آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

بچه های آدم و حوا باهم ازدواج کردند

این سوال پیچیده ای هست که ما نمیدونیم. دو جواب مرسوم هست که یکی میگه حوا در هر نوبت بارداری دو فرزند یکی دختر و یکی پسر به دنیا می آورد و بعد که آن ها به بلوغ رسیدند پسری از نوبت اول با دختری از نوبت دوم ازدواج میکرد (خطبه عقد هم همین طوری مثل الآن میخوندن بابا مامانشون براشون ) دیگه چاره ای نبود باید اینطوری septal به دنیا میومدن. جواب دوم اینه که خدا برای فرزندان آدم حوریان و جنیان رو خلق کرد. در روایتی هم هست که خدا برای هابیل همسری به صورت فرشته و برای قابیل زنی به صورت جن خلق کرده

خلاصه اینکه این سوال پیچیده است و جوابش از اون لاادری هاست

کتاب حلیه المتقین

ما شیعیان یک کتاب قدیمی داریم به اسم حلیه المتقین. این کتاب یکی از کتاب های مفیده و توش روش زندگی رو برای یک شیعه تعریف میکنه. نویسنده ش هم آدم موثقی هست (فک میکنم آقای نراقی بود)

ولی کلا این طوری نیست که همه چیزهای توش خوب بوده باشن. مثلا یک جاش نوشته که زن ها از کل قرآن رو فقط "سوره نور" 1 رو بخونن و بقیه ش رو نخونن.

ما تو خونه مون این کتاب رو جزو کتاب های قدیمیمون داشتیم. ولی بعدا یک بار همینطوری تو بسیج دیدم و یک بار هم دیدم برادر بزرگه م انقدر بهش ارادت داشت که رفت خریدش. اون موقع که کتاب رو تو بسیج دیدم یکی از همین دخترای بسیجی تازه ازدواج کرده بودو یک پسری که رشته ش عمران بود شوهرش شده بود. کتاب رو که دیدم اولین کسی که اومد تو همون دختره بود. تا دیدمش کتاب رو بهش نشون دادم و درباره این نکته خاصش باهاش صحبت کردم. دختره هم کتاب رو برداشتو گفت این کتاب تحریف شده ستو برش داشتو بردش که حالا لابد با کسی در موردش صحبت کنه :)

حالا بماند که بعدا که این دختر ازدواج کردو ابروهاش رو هم که برداشته بود خوشگل تر به نظر میرسیدو ولی هربار یک جورایی به شدت تو خودش رفته بود تا اینکه با پوشیه اومد دانشگاه :)

اما حالا. حالا شما فکر کنید اگر این آقای نراقی میومد و میدید که ماها به راحتی میتونیم انتخاب کنیم و زبان های مختلف دنیا رو صحبت کنیم چی میگفت؟ لابد با خودش میگفت زن ها از کل زبان های دنیا فقط یاد بگیرن که عربی صحبت کنند و اکیدا چینی صحبت نکنن، چون یک جاهایی مجبورن صداشونو به خاطر نوع زبان تیز کنندو این اشکال داره. البته این دلیلش رو دوست داشتن میگن، دوست نداشتن نمیگن دیگه.






1- درست یادم نیست نور بود یا نسا


بعضیا ژن هاشون آشغالن

چند وقته داریم تند تند یکی از این فیلمای دهه هشتاد رو دانلود میکنیم. بعضی از نسخه های این فیلم رو مثلا سال 94 تلویزیون دوباره پخش کرده، اون ها تو دانلودامونم اومده ن.

دیشب داشتیم فیلم میدیدیم، یکباری زیرنویس اومد این طوری:

یکی از مشکلات ما این است که برجسته ترین زوج های ما که نخبگان هستند کمترین فرزند را دارند و این یک ضرر بزرگ است. چون کشور را از ژن انسان های برتر محروم میکنیم.

بعد هم تبلیغ نمایشگاه پویندگی، بالندگی و جوانی جمعیت، رو کرده بود.

نسل بعد از ما چه طوری بهمون میخنده، صدتا اردشیری رو زیاد کنیم. کماری چرا نمیزاد؟! ایزدی هم کمه.

ماها نه، ماها که عضو بنیاد نخبگان نشده ایم ژنمون آشغاله. اصلا ازدواج هم نکنیم به نفع همه دنیاست (!)


نخبگان تو ساختار نظام این طوری معنی شده. البته اگر هرکسی بیاد و یک معنی برای نخبگان بده این حرف مشکلی نداره. ولی کلا از نظر دانش، ژن خیلی در نسل آینده مطرح نیست. اون چیزی که مطرحه شرایط و موقعیته.

کلا کلمه ژن خیلی اشکال داره این وسط. اگر بهترین معنی برای نخبگان شده باشه، اشکال نداره. بیا فرض کنیم واقعیت نخبگان رو بررسی کرده باشه. ولی نخبگان لزومی برای زاییدن ندارند. نخبگان لازمه که تربیت کنن. یک صنعتی زاده میاد پنجاه تا ژن بی سرپرست رو تو یک یتیم خونه تربیت میکنه. 50 نفر میشن صنعتی زاده. لازم نکرده یک نفر تو پر قو که بزرگ شده بیاد و یک فرزند رو تو پر قو بزرگ کنه. اینطوری میگیم جمعیتها تعادلین و گوریل در جمعیت تعادلی یک فرزند داره تا بتونه اون رو خوب حفظ کنه.

به جای اینکه بیاد سخنرانی کنه و بیاد بگه شرایطی فراهم کنید که نخبگان بیایندو تعداد بیشتری انسان تربیت کنن، میاد سخنرانی میکنه که جمعیت نخبگان اونطوری بیشتر بشه.

