آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

وقتی رئیس شرکت قدر مدیرش رو نمیدونه

بعد از کلاه برداری های مظفری، در حالی که الآن سود شرکت باید تبدیل به سرمایه غیرمنقول می شد، این سرمایه بر باد رفت و رئیس شرکت حسابی زیر پایم رو با توهین هایش کرد. توهین، توهین و تکرار تکرار که سرمایه شرکت رو دائما در حال برباد دادن هستی؛ ولغدر رو تو رفتی خریدی، ثنوسا رو تو رفتی خریدی، پیش مظفری تو رفتی و پول های ما را دادی. تو، تو باید برای هر غلطی که میکردی از من امضا میگرفتی. حالا ...


انقدر گفت و گفت. به صورتهای مختلف گفت. امروز بهش گفتم حرف آخرته دیگه. باشه، تمومش میکنم. سرمایه ت رو به تومن بهت برمیگردونم باید بری از صفر شروع کنی. هرقدر هم که من بد بوده م تو هم بد بوده ای. در دلار 3000 پول رو به تومن تبدیل کرده ای و الآن 5000 هست. و اگر هم من بخواهم به جای تو رفتار کنم و هر روز عوض پولها و سرمایه هایی که از دست میدهی بهت غر بزنم شباهت کار من در زشتی کار تو هویدا میشد.

هر چه هم میگفتم، ده تا روش میذاشت با توهینو بددهنی جوابم رو میداد. شماها نمیدونین مدیر یک شرکت بدون همکاری رئیس یعنی چی. هنوز هم اون کلمه توحفه ش رو که هی میکوبوند تو سرم یادمه.

هیچ وقت یادم نمیره. اون سال که داشتیم شناور میساختیم. واقعا کار من نیاز به اون وسواسی که سرش بخوان اون طوری بهم بتوپن نداشت. از طرفی دیگه وجود من، همون وجود ناقص من ممتد کننده مسیر و راه انداز مغز اعضا بود. ولی نمیدونم چرا قدر من رو در وجودم نمی دانند. و نمی دونم چرا باید انقدر بدبخت باشم که هر کسی انقدر راحت هم حقم رو بخورد و هم بهم توهین کند.


کاش راه در رویی داشتم. و شاید بهتر بود بگم کاش ارزش کارهایم دیده میشد. من عضو طلایی و ضروری تیم نبودم. ولی نبودم به معنی استارت نخوردن خیلی کارها بود.


نظرات 1 + ارسال نظر
دیوانه شنبه 22 مهر 1396 ساعت 07:22 http://www.delirium.blogsky.com/

حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی
حیف از کسی که رنج کشد بهر ناکسی ...

نه حالا، این طوری ها هم نیست. ماها تحصیل کرده ایم با کلی دانش. بعدش رئیسم که سعی کردم دلجویی کنم باهاش گفت من روی این موضوع داشتم فکر میکردم بعدش. بعد هم برام تعریف کرد که روزی کارمند حسابداری شرکتی نیمی از سرمایه شرکت رو به باد میده. ولی وقتی میره که به این دلیل استعفا بده رئیسش قبول نمیکنه. رئیس کارمند میگه من تو رو اون روزی که صفر بودی شرکت قبولت کردم. حالا که نیمی از سرمایه شرکت رو به پایت داده م برکنارت کنم؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد