آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

مرغ سفید کوچک

اسمش رو گذاشتیم کوچک، چون نژادش کارخونه ای و کوچکه. این مرغ از همون هاست که قبلا صورتی یا سبزش میکرده اندو به دست بچه بزرگ شده. فامیل دادش به ما بعد اینکه بزرگ شد. هر مرغی اخلاق خودش رو پیدا میکنه، مخصوصا وقتی با آدما بزرگ میشه. البته به نژادش هم بستگی داره؛ یعنی یک جورایی این اخلاقش ارثیه و هم تحت تاثیر محیطی که توش بزرگ میشه.

حالا چرا این مرغ رو مطرح میکنم؟ دلیلش شباهت رفتاریش با زن هایی که میخوام امروز مثالشون کنم. از جمله خصوصیات این مرغ ما که بروز پیدا کرد، بعد از سرما خوردنش بود. قبل از اون خیلی از خروس باغچه مون کتک خورده بود. برای همین جداش کرده بودیم. بعد که سرما خورد احساس کردیم خیلی دوست داشته مثل خروس قوقولی قوقول کنه! گاهی عطسه که میکرد تهش صداش رو هم طوری میکشید انگار که میخواد بگه قوقووووول. آبرومون رو تو محل برد. مرغای دیگه که سرما میخوردن اینطوری با ادا عطسه نمیکردن! خلاصه ما حدس زدیم این خیلی دوست داشته جای اون خروسی رو بگیره که همه اش ازش کتک میخورد. بعد هم که بردیمش باغچه، این علاقه اش رو با درگیری با خروس نشون داد؛ شاخ به شاخ شدندو مثل همیشه البته خروس غلبه اش رو نشون داد.

خب بریم سر اصل مطلب؛ اینکه ما در میان زنان مرغ هایی داریم از این دسته. زنهایی که رفته ان حوزه مخصوصا و حالا فکر میکنن که به جای عمامه چادر ملی پوشیده ان! خیلی از موقعیتشون راضین، چون نمیدونم شاید به اون درجه مطرح ریاست حوزه رسیده ان، مثلا!

خلاصه امروز این زنه تو شبکه آفاق حسابی اعصابمو خورد کرده بود با اون رفتار مشابه مرغیش! مرغ سفید کوچک در عالم حیوانات زیبایی خودش رو داره! ولی وقتی یک زن رو مثل اون میبینی از میزان کراهت میخوای بالا بیاری؛ عوق. امروز این شبکه آفاق از اون زنهایی رو نشون میداد که من گاهی تو کوچه، خیابون میبینمشون و روم رو کج میکنم از دیدن چهره کریهشون؛ از اون زنای چسبنده که حقوق هم بالای اون حرکات زشتشون میگیرن!

داستان از این قراره که یک زن حوزوی نشون میداد که مثلا شاید از قم اومده بود دزفول تا یک زن دیگه که شوهرش رو با 20 گلوله از پا درآورده بودن داستان شوهره رو تعریف کنه. زن چهره کریه ما باید ازش جلو دوربین میخواست جای علف ها داستان تعریف بشه. تا اینجا سعی کردیم چهره عینکیش رو با اون روسریش زیر چادر ملیش تحمل کنیم. بعد هم رفتن جای کلانتری. زنه، وای اصلا هیچ آداب معاشرت یادش نداده بودن! حدس میزدم الآن میاد و حریم اون یکی زنه رو میشکنه و دست دور شونه هاش میذاره! انقدر بدم اومد. منقبض شدم! بدبخت اون زنه که حریمش هی داشت با این زن مرغ سفید کوچک میشکست.

موضوع آلودگی هوا هم هست

بهش میگم صبر کن؛ وقتی بمیرن ماها به عنوان ورثه شون دیگه هرکار دوست داریم میتونیم بکنیمو کسی نمیتونه مانعمون بشه! بهم میگه این رو که میگی، یک کاری میکنی بگم همین حالا بیا بریم!

کسایی که تو این وبلاگ همراه بوده ان خبر دارن که تقریبا تابستون ها مخصوصا حسابی هوایی میشم برم. نمیدونم چه حکمتی داره این تابستون! شاید یک دلیلش اینه که از نظری انتهای دو فصل کاریه. بعد هی میگردمو شروع میکنم به یاد گرفتن زبان کشورهایی که میخوام اونجاها مهاجرت کنم. دیگه الآن شد 7 زبان! خیلی هم جدی هستم ها. حتی باوجودی که داراییم از همون مثلا پارسال پیارسال بیشتر نشده. ولی خب با خودم میگم شاید بیرزه. یک دلیل مهمش هم اینه که هم اینجا که اجاره ای هستیم هواش به شدت آلوده است (به جز آلودگی بنزین مستقیم وسط خیابون، جگرکی روبرو هم هست) و هم اونجا که قراره ما به عنوان وراث نقش ایفا کنیم (اونجا یک صنایع لاستیک تو شهرک صنعتی هست که عوض همه آلودگی ها، یک جا کارش رو میکنه)

گاهی در بررسی هام به چین میرسیم. اما زود منصرف میشیم. یک دلیلش اینه که این کشور خیلی مهاجرپذیر نیست. دلیل دیگه اش هم اینه که در مورد رفتن بهش خواب بد دیده ایم. کاش برای موندن انگیزه کافی داشتیم و کاش برای رفتن دانش کافی. این روزا خیلی به تصادفی بودن نوع زندگیمون فکر میکنیم. اصلا هیچ احتمالی توش نمی بینیم!