مساله ژنش خیلی اشتباهه. چون واقعا ژنوم انسان در این که یک چیزی درست تولید بشه، مطرح بشه اشتباهه.

اسلامی که اینا تعریف کرده اند، از خیلی دور، موضوع شکم و زاده خیلی براش مهم بوده. در صورتی که این طوری نیست. نخبه ای که به شرایط نخبگی رسیده، باید بتونه جمعیت بیشتری رو تربیت کنه و این تربیت هم فقط شامل حال بچه خودش نشه (!)

البته خامنه ای حرفای خیلی خوبی هم زده. مثلا خامنه ای رسما گفته که بچه های بدون هویت برند مدرسه. میای میبینی طرف با جای مهر چقدر رو پیشونیش میاد حرف خامنه ای رو این طور تفسیر میکنه که نه منظور خامنه ای این بوده که اتباع افغان بدون هویت باید برند مدرسه. باز بخشنامه میارن که نه منظور از بدون هویت مقصود عام بوده.

کلا در ساختاری قرار داریم که توش جمعیت زیادی به دنیا می آیند که اصلا نمی فهمیم کی به دنیا اومد و کی رفت. یک ساختاری داریم که حالا این حرف خامنه ای رو میخواد برا خودش و به نفع خودش چه طوری تفسیر کنه خدا میدونه.

سایت همسریابی

دیروز بقدری از دست این مشت انگولک کن اطلاعاتی تو گوشیم عصبانی بودم که گفتم کو اون همسری که بشه شوهر خوبی برام بشه و از طرفی دیگه هم مثل همه مردایی که تاحالا به چشمم دیده م شرور نباشه؟ بعد با خودم گفتم حالا همه مگه خارج رفته بودند شوهر کرده بوده اند؟ و قدرت هجرت مکانی از هر مکانی به مکان دیگه داشته ن؟ اصلا چه بسا چه بهتر که مجرد مونده ای.

منظورم اینه که الآن برادرهام کاش فقط اون طرفش معلوم بود که زن هاشون باید لم بدهندو در عوض برادرهایم با بابام صبح تا شب عرق بریزن برای یک اره کردن تنه درختی. اون هم همه باهم. تنها در این صورته که اون لم دادن زنهاشون برام قابل تحمله؛ این که ببینم در عوض پسرهای بابام همراهش عرق میریزن برام کافیه.

از طرف دیگه هم خب قبلا بهتون گفته بودم که یک خواهری دارم خودنما، شغال صفتو بی فکر. تنها در این صورت من میتونم به خوبی ها در برابرش فکر کنم که اون یکی خواهرم به عنوان جمع کننده، بگیره کمکش کنه شاید بتونه گند که میزنه جمع کنه.

حالا تو این شرایط که مردی ندیده م بخوام بهش فکر کنم که شاید هم خوب باشه، مردهایی دور و برم میبینم که قصدشون با نقشه قبلی کلاه برداریو منفعت بردنه. یک چندتا مرد هم هستن که بابام دور خودش جمع کرده مثل خودش باشندو از این که آبروشون پیش زنو بچه شون بره کمتر میترسن آبروشون تو جامعه بره.

خلاصه، اعصابم خورد بود. ولی عضو سایت همسریابی نشدم. یاد یکی از هم اتاقی هام افتادم که محض بازی میرفت تو اون سایت. از طرف دیگه همه ش چند ماه دیگه مونده. همه ش چند ماه دیگه که تحمل کنمو برنامه B مون رو اجرا کنیم. همه ش به خودم میگم صبر کن. صبر کن. تا حالاش رو که صبر کرده ای. بقیه ش رو هم میتونی. صبر داشته باش. اوضاع همیشه این طوری نمیمونه. اوضاع همیشه این طوری بروفق مراد شیطانو سربازاش نمیمونه. صبر کن. فقط کمی دیگه بیشتر. فقط کمی...

شان

با روسری بینیش رو بسته داره پشت سیستم کار میکنه. من هم هر بار یاد بوهای گازوئیل اطراف میفتم احساس میکنم که سرگیجه دارم. بلند میشم که برم شکایت از باباهه رو کامل کنم. میگه فایده ش چیه؟ اون نخواد کاری کنه کسی نمی تونه وادارش کنه.

بهش میگم این خونه زندگی در حد شانش نیست. میگه تو دخترشی و بعنوان دختر هیچ حقی نداری. اونی که بابتش حقی گردنش هست زنشه. و اگر همون مامانم هم بره دادگاه، دادگاه براساس شان مادرت حق مادرت رو حساب میکنه و نه براساس شان بابات. بعد هم دادگاه اثبات میکنه که شان مادرت پایین تر از این حد بوده و حالا که بابات اومده شهر درجه یک و خونه پدر مادرش هم که وسط بازار بوده و در حد شان مادرت بابات حقش رو داده.

بعد خیلی جالبه حالا اگر همین مامانم عروس سادات بگیره که گرفته، شانش از مامانم بالاتر میشه و همین باباهه باید برای پسرش و در واقع عروسش خونه ای در حد شان این دختر 20-30 سال کوچکتر و کم سن تر از مامانم و بهتر از مادرشوهرش بگیره. هه قوانین دنیا این طوریه دیگه. شانت رو این طوری حساب میکنن.

بعد شانت دیگه بالا هم نمیره. دیگه حساب کنید یکی توی خونه لوکس مثلا تجریش تهران یا سجاد مشهد به دنیا میاد چقدر شانش بالاست. خانوما ازدواج کنید. مخصوصا وقتی که اگر شانتون بالاست میتونید پایین تر نرید. ولی بدا به حال زنی که در شان پایین با شوهری ازدواج کنه


عی تفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به این قانون و این مملکتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