آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

چی شد که حالا عشایر در ایران اون معنی عشایر 50 سال پیشو نداره

همه دلیل کوچ عشایر و متمایل شدن اونها رو به انقلاب سفید شاه و اصلاح اراضی ربط میدن که قرار بوده نتیجه ش افزایش شهرنشینی باشه. ولی من با این کتاب داستانی که اخیرا خونده م و یک استاد جغرافی زندگی نامه ش رو توش نوشته پی به نکته جدیدی در این زمینه بردم.

حقیقت مطلب اینه که تک تک ما شهرنشینها داشتیم سرعشایر و روستایی ها رو کلاه میگذاشتیم. در سال های 1346 شهرنشین های ایران در حالی که یکی پس از دیگری در حال گواهی نامه رانندگی بودند و وضعیت معیشتشون انقدر خوب بود که از همون موقع تندتند داشتند ماشین هاشونو عوض میکردن، سر عشایر رو داشتن به راحتی کلاه میگذاشتند.

عده زیادی از عشایر، که رسوم مهمان نوازی عجیبی داشتند، حتی شهر رو ندیده بودند. فقط از شهر در این حد میدونستن که برای دکتر و درمون باید رفت شهر. که معمولا همون رو هم به خاطر فقر تحمیلی نمیرفتن. این بوده که یک شهرنشینی مثلا برای فروش ظرف مسیش میرفته جای عشایر و مس هایش رو به قیمت 250 برابر قیمت اصلی بازار به عشایر میفروخته. تازه عشایر هم وقتی اونها میرفتن تو چادرشون ناراحت میشدن کسی مهمونشون بشه و از تولیدات خودشون رایگان به مهمون ندهند.

این شد که عشایر بعد از اینکه پی به این کلاه برداری بردند همه ریختن شهر. بعضی هاشون به شهر که رسیدن گدا شدند. گدا شدندو چند روز اول شهری ها بهشون دادن که بخورند. ولی بعد از مدتی هم به راحتی در شهری غریب و بی پشتوانه مردند.

اما الآن، عشایر رو اگر پیدا کنی دیگه اینطور نیست. چون خودشون ماشین دارند و  اومده ند و کلاه برداری ما شهری ها رو دیده اند. دیگه در فاصله چندکیلومتری عشایر بری باید پول بدی و خبری هم از اون مهمون نوازی ها نیست...

نشانه های استعمار در ایران

ایران کشوری است در استعمار. نشانه های آن رو الآن یک چند تا براتون میشمرم:


1- ایران کشوری  است که دانش استفاده از منابع خود را ندارد. مثلا منابع ایران چیه؟ نفت، گاز و معدن. بعد میبینی در تمام کتاب های دوران دبیرستان، فقط یک فصل کتاب دوم دبیرستان به شیمی میپردازد. زمین شناسی و معدن هم به جز بچه های تجربی که اون هم در کنکورشون ضریبش صفره، کسی چیزی از آن نمیدونه. اصلا این رشته نباید در تجربی میرفت. این رشته باید میرفت تو ریاضی تا مهندس تولید کنه بتونن باهاش کار مهندسی کنند. ولی چی؟ اصلا این رشته داره کلا حذف میشه. خیلی دوست داشتین در این زمینه گریه بشنوین میتونین برین این مطلب رو از اساتید قطب زمین شناسی ایران یعنی مشهد بشنوین که 40 ساله علمش از اونی که 40 سال پیش بوده پیشرفت نکرده.

همه راه ها را برای انجام کارهای لازم میبندند، طوری که تمام کارهای تحصیل کرده ها جزو کارهای زیرزمینی بشه. و بعد باز از همون کارها چیزای وخیم دربیاد...


2- نشانه دوم استعمار در ایران و بعدش جنگ اینه که تا فعالیتی سیاسی آغاز میشه با پشتوانه زمین لرزه، سقوط پشت سرهم هواپیما، قطار و غیره عده ای از نظر نظامی طوری پشتیبانی میشن که معنی دیگه اش اینه که آی اونایی که از نظر سیاسی در حال ریدن در ایرانید، برینـــــــــــــــید و بدانید این بلایای طبیعی ماها پشتوانه شماست...



