آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

Not Iran, Not Iran, even after 20 years later

خوبه یک جاهایی رفتار عامی از جانب جامعه به آدم میشه. ولی قبلا آدم رو با رفاقتای الکی هدف دوستی مشترک شده شون له کرده اند.

حالا این چند بار رو من میمونم ایران. ولی اینطور نیست که نرم از اینجا.

کی گفته که آدم با چیزایی که تو محیطش از نظر محیط پروراش مثل علف هرز رشد کرده، حالا هم باید این محیط براش خاطره بشه؟!

من نقشه جهان رو دیده م. دیده م که اسم فاطیما حتی اسم جزیره ای هست در دنیا. حالا حتما باید با جامعه گوه زده ای که توش هستیم سر کنیم چون فقط توش به دنیا اومده ایم. همین خود خدا هم دستور اکید داشته که هجرت کنیم.


ایران بمونه برا ما از بهتروناش. من نمیخوام احساس کنم متعلق به جای خاصی هستم. کما اینکه دارم میبینم متعلق هم نیستم..


پ.ن.: عکس گرفتم با عکس نشونتون بدم که متاسفانه فعلا USB لپ تاپم نمیشناسه. کلا نه تنها قراره که حقی در ایران به خانوم ها داده بشه بلکه اساسا قصد ایرانی ها از زنده بگور نکردن زن ها اینه که ازشون کلاه برداری کنند. (نمونه ش رو خودم با اسمو فامیل بارها تو این وبلاگ مثال زده ام). اما بیاید و دانشگاه ما این تبعیض رو به وضوح ببینید. کلا یک سایت به خانوم ها اختصاص داده اند، بالاترین طبقه ممکن یک ساختمان. این سایت حتی نمیشد طبقه دوم باشه. باید حتما طبقه سوم قرار میگرفت. طبقه اول سایت آقایون هست. طبقه دوم مرکز فناوری اطلاعاتو طبقه بالاتر طبقه خانوم ها. طوری که یک وقت حتی این پسر جغله ها گاهی کلی بار دست این خانوم ها میبینن با این بار زن ها رو میفرستن طبقه های ارزون تر هوایی حتی اونا هم دلشون میسوزه

مورد بعدی که در دانشگاه ما اساسی این مضوعو سعی کرده جا بندازه، خوابگاه هاش هست. از زمانی که من وارد دانشگاه شده ام بارها برام تعریف کرده اند که این که میبینید پسرها خوابگاهشون تو خود دانشگاهه ولی دخترا خوابگاهشون بعد از دانشگاه هست، مال اینه که یک زمانی که خوابگاه دخترا داخل بوده پسرا ماتحت دخترا رو میدیدنو از درسو تحصیل میموندن. اینه که فقط یک ریزه الکی خوابگاه دختران داخل دانشگاهه و اون خوابگاه دورتره و اون بدمسیرتره مال زن ها و دختراشه که هی ماتحتشون تو حلق بقیه تحصیلات تکمیلی های جامعه فرهیخته و نخبه دانشگاهیه...

این ها رو نوشتم اینجا یک وقت از جامعه دور شدم شاید چشمم به مطلب بخوره و حساب دستم بیاد...

پ.ن. 2: انقدر این مردان به ماتحت زنان این مملکت کار کرده اند که دیگه دیرین دیرین هم مجبور شده این ویدئو رو در ارتباط با خوداشون درست کنه: http://dirindirin.com/?vdownload=7668 (داستان در مورد متلکه، ولی با این حرفای من تو وبلاگ جمعش بزنین گوه زدگی ایران به وضوح دیده میشه)

شهرستان مشهد

وقتی صحبت از مشهد میشه، میگن دومین شهر کشور بعد از تهرانه. ولی وقتی بحث مجوزها و پروانه ها که میشه، تازه میفهمی در جایی به اسم شهرستان داری زندگی میکنی. اونجاست که هی مثلا میری به اسم های مختلف اداره ارشاد و اون ها هم هی یک چیزهایی رو دیوار چسبونده اندو نشونت میدن که نه تو داری اشتباه میکنی، راهی که تهران گفته آسون تر از اون راهیه که ما جلوت میذاریم.

