آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

تغییر جریانات کشور به سمت خنده دار شدن

مستندی دیدم از انقلاب الجزایر. الجزایر قبل از یک دوره کودتا توسط فرانسوی ها و استعمار کشورشان به دست آنها وضع نسبتا خوبی داشتند. یک چیزی بودن شبیه کشور ما!

یک روز فرانسه دو تا تاجر میفرسته و یکی از والی ها موقع خرید گندم از اونها همونطوری بهشون توهین میکنه که به بقیه میکرده! بعد هم این میشه آغاز فتنه و جنگ و خونریزی و در نهایت منجر میشه به مستعمره کشوری مثل فرانسه شدن!

الجزایر امروز در لیست خرید نفت توسط آلمانه. یکی الجزایره، یکی ونزوئلا و دیگری ایران. همه این کشورها زبانی غیر از انگلیسی دارن! الآن روسیه درگیر جنگ با اوکراینه. انگلیسی زبانها و دوستداران آنها همه در این جنگ اوکراین رو حمایت میکنند و روسیه با وجود داشتن حق وتو در سازمان ملل و تحریم گازش اینها رو تحت فشار قرار داده. اروپایی های قاره سبز و آمریکایی های گانگستر این وضع براشون قابل تحمل نیست و دنبال مسیر مفتی برای اهدافشون هستن!

همه چیز تکراریه. به جز اینکه نسل کشور ما در حال عوض شدنه. من یادمه سال 88 که میگن فتنه ای بود، وقتی پسر بسیجی با موتورش وسط بولوار چپه شد و چند نفری ریختن سرش، یک دختر هیکلی اون وسط بود و دورش گشت و نگذاشت بزنندش!

حالا دختری عامل فتنه های سال 1401 شده که آن زمان 5-6 سال داشته و متولد دهه تحولات کشور به سمت بیشتر متمایل شدن به غرب بوده!

سال 1401 وقتی آشوب میشه نگاه میکنیم بیست نفری در قالب مرد و یک چند تایی هم زن میگیرن یک بسیجی رو وسط بزرگراه تیکه پاره میکنند و گوشتش رو هم پس از نیم کوب کردن سلاخی میکنن!1

سال 88 مرد. الآن 1401 هست!

سال 2017 (1397) که ترامپ داشت از برجام خارج میشد، ما نگاه کردیم کشورهای همسایه پر از جستجو دنبال سلاح بودن! همین پارسال پریسال بود که جنگی هم بین ارمنستان و جمهوری آذربایجان سر منطقه قره باغ جدا شده از ایران با یک قرارداد داشتن!

انقدر الکی. چرا؟ شاید به خاطر اینکه کلی سلاح جنگی داشتن و نمیدونستن چی کارشون بکنن!

الآن قیمت ها رفته بالا و دارو و مکمل های دارویی سه ماهه که نایاب و کمیاب شده ان. میگن از وقتی طرح دارو یار اجرا شد اینطوره. اتفاقا از همون موقع هر روز هزار هزار فشنگ و دهها سلاح جنگی و مواد مخدر به طور انبوه از کشور وارد میشه و یک چیزی مثل رمزارزها یک تعدادشون رو میگیرن، ولی بقدری زیاده که دارن هر روز انتخابی یک چند نفری رو شهید میکنن. یکیش همین رئیس کارشناسان دادگستری خراسان رضوی دیشب بود.

کامیاران که قرار بود به دستور غرب اعتصاب کنه، اعتصاب نکرد.

قرار بود بازار تهران اعتصاب کنه و اعتصاب نکرد.

اینها هست، ولی نکته ای داره.

برگردیم به گذشته. در یک کتابی سبک زندگی متقین رو نوشتن. در آن کتاب گفتن زن چه چیزهایی باید بخواند و چه چیزهایی نباید بخواند. در آن کتاب گفتن زن را برای ازدواج به چه صورت انتخاب کنیم. نگاه میکردیم به پشت قوزک پایش و اگر یک گوشتی ماهیچه ای چیزی داشت مناسب امر ازدواج بود!

انتخاب طبیعی به سمتی رفت که زن فهمید دقیقا چه چیزهایی میتواند باشد و چه چیزهایی نمیتواند باشد.

