آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

دختر شغال صفت

تمام مشکلات ارتباطی مامانم با ما سر یکی از دختراشه که یکسره تحت سیطره دامنیه که تنش کرده ن. وقتی مامانم در رو روش دیــــــــــر باز کنه شروع میکنه به کندن دامنشو مامانم با خودش میگه الآنه که اون ماتحتش رو کل محل ببینن و این دختر حیفه. خب این کار رو ما اون یکی دخترای دیگه مامانم نمیکنیم. در نتیجه مامانم هم با درجه ای از اعتقاد به دامنی که تنش هست، چسبیده دخترش رو جمع کنه. برا همین اگه دلش بخواد میتونه ساعتها ماها رو پشت در نگه داره ولی تا این یکی در زد، آب اگه دستش هست، بذاره زمینو بره در رو بازکنه.

اونها شده ن یک ما اون طرف و ما هم شده ایم یک مای دیگه یک طرف. همه آرزوم این بود که کاش حالا که اونها یک ما جدا تشکیل داده ن، مثلا حالا که دخترش حتی 4 سال هم از من کوچکتره، کاش شغال صفت نبود. وقتی خواهر کوچکتر من رو اگر بذاریش حتی خودش رو هم میخوره، چطوری میتونیم با این مامانه تنهاش بذاریم؟

خداییش خیلی معادله پیچیده ای هست برای ما که این طرفیم.

tell me no lies

کتاب "سلام برابراهیم" خدا رو شکر، مطالب مفید زیاد توشه. ولی توجه کنید به این موارد که ما بهشون میگیم دامن تن زنها با دروغ کردن:

"پسرم از دانشگاه به خانه آمد. بعد با خوشحالی به سمت من آمد و گفت: مادر، یک هدیه برایت گرفته ام" (!) ... "پسرم ترسید و گفت: مادر چی شد؟ من فکر میکردم خوشحال میشی؟!" توجه کنید که نویسنده این بخش از خاطرات یک زنی همراه با ... ذکر شده. احتمالا بخش دامن تن کردن و دستکاری شده داستان همین جاست که کاملا واضحه دروغه. چون در دنیای واقعی پسری با مادرش این طوری برخورد ندارن.

این جلد یک بود و این قسمت جزو معدود جاها بود که اسم زنی میومد. اما حالا ببینید جلد 2:

"همزمان دو سه نفر از همان جماعت ناشایست، به سراغ این نوجوان آمده و ضمن طرح رفاقت، او را با خودشان بردند!" این بخش از متن کتاب رو خیلی دوست دارم. قشنگ آدم یاد متن نویسنده صفحه های جنایی روزنامه خراسان میفته.

بعد انتهای کتاب جلد 2 رو هیچ کس این بدبخت ابراهیم هادی رو تو خوابش ندیده جز این خانوما که باید چادر میپوشیدندو منتظر بودن این ابراهیمه بیاد تو خوابشون؛ به جز مورد اول که مردی بوده میخواسته بره خواستگاری، بقیه همه زن هایی بودن که حیا و حجابشون فقط و فقط به خاطر همین ابراهیمه بوده که کامل شده و اون هم از نوع چادرش که البته که میدونین که آدابـــــــــــــــــــی داره برا خودش. اصلا نقطه ای از کتاب مطلب ازین خانوما آورده خلاصه برنامه لاک جیغ. دیگه کلا خودتون فکر کنید چی بوده دیگه این مطلب دارم بهتون میگم.


کلا پیشنهاد میکنم بخونید کتاب رو، ولی این موارد رو هم در نظر بگیرین.

حالا من دو تا کتاب از مجموعه گروه "ابراهیم هادی" خونده م، هردوشون هم راه انداخته ن: "احترام به سادات (!)" توشون هم اون سیده و اون ساداته تو خاطراتشون نمیدونم چطوری گیره داده بودن به اون شهید بدبخت که مثلا اگه فلان کار رو برام نکنی "به جدم" ناراحت میشم مثلا (!)
به جدت.

رئیس کیه؟!

آخر داستان champion hadi1 این طوری تموم میشه که 5 روز در عملیات پرسروصدای والفجر مقدماتی خودش رو در جایی به اسم کانال کمیل سیخ کرد، ولی هیچ کمکی از سوی یار نیامد. آخرش هم تا 25 سال هیچ کسی حتی براش مراسمی نگرفت. چون گمنام بود.

champion hadi های زیادی که امثالش کم نیستند، گاهی انقدر باسمه2 شون میکنیم که دلشون میخواد دیگه بمیرن حتی اسمی ازشون نیاد. گاهی هم انقدر از وجودشون کینه داریم که دلمون میخواد با منافق هم که شده همکاری کنیم ولی از شرشون خلاص بشیم.

