آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

شان

با روسری بینیش رو بسته داره پشت سیستم کار میکنه. من هم هر بار یاد بوهای گازوئیل اطراف میفتم احساس میکنم که سرگیجه دارم. بلند میشم که برم شکایت از باباهه رو کامل کنم. میگه فایده ش چیه؟ اون نخواد کاری کنه کسی نمی تونه وادارش کنه.

بهش میگم این خونه زندگی در حد شانش نیست. میگه تو دخترشی و بعنوان دختر هیچ حقی نداری. اونی که بابتش حقی گردنش هست زنشه. و اگر همون مامانم هم بره دادگاه، دادگاه براساس شان مادرت حق مادرت رو حساب میکنه و نه براساس شان بابات. بعد هم دادگاه اثبات میکنه که شان مادرت پایین تر از این حد بوده و حالا که بابات اومده شهر درجه یک و خونه پدر مادرش هم که وسط بازار بوده و در حد شان مادرت بابات حقش رو داده.

بعد خیلی جالبه حالا اگر همین مامانم عروس سادات بگیره که گرفته، شانش از مامانم بالاتر میشه و همین باباهه باید برای پسرش و در واقع عروسش خونه ای در حد شان این دختر 20-30 سال کوچکتر و کم سن تر از مامانم و بهتر از مادرشوهرش بگیره. هه قوانین دنیا این طوریه دیگه. شانت رو این طوری حساب میکنن.

بعد شانت دیگه بالا هم نمیره. دیگه حساب کنید یکی توی خونه لوکس مثلا تجریش تهران یا سجاد مشهد به دنیا میاد چقدر شانش بالاست. خانوما ازدواج کنید. مخصوصا وقتی که اگر شانتون بالاست میتونید پایین تر نرید. ولی بدا به حال زنی که در شان پایین با شوهری ازدواج کنه


عی تفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به این قانون و این مملکتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