آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

تگزاس

خیلی رو عنوان فکر کردم، ولی چیز دیگه ای به ذهنم نرسید. موضوع همینه. یک تقویم هنری خراسان من خیلی سال پیش خریدم که بعد از اون هم دیگه لازم  ندیدم تقویم داشته باشم. چند وقت پیش داشتم صفحه پیش شماره کد کشورها رو میخوندم که با موضوع جالبی مواجه شدم. صفحه پیش شماره کد کشورها ترجمه شده بود! بعد چون از یک کتابچه آمریکایی ترجمه شده بود کد اسرائیل هم توش بود که نویسنده تقویم حذفش کرده بود. ولی همین نویسنده نکرده بود اقلا کد کشور ایران رو هم اضافه کنه و یا مثلا با خودش فکر کنه که تگزاس و دالاس (نواحی صهیونیست نشین آمریکا که با لابی اینها هربار رئیس جمهورشون انتخاب میشه) کشورهایی جدا نیستن و اون ها رو حذف کنه!

الان حدود 30 ساله که ما کتابهای انگلیسی ها و آمریکایی ها رو به عنوان مرجع ترجمه میکنیم. اون ها هم تو این مدت تا تونسته ان اسم ایران و آسیا رو حتی از کتابهاشون حذف کرده ان! واقعا زشت نیست این کار؟! نه به نظر میاد همه چیز طبیعیه و آدم بیکاری مثل من فقط فکر میکنه این ها طبیعی نیستن.

حالا اینها به کنار. دیروز تبلیغ فیلم ایرانی تگزاس (!) رو میکردن. کارگردانش هم به اصطلاح سیدی بود. من با خودم فکر کردم این آمریکایی ها چقدر تو حذف نام ایران موفق بوده ان که حالا ما کلی فیلم هم میسازیمو اسم تگزاس رو میاریم!

با خودم فکر کردم سید الکی هم داریم. مثلا همین سید سنی ها. طرف میگه من سیدم و به خود پیامبر بر میگردم. بعضی از سنی ها هم میگن سید هستندو به عموی پیامبر برمیگردن. راجع به سید بودن کارگردانش کلی فکر کردم..

خودکار و معلم!

الآن این شبکه خبر رو میدیدم. طرف مثلا برنامه درست کرده اینطوری: یک خودکار میندازه رو زمین و شروع میکنه به لیس زدن کفش های معلمش! جلو چشم دوربین و یک مشت بچه پشت میز نشسته دیگه

عجب فاجعه ای در دنیای انسانیت! واقعا این نظام گوهی آموزش و پرورش و وزارت علوم چه چنگو دندونایی لازم داره که یکی احمق مثل من باید بشینه پای تلویزیونشو اون شبکه خبری ببینه که بعد از اینکه کلی درگیر کامپیوتر قدیمیش شده به جای راه حل ببینه اینا چطوری- خدا پدر کاسه رو بیامرزه- کفش یکی دیگه رو میلیسن!

همه آرزوم در تمام مدت تحصیلم این بود که برمو جواب سوالامو یک جایی مثل اونجاها که درست کرده اند بگیرم. ولی فایده اش چیه؟! همه اش دروغ. تلویزیون هم روشن میکنی یک مشت دروغ. این وبلاگ هم که شده همه اش غرغر. بدبخت اونی که بخواد از توش مطلب مفیدی دربیاره.

هربار میگم عیب نداره از صفر باید شروع کرد. بعد میگم کاش یکی بود بهم میگفت شروع کردن از صفر دقیقا به چه صورت که به هدف برسه. کجا من باید بگم اینجا میتونم این چیز رو رها کنم و اون چیز رو به پول برسونم؟ اون جنس رو بفروشمو اون جنس رو بخرم؟ رفتیم مدرسه و دانشگاه که این چیزا رو یادمون بدن! ولی چه فایده، که تازه من باید درسشون هم میدادم. چه فایده که جوامع انسانی نبودن و در عوض یک مشت دروغ گوی لاف زن بودن که به جز کاسه و کفش و پا لیسی هنر دیگه ای نداشتن که چه برسه به اینکه بخوان یاد بدن!

