آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

ویژگی های انگلیس دوست داشتنی و جذاب

نفوذ سنگین سابقه دار رژیم صهیونیستی در منطقه اثرگذار معاملات بورس کشور و صادرات واردات ایرانه. رژیم صهیونیستی هم که خیلی ها قربونش میرن، زاده دست کیه: انگلیس. این تئودور هرتسل1 کیه؟ برین از خودشون بپرسین هی بادش میدن! روزنامه نگار بوده. رسانه دستش بوده و فعال سیاسی انگلیس هم بوده.

اخیرا هند میعانات انرژی رو از آمریکای جنوبی میخره. یعنی راه خودش رو دور کرده تا از تحریم ها در آرامش باشه. البته، این چندان درست نیست. گاهی هند رو باید انگلیس دوم و یا همان کمپانی هند شرقی درنظر گرفت. چون اخیرا همین کشور بنادرش رو قراره روی کشتی های ایرانی، افغانی و خلاصه بندر چابهار ببنده. گفته که گرون میدین، در صورتی که اصل ماجرا این نیست.

اصل ماجرا نفوذ سنگین سابقه دار اسرائیلی ها در منطقه است. اونها از دیرباز روابط بین هند و سریلانکا رو خراب میکردن و به هر دو سلاحهای سنگین و پیشرفته می فروختن.

اسرائیل حتی سعی در تخریب روابط ایران و سریلانکا هم داشته. اخیرا چند نفر زندانی در اثر مصرف مایع ظرفشویی در زندان های این کشور کشته شده اند. دو نفر آن ها ایرانی بوده و چند نفر راهی بیمارستان شده ان. گویا در این مایع سم ریخته بودن.

تلاش های نخودهای اسرائیلی فقط به همین جا هم ختم نمیشه. اونا رفته ان جمهوری آذربایجان و گفته ان ایرانی ها ممکنه دیگه از کدوم مرزها راه در رو داشته باشن؟ دیده ان ارمنستان و آذربایجان، هنوز راه نفوذ ایران به اروپاست. اونجا هم مستشاراشون رو برده ان، نظرات حاشیه ساز پخش میکنن.

ما در کنار مرزهای این دو کشور مانور نظامی گذاشتیم، همزمان ترکیه، آذربایجان و پاکستان مانور نظامی اون ور مرزها گذاشتن. یعنی که جوابمون رو میدن. قبلش هم یک نقشه گذاشتن که یعنی ترک ها میخوان جمع بشن و حتی ترکمنستان رو هم میخوان بگیرن.

خیلی از ایرانی ها گفته این ها نشانه های ظهور سفیانیه. البته در این مورد کتاب نشانه های ظهور کورانی خوبه بخونیم. شاید یک روز بیشتر به این موضوع بپردازم. دیگه وقتی ترامپ با کتاب نقشه صهیونیست ها میگه یک سال هم نباید از برنامه چند صدساله مون عقب بمونیم، ما نمیتونیم همینطور خرگوش بمونیم کتاب نقشه هاشون رو نخونیم و یا تاریخ نخونیم و یا کتابهایی مثل عصر ظهور کورانی رو نخونیم. باید بیشتر به این ها دقت کنیم، ببینیم قدم به قدم چی کار میخوان بکنن.

یک راه دیگه پیشرفت ما اینه که یک تعداد از نفوذی های شناخته شده انگلیسی که در قالب رسانه برای ارتباطات ایران و انگلیس برنامه میسازن بمیرن. میگن بی بی سی برای پایان دادن به حکومت ایران ساخته شده. اینها رو تقریبا، انقدر ازشون تو همین صداسیمای خودمون برنامه پخش کرده ایم که حتی بچه دو-سه سالمون هم میشناسنشون. اگر اینها بمیرن، چون یکی هستن که دومی ندارن، وضع ما بهتر میشه. البته، من راه حل دیگه ای ندارم.

طرف میاد تو همین آذربایجان برنامه مستند علمی درست میکنه با چه بی ادبی (سر لنین رو گذاشته بود رو کاپوت ماشینش و همینطور تو خیابونا میگردوند!). همینقدر که مثلا تلویزیون ما داره برنامه رو پخش میکنه، انتظار داری پس بی طرف باشه.. از اونطرف تابلوی به سمت تهران رو نشون میده و میگه ایرانی ها راهم ندادن! باز هم با خودت میگی، نه قبول کن، قبول کن که این بی طرفه. تلویزیون ما دوبله و پخشش میکنه. ماها مستقلیم!

بعد، فرداش میبینی آذربایجان و ارمنستان سر قره باغ دوباره روابطشون تنگ شد و یک عده کشته دادن! چقدر این امروز و فردا با این مستنده مرتبط شده.

همین مجریان به ظاهر دوست داشتنی برنامه مستند که ما از جوانیشون تا پیریشون رو میبینم بمیرن، بخشی از مشکلات ما حل میشه.


____________________________________

1- صهیونیست جهانی نام سازمانی است که در سال 1897، حدود صد و بیست سال پیش، در بال سوئیس توسط دویست و چهل نفر از سران یهود، از کشورهای مختلف، تأسیس شد.

آنچه در منابع تاریخی آمده، این است که شخصی به نام تئودور هرتزل بنیانگذار صهیونیزم جهانی است که در اولین کنگرهای که در بال سوئیس در سال 1897 تشکیل شد صهیونیزم جهانی را سازماندهی کردند؛ امّا قول صحیحتر این است که تقریباً، حدود سی چهل سال قبل از هرتزل، فردی به نام بنسکر، که یهودی روسی بود، جمعیتی به نام جمعیت دوستداران صهیون (الحبُّ الصهیون) درست میکند و در آن جمعیت مطرح میکند که یهودیها در دنیا تحقیر شده و غریب و ذلیل و آواره و تحت فشارند و ما باید این یهودیها را ساماندهی کنیم؛ و پیشنهاد اولیه این بود که اینها در جامعه روسیه یک جامعه واحد تشکیل بدهند و همه یهودیها را فرا بخوانند تا به روسیه بیایند و در آنجا مستقر شوند؛ البتّه قول دیگر این است که بنسکر، اسم جمعیت را جمعیت صهیون گذاشته است و صهیون هم نام کوهی مشرف بر شهر قدس و بیتالمقدس است، احتمالا ً‌نظرش این بوده است که یهودی‌ها را در جامعه روسی ادغام و بعد آنها را از روسیه به فلسطین ببرد؛ به هر حال، آنچه که بیش‌تر ثبت است این است که بنسکر معتقد بود که ما به یهودی‌ها ملیت ببخشیم و آنها را از این پراکندگی خارج، و در یک منطقه متّحد کنیم؛ امّا عمر وی کفاف نمی‌دهد و می‌میرد.

شش صفر یا چهار صفر؟

از این بورس دیگه کم کم دارم رعشه میگیرم. تو سایتی که میریم توش هربار یک توف میندازه رومون. قشنگ یک تبلیغ گذاشته: «مدیریت سرمایه مرد»، یک چشمک هم کنارش.

حالا فروشنده ان دیگه، ما هم خریداااااار.

ده ساله، ده ساله، دارن میگن میخوایم 4 صفر از پول رو برداریم. شاید بشیم آرژانتین، شاید ونزوئلا و شاید هم اگر اقتصاد شکوهمند ترکیه رو ببینید، بشیم ترکیه!

حالا ترکیه کیه؟ ترکیه یک لیر داره که همون ده سال پیش که ما گفتیم میخوایم این چهار صفر رو برداریم اون شش صفرش رو برداشته بود.

شش صفر. شش صفر رو فروشنده های ما که واردکننده جنس از ترکیه هستن، الآن چند ساله برداشته ان.

هربار میخوایم بخریم باید شش صفر برداریم. بعد اون وقت، این دولت و مجلس هی میگن ما قانون گذاری داریم که معلوم نیست کی تصویبش کنیم. میدونید چقدر کاره؟

اصلا ما شفافیت رای مجلس میخوایم چی کار؟ منتظریم این قانون های حذف چهار صفر و مالیات گرفتن از خانه های خالی رو تصویب کنن.

