آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

سیاست شهید دولت

دولت میخواست که این سرصداها بشه. یک جورایی منتظر بود. اصلا از قبل هم برنامه ریزی کرده بود و جای نرده های استانداری، پشت اون نرده بزرگا نرده های ریزتر گذاشته بود.

حالا اینکه مقصدشون چیه؟ آیا مثلا میخوان که با این کاراشون یک بزرگی رو بگیرند و یا اینکه نه، قصدشون نمایش من شهید هستمو بازی کنم معلوم نیست.

امروز هم جای ملاصدرا نزدیک بیش از صد کماندو آماده باش بودند.

پ.ن.: اگر واقعا هدف دولت جری کردن نبود و برنامه برای شهید شدنش نداشت، چرا رفت نرده هاشو قوی تر کنه؟ چرا نرفت مثلا برعکس چند روز بعد از اون روز که آمبولانس آمبولانس ناجا رد میشد، اومد وزیر کارش رو رو کرد؟

پ.ن 2: داستانش هم از این قرار میتونه باشه که دارن خودشونو اینطوری برا انتخابات بعدی آماده میکنن: اول ما سبز بودیم. بعد زدنمون کبود شدیم، حالا هم که میبینید سیاه شده ایم

بعد این طوری شد که هنوز ما شروع نکرده ایم. پس به ما رای بدین.


سعی میکنیم عصبانی نشیم

الآن داشتم وبلاگ یک بنده خدا کامپیوتری رو میخوندم که تهش عصبانی شده بود از اینکه بعد از دو و نیم سال هویتش افشا شده بود و اعضای کانالش رو پرونده بودندو این مربوط به سال 92 طرف میشه. داستان بعدش رو هم خب میدونم که طرف یک وبلاگ دیگه درست کرده بود و البته با وجودی که مثل همه ماها از زندگیش تو ایران خیـــــــــــــــــــلی راضی بود دیگه الآن رفته آمریکا و با برنامه هم رفته و انگار حالا حالاها قصد برگشت نداره.

خب پس حالا بشینید داستان من رو گوش کنید. من سال 1382 اولین سایتم رو برای گرفتن نمره تو اینترنت و سایت معروف ترایپد برا اون زمان آپلود کردم (آخی یادش بخیر، اون موقع چند تا مرغ عشق داشتیم). بعدش انقد از سایتم خوشم اومده بود. چون توش عکس یک کشتی سفید بزرگ رو نیمه بلور کرده بودم و قسمت پایینش هم جدولی برای معرفی سایت های پرکاربردی مثل سایت اشعار مولانا و این جور چیزا گذاشته بودم. بقدری اون موقع ها ساده بودم که ارزش این کارم رو نمیدونستم. برای همین سایت رو هم ولش کردم دیگه. فکر کنید اگر اون سایت رو ادامه میدادم چقد شماها حالا هی میرفتینو اون سایتم رو نگاه میکردینو کیف میکردین.

دیگه اینطوریه دیگه. چیزی که برای نمره باشه و هدف دیگه ای توش نباشه هم آدم قصدی برای نگه داشتنش نداره.

همون سال ها من یک ایمیل یاهو داشتم. اون اواخر انقد توش یکی برام آشغال میفرستادو یاهو هم که دیگه داشت نابود میشد. هیچ چی دیگه ولش کردم

اخیرا تو تلگرام هم یک چندتا کانالی درست کردمو یک چند بنده خدایی همینطوری گیر داده بودن مشتری پرونی که الآن با اون هم خیلی حال نمی کنیم.

دیگه براتون بگم که الآن همین وبلاگه رو دارم با یک سایت شرکتمون. یک چند نفر که چه عرض کنم، یک سیستم پشتش نشسته ن برای تخریب اسممو سایتمونو این ها هی لایک بزنندو حرکات زشتشونو نسبت بدن به ما. روی این مورد هم خیلی اهمیتی نداشته برامون، رو همین هم پافشاری نداریم.

خلاصه اینکه کی اینترنتو داده کی گرفته. نت جای خوبیه، ولی خب دیگه این چیزا هم توش فتو فراوونه.

امور کشورمون دست غیر خودمون

امور کشور ما سال هاست که دست خودمون نیست. مثال میزنم:

1- آن سال که احمدی نژاد سخنرانی کرد که قراره با بانک ها مبارزه کنه، ظرف یک روز (حتی نذاشتن دو روز بشه)، کلی پول های نقد تبدیل شد به ماشین های شاسی بلند و ساختمان. انقدر این اتفاق سریع افتاد که قشنگ فهمیدیم کار یک عده ای هست.

2- زمانی که روحانی روی کار اومد ویکیپدیا شروع کرد به welcome گفتن و یهویی منطقه در دست تبلیغ جهانی دریاچه ارومیه شروع کرد به خوش باریدن. انقدر بارون اونجا اومدو اومد که خیلی لازم نبود دولت زحمت خاصی بکشه. فقط کافی بود هی تو تلگرام خودشو دوستان تبلیغ و عکس .gif درست کنند که نگاه کنید دریاچه ارومیه که تا دیروز داشت خشک میشد چقد خوب پر آب شده. ولی حالا چی؟ همین چند وقت پیش کلی از درختای ما در یکی از تالاب ها به کلی سوختند و نابود شدند. در کمتر از یک سال به نوبت هر نقطه از ایران یک زلزله آمد و الآن هم که میبینیم دیگه ابرهای برف آور جمعه ها از بالا سر مشهد رد نمیشن اقلا یک کمی بارش داشته باشیم.