هرجا سخن از یورو می‌باشد، نام دولت ملی ایران می‌درخشد

خرید و یا تمدید دامنه .ir، گرفتن تخصص دکتری، و کاریابی خارج از کشور. هرجا به اندکی روابط بین الملل مربوط بشه، انگار اولا دولت آن رو زیادیو اسراف میدونه و دوما نرخ اون رو نه با دلار و با یورو میسنجه! موضوع هم هرگز کیفیت کار نبوده. این رو مثلا برین تو ماشین سازی هاش ببینین که خودرو همون کیفیته، ولی چون افزایش قیمت نرخ ارز داشته ایم قیمت تا حتی 400 برابر هم بالا رفته. خودشون هم نقد میذارن که آی مثلا فلان جا رو جریمه کردیمو بهمان جا!

اما قضیه چیه؟ این رو باید در حرفای ثانویه شون فهمید. حرف ثانویه شون که قبلا هم گفته ام تو همین وبلاگ، اینه که شاید میخوان ارز رو تک نرخی کنن. این، البته خوشبینانه ترین تصور ماها میتونه باشه. چونکه قبلا هم به همین اسم همزمان هم طلا رو گرون کردن، هم مثلا تلفن ها رو همه رو یکجا خریدندو هم کلی کثافت کاری دیگه که دولت برای اینکه بگه دامنش به این کارها شاشی نبوده هی یک چند نفری رو یا اعدام کردو و یا هنوز جلسات دادگاهشون هنوز برقراره. دولت از کلمه هنوز استفاده میکنه؛ میگه هنوز اسکناس زیادی در دست مردم هست، ولی ما نرخ ارز رو تک نرخی نمیکنیم! با توجه به حرفای بالا، آیا منظور دولت اینه که هنوز مردم فکر میکنن با گرفتن دامنه .ir،  پولدار میشن،  این در اصل خلاف واقعیته؟! آیا مردم راه کسب درآمد رو تو گرفتن مدرک دکتری میدونن و در اصل اینطور نیست؟! آیا خروج از کشور برای کسب وکار در کشورهایی مثل آلمان، کروواسی و غیره به نوعی اسرافه که دولت دست روی اعزام نیروی کار خارجی گذاشته و در عوض حاضره ازشون یورو بگیره؟!

اینکه دولت میگه هنوز اسکناس زیادی دست مردم هستو از این طریق با مردم هزینه هاشون رو یورو حساب میکنه، منظورش اینه که از طریق تلاش مردم در این نقاط این اسکناس زیادی ها رو پیدا کرده؟!

بهتر نیست دولت رفتارهاش رو بیشتر شفاف کنه؟! تا کی ما باید از طریق اخبار شاهد رمزی صحبت کردن دولتو هاپولی کردن بیت المال مردم باشیم؟! دیگه دولت پاش رو هم از بیت المال فراتر گذاشته و افتاده رو هر سوراخ دیگه ای که مردم فکر میکنن ممکنه پولی توش باشه!

ما با سیستان هم کار کرده ایم

جلسه ای که اونروز براتون گفتم تهران بودم. کسی که با ما مصاحبه میکرد، خودش یک مشهدی بود که موبایل 912 گرفته بود. همه اش هی میگفت ما با شهرستان هم کار کرده ایمو حتی اسم سیستان رو هم آورد. اصلا طوری بود حرفاش که من هی یاد مظفری میفتادم که  سرمون رو کلاه گذاشته بود! کلا یادمه که قبلا هم یک جلسه کاری من برای گرفتن یک فرصت شغلی تهران داشتم. اون زمان کسی که باهامون صحبت میکرد گفته بود که مثلا وکیلمون 4 شنبه میاد و قرارداد نمیتونیم الآن باهات ببندیم. بعد هم ویژگی مشترک دیگه ای داشت با همین یارو که من چند روز پیش رفته بودم جلسه مصاحبه کاری باهاش؛ اون هم میگفت که ما حتی با سیستان هم کار کرده ایم!

کلا فکر کنم هر بار دیگه هم بیایم تهران رسما هی میگن شماها شهرستانی هستینو امروز فردا باهات قرارداد میبندیمو ماها حتی با سیستان هم کار کرده ایم!

چت شوهر

بهم میگه تو اگه بتونی شوهر عراقی گیرت بیاد. برای همون هم هی باید تن خونواده ات رو بمالی تا بفروشندت به یک عربی چیزی. خیلی جدی. برای آدمی به سن من هنوز هم پیدا میشن کسایی که شاید کنجکاو باشن بدونن آیا زن خوبی برای زندگیشون میشم؟ ولی خب راه ندارن بیان. مثلا همین چند ماه پیش، تو سایتای ایرانی که اصلا هیچ چی، ولی تو این سایتای خارجی یکی پیدا کردم فیلیپینی. به نظر قیافه اش خوبو محبوب بود. حتی براش پیام هم گذاشتم. وقتی دیدم پولیه ولش کردم.

اصلا این روزا خیلی ایرانی ها همونطور که چیزهای مختلفی تو سایتای خارجی میگردن، دنبال همسر هم تو همین سایتا میگردن. اون روز خواهر 8 صفحه فقط اطلاعات من رو تو یکی از این سایتای خارجی داد تا شاید شوهری پیدا بشه برام. کلی مطلب پرسیده بود. مثلا اینکه آیا حیوان خانگی دارینو حالا اگر دارین چند تا؟ اون هم کلی جواب دادو جواب داد تا اینکه سایته گفت باهاتون تماس میگیریم! یک سری هاش هم خودم پر کردم. یک تعداد زیادی گفته بودن که خودمون پیدات میکنیمو لازم نیست حتما تو با مثلا همسر آینده ت حرف بزنی!

اصلا عقده شد تا اون دنیا برام که روزی بشینم تو اتاق روبرو میز پسر که برادرش هم اونجا نشسته آلبوم عکس خونوادگیش رو ببینمو اون هم به قصد ازدواج با من از خاطراتش بگه.