آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

طرح دروغین مسکن ملی دولت روحانی

یکی از اهدافش کار تبلیغیه. یه جور پارتی بازی واسه اونایی که تو تخول پخولشون جامونده ان.

ما دو نفر از دو خانواده در دو استان متفاوت از ایران بودیم که برای ثبت نام اقدام کردیم. یکی خودم بودم و دیگری داییم. همینطوری نشسته بودیم که مادرم گفت مسکن ملی چی شد؟ من رفتم ثبت نام کنمو دیدم از زمان ثبت نامش که معلوم نبود کی اعلام کرده ان، سه روز گذشته، و کلا مهلتش هم سه روز بوده؛ ظرف سه روز تموم شد! این از من.

بعد، داییم بود. اون دقیقا میدونست. روز آخر از صبح نشست که تا ساعت 12 شب ثبت نام کنه. بعد از ارائه کلی مدرکو دردسرو اینا به عنوان آخرین نفر نتونست ثبت نام کنه.

اما آیا ماجرای ما به اینجا ختم میشه؟ مسلما، نه.

امروز این بازپخش برنامه طرح مسکن ملی رو میدیدم. قیافه زنه یه جورایی برام آشنا بود. خیلی شبیه مسئول خوابگاهمون تو شاهرود بود. همون زن بیشعوری که فقط با سوال پرسیدنش برام دردسر درست میکرد. همون زنی که اگر براش تملق و چاپلوسی نمیکردی ریگی تو کفشت بود، یه بار اومد پرسید: این دختره تو اتاق شما برای شماها مشکلی درست نمیکنه؟!

برای کسایی که یاد دارن تملق کنن، سوال خوبی بود. یعنی من براشون اگر مشکل درست میکردم پس هر غلطی...

این قیافه، منو یاد روحانی انداخت که اون هم شاهرودی بود. روحانی در شهر کوچک شاهرود، پارتی زیاد داشته. اصلا کلا این دولت. شاهرودی ها هم به دلیل کوچکی شهرشون، اصلا برمبنای هزار فامیل رشد و عمل میکنن. این زنه، حتما یکی از اونا بوده که خود جامعه شاهرودی طرفدار روحانی انتخابش کرده. قیافه اش داد میزنه که ریشه شاهرودی داره.

نظام های ما

هر وقت حرف از این نظام پیش میاد، اونایی که باید کاری بکنن، میگردن دنبال مقصرهای خارجی. اگر هم یکی مثل من بارها بگه که به من نگاه کنیدو بگید چی میبینید؟ میگن هیچ، هیچ ندیدیم شاید به جز فقری که نباید میدیدیم. فقری که در پیش باید بهت بگن لطفا خودتو به من نچسبون، من خیلی سختی کشیدم تا این بالا رسیدم!

نمونه هم زیاد، برند دختر معمولی، مرتضی زاهدی، علی ایزدی پور، مهدی یعقوبی و غیره. حالا خودشون هم از مهمترین عوامل و علل فقرن ها! ولی، وقتی بهشون میرسی، یاد قرص هاشون میفتن که نخورده ان!

اما، چرا اینطوری شده؟ مهمترینش فساد ساختاریست. به این معنی که در اون بالای ساختار هرمی ایران یک چند نفر مهره اصلی و کلیدی هستن که فاسدن. مثلا از بین 6 نفر 4 نفرشون فاسدن، 2 نفرشون هم خوب باشن، نتیجه این میشه که حالا یک کشف فسادی هم صورت بگیره.

اما، چرا من هی اسم میارم؟ دلیلش اینه که این ها که اسم میارم، از اون فاسدهایی هستن که در شبکه فساد قرار میگیرن. فساد خودساخته و یا معمولی! مثلا فرض کنید، همین مرتضی زاهدی گلستانی. مجبورم کرد برم گلستان، دیدم کپی قیافه اش اونجا خیلی هست. فامیل زاهدی هم اونجا زیاد بود. قبلا گفته بود پدرش، معلمه. حالا نگاه میکنم بقیه فامیل هاش هم در ساختارهای آموزش و پرورشی و دانشگاهی توزیع شده ان! این اولین نتایج فساد در یک کشوره، که در کتابش میبینی نوشته مشاغل فامیلی و جداندر جد نیستن، ولی در عمل در همون ساختاری که در کتاب اجتماعیش این رو به بچه هاش یاد میده، معلمها، اساتید دانشگاه و کلا ساختارش رو کسایی پر کرده اند که اساسا فامیل و جداندر جدند. بعد، میری به یکیشون که هوس کرده خارج رو هم امتحان کنه، میگی من از این نظام خوشم نمیاد، میگه چیه؟ دوست داشتی بهت راحت بگیرندو دردت اومده چون متقلبی؟! ضمنا به عرضت برسونم که هنوزم نشناختمت!