این بار دیگه که رفتم اداره ارشاد (ارشاد مشهد دو بخش رئیس و مرئوسه که بخش رئیسش هیـــــــــــــچ خبر از بخش مرئوس نداره) بخش مرئوس هم یک چندسال زیادی از بخش تهرانش فاصله داره.) بهشون گفتم خدافظ ما که دیگه اینبار بلیت گرفتیم برای پیگیری بریم تهران.

این بار میخوام از خود تهران پیگیری کنم ببینم مستقیم و با سفر خودم رو برسونم اونجا، آیا مثل اینجا که هربار مراجعه میکنیم یا اینترنت قطعه و یا همه همکاران رفته اند نمایشگاه و یا....

خلاصه، تهران که درسته تلفن داده اند و گفته اند باور کنید از ساعت 10-12 زنگ بزنید جواب تلفن هاتونو میدیم، ولی این کار رو هم نکرده اند. ولی شاید اگر حضوری مراجعه کنیم جواب بدندو تکلیف ما روشن بشه بعد از یک سال درخواست پروانه....

آوردن اسم کشورها گناهی بزرگ

الآن مسابقات جام جهانی فیفا تو روسیه برگزار میشه. گفتن این نکته خالی از لطف نیست که دانشجوها مخصوصا که بخاطر خانواده هاشون در رفت و آمد هستند، حتی اسم کشورها رو هم نیارن. چون یک وقت میبینی برای تامین امنیت تا این حد کشور مقصد حساس شده که کاری کنه طرف سر بخوره و دیگه زنده بلند نشه.

البته چیز عجیبی هم نیست. ما در کشور آزادی زندگی میکنیم که هنوز تنها مشکلش آمریکاستو انقدر وضعیتمون حاد نشده که دوباره برگردیم مثلا به زمان رضاخان، که مثلا توش یک اسم روسیه آورده بشه پس مربوط بشی به مسائل سیاسیو پشت سرش زندان باشه و این حرفا. ولی این در مورد همه کشورهایی که به اون ها سفر میکنیم صادق نیست. هنوز کشورها هستند که آوردن اسم کشورهای دیگه توسط شماها خودش به تنهایی براشون جرم محسوب میشه. حتی یک وقت میبینی تو خارجی هستی و اسم کشور مقصد رو هم یک بار تو مسیر گفتی و همین جرم کافی براشون محسوب بشه.

همین الآن خود من یک بار بیشتر نیست که اسم "بوسنی هرزگوین" رو تو وبلاگم آورده ام و یکی از کلمات دومی که گوگل پیش بینی میکنه ممکنه من تو جستجویم بیارم "صربستان" هست.

این حساسیت ها رو ممکنه ماها که مخصوصا دانشجو هستیم خیلی باهاشون آشنا نباشیم و برای ما و اطرافیانمون دردسر ساز بشه. بنابراین بسیار احتیاط کنید تا بیشتر زنده بمونید.

من و همسرم (2)

سخت ترین کارها برا یک زنی که سال ها غرق در زندگی مجرد خود با اطرافیان بوده اینه که شوهر کنه. مخصوصا که شوهرش هم همیشه کنارش نباشه، و همیشه در حال انجام وظیفه باشه.

من فکر میکردم اگر فکر کنم و فکرهایم رو برای همسرم بگم مفید فایده ست و همسرم اونطوری میشه که من میخوام. ولی امروز که داشتم به کارهای صمیم1 فکر میکردم، احساس کردم که خیلی از زندگی عقبم. من در تمام طول این مدت و این سالها که فقط حرف هم نمیزدم. نمودار درست کرده بودم. کتابچه درست کرده بودمو هزار طرح و برنامه ریخته بودم و هنوز که هنوزه در حال طرح ریختن و برنامه ریزی جمعی هستم.

ولی وقتی به کسی مثل شوهر و همسر فکر میکنم در هم میرم، شدیدا... چون بعد از سال ها هنوز که هنوزه فقط باید مرور کنم که چه چیزهایی میخواستم و باید بهشون برسمو هنوز که هنوزه اندر خم یک کوچه م...