It is not my business

بعضی از ماها در یک بالایی قرار داریم و یک business تونسته ایم دستو پا کنیم. در این حالت احساس میکنیم که به چند نفری تشویق کن و like زن نیاز داریم.

دیروز یک بنده خدایی رفته بود تو کار دف و خوندن یک درویش به سبک مدرن که با صدای بلندی میخوند. این درویش داشت به نفع زلزله زده ها میخوند که پول برا اونا جمع کنه. بعد کمی اون طرف تر یک تهرانی از فرصت استفاده کرده بود تا در یک کلاسی فست فودشو که مثل ناگت بود نمایشی عرضه کنه. یک ظرف خلال دندون گذاشته بود و یک ظرف هم دستمال کاغذیو کمی اون طرف تر کاغذ که رویش نظرت رو بنویسی.

من بعد از کمی عکس گرفتن از اون درویشه، چون کارش جالب بود، گفتم این بنده خدا هم نظر میخواد. و ماهم که هر جا از آدم خواسته اند نظر بدیم، حتی اگر وقت هم نداشته باشیمو سرمان با دممان هم بازی کند، میپریم برا نظر دادن. خلاصه رفتم جلو و خوردمو دیدم فرق چندانی با این ناگتای کارخانه ای نداشت. صادقانه نوشتم به نظرم مال کارخانه بود. طرف هم به رو آورد که بهش برخورده. بعد هم پرید رفت وسط جمعیت که آقا خانوم شما یک نگاه به این محصول بکنید. تو لیست نظرات رو دیدم همه نوشته بودند که خیلی خوب بود..

من نمیدونم چرا ماها که فروشنده میشیم زشت ترین کار بعد از فروشندگی اینه که کسی در مورد کارمون صادقانه در مورد فروشمون نظر بده.

آخه تو فروشنده، دنبال like گرفتنی چرا عکس نمیذاری تو اینستا؟! اینطوری خودت رو هم به زحمت الکی ننداخته ای.

جدیدا تعداد این آدمای مسخره زیاد شده. ما دروغ گوییم. یکی از عام ترین مشکلات ما همینه. اصلا برای چی ما هی میخوایم بریم اروپا؟ دلیلش اینه که اون صادق ترند. ما به دنبال صداقت اونا داریم ازین جا میریم.

توی "مرد" لطفا همین قد که سرپرست و ناظر نباشی ما رو بس

اینجا ایرانه، و تنها حرفی هم که زده میشه اینه که هی خانوما بگن که بهشون تجاوز میشه. ولی همین حرف اون ها هم در این شرایط به نوعی تجاوز محسوب میشه.
چون ایرانی مرد جماعت به اسم سرپرست و مرد در می آید این نقشو بازی میکنه. من هم باید بیام اینو به این به اصطلاح سرپرست بگم. ما زنها باید بریم بالا و دستمون بذاریم رو کله این مردا و فشار بدیم. بعد بهشون بگیم غلط کردین، نقش سرپرستو به این اسامی بازی نکنین.

من هم سیگار میکشم

این روزها جهان غرب هر روز مقدار کمتری سیگار مصرف می کند. کشورهای ثروتمند عادات خود را تغییر داده اند و از مصرف 38 درصد از کل سیگارهای جهان در سال 1990 به 24 درصد از آن در سال 2009 رسیده اند. اما متاسفانه این بدان معنا است که در این مدت سهم کشورهای در حال توسعه از مصرف سیگارهای جهان به شدت افزایش یافته و در سال 2009 به 76 درصد رسیده است. بطور مثال مصرف سیگار در ایالات متحده امریکا(از جمله سلاطین برندهای سیگار) از 1996 تا سال 2006 به نصف کاهش یافته و میزان مصرف آن در بین بزرگسالان از 42 درصد بزرگسالان این کشور به نزدیک به 20 درصد جمعیت بزرگسال امریکا رسیده است.


البته گذاشتن این خبر معنیش نیست که من سیگار نمیکشم. شماها پشت پنجره من وقتو بی وقت سیگار میکشین دودش تو حلق من میره. جاهای عمومی هم که میرم ما رو از سیگار بی بهره نمیذارین. خلاصه، یک جوری منو با خودتون در سیگار کشیدن شریک بدونید، فعلا. تا منم برم غربی بشم.