وقتی من هربار میرم مغازه، به خاطر این قانون تصویب نشده حذف چهار صفر از پولم شش صفر برمیداره، فایده این موندن تو این اقتصاد چیه؟

حسابی موندم چی کار کنیم. قشنگ میریم این حقوقی و دولت یک طوری رفتار کرده که خوب این سیلی تو صورتمون جاش درد بگیره. دولت اومده میگه تنها راه زندگی تو تو سرمایه گذاری نیست، تو مصرفه. اومده میگه شونزده میلیون داری، میخوایم ازت بدزدیم. سکه هم نمیتونی بخری. چی کار میکنی؟

بهترین کار این نیست که مصرفش کنی؟


بعدا اضافه کرد: هربار هم میخوان بفروشن تا ما بخریم، بهمون میگن ریاله. میدونی ریال چقدر؟ یک صدو پنجاه و هفت ریال قیمت این سهم رفته بالا. میدونی چقددددددرررر؟ میریم مغازه میگن شش صفر ازش کم کن، ببینی قیمت الآن چقدره!

چند وقت پیش یادتونه میگفتن به این حقوق بگیرهای دولتی که فراتر از سقف بگیرین حق بدین. بلافاصله تا عرضه اولیه یکی از سهام های بانکی (بانک صادرات) رو آوردن، زودی یک خبرنگار که اتفاقا خیلی هم شبیه کارمند بانک بود آوردندو سریع فیلم درست کردن که بگن خب به بانک ها حق بدین با بولدوزر دارن از روتون رد میشن!

قشنگ، میری تو بورس، جلو چشمت یکی پیام میذاره و میگه امروز کدوم سهم باید قربانی بشه؟ سهم بانکی یا فلزات اساسی؟! ما هم سوسکیم، فقط میشینیم چطوری باید قربانی بیشیم.

یک چیز عجیبی که این بورس داره، نمودارش شبیه نمودار تعداد مبتلایان به کروناست. احتمالا باعث شده خیلی مردم به خاطر پر کردن سوراخ بورس ارتباطات مخصوصا بانکی و هشدارآمیزشون زیاد بشه. به چه مناسبت؟ به این مناسبت که عاقا دزده هربار نگران بشه و از سر حباب زحمات ما بره بالا و قربانیمون کنه. بعد هم دربیاد بگه خب به من حق بدین! حق بدین به استاد دانشگاه اونقدر الکی فاز میدم. حق بدین، حق بدین. ماها خوبیم حق بدین. ماها خوبیم الآن آلمانیم! ماها خوب بودیم، ببین چقد قشنگ دارم فاز میدم.

ماها نشسته ایم چطوری موهامون سفید بشه که هی ببینیم حقو حقوق اینا که رو دلمون نشسته ان چطوری انقدر راحت از گلوشون پایین میره.

ولی صبر کنید. الآن این آمریکا انتخابات داره، وایسین تموم شه و این فاز رو رد کنه. یک شورش دیگه در پیش داریم. تو تاریخ مورد علاقه ش هم. یک آبانی، آذری چیزی. آمار قربانیان کرونا قراره از آمار یک ورزشگاه صدهزار نفری بالاتر بره. ببینید کی گفتم. روزای سخت تری در پیشه تا اسفند.

این عکس گیر منه. امروز 31 شهریور 1399، گیری ساخت ترکیه رو عکس میگیرم که خودم نخریدمش ولی هدیه گرفته ام. تمام چیزهایی که ما داریم استفاده میکنیم، ساخت چین نباشه، ساخت ترکیه است؟

ما مواد اولیه و نفت داریم. هیچ چیز که نتونیم بسازیم گیر به این سادگی و کوچکی رو که دیگه میتونستیم تولید کنیم.

پس این شش صفر که میگم باید برداریم، درسته. چون تصمیم گیری های اقتصادی کشورم از داخل صورت نمیگیره. من به این کشوری که کوچکترین چیزش وارداتیه، افتخار نمیکنم. ما کشوری کاملا مستعمره داریم.

بعد از گذشت چند دهه کشت و کشتار تو این کشور، بعد از گذشت چند دهه کوتاه، دیگه مادران این کشور به جای گیر طلا بر سرشان، گیر پلاستیکی تولید کشورهای خارجی داریم. ببینید، امروز ما رو به کجا رسونده اند.

اوراق تبعی کلا برای بورس خوب نیست

فرض کنید من و خواهرم هر کدوم سیم ظرف شویی گرفتیم دستمون و اومدیم در خونه تون و داریم میفروشیم. خواهرم میگه 4 تومن، و من هم میگم 2 تومن. شما چی کار میکنید؟

در بهترین حالت میگین بیاین باهم در این رابطه صحبت کنیم. اتفاقی هم که میفته اینه که نه سیم های منو میخرین و نه مال خواهرم رو. منطقی هم هست، از نظر روانی. اعتماد نمیکنیدو منو خواهرم دعوامون میشه.

در مورد اوراق تبعی هم همینطوره. فرض کنید، مثلا یکی از سهم های دارویی ها رو میخواین بخرین. یکی میگه این سهم همون سهمه داروئیه که شما میخواین بخرین، ولی کفک نمیزنه و 2200 تومن میشه. سهم دیگه ای هم هست و همون سهمه، اصلا کسی در موردش نمیگه که کفک نمیزنه. حالا چی میشه؟

 این سوال پیش نمیاد که یعنی اونی که تضمینی نیست، پس ممکنه که کفک بزنه؟! اصلا شاید حتی شاید یکی خواست قیمت سهمی که معلوم نیست کفک میزنه رو بالاتر از قیمت سهم تضمینی بده. اون وقت نمیگین این سهم که کفک نمیزنه، میشه 2200 و حالا این که هیچ تضمینی نداره، 4200؟ از نظر روانی حاضرید یکی از این دو سهم رو بخرین؟

اوراق تبعی، اختیار خرید، یک همچین چیزی رو به خریداران بورس القا میکنه. این روزا راه افتاده که اصلا اوراق تبعی چی هست؟ حالا بیاین راجع بهش صحبت کنیم.

حالا تعریفی که درباره اوراق تبعی (اوراق اختیار فروش تبعی) داده اند اینه:بیمه نامه سهام شما.  اوراق تبعی ابزاری است که به‌ وسیله آن نوسانات و زیان سهام بیمه می‌شود. کارگزاری ها هم خودشون یک طوری میگن که دقت کنید. مثلا این تعریف رو نگاه کنید:

شرکت‌های منتشر کننده اوراق تبعی قبل از فروش این اوراق ملزم به انتشار اطلاعیه عرضه جهت اعلام عمومی ویژگی‌های آن می‌باشند. توصیه می‌گردد سهامداران قبل از اقدام به خرید آن ها را مطالعه کنند.

یعنی، هشدار! نرید همینطوری سهام این شرکت ها رو بخرین!


بعدا اضافه کرد: حالا اینا که میگم مثاله. مثلا نگین که عه، حالا یک کار دیگه مثلا میکردم. مثال دیگه م همین بیت کوینه. بیت کوین که اومد، کمی بعدش ما باهاش آشنا شدیم. بعد از مدتی فهمیدیم اصل کوین ها که باید بخریم بیت کوینه. اوضاع خوب بود تا اینکه کلی تقلب تو کار خود بیت کوین اومد. یعنی، اول سعی کردن با کوین های جایگزین بگن اصلا چرا بیت کوین؟ بعد دیدن بالاخره آدمایی مثل ما هستن که فریب به این راحتی ها نمیخورندو شروع کردن حتی با زور اسلحه هم که شده به جمع کردن کوین های مردم. بعد از اون نظریه پردازها چیزی به اسم بیت کوین کش (Bit-Coin Cache) رو ارائه کردن. ما هنوز هم چشممون به دنبال خود بیت کوین بود و بیت کوین کش رو نمیخریدیم. کمی بعد که کوین ها رو جمع کردن دیگه تعداد کسایی که میگفتن مثلا فلان قاره انقدر حجم بیت کوین داره کم شد. این زمانی بود که دیگه ما تو موندن تو این کوین رعشه گرفته بودیم. خیلی ساده، ازش اومدیم بیرون. از اون روز تا حالا هم قیمت بیت کوین دیگه رشد زیادی نکرده. فقط چون دلار تو ایران گرون شده خریدش توجیه داره.

این اتفاق خیلی ساده، ممکنه برای بورس ایران هم بیفته. کم حالا مثلا بانکهای این کشور، کارتهای اعتباری تو پاچه مون کرده ان، حالا هی مجبورمون کنن سجام بریم ثبت نام کنیم (برا گرفتن بیت کوین هم باید پاسپورت داشته باشیم و هزارتا دردسر). اصل رو میخوان بزنن خراب کنن، در عوض هی کارت خرید اعتباری بهمون بدن بخریم، و بعد خودشون بشینن یک گوشه به هنر خرابکاری خودشون با لذت نظاره کنن.