البته آلودگی هوا کاری نداره. من دیشب از بس هوای اتاق بسته بود، پنجره رو باز کردم. ولی نمیدونم درست کی ساعت 4 صبح سه ساعت این موتور پر از دودشو روشن کرده بود که انقدر دود جمع شد که مجبور شدم پنجره رو ببندم.

ظاهرا آخر دولت روحانی هم باز باید از خشکسالی، بی آبی و کج مدیریتی بنالیم. چرا؟ چون خیلی وقته که امور کشورمون دست خودمون نیست.

یک بار میگیم ماها بلد نیستیم مرغداری کنیم. فرداش میبینی قیمت تخم مرغ بقدری گرون شد که دیگه همه کاریکاتور درست کنند تخم طلا میخریم. یک وقت هم اون اوایل که روحانی به جای احمدی نژاد اومده بود هی بالاتر نرفتن قیمت ماست رو به رخ هم میکشیدیم.

از این داستان ها ما تو این کشور زیاد داریم. کافیه خودمون بگیریم نخل هامون، باغ هامون، خونه هامون و شهرمونو بسوزونیم تا شاید آمریکایی پدرسوخته بخواد گوشه چشمی به ما بکنه و مثلا با ما وارد جنگ نشه. این هم یک دیپلماسیه.


پ.ن: امروز هم با مثلا یک سخنرانی وزیر کار چیزی عوض نمیشه. کار از بیخ خرابه. مثل زلزله ها، شما رفتین با چمیدونم فلان شرکت ژاپنی که معلوم نشد دولتیه و یا غیردولتی قرارداد بستین برای مقاومت در برابر زلزله. حالا هم همین طور. باید برای مقاومت دربرابر تجمع های مردمی که تمومی هم ندارن، برین یک شرکتی خارجی حالا از هرکجا که دوست دارین پیدا کنید تا باهاش قرارداد ببندید.

این کتاب ها هستند که انقلاب میکنند

امروز شاهد تحرکات عده ای هستیم که به نظر من با ناشی گری و مثلا خواندن یک دو سه کتاب فکر میکنن موفق میشن. دیروز عنوان وبلاگی دیدم که اشاره به "نان و گل سرخ" انقلاب نان و عشق ایتالیا میکرد و کلی اشاره کرده بود که سوسیالیست هست.

نمیدونم شماها چه طورین. ولی من به شخصه هر وقت به دنبال صداقت میگردم کتاب میخونم. هیچ وقت هم از نظر داشتن کتاب احساس ضعف نکرده ام و همیشه کتابی بوده که بخونم. از نظر من کتابها صادق ترین دوستانم بوده اند، حتی تخیلی ترین کتابها.

در کتاب ها هم که هرکدومشون از نظر مذهب، و تفکر متفاوت بوده اند، هیچ کدوم اینطوری انقدر بیسوادی و ناشی گری ندیده ام که من امروز در جوامع متحد امروزی رو میبینم.

بنابراین توصیه ام به شماها اینه که بشینید سرجاهاتون. من در شماها خامی زشتی میبینم که با فریب درآمیخته. بشینید و اول کتاب بخونید. اول بشینید ببینید در هر فرقه ای که هستید نویسنده های قبل از شماها چقدر سنجیده حرف زده اند بعد کمی ازشون یاد بگیرین. به عنوان مثال عرض میکنم که یکی از نویسنده های بزرگ تاریخ ادب فارسی همین "بزرگ علوی"، اون که دیگه میگفت کمونیسته. بزرگ علوی میگفت بی دینه. ولی کی به کسی فحش داد؟ کجا بی ادبی و توهین کرده که شماها فکر میکنید میتونید دومیش باشین. با قلدری حتی اگر به پهناوری آمریکا هم جا داشته باشین به جایی نمیرسین.

اگر امروز واقعا بزرگ علوی که اتفاقا عمری طولانی داشته و 50 تا حداقل هم کتاب نوشته و چاپ کرده، زنده بود کلی از اوضاع امروز کشور راضی بود این بنده خدا. بشینید و بخونید و بعد تصمیم بگیرین.

من گاهی این کتاب ها رو میخونم و حسرت میخورم از اینکه آدم های دور و برم رو میبینم که انقد دروغ گو هستن. برای همین بارها اگر چیزی نگفته باشم حداقل پشت سرشون گفته ام که ازشون خوشم نمیاد. من نمیگم که مثلا حالا در کتاب های بزرگ علوی دروغ پیدا نمیکنید و یا مثلا درکتاب های علمی-تخیلی. ولی منش کلیشون که برپایه صداقت گذاشته شده رو هم نه من در اینترنت دیده ام و نه حتی در به نظر صادق ترین دوستان دوران تحصیلم که دیگه میگفتن خدای صداقتند و نماز میخوندندو روزه میگرفتند و اسماشون زهرا زینب بودو از این جور حرفا

سرصداها

یادم باشه که چند روزه آمبولانس های ویژه ناجا دارن میاندو میرن. البته چند روز پیش ظهر بود که من با پرشنوایی گوشم از دست آژیرهای آمبولانس داشتم راحت تر کر میشدم.

امشب هم همین طور بود. ویژگی این تحرکات اینه که پلیس موقعی که آمبولانس ها هستند اطراف استانداری رو یک حفاظ دفاعی میگذاره.

الآن هم تو اخبار شنیدم که تلگرام و اینستا رو به خاطر بی نظمی های اخیر کشور برای مدت کوتاهی به طور موقتی محدود کرده اند.

این اتفاقات رخ دادنشون طبیعی هست. مخصوصا که میبینی چند ساله یک عده ای برای خودشون تو این دستگاه ساختار درست کرده اند، و برای خودشون مفاهیم خودشون را تعریف کرده اند.