آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

گرفتن پول های خود را وابسته به شرایط مختلف نکنید

زمانی که من خودم رو بیمه عمر معلم کردم، یکی از دانشجوهای برق که تو بسیج با هم آشنا شده بودیم به من این پیشنهاد رو داده بود. البته قبلش هم از یکی از دانشجوهام این رو شنیده بودم. همه میگفتن تو تا کی میتونی این طوری بدون پشتوانه و بدون بیمه کار کنی. برو خودت رو بیمه عمر و سرمایه گذاری کن تا حقوق بازنشستگی بگیری. من هم اون موقع هنوز جوون تر از الآن بودم. رفتمو سالی از مقدار کمی شروع کردم به بیمه دادن. کلا این تلاش برای جور کردن پول بیمه در این چند سال برای من خوب بود. ولی انتظاری که داشتم رو بیمه برآورده نمیکرد. بیمه گر بهم گفته بود که از مزایای بیمه ای که تو شده ای اینه که اگر از سال هفتم (یعنی همین امسال) بیمه خودت رو بازخرید کنی، بازنشست محسوب میشی و به تو حقوق بازنشستگی به تعداد سالهایی که بازخرید کرده ای در ماه داده میشه. یعنی اگر امسال بازخرید میکردم باید یک چند روزی هم حقوق میگرفتم. برای من پایان بیمه 22 سال بسته شده بود. ولی امسال گفتم چیه که من گرفتن پول خودم را وابسته به شرایط مختلف کنم. رفتم و بیمه رو پس بگیرم. حساب کردیم تا حالا چقدر پول به حساب بیمه ریخته ایم. وقتی رفتم بیمه اون هم همون قدری پول بهم برگردوند که به حساب ریخته بودم. تموم شد. فقط خوشحال بودم که زودی متوجه شده بودم. اون سود 18% رو هم نمیدونم شاید سالشمار با جریمه حساب کرده بودن که چیزی بهم تعلق نمیگرفت.

البته اگر میخواستم به شواهد شک کنم، همون کسی که من رو بیمه کرده بود دیگه طرف قرارداد بیمه معلم نبود. وقتی هم بهش تو دفترش اشاره کردم چیزی نگفت. من فرض کرده بودم که یعنی مثلا از طریق آدم مطمئنی دارم بیمه میشم. ولی آدما هم در طول زمان تغییر میکنن و چه بسا بدتر بشن. وقتی هم میخواستم بیمه رو فسخ کنم برای بار چندم، این بار با چشم باز، قرارداد رو خوندم. دیدم هیچ مزایایی نیست و این بیمه خیلی مسخره است. خلاصه رفتم و پول هایی که در این چند سال به حساب بیمه ریخته بودم رو پس گرفتم.

امضای طلایی

زمانی که تدریس میکردم دانشجوهام از خودم بزرگتر بودن. یکیشون کارمند با تجربه ای بود. میگفت یکی از همکاراش ریش میذاشته و خودش رو بسیجی معرفی میکرده تو اداره شون. بعد همه میدونستن که اون یک خائنه. اصلا برای امضاهای خاصش در اختلاس یک خودکار مخصوص داشته. رنگ خاص این خودکار رمزی بوده بین همکارای هم پیمانش تو امور مالی اون اداره. بعد از مدتی هم خوب که کلی پول های اداره شون رو میچاپه بی سروصدا فرار میکنه و از کشور خارج میشه.

یا اون روز که رفته بودم دفتر اسناد رسمی. مسئول دفتر با وجود تجربه اش در خرید و فروش ملک، اشتباهی زمین مشاعی رو شش دانگ خریده بودو میگفت با وجودی که یک پولی برای خرید سند داده این زمین مال اون نیست. بهم گفت که با اون اسناد مشاعی که دستم هست زمین ها رو نخرم و اشتباه نکنم. ولی چیزی که برام جالب بود این بود که کسان خاصی بهش زنگ میزدن و جلوی من طوری باهاشون صحبت میکرد که من نفهمم. یک نفر مثلا مثل اون سلطان سکه که هی کاغذ میخرید و هی سکه میخرید و از کشور خارج میشد، نمیشه که در دستگاه دولتی و جاهای مختلف آدم نداشته باشه. چه بسا اون هم امضا با خودکار رنگ متفاوت داشته. دشمن با این سطح از پیچیدگی، و بعد ما تا این حد در سادگی.

