آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

این هفته با کیا در ارتباط بودم؟

اول با خانواده. خانواده و دور و بری هام هرکدوم با یک سری آدم در ارتباط میشدن که سعی میکنم تا اونجا که میشناسم اسم ببرم.

خانواده فیلم و خصوصا انیمه دانلود میکرد، پس من بایک عده زیاد آدم در ارتباط بودم که خودشون رو ملزم کرده بودن کار استاندارد ارائه بدن. هیچ کدوم از دانلودها ایرانی نبودن، با عرض شرمندگی. استانداردها هم خوب و مورد علاقه بودن، طوری که الآن دو روزه پست هر روز در هیچ یک از سایتها و وبلاگ ها که من مدیرشونم ندارم. البته، اینکه پست ندارم یک دلیل دیگه هم داره و اون پنکه کامپیوترمه. پنکه کامپیوتر من شاید همون جنی هست که زن برادرام تکلیفشون رو باهاش روشن کردن. این پنکه تا حالا قدر حداقل دو تا گوشی خراب شده خرج گذاشته رو دستم. چیز بیشتری نیست، یک پنکه است.

دوم کمی اخبار تلویزیون دیدم که بی ارتباط با پنکه خونه ما نیست. یعنی، پنکه نگاه میکنه در ارتباط با ما چی دوست داره پخش کنه، تلویزیون هم همون رو نشونمون میده. دو برنامه پخش زنده دیگه هم هست که یکیش شبکه تهران پخش میکنه، به خانه برمیگردیم که از اون همونجایی که آشپزی و هنری هست رو میبینم. باقیش رو سعی میکنیم یک جوری بگذرونیم دیگه. بعد از اون شبکه رو عوض میکنم سر شبکه 2 که عصر خانواده داره. اونم به همین سبک. در تمام این موارد، یک پنکه هست که سعی میکنه بگه آدمه، ولی کی آدم حسابش میکنه.

بعد از رسانه ها و اخبار نوبت میرسه به شهرداری. خداروشکر. آخر ساله، طبق معمول هرسال دود گازوئیلی 100 درصد کفک زده پخش میکنه. آلودگی هوا که به کنار برف هم نداریم دیگه. این بندگان خدا که طبق دستور پیشرفت عمرانی در هرزمینه حسابی مخصوصا نیمه شبها مشغولن کمی ماها رو بجز تورم صورت به دردسر انداخته ان. شب ها اکیدا باید درها خوب بسته بشه، که موقع مستراح رفتن خانواده دعوامون میشه. گاهی به ذهنم میرسه بزنم پنجره دری که هی باز میکنن نصف شب میرن دستشویی رو بشکنم. بعد میگم این چه کاریه، بدتره که. دیگه ذهن من انقدر بی برنامه است این جور موارد.

یک برج جلو خونمون سبز شده که اگر جزو پنکه حسابش کنیم بی حسابه. چون کلی پنجره و دید دارن تو خونه، به جز حس شنوایی، حداقل از طریق پنجره باز خونه حس بینایی هم خدا بهشون داده، الحمدلله. الآن پنکه تیک زد، یعنی با ما نیستن، شایدم یعنی این چه حرفیه؟ ولی مگر از پنکه انتظار بیشتر میشه داشت. پنکه پنکه است.

بعد از این بندگان خدا، و یا شایدم خلایق خدا نوبت میرسه به همسایگان تا 50 خونه اونطرفتر به شعاع ده ها متر و بیشتر. دو روز پیش همسایه با ماشین دخترش اومد تا مرغ هایی که حالا بقدری بزرگ شده ان که عن گنده میکنند رو بدن به ما. مادرم درست یاد نداشت بهش نه بگه، برای همین دو بار اومد در خونه. بعد هم مایوس رفت. البته، مطمئنا در گرفتن این تصمیم تنها نبوده و میشه حدس زد که حداقل 4-5 نفر مستقیم بهش صلاح مشورت داده ان. اونایی که برای یک جواب تلفن دادن استخاره میگیرن، برای رفتن در خونه همسایه خودشون تنها تصمیم بگیرن؟!

اوه، پنکه. پنکه ای که عاشق فناوریه. هرچی دستش میرسه مثل یک آشغال باهاش رفتار میکنه. سلااااااااام جناب پنکه....

دیگه، ملالی نیست جز دوری شما. امیدوارم جواب سلام هاتون رو از طرق مختلف ارتباطی که باهاتون مشخص کردم، بازم بهم بدین.. دوستتون دارم، قدر هرقدر که دوستم نداشتین. زیاده؟

پس ایشالله که نابودیتون رو تا زمان ظهور ولی عصر ببینم. او پنکه، پنکه نازنین. سعی میکنه نقش ادیتور ورد رو برام بازی کنه، تو کامپیوترهای مرگ بر آمریکا.

اوه پنکه، دوست من پنکه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد