زندگی ها باید میرفت به سمت کم شدن فاصله عاطفی نسل ها و آدم ها با هم. ولی از خصوصیات دنیای وارونه اینه که قدیمی تر ها برچسب قدیمی بودن بخورندو بعد هم جدیدها با سوءمدیریتشون گند بزنن به همه چیز تا نتیجه بشه اینی که هست که میبینیم.
پدر، مادر، مادرشوهر و پدرشوهر حقشون هست که سهم عاطفی خوبی از زندگی آینده ما ببرن. نه اینکه ما به بهانه بزرگ شدن و بهانه هایی که هر سال مدل جدیدشون باب میشه، اون ها رو از زندگی هامون حذف کنیم.
البته گفتن این نکته هم اهمیت داره که در زندگی های تعادلی، وقتی رقابت بین فرزندان هست، فرزندان باید از حمایت والدینشون برخوردار باشند. گاهی ماها پدر مادر شده ایم و حالا منتظر فرش قرمز فرزندانمون هستیم، بدون اینکه در نظر بگیریم موقعی فرزندانمون در رقابت بودند باید حمایتشون میکردیم. این هم مطرحه. ولی کلا علاقه به استقلال و جداشدن حق و میل طبیعی فرزندانمون هست. این رو هم اگر متوجه باشیم بهتر میشه تصمیم گرفت. با این وجود، قرار نیست همه خانواده ها طعم جدایی فرزندان رو از خانواده حتی بعد از ازدواج بچشن. بنظر من خانواده هایی که آبا و اجداد براشون معنی داره پایدارتر و هوشمندترن