میخوام بگم که اینها مهمن. من همین الآنش مونده ام بالاخره کی از کتابخونه هم اخراجم میکنن. این کتابخونه تنها جایی هست که هنوز ازش اخراجم نکرده ان. ولی خب، استرس دارم. ماها باید زرنگ تر از یک آدم معمولی باشیم. ماها هم باید برای یک سری خاص از کارهامون امضا با خودکار رنگ دیگه داشته باشیم. من خودم نمیدونم که چی کار میکردم کمتر ساده به نظر میرسیدم، ولی شاید شما هنوز فرصت داشته باشین. البته همیشه هم این سوال رو داشته ام که چرا رودر رو دخترای همسنم و شاید ازم کوچکتر ازم میخواستن که مثلا بیان سر جلسه ارائه ام (یعنی در این حد رسمی)، ولی بعدش پشیمون شدندو به جز دشمنام کسی تو ارائه هام نبودن. گاهی بعضی دخترا از من بزرگتر بودندو در نهایت تعجب میگفتن بهم که میخوان باهام دوست باشن تا ازم استفاده کنن. ولی بعدش برعکس میکردن. من خوشحال میشدم که دوستی و یا همکاری تیمی داشته باشم، ولی خب شاید این اتفاق تو دخترای ایرانی که بیشتر تربیت کننده اواخواهرا هستن تا آدمها این یک چیز معمولیه.

این جا آمریکاست صدای ما را از ایران میشنوید

فقط کافی بود که من برم آمریکا و معلوم نشه که ایرانی هستم. اون وقت احساس میکردم که چقدر فرهنگ آمریکایی شبیه ایرانیه. البته تفاوت هایی هم داره و یکیش اینه که خب معمولا ما بهشون میگیم کافرو به جای روسری یک کلاهی نهایتش بذارن سرشون. اینو از این جهت گفتم که وقتی رفتار زشت کارمندای بانکشون رو طنز میکنن و یا روابط اجتماعی بقیه کارمنداشون رو تو فیلم ها نشون میدن من هم میخندم و میگم ایران هم همینه.

دیروز یک خانوم مسنی اومده بودکتابخونه تا از وضعش بگه و یک 10هزارتومنی کسریش برای شیمی درمانی پسرش رو بگیره و بره. حالا پسرش بیمارستان امام رضاست، این اومده با اون پوکی استخوانی که داشت 4 تا 4راه اون طرف تر. قبلش این خانوم های کتابخونه به اسم اینکه نشست دارندو نمایشگاه کتابه هی ماها رو معطل کرده بودندو من تو این معطلی چشمم خورده بود به صندوق جمع آوری خیریه برای دیابتی ها که اون پشت گذاشته بود. با خودم فکر کرده بودم که این اداره جات دولتی اصلا واقعا کار خیر هم بلدن؟! من که دیگه حتی صندوق اداره دولتی کمیته امداد هم پول نمیندازم، چه برسه به اینکه تو این صندوق اینها پولی بندازم. خلاصه این خانومه مسن اومده بود بشه جواب من.

دیدم این مسئول کتابخونه بعد از معطل کردن همه راه افتاده و داره میگه خانوم برو آموزش و پرورش این جا کسی بهت پولی نمیده. اسم آموزش و پرورش رو که آورد با خودم گفتم برم دست این پیرزن رو بگیرم، الآن اینجا التماس کرده و اون جا هم میخواد بره همین ها رو تحت فشار بگه میشه چند تا اتفاق بد در یک روزو روزش خراب میشه. زودی پریدم به گفتن اینکه کمیته امداد (!) بیشتر کمکت میکنه و دستشو گرفتم و بردمش از کتابخونه بیرون. پیرزن معلوم بود که کلا از نرمی استخون نا نداره حتی در رو باز کنه. یک دو قدم که راه رفتیم هی مینشست. هرچند وقت هم میخواست بدونه دقیقا اینجا که داریم میریم کجاست. معلوم شد که خونه اش خواجه ربیعه. بعد هم که بهش گفتم اینجا دقیقا کجاستو ساعت چنده، گفت من دیگه باید برم خونه؛ بقیه کارهام رو فردا باید پیگیری کنم.

جدا همه اش همینطوریه. گاهی کسی از تو مثلا پول میخواد شاید تو باید بهش آدرس بدی. شاید فقط کمی همراهی باعث بشه ذهن طرف روشن بشه.

تاریخ مبارزه مسلحانه حزب توده، و فدائیان اسلام در ایران

تقریبا همه میدونن که در ایران، مخصوصا 100 سال اخیر که به سن پدران ما هم میرسه، مبارزه از حالت تحریم ملی و سرد خارج شدو به حالت گرم رفت. گاهی من خودم با خودم فکر میکنم تا این حد لازم بود؟ تقریبا جواب درسته. برای جواب هم باید کمی تاریخ بگم. مثلا تاریخ حزب توده رو در نظر بگیرین. در واقع هسته اولیه حزب توده رو دکتر ارانی تشکیل میده. دکتر ارانی هم آدم باهوشی بوده و با مجله دنیا گروه اولیه این حزب رو سازماندهی میکنه. ولی در سال 1315 اعضای اصلی این حزب که حدود 50 نفر بوده ان و شایدم کمتر دستگیر میشن. بعضی افراد این حزب جنبه بین المللی داشته اند، برای همین این دستگیری در کل دنیا مطرح میشه. زندانی شدن این ها تا سال 1320 طول میکشه. در این جریان هسته اصلی که دکتر ارانی بوده رو میکُشن و به جاش یک خائن جاسوس نفوذی وارد حزب میکنن. اون جای دکتر ارانی رو میگیره و کارهای حزب رو تا حد اغتشاش به نفع انگلیس و عمال استعماری پایین میاره. تا این حد که مثلا در مرام نامه حزب نوشته بودن اگر برای کارگران مبارزه میکنید نباید برای کارگرایی مبارزه کنید که برای هم پیمانان ما بیگاری میکنن! حالا مثلا این هم پیمانان کیا بودن؟ خب مثلا شوروی. حالا اون موقع این شوروی هم پیمان انگلیس بوده. بنابراین کارگرای پلیس جنوب و نفت جنوب که اتفاقا وضعشون خیلی هم بد بود و عملا برای استعمار روشن انگلیس کار میکردن باید حقشون خورده میشد. یا مثلا در مرام نامه ذکر کرده بودن که اگر اغتشاش میکنید نباید به انگلیس ها لطمه بخوره. اینطوری عملا منافع استعماری رو دنبال میکردن.

اما بعد از اون در سال فکر میکنم 1322 موقعی که مصدق در حال ملی کردن صنعت نفت ما بوده، اتفاق جالبی میفته. خب، این خیلی کار دشواری بوده از نظر دیپلماسی. ولی حالا ببینید این فدائیان اسلام که از مراجع عالی رتبه هم کسب اجازه کرده بودن، چه تاثیری در این پیروزی ایرانی ها داشتن. این موقع فدائیان اسلام رزم آرا رو میکُشن و شوک سنگینی به مبارزات انگلیسی ها و استعمار نفت جنوب وارد میشه. رزم آرا مهره مهمی برای اون ها بوده. از اونطرف تا این ها میان به خودشون بیان مصدق نفت رو ملی کرده بوده. اهمیت این کار رو هم تا این حد در نظر بگیرین که بعد از اون انگلیس از تجربه ای که در ایران به دست آورده بوده میره و خودش با دست خودش نفت برمه رو ملی اعلام میکنه. ولی برمه (میانمار) تا همین امروز نشده که خودش بتونه از منابع غنی اش اون بهره ای رو ببره که شاید روزی دلش میخواست که ببره.

بنابراین مبارزه گرم اهمیت داره. ولی نگاه کنین در حد پیچیدگی دشمنتون پیچیدگی داره.

تولیدکنندگان در ایران

این دور دوری که دیروز نشانه هاش رو گفتم و گفتم که مثلا زنه رو میبینی تو ماشینی نشسته که برای نشستنش باید رنگ لباسش با رنگ ماشین آخرین مدلش ست میشده رو خیلی ها بهش اشاره میکنن؛ تکراریه. یا مثلا اون آدمایی که قانون رو دور میزنندو هی با ارز دولتی خارج از کشور به بهانه های مختلف میرن، یا خیلی چیزهای دیگه که شماها عالم تریندو یکی مثل من میگه این عادلانه نیست. خیلی از صاحب نظرها هم دلیل چنین وضعیتهایی تو کشور رو به شرایط موجود نسبت میدن. بعضیا میگن تقصیر رانت های دولتیه که مثلا طرف میره شرکت خصوصی با فامیل میزنه و از پول دولت حیف و میل میکنه. بعضیا این رو نسبت میدادن به اینکه بازنشسته ها در ساختار دولتی هیچ وقت بیکار نمیشند. بعضی ها هم میگن قانون درست نوشته نشده و همونطور که میشه مهریه زن رو بهش نداد میشه سر مردم رو کلاه گذاشتو پولشون رو بهشون نداد. حتی بعضی مردم عامه هم که من رو در رو هیچ وقت ندیدمشون میگن تقصیر گلدسته های مساجده! این حرفا معمولا درسته و خودم هم بارها دیده ام. ولی چیزی که ندیده ام اینه که بگی دلیلش تفاوت در دید ماهاس این اتفاقات. اوایل انقلاب خبرنگاری کار جالبی کرده بود. رفته بود از مردم بالادست پولدار و متوسط اون موقع میپرسید پابرهنه ها و زاغه نشین ها کیا هستن؟! مردم هم جالب جواب میدادن. اصلا یکی از همین زن ها سوار ماشین بود و گفت: پابرهنه ها یاغی هایی هستن که پول مردم رو میچاپن. خیلی ها حتی نمیدونستن که این خمینی میگه این انقلاب مال پابرهنه هاست یعنی چی! حتی نمیدونستن حلبی نشین ها کیا هستن؟! اغلب یقین داشتن که این ها آدمای بد و انگل هستن!

الآن هم همینه. اون روز این وزیر کشاورزی رو نشونده بودن بین مثلا جمع تولیدکنندگان. فقط باید تفاوت لباس رو میدیدی. طرف یعنی تولید کننده بود. فقط چند برابر این وزیر کشاورزی قیمت چیزایی بود که پوشیده بود. وزیر اومده مشکل این ها رو حل کنه؟! این ها تولید کننده ان؟! اغلب نگاشون میکنی این ها وارد کننده ان! اغلب خودمون هم بارها گفته ایم که در ایران اون کسایی که به اسم تولید کننده معرفی میشن تولیدکننده نیستن!

اما حالا برین زاغه نشین ها رو ببینین که در حاشیه شهرها نشسته ان. همون کسایی که هنوز خیلی از این دور دور کننده ها بهشون میگن یاغی! نگاه میکنی میبینی اون هایی که ازشون زخم بستر نگرفته اند و از کارافتادگی ندارن تولید کننده ان. یکسره دارن زعفران پاک میکنن. هرچند وقت یکبار باید برن سر زمین. مهم نیست که زمینشون مشاعه یا نه. مهم اینه که حتی اگر شده از قبرستون هم پول در بیارن. این ها برای اون به اصطلاح تولیدکننده های بی درد و مرفه جامعه که اغلب وارد کننده هم هستن دارن کار میکنن. بعد ما میگیم تولیدکننده کسیه که وقتی روبرو وزیر میشینه که مشکلش حل بشه، فقط قیمت لباس ها و متعلقاتش چند برابر متعلقات وزیره.