آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آیا واقعا ما انقلاب کرده ایم؟ (2)

مطالبی که در این وبلاگ میخونید، گاهی ممکنه که ناقص باشند و البته من هم مثلا بعدش نگفته باشم که بعدا به دانشم اضافه شده و مطلب پر و پیمون تر شده. یکی از این مطالب همین موضوع "آیا واقعا ما انقلاب کرده ایم"، هست.

واقعیتش اینه که من دیپلم فنی و حرفه ای هستم و ادبیات دبیرستان رو هم حتی به اندازه یک رشته نظری و یا انسانی نخونده بودم. هرچند الآن دارم بعد از حدود بیست سال به طریقی جبران میکنم و ادبیاتمون رو  میخونم، در کتاب های تاریخ و داستانی که اساتید تاریخ و جغرافیای همین دور و برها نوشته اند؛ کتاب هایی مثل "باستانی پاریزی"، نویسنده معروف و غیره.

الآن تا حدی رشته ارتباطات با مکتوبات دستم آمده اند. هرچند مثلا معتقدم که یک کتاب تاریخی که حالا در مورد تجارت در طول تاریخ نوشته شده، دیگه حرف سیاسی ننویسه و حالا اگر هم بزنه دیگه این طوری ننویسه که سیاست زده است. ولی، دیگه این طوریه دیگه. الآن من فقط ناراحتیم اینه که چرا این استادا انقد سیاست زده بودن. شاید هم بد نباشه. نسل بعدی که میاد این کتابا رو ارزیابی کنه، میگه صادقانه سیاست زدگی خودشون رو تو کتاب نوشته اند، و این هم به نوعی بر صداقت کلامشون اضافه میکنه.

بیشعوری و پررویی (4)

تا حالا مدرسه پسرانه رفته این؟ خب، من همیشه میرم کتابخانه ای که پشتش دبیرستان پسرانه است. انتظار آدما اینه که برن کتابخانه و آرامشی داشته باشن. ولی با این مدرسه پسرانه ماها که بین کتابخونه و مدرسه تفاوتی نمی بینیم.

از خصوصیات مدارس پسرانه اینه که معلم، ناظم و مدیر تنها راه برقراری ارتباطشون با پسرها اینه که برند تو اتاقو از اون جا از تو بلندگو هرکاری داشتند رو اعلام کنند.

اگر فک میکنید غیر از اینه یک مدت امتحان کنید. پسرها موجوداتی خشن هستند که معلمینشون نمیتونن مستقیما برند و چیزی رو تو گوششون بگن. حتما باید از طریق بلندگو، هی اعلامیه بدن و هی هم اعلامیه شون رو تکرار کنند.

به جز این، پسر و مرد هستند دیگه، پس صداشون مجازه در هر کوی و برزنی به صورت هوار کش پخش بشه. براهمین، حتی بعد از نمازهاشون خیلی با کلاس و رسمی سرود "خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی ..." ایناشون رو با صدای خیلی بلند پخش میکنن که بگن ما از نظر اسلام هیچ چیزی برای دنیای اطرافمون کم نگذاشته ایم.

بیشعوری و پررویی (3)

امروز  (4 دی 1396) روز من از وقتی شروع شد که مامور گاز مثل طلب کارها (و وحشی هایی که وحشیانه بهت میگن من مامورم در رو باز کن) در خونه رو زد. تا اومدم که لباس بپوشم مامور پریده بود تو یک خونه ای. بعد دوباره مشغول شدم و این بار دوباره در و زنگ زد. رفتم بهش گفتم که پر رو هستو در رو باز کردم. طرف هم توهین آمیز نگاهم کردو سرتا پایم رو یک چک کرد. ازش پرسیدم که چی هست؟ گفت که مامور گازه و باید در اون طرف رو باز کنم. چاره چه بود، همینی بود که هست و من نمیتونستم در رو روی مامور پر رو و طلب کار شرکت گاز مشهد باز نکنم. وقتی هم که اومد تو سعی کرد در یک نگاه جزئیات خونه رو تا حدی که میتونست مورد ارزیابی قرار بده. تازه، خیلی دوست داشت پشت در نگهم داره. برا همین جوک هم گفت که در رو نبندم چون پشت سرش شرکت برق میخواد بیاد برق رو چک کنه.

