آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

لطف گرگ

چنین گویند: کاندر حلق گرگی

فرو رفت استخوان، همچو نشتر!

ز لک لک چاره جست، در ضمن

نمود از بهر او اجری مقرر!

به منقار، استخوان را از گلویش

برون آورد، آن مرغ هنرور

و ز آن پس خواست حق زحمت خویش

جوابش داد گرگ حیله گستر:

«سرت را از دهان بنده، سالم

برون آورده، خواهی مزد دیگر؟!

به اشرار کنی خدمت زنعمت

قناعت جو به سالم ماندن از شر!


اینو احتمالا نویسنده ای بی نام نوشته، چون نگاه کردم نوشته دهقان کرمانی

گفتم باب طبع این روزای خیلی هاست.

البته داستان حبسیه های مسعود سعد سلمان هم خیلی گویای حال و روز خیلی ها مثل منه که تو کتاب های فارسیمون خیلی میخوندیم (نمیدونم هنوزم هست یا نه) و حالا شاید یک وقتی براتون بنویسمش


بعدا اضافه کرد: 1- همه میدونیم که صدقه رو نباید گفت. یک جا رفتم نوشته بود من دختری معمولی هستم، تیزهوشان ایرانی بوده ام و حالا دکتر آلمانی! هرچند وقت یک بار هم میگه پول خوردامو صدقه میکنم بفرستم ایران! همه میدونیم که اینا صدقه نیست! اینا سرمایه گذاریه. خیلی هم دختر بی ادبی هستو زندگی باب میلش هم زندگی اشرافیه، مثل خیلیای دیگه! و البته، جدا.

مسعود سعد سلمان هم همینو میگه، میگه نه دوستی برام مونده و نه آدمی، که البته اگر اطرافیان رو آدم فرض کرده باشیم. قبول، قبول که تو منو نمی شناسی! ولی اگر کرم نداشتی هرچند وقت یک بار بعد از سرمایه گذاری هات نمیومدی هی بگی نمیشناسمت نمیشناسمت!


2- ایرانسل عزیز، ممنون که یادآوری کردی، امروز تکریممون کردیو نهایتش باهامون 11 روز حساب میکنی. ممنون.

به خاطر تمام لطف ها و صدقه ها ممنون.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد