آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

تیراژ هربار پانصدهزار تا

شاید اون زمان شماها اصلا به دنیا نیومده بودین، ولی خیلی هم دور نیست. اواخر دهه هفتاد که فقط یک کلمه جدید مثل رشته کامپیوتر ظهور میکرد و گله ای از مردم میرفتن دنبالش تا یاد بگیرن چطوری کار میکنه، اون زمان جامعه پزشکی که بقدری نفوذ داشت در این مملکت که به خاطر کارش مالیات نمیداد (هنوز هم به اسم دانش بنیان؟) کارهایی میکرد کارستون.

این مملکت یک باره که به اینجا نرسیده. مملکتی که امروز گله ای توش با سلاح بیولوژیکی کنترل جمعیت ویروس کرونا کشته میده، و رتبه اش با مخترع این ویروس، که اسمش آمریکاست، سنجیده میشه، دیروز تا امروز در عرض چند دهه روش کار شده تا به این جا برسه که اول رشد صفر داشته باشه و حالا منفی. فکر هم نکنید کسی ناراحته. خوشحالن اینا که میگم. برای اینکه سند دارم.

حالا اسناد من: یک نیم کیلو اسامی پذیرفته شده های دوره های کاردانی اون زمان (یه عده بیچاره هایی که گله ای از هنرستان میرفتن تا فوق دیپلم بگیرن)، و دیگه جزوه آموزش مفاهیم جمعیت مقطع دبیرستانم.

دیروز داشتم برگه هایی که از سی سال پیش با عشق و علاقه فراوان جمع کرده بودم رو بازبینی میکردم. توشون یه عالمه نمره بیست و دخترم عالیست داشتم. انقدر از گرفتن اون امتیازات ذوق زده بودم که تا حالا نگهشون داشته م. فکرشو بکنید دختر 12 ساله یه مادر مثلا 29 ساله. چه خانواده جوانی؟ اصلا حواسم نبوده که حتی لابلای این جزوه ها فحش هایی هم که مثلا به یکی مثل من داده بودن رو هم نگه داشته باشم! برام عجیبه که از اون موقع داشتن بهم فحش میدادندو من همینطور ذوق زده نمره های عالیست و تو برتری و از برتر برترتری رو هم نگه داشته باشم.

نیم کیلو اسم آدمای دیگه از سراسر ایران رو که ممکنه یکی روی بچه اش بذاره کنار اسم خودم نگه داشته ام، همه اش به خاطر اینکه اسم من هم اونجا بوده. مثلا روزنامه فرهیختگان چاپ 81 تولید شرکت ایرانچاپ! امروز درش آورده ام و میگم چی کارش کنم؟

حالا اون آفرین ها که نگه داشتم نصفشون یک طرفش سفیده و میشه کاریشون کرد. این یه چیز پر از جوهره که نمیشه هم کاریش کرد. مورد بعدی که نمیدونستم چه کاربردی داره، همین جزوه پسر یا دختر 2 بچه کافیسته. تیراژ زده پانصد هزارتا، دفعه اولمون هم نیست، سه ماهه که داریم برای شما بچه 12 ساله (!) اینا رو چاپ میکنیم. یعنی من از 7-8 سالگی این جمله ورد زبونمه. کلش اصلا لازم نیست بفهمم چی میگه (!) حتی نگفته براساس داده و یا مثلا مرجع فلان این تصمیم گرفته شده، فقط نوشته بچه نیارین لطفا. بقدری هم در این بچه نیارین جدی بوده ان، و هنوز هم، که الآن خواهر من که بچه پنجم و آخر خانواده اس، محروم از چیزی به اسم سهام عدالته.

حالا، تو مملکتی که انقدر تولید کننده های علمش (دانش بنیان هاش) کند ذهن هستن، که وقتی به من نیم کیلو کاغذ حروم شده میدن که فقط یک اسمم وسطش باشه، راه حلشون برای کم کردن از وزن این کاغذا چیه؟

بله جانم، شاگرد 40 ساله کلاس. کم کردن از وزن یکی مثل منه. اولا که برای نوشتن اینکه تولید کننده و جمع آوری کننده این جزوه 20-30 صفحه ای در این تیراژ بالا (!) حتی نیازی نبوده اسمی از کسی برده بشه. فقط جای تهیه و تنظیم نوشته: وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی- وزارت آموزش و پرورش. پس ما خیلی گنده ایم، کسی محکوم نمیشه! آماده سازی چاپ: همون که روزنامه فرهیختگان نیم کیلویی رو هر دو سه روز به ازای یه عالمه کد رشته برات چاپ میکنه (اداره کل چاپ و توزیع کتاب های درسی)، ضمنا این جزوه رایگان است!

میخواستی بابت اون همه فحشی که برام توش نوشتی پولم ازم بگیری! خیلی روداری!

اینه، این مملکت. وقتی فحش هم بدن بگن لطفا اول هزینه اش رو بده، بعد بهت میدیم. میبینید چطور برای هر کلمه درخشانی که از دهان مبارکشون خارج میشه، ارزش قائلن؟

حالا چی توش نوشته؟ گل و بلبل. مثل هیپنوتیزم، فقط توش نوشته که چه بلاهایی سرم میاد. یکیش اینه که دچار سوء تغذیه و کمبود ویتامین D میشم. حالا نمیدونم یه بچه 12 ساله چی از این جزوه میفهمه که لازمه اینا رو توی اون بهش رایگان بدین. از خودم تعجب میکنم که این همه سال، هربار تو هر اسباب کشی با خودم از این ور بار کشیده ام ببرم اون ور.

لطفا گریه نکنید. میدونم که دلتون خونه. مخصوصا از بورس دیروز که همه شماها احتمالا سهام داراشون بودین. هربار میرین یه توصورتی میخورین، نه؟ ماها سعی کردیم عادت کنیم. بالاخره تونستین برین اتریش؟

نشد؟ بچه 12 سالتون ان شاءالله؟ باشه، ولی این تصمیمات کلانو به پای یکی مثل من که باباش زمانی قاضی بوده، نذارین. جامعه ای که اینطوری ارزش گذاری میشه، هنوز هم، جامعه ای که یکی در ساختار بزرگ دولتی اونطوری دست تو جیب مردم میکنه، از حقوقشون کم میکنه، و همه اش به اسم سیاست های کلان دولتی، نیاز به اصلاح داره، اما چرا این اصلاح هربار باید از جیب من گرفته بشه؟ چرا هربار انگشت اتهامتون سمت منه؟

روی جزوه بی ارزش و بدون مرجعی که در گذشته طلایی ایران سابقه نداشته وجود چنین جزوه هایی چرا باید رایگان نوشته بشه، در حالی که دارین به اسم مالیات پولشو از من میگیرین. بعد هم میخواستین بگیرین؟ خیلی پر محتواست؟ اون جامعه پزشکی که از اول پزشک زاده بودن تا حالا اینطوری تربیت شده ان؟

کجای عالم اینطوریه؟

هستین

به ازای تک تک فحشاتون، ببینید من چقدر ساده بوده ام، هربار هی جزوه هاشونو هم جمع کرده ام. حالا اونا حذف شدن؟ یا نه، از دولتی به دولت دیگه جابجا نشده ان. دهه هفتاد، خیلی از شماها به دنیا اومده این، ولی اون زمان برای یکی مثل من دور نیست. این زمان، زمان دوری نیست. تصمیم گیرنده هاش، هم با این قلدری که هستن، همینایی هستن که الآنن، همونایی هستن که اونموقع بوده ان. بابا الآن بازنشست شده، بچه اش الآن هست. دستشون هم تو جیب یکی مثل من بوده، رسما هم فحش میدن، کلا هم خواستی پیگیری این بی ادبی رو بکنی، یا باید به دولتشون شماره بدی بگی دولت شماره مثلا 12، یا خواستی یقه یکی از یه کادری رو بگیری و بگی مثلا وزارت آموزش و پرورش.

باز میری آمریکا، مثلا یکی گردن میگیره، میگه من بیل گیتسم، موسس شرکت یهودی میکروسافت، الآن میگم عده زیادی از شماها باید عمرشون کوتاه شه، و یا بمیرن. گردن میگیره. میگی این یهودی اینو گفت. میزنن تو سر و کله هم، ولی اسم میارن. ما حتی نمیتونیم اسم هم بیاریم. هربار هم گفته ام، مثل کشور چین هم نیستیم بگیم جمهوری خلقیم. یه شتر گاو پلنگیم بین آمریکا و چین. یه چیز بدی هستیم. یه چیز بدی شده ایم. فقط درصدی از کارامون بعد از این کرونا، به واسطه کشت و کاری که شده، الکترونیکی شده. ولی هنوز تصمیم گیران کلانمون همونان. کسی هم نمیتونه یقه شون رو بگیره. الآن این یه جزوه ساده است. اسم نداره. برو تا بالا، تا سیاست های کلان. دوست داشته باشن، کاراشون مرجع داره، دوست نداشته باشن، مرجع نداره. بعد میان، این جا دهن یکی مثل من رو صاف میکنن، میگن خیلی جالبه، لطفا برو برامون مرجع این حرفا رو که نوشتی رو در بیار. برین ببینید تو بخش نظرات. یا تو بخش نظرات تا اسم استاد دانشگاهی رو آورده ام، طرف در اومده میگه منکه نمیفهمم تو چی میگی!

رفتار همون رفتاره. حالا پر رو هم هستن. خودشون در حد کلان تصمیم میگرن، بدون مرجع، بدون نیاز به جمع آوری داده، به یکی مثل من که میرسن، حتی تو وبلاگ نویسی رایگانم هم که سبک نوشتنشه سعی شده تا حد امکان دوستانه باشه و با کمترین مرجع نوشته بشه ایراد میگیرن؟ زود برچسب میزنن، زود داغ میکنن، زودی درباره تصمیم هم میگرن! کیا؟ نمیدونیم؟ همونایی که الآن دستشون تو جیبمه.

من چقدر خوشبختم، همه چیز آرومه

مملکت گلو بلبل

چرا؟

چون اینترنت دارم، اون نداره!

الآن نگاه کردم، چقدر در بخش نظرات پست ثابت «احتمال حتمی جنگ در خاورمیانه» دیسلایک خورده. چی رو میخواین ثابت کنین؟ اینکه با قطعی اینترنت دهن منو ببندین؟ که بگین من چقدر خوشبختم، همه چیز آرومه؟

گفته بودین 10 روز به بسته ها جبران قطعی اینترنت میدین. با امروز میشه 13 روز. زودتر گفتین که دیگه ازتون نخوایم جبران ضرر و زیانو حساب کنید؟

ولی اینو داشته باشین، که یهودی ها یک کتاب پیش بینی دارن که در اون از حتی شاید بگم 100 سال پیش عدد دادن برای یک سالی مثل 2019 و اسمشو گذاشته ان اگر جنگ خاورمیانه ابولهول رو نابود کرده باشه؛ یعنی چی؟ یعنی آقای رئیس چشاتو بازکن. ببین پا رو چی داری میذاری!

فرضیه دست کشیدن مادرهای وبلاگ نویس از نوشتن

وبلاگ نویس هایی مثل صمیم رو این روزا میبینیم که بعد از مدتی که بچه به مدرسه رفت دیگه نمی نویسن. خودشون میگن که همه چیز مثل سابقه، فقط دیگه کمتر توانایی نوشتن مسائل خصوصی شون رو دارن. ما نشستیم فکر کردیم که چرا اونها دیگه نمی نویسن و یا کم مینویسن. دو فرضیه براش پیدا کردیم. که هردوتا به دلیل بچه شون هست که دیگه مدرسه میره. مادرها تا زمانی که بچه هاشون مدرسه ای نیستن، فکر میکنن هنوز قدرت و اختیار دارن. ولی وقتی بچه شون به مدرسه میره تازه اختیاراتشون کمتر میشه و میفهمن که اون قدرت و اختیار رو نداشته ان. دلیل دیگه اش اینه که خب در این دوره پدرمادرا باید رفتارای گرگی از خودشون نشون بدن تا در رقابت مردم دو روی سرزمینها بچه شون رو بالا بکشن. اینه که خب چی بنویسن؟ بنویسن امروز برای بچه این کارا رو کردم؟ نمیشه که.