پشت سرش من رفتم بیرون. صحنه، صحنه طلب کاری بود جای خونه مون، استانداری. یک وقت میدیدی که معتادی که تازه شیشه تزریق کرده و آماده س که بهت بپره از کنارت رد میشه. انقد طرف آماده بود که من وایسادم اول اون رد بشه. حالا چی؟ نرفتم جای استانداری خراسان رضوی بررسی کنم. ولی از اون دور دیدم یک مشت جوون کماندوی نیرو انتظامی جای نرده ها ایستاده اند و یک مشت به نظر پیرمرد بازنشسته و قاطیشون تک و توک جوون هم دیده میشد.

پیاده رو ها پر شده بود از آدم. کمی به ترافیک اضافه شده بود. وقت نداشتم برم جلو و بررسی کنم. یک کمی هم ترسیدم. آخه، نمیشه که همیشه شجاع بود و رفت بین اون آدما پرسید قضیه چیه.

این قصه ره دراز داره.

نتیجه تحقیق جدیدم راجع به مذهب زدایی

به نظر میاد داخل ایران شبیه حزب کمونیست چین هست. هر آن ممکنه که توسط همسایه ت، دوستت و یا فامیلت به حزب معرفی بشی که داری یک کار نادرستی رو انجام میدی. هر کس زودتر بگه و زودتر شکایت کنه، حکم جلبو حکم تعزیری و حکم ... میتونه بگیره.

به علاوه از طرف دیگه ممکنه مورد تنفر برخی باشی و تصادف کنی. ممکنه مورد توجه باشی و همین کافیه که نتونی یک پیاده روی ساده توی خیابون داشته باشی، یا برای زیارت به جایی بری و یا برای تفریح. یا بخوای یک کار درآمدزا انجام بدی؛ هر کاری که هرکسی میتونه انجام بده ولی تویی که معرفی شده ای نتونی انجام بدی. این به نوعی تعریف زندگی مجرمانه کسیه که مورد تنفره. ولی بخش بسیار مهم این اطرافیان اینه که همه به صورتت نگاه میکنند و تو چشمت میگن "ما به تو علاقه مندیم. ما همه با هم دوستیم. لطفا گارد نگیر. با من مهربون باش. ما همه خوشحال و شادیم. همه چی خوبه. تو هم وضعت خوبه. تو یکی اتفاقا وضعت خیلی خوبه. میری تو خیابون پیاده روی میکنی. برای زیارت به جایی میری. تفریح میکنی. کار درآمدزا انجام میدی. آزادی که هر کاری بکنی." اینو بهت میگه، و تو چشمت با تنفر تمام نگاه میکنه. سرت رو برگردونی، پچ پچ و وزوزه که از طرفش میاد. حسادته و یک خوی شیطانی. کاملا تحت سیطره شیطان. همه مدلش هم هست. خنده روی خوش قیافه، مسن جا افتاده، دختر، پسر، با ظاهر مذهبی، باظاهر غیر مذهبی...

کشورهای دیگه فرقشون با ایران اینه که رو هستند. اون ها هم همین هستند. فقط به مردمشون اجازه میدن با ماشین از روی کسایی که دوستشون ندارن رد بشن (یهودی اسرائیل)، چین (تکلیفش از همه روشن تره، همه دین ها رو باهم میذاره کنار. حتی بودا رو)، آمریکا (که دیگه خیلی ماها رو دوست داره، طوریکه روادید به بچه مریض یک ساله مون نمیده)، انگلیس (اجازه میدن آپارتمانمونو بسوزونن)، هند (اجازه تغییر مذهب بهمون میدن)، و غیره

