بیشتر از اینکه دلم یک شرکت سبز بخواد دلم میخواست یک خونه سبز میداشتیم. این روزا خیلی دوباره کاری افتاد رو سرم. همه اش هم به خاطر سرورمونه. رفتمو یکی از این کامپیوترهای قدیمی رو در آوردمو گفتم میخوام این سرورمون باشه. ایده ام خوب بودو رئیس همراهی کرد. ولی بعد افتاد مشکل ها. از آخرین باری که روی اون کامپیوتر کار کرده بودیم بیشتر از 5 سال میگذره. همون موقعش هم کلی باهاش کلنجار رفته بودیم. دیگه امروز رئیس دلش برام سوختو اومد یک سری کارها رو راه انداخت، تا اون جا که بالاخره دیدیم بعله آخرین Login مربوط به سیستم عامل مربوط به سال 2013 میشد؛ تابستون 2013. برای این راه اندازی کلی کار کردیم. حتی رئیس رفتو یک سری از کاغذهامو که ثبت کرده بودم درآورد ببینه پسورد ورودیش چی بود اصلا. همون جا خوشبختانه یک سری پسوردهای فراموش شده دیگه مون هم پیدا کردیم. بعد از 5 سال دوباره برگشتیم سر خونه اول. حالا نمیدونم چی میشه. این سرور هم که شده دردسر و کلی آه برامون درست کرده. فعلا هم تو این فکرم که بگم دیگه نمیشه و باید یک کار دیگه اش بکنیم. از طرف دیگه هم کلی سخت افزارهای مختلف افتاده دستمونو هر کدوم رو از یک گاز زده ایم نصف نیمه ول کرده ایم. البته حق هم داریم ها! یکی رفته سخت افزار خاص منظوره اش رو برای خودش درست کرده و حالا یک پولی هم از من گرفته و داده دستم. نگفته هم چی به چیه خب. برای همین کلا هربار ما گیر این سخت افزاره میافتیم کلی وقتو انرژیمون میره هیچ، کاری هم تقریبا پیش نمیبریم. اون وقت کلی احساس رضایت میکنیم از بقیه کارهامون که کلا در زمینه کامپیوتر انجامشون نداده بودیم.