زندگی مشترک من هنوز شروع نشده خیلی کاتو قیچی داد دستم. من هم چاره ای نداشتم و باید میبریدم. ولی کاش ... نمیدونم آرزو کنم که زندگی مشترک شروع نشه، خوبه یا نه. چون، من الآن بعد از سی وچند سال تازه دارم با این زندگی قبلیم خو میگیرم، و نمیتونم مثل خیلی زنهای دیگه که پذیرای شوهر با آغوش باز هستن به راحتی کس دیگه ای رو تو زندگیم قبول کنم. اون هم کسی که بارها براش دوخته م و خودش و سایرین بارها پاره کرده اند...





1- صمیم وبلاگ نویس قهار قبل از ما (نویسنده وبلاگ من  و همسرم عاشقانه هم را دوست داریم)


کمی بررسی کنیم بچه های ما بعد از سیگار چی بازی میکنن

بازی کلا خوبه. حتی اگر delta force محصول سطل آشغالی امریکایی سال 2000 باشه و حتی اگه CS:GO محصول اخیر و به روز شده امروز آمریکایی باشه.

زمانی انقد ازین بازی های دلتا فورس که ریخته بودن رو زمین زیاد بود، که تفریح بچه ها از 5 ساله تا 18 ساله بود. این بازی محیط ساختمونی عراق رو تصویر میکرد. سال 2004 ماها مونده بودیم جنگ با ایران میشه و یا جنگ با عراق. واقعا، خیلی لازم نبود تردید کنیم اگر میدیدیم که بچه های ما چی بازی میکردن. جنگ با عراق از مدت ها قبل برنامه ریزی شده بود، و بچه های ما داشتن خیلی قبل از وقایع تو بازیهاشون رو زمین عراقی ها میجنگیدن.

اما امروز جالبه که ببینیم بازی مورد علاقه بچه ها (Cs:Go) داره تو زمین و محیط ایرانی صورت میگیره. عکس زیر رو ببینید:

اون قالی های ایرانیه که ایرانی ها رو سقفاشون پهن کرده اند. قراره جنگی واقعا برنامه ریزی شده رو زمین های ایران، اون هم از شهرهای مرزی شروع بشه. این جنگ رو این بازی ها الآن دارن تصویر میکنن و الآن دنیا دارن رو زمین های ایران بازی جنگی و هیجان انگیز (Cs:Go) رو بازی میکنن...


پ.ن: من بدنبال بازی سازی بوده ام و هستم. بنابراین یک تاریخی همین طوری از تولید بازی به صورت مقاله ای دنبال کرده ام. چیزی که برای من خیلی جالب بود این بود که مثلا میدیدی طرف داره تو دانشگاه بازی سازی رو درس میده و محیط و همه چیز یک scene بازی رو خیلی زیبا و قشنگ از نوع هوای شرجی مثلا عراق تعریف کرده، ولی یک دستی مثلا نماد دست بریده عباس هم انداخته وسط. یا، مثلا میبینی باز طرف یک بازی درست کرده خیلی زیبا، قشنگ. اصلا صحنه، صحنه آبی ساختمون معماری نیلگون درون ساختمونی سازه های اسلامی ما رو تصویر میکنه، ولی بعدش باید از ساختمون بری بیرون و کیف کنی که یک زنی کاملا عریان داره با دوستش که اون هم کاملا لخته دارن بازی میکنندو تنها پوشش اون ها پستون بندو شورتشونه... یا مثلا میری میبینی طرف مقاله نوشته، عکس انتخاب کرده، چه عکسای مستهجنی....

اصلا انگار قرار نیست بازی سازی در حد علمی بشه و اون زمینه مستهجن، جنگی و فاجعه انسانیش در نظر گرفته نشه. بعد من، تو این شرایط تا حالا دوست داشته ام که بازی سازی کنم. و هنوزم که هنوزه شروع نکرده امو اندر خم یک کوچه م. ولی باز هم جالبه که هنوز شروع نکرده ام زودی همه به این نتیجه رسیده اند که من و شرکتم فلانو بهمانیم....