انقلاب شد و گفتن که به زن و مردم در رافت اسلامی حق برابری دادیم. اسمش را گذاشتن انقلاب اسلامی ایران.

پس از انقلاب یکی مثل من شد عمه هتی از فیلم قصه های جزیره انگلیسی. زنی که مسلما فقط همیشه عمه میماند؛ لاغر است و به سبک خشکی لباسها را قاعده مند می پوشد. در عوض خانوم کینگ که زن چاق و برعکس خوشگلی بود شد مادر پنج تا بچه قد و نیم قد که داستان بیشتر حول زندگی این بچه ها از کودکی تا بزرگسالی میگردد!

عمه هتی هرگز ازدواج نکرد. او در عوض نویسنده شد! او معلم مدرسه شد و یکجایی که فکر میکرد از بالادستی او را به عنوان بهترین معلم انتخاب میکنن برعکس دید که برنامه دارن اخراجش کنند. کلی زحمت کشید و امتحان گرفت تا ثابت کند کارش درست است!

تا اینجایش را که خوب اجرا کردیم. بقیه اش چی؟

بقیه داره. در تمام این مدت که خانواده های درگیر قصه های جزیره داشتن بازی میکردن، ملت بیکار ننشسته بودن. یکی به دخترش قرص ضد بارداری میداد که از شانزده سالگی قاعدگی او را تا حداقل هجده سالگی که از کودکی درمیاید به تاخیر بیندازه! پایش هم ایستاده بود!

او به این ترتیب خیلی از اصول انتخاب طبیعی را به نفع خودش تغییر میداد! قد و هیکل بلندتر دختران! برابر شدن جمجمه دختر با پسر! دیگر به خاطر کوچکی جمجمه دختر به او کسی نمیتوانست بگوید که ناقص عقل است! دختر پریود نمیشد و به خاطر آن هم ناقص عقل محسوب نمیشد! او حتی میتوانست که انتخاب کند وقتی خواست یک دونه بچه (آه) به دنیا بیاورد، فقط همان موقع پریود شود و بقیه اش را به علم و تکنولوژی بدهد!

در این میان، عده ای که نقش خانوم کینگ را بارها بازی کردن، بدون اینکه مادر شوند و یا از جانب مردها که اکنون عده ای از آنها لوات هم شده بودن انتخاب شوند، دیدن ضرر کردن. آنها در سن پیری رو به بازی هایی مثل تغییر جنسیت بردن. از آنجا که تغییر جنسیت فقط در ظاهر است، این فقط یک بازی شد!

داستانها عوض شد. تصادف و اتفاق دیگر وجود نداشت. همه چیز انتخابی بود. کسانی برد کردن که اصلا وارد نظام نشدند! حتی بیشتر از پنجم دبستان درس نخواندند. خیابان ها پر از ماشینهایی شد که گواهینامه رانندگی نداشتن و زنها طالب حق گواهینامه موتور شدن!

اصلا قبلش عجیب بود که دختر تا زمانیکه پریود نشده بود حق دوچرخه سواری داشت و بعد از آن دیگر سوار دوچرخه برقی هم نمیتونست سوار شود!

عمه هتی، اما عمه هتی ماند! او حتی نتوانست نویسنده شود و یا حتی معلم باقی بماند. انتخاب طبیعی او را بارها با چیزهایی مثل کرونا، عدم ازدواج و غیره زیر زمین دفن کرده بود!

فقط یک جریان باقی ماند. جریان جوانان دهه هشتادی و نودی، محصول جامعه ای که نظام را بدین صورت قبول نداشت! اینها دیگر مثل دهه شصتی ها سر به زیر نبودند! اینها داستان زندگی قصه های جزیره را ندیده و دوست نداشتن که ببینند!

از کودکان دهه هفتادی شروع شد که دستور بدهند. امروز این دهه هشتادی ها و نودی ها هستند که فرمان و دستور میدهند! امروز این ماها هستیم که برعکس باید بهشون بگیم سلام فرمانده!

در جریان عادی نظام، اگر کسی چند زنگی به مسنولی و یا کارمندی در نظام میزد، به این دلیل که او ممکن بود شوکه شود حق داشت شکایت کند! مسنول و کارمند شکایت میکرد، چون همه میگفتن او شوکه شده و مزاحمتی برایش ایجاد شده! حتی او ممکن بود در این جریان زنگ خوردن های گوشی اش بمیرد! ما دهه شصتی ها با این مفهوم بسیار آشنا بوده و پس از مدتی متوجه میشدیم که هرکه در جریان نظام بود بارها شاکی شده و از هم حمایت میکردن!

شخص شاکی دادخواست میداد. دادگاهی شکل میگرفت و در این دادگاه جناب رئیس که نه، نماینده اش حضور داشت! در دادگاه مزاحم تلفنی عذرخواهی میکرد و جریمه میشد!

ماها بارها عذرخواهی کرده ایم!

حال، جریان انگار در حال عوض شدنه! دختری که انگار عادت داره دست به این ور اون ور دختران دیگر بزند، شده است مسئول. یک دختر دهه هشتادی رو میبرند جای او! او دور از خانواده روبروی دختر مسئولی قرار میگرد، دختر مسئول شال او را بالا پایین میکند و دختر دهه هشتادی چپه شده و میمرد!

ما اصلا نمیگیم که این ضرب و  شتم ها را که میگن واقعی بوده. ولی دیدیم که دختر مسئول کار ناشایستی کرد! چطور یک زنگ گوشی این دختر مسئول بخورد همه پشت هم را دارن و میگن که ممکن بود شوکه شود؟! او حق شکایت داشت و همیشه هم از این حق استفاده میکرد!

چه کسی عذرخواهی کرد؟! اینها که پشت هم را اینطوری دیدیم داشتن آیا عذر خواهی میکردن؟!

سه ماه است که دارو و مکمل های آن نایاب و کمیاب شده است. نماینده مجلس باید برود پشت تریبون و فقط کلی حرف بزند که یک کلمه بگوید مدیریت شما اشکال دارد، عذرخواهی نکردین!

سلاح ها روانه کشور که آدمهایی کشته شوند که حقشان نیست. در عوض، رفتار این شیخ ها عوض نمیشه! هنوز جمجمه زن و مرد رو مقایسه میکنن! هنوز پریودی زن را بهانه میکنن! آن هم چه زنی!

حجاب را با روش قبلی میخواهند به او بدهند و در حالی حرف از عدالت میزنن که چنین چیزی وجود نداره!

اینطوری میشه که داریم میبینیم. این ملت هستن که خود انتخاب میکنن شرایط این باشه که هست! امروز، نگاه میکنیم خیلی دخترها برای ازدواج انتخاب نمیشن. درعوض هیکل ها و درشتها انتخاب میشن. حرفش هم میزنن که ما قبول نداریم که برای هم تکراری میشیم. ماها یک زن هنرپیشه حسابی شهوتی میخوایم! فیلم زیاد دیدیم و اینطوری میخوایم!

چطور شماها اینطوری میخواین ماها باید بگیم طبیعیه! بعد انتظار دارین شرایطتون همینطوری بمونه و رو به سمت قدرت گرفتن آمریکایی روتون نره که سالها به دخترهاش قرص ضدبارداری داده؟!



1- جریان روح الله عجمیان رو جای بزرگراه کرج ببینید


کیف انگلیسی

یه فیلم ایرانی به نام کیف انگلیسی درست کردیم که اتفاقا خیلی هم گرفت. انگلیس به عنوان یک کشور استعماری برای همه کشورهای دنیا معروفیت داره. بعد از آن قدرت به آمریکا منتقل شد. اما همچنان انگلیس به عنوان روباه پیر ماند، آمریکا هم کم کم نقاب از چهره برداشت.

پیشگویان (پولدارایی که جهت دنیا رو با پولاشون تعیین میکنن) میدونستن که دیر یا زود باید انتقال دولت و سرمایه بدن. در این راستا جمعیت بزرگ چین رو انتخاب کردن. اون ها با بررسی رابطه فرعونیان باستان با چینیان باستان، زنجیره ای از ارتباط بین خودشون و چینی ها پیدا کردند. با گرفتن زنهای چینی کم کم جای پای خودشون رو در این کشور مستحکم کردند. البته، از قبل هم زمان بسیار زیادی چینی زیردست انگلیس پدرسوخته بودند. من اسم انگلیس و آمریکا رو میارم، از فرانسه و یا آلمان نباید غفلت کرد. آلمان نقشش تایید کامل انگلیسه. اون ها مستعمره نیستند، بلکه در تعریف مسائل چالش برانگیز استعماری آمریکا و یا انگلیس همکارند. فرانسه، جامعه گرگی رو تشکیل میده. مثل دسته های گرگ ساکتند، و گله ای حمله میکنند. رفتار سیاستشون، مثل بازی فوتبالشونه. عدالت ندارند.

و اما، برگردیم سر موضوع کیف انگلیسی. آیا امروز، ایران روی پای خودش ایستاد و دیگر خبری از لااقل کیف انگلیسی نیست؟ نه، همچنان کیف انگلیسی گوشه گوشه اتاق های ما ریخته. ایران، در اصل کشوری پر از جمعیت بیکاره که محصولاتش از تکنولوژی پیشرفته گرفته تا اشانتیونهای کوچکش آلمانی، فرانسوی، آمریکایی، و انگلیسیه. دقت کنید، من اسم چین رو نمیارم.

کشور چین، به نوعی کشوری استعماری است. جمعیت خلق چین، مستعمره کشورهایی مثل انگلیس هستند؛ دوست و همکار نیستند، مستعمره اند. شرکت دیوید اند جونز انگلیس سفارش تولید انبوه کیف های خودش رو به کارخونه های دودزای چینی میده تا هم براش ارزون تر بیاد و هم به اسم کشوری ظاهرا مردمی اونها رو به کشور ظاهرا مستقل ایرانی بفروشه. اینطوری، عملا ایران هم همچنان بازار انگلیسی میشه!

بنابراین، صورت مساله استعماری همچنان پابرجاست. فقط، کمی جای مهره و بازیگر عوض شده. نگاه میکنی، چینی هی میگه بایدو بایدو! اونوقت، میری توش میبینی بایدو میگه آمریکا، انگلیس!

خر خودتونین. امروز ویروسی در دنیا منتشر میکنید که بعد از همه گیریش اسمشو میذارین. و بعد معلوم نیست در فاز بعدی چه بلای دیگه ای میخوان سرمون بیارن. تازه اولشه. ما تازه اول راهیم. اول پدرسوخته بازی هاشونه. گام بعدی داره، این همه گیری. ویروس کرونا چیز کمیه.

قدرت، شجاعت و آمادگی

یه خونواده ایرانی مثل من، هر سه اینها رو باید داشته باشه. چراش رو بگم میدونم یا نمیدونم خیلی مهم نیست، ولی حتی تجربه همین نوشتن این وبلاگ هم نشون میده. الآن نگاه کنید، تو همین وبلاگ. هرجا کمی نشانه ای از ضعف آورده ام، یه جوون ایرانی که مثلا رفته آلمان سریع واکنش حمله نشون میده. البته، اون مثلا عراقی به نیابت و یا اون خاندان سرمایه دار فرانسوی که نیومد تو این وبلاگ حرف بزنه. من، حتی بیشتر منظورم اوناست..

جوون ایرانی دهه 40 خوب یادشه که عراقی به نیابت از حدود 100 کشور به ایران حمله کرد. دلیلش حزب حاکم بعث بود؟ نه، اونقدر. دلیلش به نظر من احساس ضعف یه خانواده ایرانی مثل من بود. الآن حزب بعث حزب حاکم عراق باشه یا نباشه، یا همسایگان دیگه. چیزی که باعث میشه کشور همسایه نخواد به ما حمله کنه اینه که مطمئن شده باشه، ما قدرتشو داریم که اگر ریختن رو سرمون بلافاصله جوابشونو بدیم.

کسی دلش اصلا برا ما نسوخته. به هر دلیلشون مهم نیست. مهم اینه که تاریخ و تجربه نشون داده که این کار رو تا الآن، تا همین امروز کرده اند و میکنن. اینکه در آینده بخوان تکرار کنن، فقط و فقط بستگی به خودمون داره. به اتحادمون، قدرتمون، شجاعتمون و آمادگیمون.

اگر در زمینه ای از چیزی کم آوردیم، باید بتونیم با یکی دیگه جبرانش کنیم.

گفتم همسایه، که تجربه مستقیم داشتیم. در مورد آمریکا که تجربه مستقیم داشتیم. در مورد خاندان های کشورهای دیگه قدرتمند از نظر اقتصادی هم همین طوره. اون خاندان سرمایه دار فرانسوی، اون جوون های همسایه ما، نه اینکه بگم دندون برای ما تیز کرده ان، نه اینطور نیست. اگر روزی به ما حمله کردن، و اومدن بالا سرمون بدونید ضعفمونو دیدن. نمیدونم دنیا برچه اساسه، ولی ضعیف رو دوست نداره. از قانون جنگل بدتره. چون در جنگل، ضعیف از یه جنس، معمولا توسط همنوع خودش مورد حمله قرار نمیگیره، و فقط کنار گذاشته میشه. ولی در دنیای فعلی حاکمیتی انسانها اینطور نیست. ضعیف، بهش تجاوز میشه. قدرت و شجاعت یه ملتی، از این نظر اهمیت بالایی داره، که بازدارنده باشه. اگر کمی ضعیف شدیم، حداقل باید آمادگی اینو داشته باشیم که از خودمون با هرچه داریم دفاع کنیم. کاری که الآن داریم میکنیم.

اخبار این چند روز

الآن داشتم این مصاحبه لاریجانی رو تو نشست خبریش نگاه میکردم. همه خبرنگارا یک شکل بودن. مثلا طرف میگفت این نماینده ایرانه، اون نماینده میزانه. ولی مرداش انگار مثلا در یک چاقی و دندان با هم فرق داشتن. زن هاشون هم همه یک شکل بود. انگار یکی عکس گذاشته بودو برحسب عکس جلوش انتخاب کرده بودشون. گذشته از اینها چیزای جالبی تو این نشست بود. مثلا یک دختری اومد پرسید: کاری دارین میکنین برای اون جریان 88؟ بعد شما فکر کنید این لاریجانی با اون سطح از شعورش میخواد جواب بده. باز دختره میگه جواب سوال منو ندادین! کاری دارین میکنین برای اون جریان 88؟!

حالا گذشته از اینها مثلا من دیروز وقت گذاشته ام خبر از تلویزیون دنبال کنم. خوب بود اگر دوست این لاریجانی بودم. چون اگر دوستش بودم برام خوب توضیح میداد. ولی حالا من یک پول برق داده ام، تلویزیون ال جی هم خریده ام. تو تلویزیون طرف میگه مجلس با کلیات طرح اصلاح بودجه موافقت کرد! همه شبکه ها هم همین رو میگن. نهایتش خبر ساعت 19 شبکه یک یکی رو هم میاره که بگه همه چیز خوبه؛ دیگه واردات نداریم. بعد میری پول میدی میبینی این کلیات 500 صفحه است! که تصویب شده!

یا مثلا تلویزیون میگه تظاهرات ضدسرمایه داری فرانسه شده. حتی العالم و شبکه خبر هم پخش زنده اش میکنن. بعد تو اصلا نمی دونی این ضدسرمایه داری یعنی چی؟! هیچ کی هم برات حاضر نیست توضیح بده!

اصلا شاید هم ما خواستیم مثل اونها تظاهرات کنیم. نه این تلویزیون ما توضیح میده و نه میگه که کی رهبرشون بوده! همه اش سکوت! فرانسه مثل ایران نیست که برای اون تجمعشون مجوز نداشته باشن. رهبر دارن و برای کنترل اون تظاهراتشون اصلا شاید اون لباس زردها مسئول کنترل هستن شورش نشه.