مُسهل دکتری

هربار میگم دیگه حرفای من تموم شد. من الآن خونه نشین شده ام و از جامعه بریده ام. شاغل هستم؟! بله دیگه هرکسی که بیکار نباشه شاغل هست. امروز یک حرف دکوری این آموزش عالی زد که گفتم دیگه نمیشه نگفت. خنده دار نیست که گفته ان سامانه تشخیص شاغلان دکتری رو تحویل جامعه میخوان بدن؟! درحالی که اساتید به دنبال کشف شاغلان غیرخودی هستن که طردشون کنند و شاغلان غیرعضو هیات علمی امنیت شغلی و حتی تحصیلی ندارن، حالا فکرش رو بکنید یک همچین سامانه ای هم بخوان که راه بندازن! در حالی که ما در این نظام آموزشی یکسره با کلمه اخراج، reject و رد شدن مواجهیم1، حالا یکی هم بیاد ردمون رو بگیره که به جز انجام امر مطاع اساتید محترم فضول شنودکننده و دوست حراستمندان ارایض دانشگاهی دربیارن که دانشجوی به ظاهر بیکار از کجا پول (!) درمیاره. تهش مثلا با کمک این سامانه لابد میخوان به دانشجو مسهل بدن. وگرنه که مثلا اگر کشف کردن که دانشجو بیکار بوده که باباش بیاد پول وامش رو بده؟! کی یک همچین کاری حاضره بکنه که اون وام گُهی شماها رو بگیره؟! بعد هم مگر مصاحبه رو برا چی گذاشته ان؟! اون مصاحبه که از زیرش رد میشن دلیلش اینه که همون اول دانشجوی دکتری سنگاش رو با استاد وا کنه و تکلیف همسر، خونه، شغل و مزایاش از قبل روشن شده باشه. مثلا من روزی که رفتم مصاحبه استاد راهنمام خیلی نگران بود که مثلا نتونم پول تحصیلم رو جور کنم. یا این که مثلا من باید میگفتم علاقه شدیدی به انجام کار 24 ساعته در خدمت دانشگاه دارم! این نظام آموزشی ما حرف دکوری زیاد میزنه.




1- مقالات فارسیمون که همه بدون نظر اساتید رد شدن. حالا بعد از اینکه زاهدی گفت که خیلی دوست داشته اخراجم کنه و فقط به اون نمره 15 رضایت داده به دلایلی! نوبت ایران داکه. ایران داک در حالی که تو سامانه اش نوشته نوشتن اسم استاد مشاور اختیاری هست، درخواستم رو reject کرده تا اسم استاد مشاور بدبخت رو بنویسمو اون رو از نون و آب نندازم. خیلی دوست داشتم به اونی که اون پشت نشسته بگم عه، تو که همون خودتی؟! تو همونی نیستی که چندین بار قبل از ارسال مقاله ام به داورهای بی نظر به خاطر مثلا ننوشتن اسم کامل دانشگاهم با کسره و پسوند چند بار مقاله ام رو به تنهایی reject کردی؟! ای ناقلا!


آتش سوزی مشهد و دانشگاه

امروز این عکس رو اسکناس 5000 تومانی داشتم میدیدم:

کنار سردر دانشگاه تهران روی اسکناسی که کاغذش وارداتی هست و تغییر نرخ ارز در بدست آوردنش سختی بیشتر به ما تحمیل میکنه، تصویر سیاره و ثریا گذاشته اند. بعد هم یک شعر از فردوسی که وقتی فردوسی شد دانشگاهی در کار نبود. باید تکلیف این دانشگاهی که برای ما نه نون درست میکنه و نه آب و همه اش یکسره خرج رو دستمون میذاره روشن بشه. این دانشگاه از مردم نیست. این دانشگاه محل استعمار دانشجوهای بدبختی مثل من بوده. اقلا باید عکس سردرش از روی اسکناس های وارداتی ما برداشته بشه. دودش تو چشم ما بره که یک عده میخوان ازمون دیوار درست کنن برن بالا؟! امروز طرفدارای امریکایی باز هم آتش سوزی راه انداختن. یک دو سه تا 125 و آتش نشانیش رو که خودم دیدم. دقیقا این دود داره تو چشم ما میره. دانش بنیان یعنی چی که این ها راه انداخته اند؟! اون جا اسمش دانشگاهه و کسی که از سرو کول ما با فساد بالا میره دانش بنیانه. تف به سر این دانشگاه و هرچی دانش دزدی بنیانه...

قدیم هم همین بوده الان هم همینه. قدیم به عشایر میگفتن پول بدین که ما میخوایم مدارس تهران رو تجهیز کنیم! البته صداقتشون بیشتر بود و قشنگ میگفتن پول برای چی ازمون میگیرن. عشایر بدبخت میگفتن ما پول بدیم که تهرانی ها برن مدرسه؟! چه وضعشه؟! الآن هم همینه. ماها پول بدیم که شرکتهای دانش بنیان (سهمیه عضو هیات علمی رو که بدی میشه دانش بنیان) سودش رو ببرن؟! پول بدیم دانشگاه ها تجهیز بشن و هر روز ما فقیر تر بشیم؟! که چی بشه؟! تا کی این مملکت میخواد از ماها بگیره به یک عده مُفت خور دزد پول برسونه. دست این ها از این مملکت باید قطع بشه.