ظرف بیست سال در حالی که ما تو کشور گل و بلبلمون نشسته ایم و خیال کرده ایم که انقلاب کرده ایم و میگیم همه چیزمون خوبه. و درحالی که داریم ادعا میکنیم یهودی اسرائیل داره نابود میشه. میبینیم تغییرات خیلی سریع و متفاوت از اونچه که ادعا میکنیم داره رخ میده. تمام خواسته ها و روشهای سبک زندگی یهودی اسرائیل داره در تمام نقاط جهان اجرا میشه. شیوه عملکردی و بیان یهودی اسرائیل رو در صحبت کردن مغازه دار سرمحلت هم میتونی ببینی، فقط ریش گذاشته و داره نماز میخونه. این شیوه رو هم میتونی تو مردم کلیساهای زیرزمینی چین هم ببینی، فقط انجیل میخونه و کریسمس داره. همین شیوه رو ترامپ تو بلندگو اعلام میکنه.

از داخل و خارج همه به همین سمت میرن که به شیوه سبک زندگی یهودی اسرائیل عمل کنند. همه با صدای بلند میگن همه چیز خوبه، ماخوبیم، مادوستیم، حقوق بشر رو رعایت میکنیم. ما حق داریم. هیچ دشمنی وجود نداره؛ همه دوستیم.

ما هم که ماییم و مثلا سردمدار مستضعفان جهانیم داد میزنیم برای ایران میمیرم.

این یک بیماری خیلی وحشتناکه که معلوم نیست راه فرارش کجاست.

خدا: همه چیز و هیچ چیز

همه چیز و هیچ چیز در اراده خدا وجود داره. استیون هاوکینگ میپرسه زمینو کی به وجود آورده؟ میگن: خدا. آسمونو کی به وجود آورده باز میگن خدا. کائناتو کی به وجود آورده باز میگن خدا. باز خدا رو کی به وجود آورده، میگن: هیچ چی.

استیون هاوکینگ میگه پس من اون هیچ چی که خدا رو به وجود آورده میپرستم.

جواب من به استیون اینه که همه چیز و هیچ چیز در اراده خدا تعریف میشه. اصلا کلا هیچ چیز، چیزیه کا ما میگیم هست؛ تعریفی هست که ما از دنیای پیرامونمون داریم. و با اونچه که واقعا هست تعاریف ما متفاوته. مثلا جهل. جهل چیزیه که ما در برابر عقل استفاده میکنیم. اگر کتاب جنود عقل و جهل خمینی را خوانده باشین، میخونید که جنود عقل داریم و جنود جهل. این یک حدیث هست که اسامه بن مهران از امام صادق میپرسه. امام صادق 75 رذیلت را دربرابر 75 فضیلت قرار میده. بعد،فضایل میشن سربازهای عقل در برابر سربازهای جهل که رذایل هستند.

من میگم اینطور نیست که مثلا من بگم حق داشتم جاهل بمونم. چون اگر عقل خودمان را استفاده نکنیم به سربازان جهل اجازه داده ایم که حکمرانی کنند. بنابراین با این تعاریف کافر هم معنی میشود. کافر کسیه که میگه چرا من آگاهیم رو بالا ببرم. در عوض سعی میکنم حق رو هم پنهان کنم. معنی دیگه اینه که من به جنود جهل فرصت بیشتری برای حکمرانی داده ام و در برابر عقل قرارشون داده م.

حالا اگر اون جهل رو که تعریف شده 75 سرباز داره، من هیچ چیز تعریف کنم، کافر محسوب شده ام. پس استیون هاوکینگ کافره، چون سعی نکرده در این زمینه آگاهیشو بالا ببره.

پ.ن.: این مطلب رو برای این نوشتم که برسونمش به اینجا که یکی مثلا مثل مریم زن برادرم میگه نمیدونم، کاش فقط همون نمیدونم رو میگفت و میرفت کنار مینشست. ولی میبنی تیر و شمشیرشو در میاره و با جنود جهلش باهات میجنگه. یا برعکسش، یکی مثل مظفری که میاد برعکس میگه من همه چیز رو میدونم. بعد درست موقعی که باید بیت رو به usd تبدیل میکرد میگه من نفهمیدم و در جهل بودم. واقعا مظفری نمیدونست و یا خودش رو جای جاش به جهل زده بود. با این تعریف از جنود عقل و جهل تکیلف خیلی چیزا رو میشه راحت مشخص کرد