40 سال، دانش آموز و دانشجو الی ابد بودن یعنی چی؟ یعنی 40 سال یک عده فامیل استاد و معلم الی ابد، شغلشون معلمی و استادیست! میری به عنوان والدین یک بچه مجله پیوند میگیری، اونجا بهت میگه من بچه ت رو تربیت میکنم، خودت رو هم من تربیت میکنم! شاید تا اینجاش اشکالی نداشته باشه، ولی اشکال اینجا در میاد که میبینی 40 سال تو این مجله یک حرف و به یک سبک هی داره تکرار میشه! به روستایی داره فحش داده میشه، به والدین داره فحش داده میشه، در قالب چی؟ در قالب داستان، عکس و مصاحبه! داستان مینویسن صدبار مینویسه ننه. ننه ای که به جز حرفهای زشتی مثل ور بپری ازش درمیاد! بعد، اسم خودشون رو هم گذاشته اند معلم، مربی، استاد و غیره. هروقت هم یک خارجی مثل من میگه از این نظام خوشم نمیاد، زودی وزیر آموزش و پرورش میپره جلوی دوربینو میگه: آقایون خانوم ها صبر کنید، الآن رتبه بندی معلمها شروع میشه، الآن. یا میری مجلس شورای اسلامی، هی میبینی میخوان به حقوق کارگران رسیدگی کنن، یکی میره پشت تریبون اول حرف از حقوق کارگری میزنه و بعد پشت سرش میگه حقوق معلم ها رو هم افزایش دادیم.

اصلا من سر همین که مثلا میری مجلس میگن حقوق کشاورزان رو میخوان افزایش بدن و سبیل معلم ها هم چرب میخوام تو همین چند روزه ثبت نام کنم تا به عنوان نماینده مردم برم تو همون مجلسو هر وقت خواستم حرف بزنم برعکسشو بگم! بپرسم چرا شماها هر حرفی تو مجلس میارین، تهش هی میگین حقوق معلم ها چربتر!

کل نظام ایران یک طرف، نظام دانشگاهیش هم یک طرف. بعد از اینکه صدای مردم دراومده گفته ان دانشگاه آزاد گفته دیگه بچه های استادا از دامپزشکی نمیتونن برن سایر رشته های پزشکی! یعنی، تا قبلش میتونستن! اصلا کی خبر داشت؟ به جز خودشون؟ میگن، برای کل نظام سقف درآمد گذاشته ان، ولی تنها قشری که سقف درآمد نداره اساتید دانشگاهی هستن!

این ها به جز اون مواردی هست که منجر به فاصله طبقاتی شده. من فقط مشتی از خروار، خروار مشکلات این نظام رو مطرح کرده ام. حالا چی کار کنیم؟ هی رای بدیم سبیل این ها چرب؟ یا، مثلا بشیم یکی مثل این حوزوی ها که از هرجاشون مکتبو حوزه است که میزنه بیرون؟ حوزوی جواب سوال منو بدن که بعد از 1342 که میخواستن ساختارشون رو اصلاح کنن، کسی دیگه پیدا شد اصلا بتونه و یا بخواد که ساختار خودشون رو اصلاح کنه؟! اول که نتونستن ساختار مردونه شون رو درست کنن، حالا هم یک چندتا پستاندار هم بهشون اضافه بشن.

بنابراین، اگر من میگم نظام، منظورم کل نظامه. منظورم همون نظامیه که با وجود سخت کوشی و تلاش هایم، منو به این جا میرسونه که هر چند وقت یک بار بگم میخوام به در بسته چنگ بزنمو فرار کنم، ولی مثل زندانی گیر افتاده ام!

سینماتیک و دینامیک معکوس

اینو کی یاد گرفتم؟ وقتی 20 سال پیش خودم تو اینترنت برای رباتیک سرچ میکردم. الآن هم، اگر کاری پیش ببرم، خودم به صورت خودخوان پیش برده ام. 20 سال پیش، بدون اینکه مقطع بالا ببرم هی مقالات مربوط به ربات ها رو میخوندم و هی میگفتم روزی میرم دانشگاهو بهترشو یاد میگیرم. چه میدونستم که هرچی یاد گرفتم، خودم یاد گرفته بودم. وگرنه دانشگاه جای یادگیری نیست.