این که میگن ایران سوپاپ نداره همینه. تو ایران که اصلا حزب و رهبری مردمی نهادهای مختلف معنی نداره. برا همین هم هست تا یکی تو ماهواره میگه بریزین تو خیابون میبینی یک عده پریدن بدون هدف ریختن تو خیابون! حالا مثلا من اومده ام برداشت های شماها رو بگم. خودم هم نمیدونم درسته یا نه. ولی تا اونجا که میدونم از نظر مارکسیستی مردم به سه طبقه فئودال، بورژوا، و کارگر تقسیم میشن. 10 میلیون دولتی میشن بورژوا که بابای من توشون هست و بچه هاش توشون نیستن. به این 10 میلیون 15 میلیون اضافه میشندو در مغازه ها و کسبه و این جور جاها تقسیم میشن (مثلا یک عده فامیل زنه میشندو یک عده هم فامیل مرده هستن). این ها باید واسط هایی باشن که کار فئودال ها رو راه میندازن. فئودال ها همون سرمایه دارها و ملک و زمین دارها هستن! بورژواها معمولا در نقش دولت در واقع یک جور در راه اندازی اون سرمایه دارهایی نقش دارند که نشسته اندو کار نمیکنن؛ پولشون رو گذاشته اند به اسم سرمایه جلو و روزی چندبرابر شدنش رو دارن تماشا میکنن! حالا شما فکر کنید که من تو این طبقه نیستم. من تو طبقه کارگر هم نیستم. در عوض تا حالا کلی زبان خارجی یاد گرفته ام. بچه که بودم قرآن حفظ کرده ام. هی شاگرد اول شده ام، و هی پله های دانشگاه رو طی کشیده ام تا بهم دکتری داده ان. با این وجود برام بیگاری هست و کار نیست! خب، حالا با این همه کار فرهنگی که من کرده ام، اگر فئودال و بورژوا نباشم چی میشه!؟ چه بسا دلم بخواد که برم طبقه کارگریو عملا با یک کارگر هم قبلش فرقی نمیکردم با اون همه کار فرهنگی تا حالا کرده بودم! من هم میرم قاطی کارگرها.

اگر این طبقه کارگر به اون سطح از آگاهی برسن که به خاطر گرفتن حقشون تظاهرات کنن، یکی میشن جزو گروه های ضد سرمایه داری مثل اونها که تو فرانسه هستن!

البته این ها تصورات منه. من خیلی از این چیزها سردرنمیارم.


بعدا اضافه کرد: یک زمانی تئوری مارکس به میان آمد و مردم استقبال کردن. بعد از اون جنگ جهانی دوم شدو تئوری طاعون رو شد که میگفت همه چیز بده و ما در تاریکی فرو میریم. مردم نگاه میکنن شرایط چه طوریه برحسب اون دانشمندا ظاهر میشن. فعلا شاید دوباره تئوری کسایی مثل مارکس رو شده و البته خیلی بعید هست در این چند دهه دوباره تئوری طاعون رو بشه و قرار باشه جنگ جهانی سومی راه بیفته

خانوم رئیس جمهور کرواسی

دیروز فرانسه 4-2 کرواسی رو برد. موقع اهدای جوایز رئیس جمهور کرواسی هم کنار رئسای جمهور روسیه و فرانسه بود. گزارش گر تلویزیون گفت و این هم خانوم رئیس جمهور کرواسی که من فکر کردم منظورش زن آقای رئیس جمهور فرانسه است. موقع اهدای جوایز با توجه به این پیشفرض، وقتی دیدم که یک زنی با بلیز-شلوار سفید دست در دست رئیس جمهور کت-شلواری فرانسه دارن میان رو سن، گفتم این زن رئیس جمهور فرانسه است که کرواته. قانع شده بودیمو همین طوری راضی از رفتارای این زن و شوهر که کنار هم ایستاده بودند و رئیس جمهور فرانسه مدال تو گردن میذاشتو زن کرواتش روبوسی میکردو بغل میگرفت. خیلی همکاری خوبی بود در راستای پذیرش شوهر توسط همسر، که حالا به خاطر شوهر یک روبوسی هم صورت میگرفت. خلاصه، روبوسی ها که تموم شد گزارشگر گفت این زن کروات، رئیس جمهور کرواسی هست که خیلی هم مهربانه و با انتخاب مردم رئیس جمهور شده. مردم کرواسی هم اون رو خیلی دوست دارن.


پ.ن: موقع اهدای جوایز بارون اومد که باتوجه به بی ادبی کلی رئیس جمهور و تیم فرانسه ما کلی کیف کردیم که دیر براشون چتر آورده بودن.