پ.ن: 4 ساله - 5 ساله از وقتی این عارف دانشگاه تهرانی اصلاح طلب و طرفداراش روی کار اومده ان، این مشهد رنگش با دزدی یکی شده. این آخریش که سکه ثامن هم بود از مشهد سر درآورده بود. بانک ها هر روز فکر کلاه برداری بیشترن. در حالی که سکه و طلا هست که داره تحریم میشه اوراق عرضه طلا! منتشر میکنن. دست اونی که دست پدیده رو قطع کرد درد نکنه، وگرنه بعدش پردیسبان داشت میومدو بقیه در همون راه. بانک های ما رو هم اگر از همون اول دست اولی رو قطع میکردن انقدر مار و افعی کلاه بردار نبودن که مثل روز روشن کلاه برداری کنن. دانشگاهی ها هم همین طور. تکلیف این ها باید روشن بشه. دست این ها باید به حدود خودشون محدود بشه. ما با دانشگاه های دانش دزدی بنیان که براشون کیسه از جیب مردم درست کرده ان به ثریا نمیریم.

آپارتاید

انقدر ما درگیر این مساله فلسطین و اسرائیل شده ایم که خودمون یادمون رفته شبیه اسرائیلی ها هستیم، و کشورمون با آپارتاید مدیریت میشه! من یک کتاب ریاضی مهندسی از این آقای برادران حسینی معروف برداشتمو موقع امتحانا خوندم، ولی حیف که استادم از یک کتاب دیگه سوالاش رو درآوردم. بعد از اون اسم این خاندان برادران حسینی رو تو لیستی دیدم که شرکت برق برای فروشنده های پنل خورشیدی مشهد معرفی کرده بود. اونجا آقای صداقت هم بود. تقریبا اغلب اساتید خاندانی مشهدی رو میدیدی که اسمشون تو لیست بوده و وارد کننده پنل خورشیدی بودن. وارد میکنن تا زمانی که شاید دلشون بخواد بگن که تنها مونوپولی تولید کننده و تنها پژوهشگران زمینه هوا-خورشید همین اساتید دانشگاه هستند و میانگین سنشون هم 24 ساله! پس به افتخارشوووون.

اون روز مدیرعامل زن کارخانه البسکو رو دعوت کرده بودیمو میگفت که تز ارشدش مدیریت خوشه ای کارخونه هاستو خلاصه هر قطعه ای که یک کارخونه میسازه باید وابسته به یک تولیدکننده دیگه به صورت زنجیره ای باشه. چند وقت پیش تو تلویزیون هم همینو شنیدمو مثلا میگفتن که تعاونیها این جا خیلی پرمسئولیتن. اما چند روز پیش دختری که رفته بود چینو برگشته بود یک حرف دیگه میزد. دختره تولید کننده تجهیزات پزشکی بود و میگفت رفته چین کارخونه دیده که حتی پیچشون رو هم خود کارخونه تولید میکنه و به کس دیگه نمیده. یعنی عکس اون چیزا که به ماها یاد میدادن. دختره میگفت ما رفتیم کارخونه خودمون رو بزرگتر کنیم و زمین کنار مرکز رشد رو بگیریم که دست نخورده بود، ولی دولت ندادو اتفاقا خوب شدو ما تو همون کارخونه مون دوبرابر ظرفیت کار کردیم. در عوض الآن همه چیز خوبه الا یک استیل روکش دار که نداریمو با این نوسانات دلار برای ما وارد کردنش گرون تموم میشه. مجریه این جا سوال خوبی پرسید و گفت حالا اگر یکی تو ایران بهت استیل روکش دار فروخت حاضری بخری ازش؟ دختره هم خیلی رُک گفت که نه فقط باید از تایوان واردش کنیم. دولتش هم دندش نرم بره به من دلار 4200 تومن بده تا با همون قیمت ارزون تر از تولیدکننده هایی که مواد اولیه شون وابسته به کارخونه های دیگه داخلی هستو شاید وابسته به خارج هم نباشن استیل روکش دار از تایوان وارد کنیمو از بالای تولید ما چیزی به کسی نماله.

چیزای بیشتری هم دختره میگفتو مثلا میگفت من پشت میز ننشستمو اینا چون خودم به باباییم گفته ام که من کپیم رو خودم میگیرمو... معلوم شد باز لابد برادرش که زودتر ازش کنار بابا بزرگ شده پشت میز نشین بوده. مجری از پسره پرسیدو پسره گفت که آره من تا دیروز کنار بغل بابا مینشستمو هی سعی میکردم ازش بزرگی یاد بگیرم. ولی حالا تفکیک موقعیت شده و به من مقام قائم مقامی داده اندو ...