کثافت

پراید حذف شده، میشه 100 میلیون تومن. پژوه 206، 206 میلیون تومن. 405 رو هم که دیگه خودتون میدونین.

این شرایط اقتصادی ماست؛ خرگوش سرمایه گذاری میدوه، ماهم به گرد پاش نمیرسیم، با بورسو هر چیزی. مال امسال هم نیست. یک مجموعه داده 10 ساله همینو نشون میده، بیست ساله، سی ساله ... همینطور الی آخر.

حالا اینو نوشتم، عنوان زشته؟ خیلی؟ ایراد نداره، برا ما تکراریه.

گفتم تکراری یاد شوهر خواهر بابام افتادم. یه مردی شاید 10 سال از من بزرگتر و 20 سال از بابام کوچکتر. این بنده خدا رفته بود خداتومن پول کلاس های چطور موفق شویم رو داده بود، بعد باباهه از طریق برادرش فهمیده بود. همین دیروز پریروزها هی بهش میگفت من دوستت دارمو هرچی تجربه نیاز شغلی یک نفر بود پدرانه و برادرانه داشت تقدیمش میکرد. تهش در اومد وسط حرفاش طبق عادت گفت این حرفا رو من بهت میزنم، تو پشت گوش میندازی، در عوض میری خداتومن پول تو جیب مردم میریزی. این حرفا همون حرفاست. برو دخترتو بگیر بهش بگو این حرفای من رو ثبت کنه، برو پسرت رو بگیر، بره حرفای منو یک جایی ثبت کنن. بعد بهت بخندن.

در همین حد، بابای من در همین حد این مرد رو مسخره کرد. حالا مگه مرده راضی میشد، از این جا به بعد، هرچی بابام بهش میگفت گرفته بود به اینکه حرفای تو منو آزار میده. دقیقا نمیگفت که کدوم نقطه حرفات. حالا ما از باباهه میشنیدیم که میگفت من اینا رو بهت میگم چون دوستت دارم. اینا رو بهت میگم چون دلم برات میسوزه. ولی برای فامیل مگه حل میشد؟ اون ناراحت بود. بهش گفته بودن بالای چشمت ابروست. این نسل دهه پنجاهیه. نسل دهه شصتی به مراتب سخت گیرتره، و بعد دهه هفتادی که دیگه اصلا، و برو تا سن های پایین تر.

حالا، این بابای منه. با اخلاق یه مردی که داره بچه های عهد دقیانوسش رو اینطوری تربیت میکنه. هر کی هم بهمون میرسه، زود یاد میگیره چطور باید بی تربیت باشه باهامون. دیشب، که نه، نصف شب نه، سر صبح بلند شد رفت تو کوچه. یه صدای زن و مردی هم بلند میومد. رفت و برگشت. هیچ. دفعه اولش هم نیست. اومد گفت کثافت. نه یک بار، دو بار، چند بار. مامانم بیدار بود. گفت چی شده؟ هیچ جوابشو نداد. در اتاقش رو هم بست و تلویزیون روشن کرد!

کثافت، آره؟ یاد زن برادرم افتادم که تازه عروس بود. اون هم اومد خونه مون. نصف شب، یا شایدم نزدیک صبح بود، اونم بلند شد گفت: کثافت.

چه وجه اشتراکی. اصلا هرکی میاد خونه مون، انگار گوش ما دروازه است. همه در گفتن کلمه کثافت اشتراک دارن. شاید منظورشون ما هستن. زن قبلی اون یکی برادرم هم نصف شب بلند شده بود همینو گفته بود.

با هم هماهنگ کرده ان؟ من از خودم درمیارم؟ با فاصله زمانی یکی دو دهه، هر کس میاد شب یک باره عصبانی بلند میشه و میگه کثافت.