میگن دانشگاه جایی برای تضمین شغل نیست. باشه، ولی ما پول دادیم، دانشگاه جایی برای گرفتن محصولات شما هم نیست؟ بعد، طرف میاد یک سی دی میده از کار دانشجوهای قبلی. دانشجوهای قبلی رو چلونده ازشون انقدر کار کشیده شده یک سی دی. آیا محصول این استاد و دانشگاه مربوطه اون سی دیه؟ که بابتش 60 میلیون، اون زمان، قبل از 4 برابر شدن قیمت ها ازم گرفتن؟

میگن تحصیل مدارس در دبستان رایگانه. واقعا هم عجیب رایگانه. تو این گرونی کاغذ، میبینی یک مجله رشد کودک منتشر میکنن با کلی رنگو کلی آدم که معلومه هی دارن روش کار میکنن جلدی 1000 تومن! 1000 تومن، و باقیش معلوم نیست از کجا حقوق و سود اون ها تامین میشه! بعد، یکی این تحصیل رایگانه و یکی اون تحصیل ما در دانشگاه. هیچ نظارتی بر این دانشگاه ها، دانشکده ها و آموزشکده ها نیست. چرا؟ چون از فوق دیپلم، از رایگانش شروع کردم به دیدن تا دکتراش. بعد از من کل اعضای خونه ترک تحصیل کردن. خواهرم چند بار دانشگاه قبول شد که چون فقط دانشگاه ایران بود انصراف داد. چرا؟ صدای من در تاریخ گم خواهد شد!

از هر کی بگذرم از این اساتید دانشگاهی که وقتمو همراه با پولمو تلف کردن که چیزی یاد نگیرم نمیگذرم.

علم بهتر است یا دزدی؟

من به این موضوع خیلی فکر کردم که علم بهتر است یا ثروت؟ خداییش عجب سوالی کار گذاشته شد در ذهن ما. چند وقت پیش به مادرم گفتم که سوال اشکال داره، باید بپرسن: علم بهتر است یا دزدی؟

خلاصه، شاید شما حالا بدونین بعدش چی میخوام بگم. بعدش اینه که امروز بعد از اندکی پخته شدن، باوجودی که حرفهای زیادی شنیده ام و مرارت های زیادی دارم میکشم، باز هم منم میگم علم بهتر است. اما با توجه به اینکه همون بالا هم کلمه ثروت رو عوض کردم، اما و اگرهایی داره. از مهمترین اگرهاش خب اینه که اخلاق درش باشه (علم، مقدس بمونه و مثلا دزدی ها حذف بشن، تجاوز به حدود انسانیت نشه و غیره) و دیگه اینکه بعضی روش ها و تکنیک ها از اینکه علم خطاب بشن حذف بشن.

امروز من متوجه شده ام، که در حال حاضر امکان حذف حضور در دانشگاههای راه دور وجود نداره. در عین حال هم علم طوری شده که برای رسوندنش به نقطه ای باید حداقل دو-سه نسل روش کار کنن. بماند که دیگه به اون صورت مثلا به اینکه کامپیوتر علم باشه، اعتقادی ندارم. به کامپیوتر، به اینکه خودش به تنهایی علم باشه اعتقادی ندارم، در حالیکه الآن خودم دکتراش رو دارم. و به اخلاق هم اعتقاد دارم، به این دلیل که قراره مرزهای دانش رو چند نسل بعدتر جلو ببرن. اخلاق، خصوصا اخلاق در پزشکی. خواهر که گفتم شهر دیگه ای کادر درمان قبول شد، رفت ثبت نام کرد و متاسفانه برگشت، و یک انصراف قطعی هم داد. من از دور رصد میکردم. اول که زنگ زدم گفت میخوام برگردم، استاد درس اخلاقمون از همه بی اخلاق تره. دوباره که زنگ زدم گفت دیگه نمی تونی منو منصرف کنی. استاد روانشناسی به جای این درس داشت بدوی ترین مطالب ممکن رو یک ساعت بهمون درس میداد. دیدم راست میگه. جاییکه همه اساتید به حق از خداشونه نوه کسی بشه فقط پژوهشگر کنار دستشون، دو تا از این زایده های پزشکی بیفتن جلوشون چالش قرن درست میشه. الآن که به اینجا میرسم با خودم فکر میکنم شاید بهتر بود عنوان میدادم چالش قرن، یا مثلا عنوان میدادم قرن ها صدف نیست! و از این جور هنر بازی ها


اساتید دانشگاه علمی-کاربردی؟!

یک زمانی به ما کد مدرسی دادن. بعد وقتی که دادن گفتن برای حفظش بیاین دوره مهارت تدریس ببینین. پول دادیمو یک همچین جلسه ای همایش مانند نشستیمو گرفتیم. بهمون اس ام اس زده بودن براش. بعد همون جا هم بهمون گفتن که کسایی که این گواهی مهارت عمومی رو نمیگیرن حذف میشن. اون زمان شاید اواخر دوره احمدی نژاد بود. در تمام اون مدت و حتی در حین جلسه بهمون تاکید میکردن که یادتون باشه شماها خوبیتون برای ما اینه که عضو هیات علمی نیستین و هیچ حقی ندارین. حتی حق ندارین به خودتون بگین که استادین، در واقع شماها مدرسین.

