آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

تفاوت فاحش به خودت برس های امروز با دیروز (2)

از جمله تفاوت ها میشه به هوش معکوس نسل امروز اشاره کرد. مثلا بچه خوابگاهی های امروز رو در نظر بگیرین که مستقل ترن، مخصوصا دوره لیسانس. نسل امروز که علاقه زیادی به ما شدن داره، مثلا هم خودش خیلی دوست داره جدابشه بهش بگن دهه هفتادی و هم جداشون میکنن (الآن هم که دهه هشتادی ها و دهه نودی ها به اسم امید رو شاخمونن). 

اما هوش معکوس این نسل خیلی لازم الاشاره ست. مثلا بهش از دلاوری های یک دلاور میگی که مثلا با خودش نارنجک نمیبرد و میگفت وقتی تو صحنه رفتم رو زمین ریخته و یکی برمی دارم. شما فکر کنید نسل امروز با خودش چی فکر میکنه از نقل این داستان؟ طرز فکر نسل امروزی اینه که ای فلان فلان شده، یادم باشه دفعه بعد اگر هم حق الزحمه حمل اون سلاح رو هم تو لیست حساب کشی هام اضافه نکرده م این کار رو بکنم که از مال من افتاده بود رو زمین و این برداشته بود (!)

دبیرستان غیرانتفاعی و غیردولتی امام حسین (ع) وابسته به سپاه

مدرسه امام حسین، مدرسه ای بود که من از سال 1376 تا سال 1382 توش با آدمهای ناجوری آشنا شدم. اگر در مورد این مدرسه شنیده باشین، پزشون اینه که ما فقط از کسانی که آزمون ورودی پذیرفته شده باشن و معدلشون هم 19 به بالا باشه پذیرش میکنیم. و فرزندانتون هم باید چادری باشن. خب، زمان من کسایی که سپاهی بودند، پولدار شهر بودند و اندکی فرهنگی بودند دوست داشتند بچه هاشون برن یک هم چین مدرسه ای، چون رتبه های سه رقمی کنکور زیادی معرف اون مدرسه در سطح شهر شده بودند. این مدرسه موسسه آموزشی زبان های خارجی هم داشت که هنوز فکر میکنه کیه.

بابای من هم، من رو نوشت یک چنین مدرسه ای. همه آرزوی من این بود که وقتی سختی های مدرسه رو در کنار بچه های زبون نفهم اونجا میگذروندم، دانشگاه دولتی قبول بشم و دیگه از اونها جدا بشم.

مدرسه به دو دسته تقسیم میشد: یک دسته کادر مدرسه و دسته دیگه خود بچه های کادر همراه سایرین بودند. همه هم مجبور بودن چادر بپوشند. من در تمام دوران مدرسه، مثل خیلی وقت ها که به بغل دستم نگاه میکردم و با هرکسی بغل دستم بود دوست میشدم، دوست شدم.

ولی مدرسه پر آزاری بود به علاوه کادرش. بچه های مدرسه همه سناریوهای ناجوری رو حفظ بودند و گاهی من در تله های اون ها قرار میگرفتم. چقد از دست این بچه ها آسیب دیدم تا این سناریوها را یاد گرفتم. گاهی سناریوهاشون رو هم مثلا تو جاهایی مثل بازی دسته جمعی هندبال دسته جمعی اجرا میکردن. طوری که مربی معمولا تاکید داشت من ذخیره باشم. انقدر هم تعداد این بچه ها زیاد بود و انقدر هم زیاد با اون ها بر خورده بودم که فکر میکردم همه دخترهای دنیا و همه کادرهای مدرسه های دنیا این طورین.

این چند روزه هم دیده م راه انداخته ن مراکز مطالعاتی برای کنکوری ها که با جایی به اسم حافظ ثمین حفاظت میشه. چند وقت پیش رفتیم بررسی و گفتن سن شما از سن مجاز رد شده و ما مهم والدین بچه س که باید همراهش بیاد برا ثبت نام. اینها رو که دیدم یاد موسسه آموزش زبانهای خارجی امام حسین افتادم که منشیش چقد من رو سر 5 دقیقه تاخیرهایم اذیت میکرد. واقعا الآن خیلی خوشحالم که اون دوران گذشته. به همه هم پیشنهاد میدم که مدرسه میرن دولتی برن. و یا جایی نرن که جایی مثل حافظ ثمین مسئول حفاظت از بچه ها باشه. چون همه ش دروغه و قصد کادر درست کننده اون ها و بچه هاشون بازی کردن سناریوهای پیچیده ای که فقط نتیجه ش نابودی چند نفره که سناریو رذیلانه آن ها رو بلد نیستن و یا شاید اصلا فارسی بلد نباشن

ارتباط IBS و تیروئید

احساس میکنم در حق اینها که سندروم روده تحریک پذیر دارند، خیلی ظلم شده. تا اسم این اختلال میاد زودی میرن سراغ آزارهایی که یک بچه ممکنه دیده باشه که حالا به این سندروم رسیده. این رو هم باید بگذاریم به پای "بیشعوری" پزشک ها. اصلا این طوری احساس میکنم که در حق اینها هم که سندروم داون و شناخته شده تر هم هست، ظلم شده. با این وجود این مطلب برای کاهش ظلم مینویسم.

با توجه به شایع بودن اختلال سندروم روده تحریک پذیر بد نیست این تجربیات این جا گذاشته بشه:

هیپوتیروئیدیسم (کم کاری تیروئید) میتونه به IBS (سندروم روده تحریک پذیر) مرتبط بشه. البته من خودم شخصا به این هم فکر کرده ام غده های پاراتیروئیدی در IBS درست کار نمی کنند تا کلسیم را به جریان خون بریزند. به علاوه در بافت ماهیچه ای در شبکه آندوپلاسمی صاف با هورمون کلسی تونین تیروئید انباشت شده موجب انقباض سلول می شوند؛ ممکنه گرفتگی عضلات به اختلال غدد پاراتیروئیدی مربوط بشه. البته یک نظری هم  هست که میگه ممکنهIBS به اپیفیز مربوط بشه. آن غده ای  که  به نظر در عادات شب و روز ما دخیله. اتفاقا در IBS آن عادات آدمای معمولی رو دیگه نباید در نظربگیریم. مثلا اگه همه سه وعده غذا میخورند کسایی که IBS دارند، باید حجم غذا روکم کنند و درچند وعده بخورند. از طرف دیگه در مورد استراحت هم میشه همین نظر رو داد. کسایی که IBS دارند، اگر عادت خوابشون رو تغییر دادند بدونند که احتمالا خوابشون رو هم باید تکه کنند. یکسره و زیاد خوابیدن البته برا هیچ کس خوب نیست چون بدن رو اسیدی میکنه. ,ولی برا کسایی که IBS دارند، اهمیتش بیشتره.

اما در مقالات علمی در ارتباط با آن تحلیلهایی صورت داده اند. ولی کلا توصیه میشه که کسایی که IBS دارند، روی فشار خونشون هم حساس بشن. چون اختلال در متابولیسم بدنشون ممکنه منجر به هیپوتشنج بشه.

توصیه هایی که کلا میشه کرد اینه که

1- ید رو فراموش نکنند.

2- آب گرم با لیمو بخورند (به منابع اسید فولیک نیاز هست معمولا)

3- سعی کنند فلوراید رو از رژیمشون حذف کنند، چون روی ید تاثیر میگذاره

4- رژیم فاقد  گلوتن داشته باشند

5- میوه ای مثل به کلا خوبه

6- در طول روز بشینن فکر کنن مثلا اگر احساس میکنن آب بدنشون کم شده، و خوردن آب جواب نمیده، شاید آبمیوه مثل انگور، آب سیب-لیمو، براشون خوب باشه.

7- در کنار بطری آب داشتن بطری چکیده چهل گیاه یا نعناع مفیده

8- داشتن ذخایر خرما از نوع رطب و آبدارش مفیده

9- هلو جزو ذخایر خوبی برا کسایی هست که IBS دارند

10- اگر فشار خونشون پایین بود با مشورت با پزشک شاید بد نباشه موقع هیپوتشنج نمک بخورند. چون سدیم دارد.


* کلا کسایی که IBS دارند، میدونن که تنوع غذایی برای انتخاب در لحظه لازمه. چون در لحظه معلوم نیست که الآن رژیمشون چی کم داره. ولی مواردی که بالا گفتم مثل دارویی که هر بیماری لازمه در تنوع در اطرافش باشه، این ها هم لازمه که در اطرافشون باشه. چون یک وقت میبینی مثلا میوه هست همیشه تو خونه ولی میوه لازم در لحظه یک کسی که IBS داره نباشه. مثلا میبینی همیشه گلابی هست، ولی کسی که IBS داره الآن انگور آب دار لازم داره.

*مورد بعدی هم اینه که کسایی که سندورم روده تحریک پذیر دارند، فکر نکنن که بیماریشون شباهتی به دیابت نداره، و یا شباهتی به سندروم داون نداره. پس در نظر بگیرن که عمر کمتر از 40 سال ممکنه در انتظارشون باشه. اختلالشون رو جدی بگیرن و ورزش رو سعی کنند کم نکنند.

