آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

از حالا ما در آینده

فکرش رو بکنید می گن در آینده، انسان های تراریخته می آیند؛ یعنی ما می تونیم بچه مون رو سفارش بدیم قدش چی باشه، وزنش چی، رنگ چشماش و غیره. بعد لابد  مرده میره خواستگاری میگه من دوست دارم زنم اصیل باشه؛ یعنی تراریخته نباشه.

هرچند الآن هم به نظر ما در آینده گذشته هستیم. قدیم می گفتن شب هنگام آرامش و خوابه. الآن می بینیم همه جا تاریکه ولی انگار همه بیدارن. مثلا همین همسایه های جیمز باندی ما. چند شب ساعت های 1 و 2 نصف شب بلند می شم یک صدایی که بلند و شاید هم ترسیده آمیخته با عصبانیت می شنوم که داره سر یکی داد میزنه این طوری:

«بشین تو ماشین.» بعد صدای بسته شدن چند در می شنوم و بعد هم ماشین حتما باید درجا گاز بده و سریع انگار فرار کنن.

امشب هم از اون شب ها بود. فقط فرقش این بود که طرف عصبانی تر داد زد و گفت: «ها بشین. بشین تو ماشین» بعد هم انگار ماشین درجا گاز زد و شاید هم اصلا نرفت و همون جا فقط کار تعمیرگاه ماشین بود!

اصلا هیچ با خودتون فکر نکنید دیگه مثل قدیم مردم روز کار می کنن. الآن این چیزی که من میبینم همه ش شب کاریه

خیلی دوست داشتین این جا آلمان می بود؟ نه؟

از روزی که خبر فوت مرد چاقو کش در متروی تهران پخش شده، رسانه ها و وبلاگ ها دوباره مودبانه راه انداخته ن. از اون کپی پیست ها که می کنند و قراره یک اتفاقی بعدش بیفته در حال کار کردن روی افکار عمومی هستند. من همه ش هی فکر می کنم تو این وبلاگ کوچکم بدون در دست داشتن اون همه امکانات که اصلاح طلب ها در دست دارند چطوری می تونم جواب این همه آدم رو بدهم.


مسائلی که بیان می کنند، اینه که 1- در متروی تهران کسی به اسم «امر به معروف و نهی از منکر» شخصی آرام و ورزشکار رو عصبانی کرده. 2- مامور با کلانشینکف زده به پایش 3- به علت خونریزی شخص می میرد.

خیلی ها ابراز ناراحتی کرده اند که چرا باید آن شخص می مرد؟ و چرا پلیس و مامور کشور ما باید سلاح گرم دستش باشد؟

چرا نباید می بود؟

مگر شما قضیه توهین به مروه شریینی زن محجبه مصری در آلمان را به خاطر حجابش که ده ها چاقو به شکم باردارش آن هم در دادگاه و جلوی چشم چندین مامور پلیس و قاضی، می خوره فراموش کرده این؟ آیا می دانستین آلمان سال هاست که تحت اشغال نظامیه و ارتش نداره؟

دوست داشتین این جا آلمان باشه؟

کسی که با چاقو حمله می کنه معنیش اینه که قصد کشتن طرف مقابل رو داشته. آن مامور بدبخت که الآن احتمالا مجرم اصلی ماجرا بوده، صحنه رو دیده، چی کار باید می کرده؟ باید میدیده هی چاقو جلوی چشمش بالا و پایین می ره و در شکم یکی فرو می ره؟! یک مره شریینی دیگه، از نظر شماها چه اشکالی داشت؟

داستان درس خواندن و رقابت ما از زبان مهدی اخوان ثالث

فتاده تخته سنگ آنسوی تر، انگار کوهی بود.

و ما اینسو نشسته، خسته انبوهی.

زن و مرد و جوان و پیر،

همه با یکدیگر پیوسته، لیک از پای،

و با زنجیر.

.

.

.

بقیه ش رو از این فایل صوتی بشنوید.


مید این چاینا

سوار اتوبوس بودم. مرد جوان به پیرزن چاق به حالت امیدوار کننده ای گفت: «برو بالا». بعد، پیرزن اومد بالا و شروع کرد به توضیح دادن اینکه این سوزن نخ کن ها تو دستش چه طوری کار می کنند. من تو ذهنم تصاویر رو برگردوندم؛ یک پیرزن چاق که معلوم بود از پوکی استخوان رنج می بره. با دستهای حنا زده که معلوم می شد روستایی هست اومده شهر برای کسب درآمد. تصویر مرد جوان رو در ذهن مرور کردم. مرد جوان، پسر اهل کار و لابد فن. خوبه، همه این ها برای اینکه راضی بشم یک هزار تومن بدهم خوب بودن.

ولی وقتی پول رو دادم و جنس رو گرفتم دیدم روش نوشته بود Made in China. من فکر کرده بودم که پشتش دارم چرخ صنعت ایرانی رو می گردونم. ولی حالا می بینم چرخ بین المللی صنعت جوان چینی رو چرخونده بودم و لابد دلالی که این وسط با دکترین شوک از اون پیرزن خواسته برای کسب درآمد جنس رو بفروشه


پ.ن.: روستا هم روستاهای قدیم. همه ما اسم روستا که می آید یاد سرسبزی و درخت، باغ و علفزار می افتیمم. ولی امروز در نزدیکی مشهد، کم نیستند روستاهایی که اسمشون روستاست و در آن ها به زور تک درخت هایی میشه پیدا کرد

اصول گراها را بشناسید

خواهش می کنم من رو در این مورد شطرنجی کنید. اصول گراهای محترم لطفا نوبت بگیرین برای زدن پیشاپیش قبل از این که حرف بزنم.

سکوت

نمی گم

واقعا قباحت داره. نمیشه گفت.

امر به معروف و نهی از منکر شماها بلدین؟ این همه هی آموزش دادینو گفتین و دیدین. اینه رسمش؟

سکوت

من نوشتم، دیدم ولی ننوشتم و باز چیزهای دیگری از نو نوشتم. از من خواسته اند در این یک مورد ننویسم. در این یک مورد...

آه

در مورد هر چیزی نوشتم. در مورد هر چیزی ولی

آه

نمیشه. نمیشه. نمیشه