دیروز خبر میخوندم که کدمدرسی 30% یعنی 50 هزار تا از این مدرس ها حذف شد. حالا چه طوری؟ هیچ، ما فراخوان جذب داده ایم!

یعنی اون جلسه ای که برامون گذاشتن تا کدمدرسیمون رو ازمون نگیرن کشک بوده! تازه، میگفت هنوز هم این 50 هزارتا 50هزار تا حذف کردنه ادامه داره. تازه اونجا برا اولین بار در اون خبر به ما استاد گفته شده بود. ضمنا گفته شده بود که مدرک کارشناسی ارشد ماها چون از دانشگاه نظری گرفته شده این حذفه داشته صورت میگرفته!

اصلا دیدم که همین چند روز پیش خبر صادر کرده بودن که یک 67هزار نفری دکتری رفته ان گواهی فنی-حرفه ای گرفته ان. همون جا هم با خودم شک کردم که قضیه چی بوده! نگو مثلا این کد مدرسی که به ماها داده بودن جاشون رو تنگ کرده بوده مثلا. نگو همون که بهمون باهاش هی میگفتن حواستون باشه شماها با این کد استاد نمیشینو حواستون باشه باهاش حق تدریس باهاش بهتون داده نمیشه، همون جاشون رو تنگ کرده بوده! روحانی دانشگاه های علمی-کاربردی رو حذف میکنه و اساتید اونجاها که مجبور به اخذ کدمدرسی نبوده ان و اصلا خودشون دانشگاه بوده ان، اونها رسما ماها رو حذف میکنن. بعد پدیده ای درست کرده ان به اسم دانشگاه فنی-حرفه ای. انگار نه انگار که مثلا یکی مثل من دهه شصتی یک زمانی رفتم تو سوراخ این پدیده و مدرکی بهم دادن که باهاش میگفتن از دانشگاه «مادر» گرفته نشده و برای همین هیچ جا راهتون نمیدیم! بعله مدرک من البته مال پدیده «آموزشکده» فنی  و حرفه ای بوده و مهارت محسوب نمیشه، ولی مال اون 67 هزار نفری که بردنشون بالا کوه تفریح کنندو رایگان بهشون دادن تا چوب تو ماتحت ماها کنن، اون فنی-حرفه ای محسوب میشه. لابد اون رو هم از پدیده دانشگاه فنی-حرفه ای که زاده خودشون بوده گرفته ان.

اصلا مثلا یک دانشجوی روانشناسی مثلا، چه طوری میخواسته گواهی مهارت بگیره! هیچ. یک دوره خانوم مشاور روانشناس از مطبش مثل این خارجی ها هی میرفته کوه و آلبوم عکس درست میکرده. بعد به عنوان مهارت دانشجوهای مثلا دانشگاه فردوسی رو میبره بالا کوه. اینطوری بهشون پایان تحصیلشون گواهی مهارت فنی و حرفه ای کوهنوردی هم داده میشه. هیچ کی هم نمیتونه بگه که فنی حرفه ای نبوده. کوهنوردی بوده و مهارتی برای خودش لازم داشته! اصلا اینطوری طرف میتونه اون عکس بالا کوه رفتنش رو هم بگیره بذاره بالای مطبش. کلی هم کلاس داره که ببینین، چه عالی. مهارت جمعی کوهنوردی رو هم به تمام درجات دانشگاهی که طی کرده ام اضافه کرده ام.

حالا مثلا یکی مثل من چطوری فهمیده؟! هیچ، وقتی بعد از سوار شدن اتوبوس دانشگاه علوم-تحقیقات دانشگاه آزاد نصف نشدم (چون پول نداشتم با اینهمه پول که به این روانشناسا میدم، سوار سانتافه ام بیام تو) دوباره رفته بودم ایستگاه اتوبوس که اتوبوس های بین شهری سوار بشم. اونجا موقع برگشتن یک کتاب قطور دست دختره دیدم که برای پایان نامه اش گرفته بودو از اونطرف هم دیدمش که جدا نشسته بود برای ایستگاه ویژه از ما بهترون ها.

بخش اعظم نظام فاسد ما این دانشگاهه، بعد به جای اینکه هی تنبیهش کنن هی تکریمش میکنن. بعد یک وقت فکر نکنید که این خبر حذف 30% اساتید دانشگاه علمی-کاربردی رو طوری گفتن که مثلا یک خنگ بی خبری مثل من بفهمه! از تلویزیون چیزایی که هی پخش میشه، یا اینه که مثلا بانک دویچه آلمان 20هزار و بیشتر فرصت شغلی رو حذف کرده و یا هر روز 100هزار فرصت شغلی جدید به فرصت های ایرانیان اضافه میشه.