگیرن؟!

تو این مدت چند وقت دارم رصد میکنمشون این تیم رو. اصلا به طیف خاصی تعلق ندارن. سبزه، سفید، چادری، مانتویی همه سر و ته یک کرباسن. دیروز اصلا از یکیشون رفتم در حین ارتکاب جرم اعتراف بگیرم. در حالی که داشت روی قالی ها سریع با کفشش راه میرفت میگفت نه، من نبودم. انقدر سریع و واضح دروغ گفت که به چشمای خودم شک کردم (!) از کل صورتش فقط یک مربع دراومده بود، ولی هم داشت دروغ میگفت و هم با راه رفتنش روی قالی های مسجد مردم آزاری!

امروز هم همین طور بود. از زنه پرسیدم تو با کفشات رو قالی راه رفتی؟! بلافاصله انکار کرد که نه، خاک به سرُم (!) وایمیستن تو ازشون اقرار بگیری؟! نه، این کار رو میکنن، دروغشم بلدن بگن.

حالا چند روز پیش وقتی داشتم میومدم دیدم یکی از همین خانوم های مسجد حالش بد شده بود، وایساده بود وسط جاپاهای این زنیکه ها که به اسم مسجد نماز خوندن میان.



1-       یک بار شب یکی از این شیخای جای مردها اومد و تذکر داد. فردا ظهرش یک دختری کاملا ظاهرا سهوی با چکمه های بزرگش که فقط به درد برف میخوردند، سه ساعت وایساد وسط قالی ها به پوشیدن چکمه هاش. یک بار هم من جلو چندتا از خانوم ها به زحمت از آن جاهای قالی رد شدم که تمیز بود و امکان نداشت کسی به ذهنش برسه اونجا رو دیگه پا بذاره (!) ولی فردا به بعدش نمیدونم دیده بودن اونجای قالی تمیزه؟! رفته بودن کفش گذاشته بودن اونجا.


چوب سوخته های نیمه شب های ما کجان؟

بوی شدید دود از پنجره بسته میاد تو اتاق. سرشب پنجره رو بخاطر گازوئیل بستیم و حالا فکر کردم شاید دیگه دودشون تموم شده، پنجره ای باز کنمو اکسیژنی بگیریم. که دیدم بعله بیرون هوا شدیدا بوی چوب سوخته میده. امسال که برا ما اینطوری بوده. اصلا شده بوده تا حالا من صبح ساعت 5 بلند شمو دماغم از دود بسوزه.

پ.ن: مردم یک تعداد زیادیشون منافقن. حالا بعدا تو پست های بعدی کم کم براتون توضیح میدم

بیشعوری و پررویی (9)

دیشب یک خانومی از جنس همین مشهدی ها دیدم که به عنوان آخرین نفر پرید تو مسجد. اون موقع که داشت میپرید تو مسجد از نظر من با بقیه شون فرقی نمیکرد، خیلی مثل خوداشون نگاه میکرد به آدم. بعد همون جا وایساد شروع کرد به نمایش گریه به سبک خاصی که فقط این سبک رو گداهای مشهدی ای دارن که حوزه کاریشون مسجده. بلدن در حد نمایشهای روحوضی بازی کنن. کاملا مشهدی بود و لهجه خراسانی داشت، ولی هی هم میگفت امام رضا من غریبم.

یک خانومی اون وسط گریه هاش، درحالیکه پول ها داشت از 1000 تومن تا 10هزار تومن سمتش سرازیر میشد ازش پرسید به من نگاه کن و آدرس بده برات تحقیق کنیم. این زنه هم جواب داد که باشه میگم، بعد از نماز میگم. زنه وایساد تا ماها مشغول نماز بشیمو بعد پرید رفت.

بعد از نماز همه هه هه راه انداخته بودند. یک دختر سفید ترگل برگل سی ساله هم برگشت که مثلا نگاه کنه که این زنه در رفته. یک دختر سبزه سی ساله دیگه هم که معلوم بود از شهرای جنوب کشوره کنار من جای در نشسته بود. آخه دیشب از شبای شلوغ مسجد بود. دختر سبزه کنار من در جواب نگاه اون دختر خوشگله همون جا زودی گفت پولا رو جمع کردو برد. اون دختر خوشگله هم که سفید مشهدی بود و هم سن هم بودند بلافاصله جوابشو داد که من فکر کردم تو بودی (!). اصلا دختره نتونست جوابشو بده، از بس سریع بود حرکتش. فقط اون دختره خوشگله فاسده یک نگاهش که به من افتاده بود تف کرده بودم تو قیافه اش. حالا این دختر غیرمشهدی قدکوتاه کی بوده؟ یک دختری بود که روز اولی که اومده بود کارت تبلیغ کارفرماش رو داده بود که انگار آدم جمع کنه برا کارفرماش؛ تو فروش پوشاک کار میکرد.

هه، بعد آدم پول جمع کنه بره وسط این مردم (نفرت انگیز) خونه بخره که بعد مظفری بیاد پولاشو بدزده ببره.