حالا این خواهره هم یاد گرفته این شبا، نصف شبا بیدار بمونه. چراغ اتاقش رو روشن میکنه، و اگر ما بعد از دستشویی رفتنمون چراغ رو روشن نذاریم قابل تحمله. خودش میدونه که یکی از عوامل بیدار شدن شب های ما خودشه. هربار هم یک کشویی داره هی باز میکنه میبنده. با خودم فکر میکنم شاید توش بشقاب صبحونه ش رو گذاشته، چون یک چند باری هست میبینم که میره قوری کتری هم میذاره. یعنی، قشنگ نگاه میکنه بقیه چطور زندگی میکنن، اونطوری باشه. دیشب، بعد از باباهه که در اتاقش رو بست، رفت دستشویی حیاطو وقتی برگشت، دیدم دست پشت سر نداره. دوید تو اتاقشو بهش گفتم در رو ببند. در اتاقش رو چفت کرد. گفتم در حیاطو گفتم! همون موقع که داشت میرفت در حیاط رو ببنده باباهه هم در اتاقش رو چفت کرد. چه وجه اشتراکی! دیگه باباهه بیدار شده، بیچاره، و باید تلویزیون با صدای زیاد رو نگاه کنه. بیچاره ها! تو فامیل ما رسمه. آدمای بیچاره اول که خوابشون نمیبره هی یه چیزی میخورن خوابشون ببره. بعد هم بیچاره هی نصف شب تلویزیون روشن میکنن. حالا این خواهر هنوز تو اتاقش تلویزیون نیومده و قصرش یک کمی دقیانوسیه. به جاش کمد و کشو میزنه به هم. در قوری و کتری میکوبه به هم، که یعنی همه بدونن این بیچاره شب نباید بخوابه!

یادم اومد اون یکی عروس مادرم که میگفت جن دستاشو بالا برده و چند روز بعد، گل خواستگاریش رو گذاشت دم در. برادرم زد تو گوشش و زنش گفت این اولین بار بود که خونه شما این بلا سرم اومد. برای برادرم پلیس آورده و یک زن و شوهری فقط راضیشون کردن به زندگیشون ادامه بدن. بعد هم الحمدلله که رفتن. امیدوارم دیگه جن ها مجبورش نکنن بیاد خونه مون تا به ماها بگه کثافت!

باباهه گفت کثافت. خواهرم میگه، منظورش این بود که دختر کثافت، یا شایدم زن کثافت، من فکر کردم تویی. با صدای زن، بلند شدمو رفتم تو کوچه. از تو شروع شده!

زن بردار دومم که گفت کثافت، دیگه تکلیفش برام روشن بود. مطمئنا در مقام دشمن بلند شده بود. یک چند سالی بعد از گفتن اون کلمه طول کشید که از خونه کردمش بیرون. اون روز که گفت کثافت، صبح گفت که تو خواب بودم و منظورم مادرم بود!

نصف شب آدم بلند شه، هی بگه کثافت، بعد منظورش مادرش باشه. غذرخواهی؟

من باید عذرخواهی میکردم. حالا شاید، کیفیت بیرون کردنم خوب نبود، ولی خود اصل بیرون شدنش کار به صلاح و خوبی بود. بابام که اون روز میگفت بیچاره ش کردم. گفتم از این خونه پدرشوهرش کردمش بیرون. اون یکی خونه پدرشوهرش که نشسته!

یاد طرفداری بابام افتادم. همزمان نه، ولی یکی دو سال قبل از طلاق برادر بزرگه، یک خواستگاری برام اومد. بابام اومد با برادر بزرگم. صدام کردند و گفتن تو میخوای ازدواج کنی؟

گفتم: نه، میخوام درس بخونم.

گفتن خیلی خوب پس تو نمیخوای ازدواج کنی!

دیگه تکلیفم روشن بود. نه، میرفتم پاهامو چارطاق باز میکردم وسطشون میگفتم میخوام ازدواج کنم!

بعدش هم که گفتم، نوشته چند صفحه ایش اینجا هست که چطور باباهه گفت کوس رسوایی منو زده ان!


تلویزیون میاد میگه: و بعد دختر بچه بیست ساله، این کودک! ناراحت شد و رفت با عروسکش صحبت کرد! عروسک. عروسک.... پاره. فحش رو نصفه دادم. پاره قبلش یه چیزی میاد.

هر وقت اسم منو میارن، یه فحش میخوان بدن. باباهه صدام کرد. برادر بزرگترم میخواست از زن اولش طلاق بگیره. باباهه صدام کرد و یادم نیست این وسط علیه دختره چیز گفتم یا به نفعش. فقط اینو یادم هست که از تمام جملاتی که گفته بودم، همین باباهه علیهم استفاده کرد، به نقل از اسم من. اینجا بین اینا، اسم من آورده بشه، به نقل از اسم من، یه فحشیه که باید ردو بدل بشه.