*توصیه آخرم هم به کسانی هست که همراهی دارند که اظهار میکند، IBS دارد. لطفا همکاری کنید. خساست نکنید. آن ها را در آرامش راحت بگذارید. آرامش در حدی که یک میگرنی لازم دارد این ها هم نیاز دارند (گاهی تاریکی مطلق هنگام خواب لازم دارند، گاهی سکوت لازمه)

شوفاژ

انگار امروز فقط این ما نیستیم که از دودهای مربوط به سوختن پلاستیکهای جگرکی سرکوچه مینالیم. عده زیادی شده ایم که از آلودگی هوای شدید مینالیم. این دفعه دیگه بلند شدم بخاری اتاق رو خاموش کردم. بیخود نیست که هربار خواب میبینم بابام یا برادرام دارن خفه م میکنن. فک کنم کم کم داشتم از گاز مونو میمردم (در هر بار مسمومیت مونو حدود 100 سلول دستگاه تنفسی میمیرن و جایگزین ندارن)


این بار بعد از کلی آب خوردن و پنجره باز کردن و چهل گیاه خوردن گرفتیم بخاری اتاق رو خاموش کردیم. به این دلیل که سطح آلودگی هوا هم به سطح بیشتر از هشدار رسیده بود، حالت تهوعم شدید شده بود.

ما که از حیاط خونه استفاده نمیکنیم. کاش میرفتیم آپارتمانی که شوفاژ داشته باشه. مردیم از این بخاری گازی ها


پ.ن.: همون خونه ویلایی بهتره. امروز سعی کردم برم تو آفتاب حیاط. اصلا یکی از مشکلات من تو این خونه جدید این آفتابشه که موقع زمستون کم شده. حالا اکسیژنش هم که بماند.

لطفا به خاطر ما خودکشی نکنید

چند وقت پیش به شما گفتم که اسم ما در میان انبوه اسم های مشابه گم شده. یک زمانی هم تبلیغ محصول میکردیم، تو تلویزیون هی پشت سرهم مشابه محصولات ما رو تبلیغ میکردن با زمان های بی نهایتی که معلوم نیست کی در اختیارشون قرار داده بود. ما که ساکت شدیم اون ها هم دیگه تبلیغ نکردن و ساکت شدن.

در حالی که تعداد محصولات ما به کمتر از 10 تا میرسه، امروز شاهد اتفاق عجیبی بودم. اسم شرکت رو سرچ کردم و کلی اسپم آمد در ارتباط با بازی ای که اومده و هم اسم ما هستو نتیجه بازی خودکشیه. من به رئیس گفتم و  رئیس گفت که صداش رو درنیار.

حالا قضیه چیه؟ بعد همین نیم ساعت پیش مادرم اومد ماجرای همین خودکشی به اسم سایت ما رو تعریف کرد (!) مادرم میگفت روضه که رفته بوده، کسی به اسم وافی خودش رو روانکاو معرفی کرده و کاغذهای A4 فروخته بوده به اسم حرز، و همه هم میخریدن. بعد هم  در اومده یک بازی رو معرفی کرده که نیم ساعت پیش ما فهمیده بودیم که باسم برند ما در حال ضدتبلیغ زدن هستن بهش (!)

من و خواهرم دهنمون از تعجب باز شده بود، و از تعجب حتی خنده مون گرفته بود. شرکت ساکت و آرومی که تعداد محصولاتش به تعداد انگشتان دست هم نمیرسه، چند نفر نشسته ن اون پشت باهاش مقابله کنن؟! آیا جامعه ای بزرگ با ساختاری شیخی اون پشت نشسته علیه ما تبلیغ کنه و تعدادشون به 50 میلیون میرسه ؟! این همه خدم و حشم برای  ضدتبلیغ و اسپم زدن علیه شرکت کوچکو کم محصولی مثل ما جای تعجب فراوان دارد.


پ.ن: من داستان کوتاهی "روز جهانی مبارزه با مواد مخدر" منتشر کرده ام که به این بازی اشاره میکنه. عده ای هم فکر کرده ان، با انتشار اون بازی میتونن اسم نویسنده ای که بعدا میخواد کتابی داستانی منتشر کنه رو خدشه دار کنن. ولی منم مثل جی.کی.رولینگ مطمئن باشین انقد احمق نیستم که حتی داستانم رو تو کامپیوتر تایپ کنم. من هم مثل جی.کی. رولینگ داستانم رو دارم دست نویس مینویسم.