آلودگی آب

دهنم پر از آفتو تب خال شده. فعلا که بیشتر میشن و کمتر نمیشن. دندونام به سرعت روز به روز بیشتر خراب میشن. آبی که میکنم تو دهنم هم سرده و هم آلوده.

از وقتی کنتور آبمون ترکید، روز به روز اوضاع دهنم بدتر شده. دندان پزشکی نمیرم چون پول ندارم. بررسی کردم یک دندان پزشک خوب تهران هست که کارشو بدون عصب کشی انجام میده و احتمالا خوبه. در عوض بابام یک بار رفت به دستور مامانه نوار بهداشتی خرید.

باباهه راه انداخته یا میذارین چاه های این خونه رو هم درست کنم یا لوله کشی اینجا رو عوض نمیکنم.

سالهای ساله ظالمانه تو خونه های مردم نشسته ایم.هر بار هم نهایتش یک پول بیشتری میده خونه هاشونو تعمیر میکنه


پ.ن: از بدی های این تن لش کم گفتم. اخیرا لگن آورده پهن کرده وسط اتاقو اَخو تُفش رو میندازه تو لگن. بعد که رفت باید مامانه لگن رو ببره خالی کنه. یعنی هنوز هیچ چی نشده مامانه باید از حالا یاد بگیره کون باباهه رو هم بشوره. چون لابد قراره صدسال دیگه زمین گیر بشه و از حالا باید تمرین داده بشه.

پ.ن. 2: خونه ما پر از غذاست، ولی از نوع آشغالش. کیسه کیسه ماکارونی داریم. کلی رب هست. تُن ماهی رو معمولا میخره.

این بار رفته کلی حلواشکری خریده که معلوم نیست چی توش میریزن من قدر نخود هم بخورم چربی و قند خونم به شدت میره بالا، طوری که جوش میزنم. خودش صبح به صبح نصفشو میخوره. لابد این جوری خریده که خودشو خر کنه جای ارده شیره رو بگیره ارزون هم دربیاد. حالا که گوشت نمی خره وظیفه اش اینه که به اندازه کافی گردو بخره. میوه مثل همیشه کم میخره. 5 ماهه که کاهو تو خونه نیومده. و اصلا سهوی در کار نیست. همه کارهاش عمدیه.

پ.ن. 3: خواهر من باید وقتی این کارهاشو میبینه با خودش اون خاطره اش رو مرور کنه که زده تو گوشش و گفته اسلام گفته زنها ناقص عقلن و از کونشون خون میاد. حالا یک همچین مردی که یک همچین حرفی زده، اگر کنتور خونه ای که داده دست پسرش میترکید، برای اون مریم سادات بیشعور هم همین طوری رفتار میکرد؟! بیشتر از یک ماه کنتور ترکیده باشه و این طوری ادا در بیاره؟! یا نه، میرفت اولین کاری که میکرد لوله های خونه ش رو درست میکرد.

مظفری و کافی شاپ چی¬چی ونگر

براتون از مظفری کلاه بردار گفتم که چطور سر ماها رو کلاه گذاشت. طبق آخرین اخبار به دست آمده ازش (چون ما دیگه عضو کانالشون نیستیم)، معلوم شده که راه انداخته برنامه­ های صندوق. بعد مثلا به اعضای کانال میگه فلان روز بلندکنید همه بیایین به صرف کیک و شیرینی در کافی­شاپ مثلا چی­چی ونگر، بعد همون جا که همه رو جمع کرد سودها رو به تومن حساب میکنه و جلو چشم بقیه بهشون میده. نزول کاملا رسمی1 که هیچ کس هم جلودارش نبوده. زمان ما که این جوری نبود. هربار من میرفتم سراغش رسما از بیت کوین هایم برمیداشت (حدود 40 میلیون تومن اون موقع) بعد میگفت که من تو ضرر هستم. یک بار که رفتم سمتش گفت آپارتمان 100 میلیون تومن خریده ولی تو ضرره. دفعه های بعدی با اون هیکل گنده اش میومد میگفت تازه سود هم کرده ­ای (!).

توضیحات بیشتر از سابقه مظفری در این وبلاگ رو میتونید اینجا، اینجا، اینجا، اینجا و اینجا بخونید. این مطالب به مرور زمان نوشته شده اند. از بین لینک­هایی که اینجا داده ام قدیمی ترش اون آخریه هست.



1- نزول طبق اسلام، یعنی اینکه تو مثلا تومن به مظفری بدی و دقیقا همون تومن رو پس بگیری و البته این دفعه کمی بیشتر. قدیم مظفری میگفت بیاین ترید کنید. بعد دید نه، سود بیشتر رو وقتی میتونه ببره که مستقیم پول ماها را ازمون بگیره و به کوین تبدیل کنه. راه انداخت سود شما در دادن بیت کویناتون به منه. الآن دیگه میگه ترید سودی نداره و فقط تومن هاتونو بدین به من تا من اون رو براتون بیشتر کنم، بیت کوین هم بهتون نمیدم. فقط به دلایل به ظاهر علمی تومن بدین و تومن بیشتر بگیرین.