آیا کسی فهمید که رئیس آن عملیات کی بود که محکوم بشه؟ از کجا معلوم شاید خود نفس شیطان بوده؟

آن زمینهای رملی که آدم به زور توشون میتونسته حتی راه بره برا چی باید یک مشت آدم بی گناه توش ول میکردین که مثل مور و ملخ برن زیر پای دشمنو قضیه سهل انگاری و شایدم همکاریتون با منافقین رو بندازین گردن منافق؟!

اصلا کی فرمان عقب نشینی رو داد؟! 5 روز یک نفر آدم خودش رو تو یک کانال سیخ کنه، کافی نبود تا شماها به خودتون بیایین؟! تازه خوبه خودتونو هم رفیق شفیق کسی مثل ابراهیم هادی میدونستینو معروفش هم کرده بودین به اسم "یل بازی دراز"


البته گناه تکراری هست که امروز هم ادامه داره. اگر یک گروه مثلا بخوان به یک عده فقیر داوطلبانه درس بدن، چی میشه که این اتفاق به راحتی نمیفته؟ رئیس اون یکی گروه که میگه حالش خوب نیست پس نمیتونه کاری پیش ببره. رئیس اون گروه دیگه هم میگه "تیم ما" هنوز جمع نشده ن که من بخوام تصمیم بگیرم. عاخه میدونین من تابع جمعم و جمع هم میگه که کاری نمیتونه پیش بره.








1- ابراهیم هادی

2- اصطلاح باسمه ژاپنی اصطلاحی رایج به معنی بسیار مقدس کردن چیزیست تا جایی که بقیه رو زیر آن در لحظه تخریب کنیمو خودش رو هم در سایه خودش تخریب کنیم

وقتی صلاح نیست همه پول داشته باشند

آخرین نفر به نماز رسیدم و در حالی که مسابقه داشتم به عنوان اولین نفر از مسجد بروم، شیخ فرمایشی شروع به انذار و استنتاج کرد. شیخ فرمایشی، از این شروع کرد که آیه قرآن هست که همه قرار نیست پیغمبر باشند و نذیر دهنده و بشارت دهنده باشند. بعد هم ادامه داد که زمانیکه ما تلاش میکنیم به اندازه تلاشمان درآمد کسب میکنیم. بعد نکته ش اینجاست که گفت: «مگر این که مدیرانی صلاح نمودنن تلاش ما موثر واقع شود»

شیخ فرمایشی بعد شروع کرد به ادامه و استنتاج و آیه قرآن آوردن که من داشتم میومدم بیرونو ...

اما، چرا یک شیخی از کلمه «صلاح نیست» باید استفاده کنه؟! صلاح نیست زن ها پولدار باشن. صلاح نیست عده ای فقیر نباشن دیگه. چرا نگفت این بی عدالتیه؟!

دنیای وارونه؛ شیخ فرمایشی نگفت وای برماست که اگر فقیری هست ما پولدارها پس فردا بازخواست میشیم چون خدای سبحان روزی فقرا را در مال های توانگران واجب داشته1



1- ان الله سبحانه فرض فی اموال الاغنیاء اقوات الفقرا (نهج البلاغه حکمت 328)


رفتن به آزمایشگاه بعد از 8 ماه

این بار تصمیم داشتم این بار که دیگه بعد از 7-8 ماه میرم آز اصلا حتی به کسی هم سلام هم نکنم. آخه میدونی من سال آخرمو تو این مدت هم خیلی سعی کردم بهترین حالت اجتماعیم رو به هم گروهی هام نشون بدم. ولی شرایط دانشگاه طوری چیده نشده بود که مثلا من آخرش مدرک دکتری که میگیرم به نظر خانوم دکتر بیام. مخصوصا که روزانه هم قبول نشده بود. اصلا انقد به این شرایط واقف بودم از همون سال اول که وقتی به ازای رای گرفتن برا اعضای کمیته علمی لیسانسه ها کلوچه میدادن، کلی خوشحال بودم که اگر برم اون جا شماره دانشجویی دکتریم رو بنویسم یک کلوچه گیرم میاد:)
ولی الآن که دیگه سال چهارمم، هم گروهی هایم هم خوبن ها، ولی یکیشون که روزانه ستو هنوز نیومده برا خودش فقط به کسایی سلام میکنه که براش سودی داشته باشن، حرصمو در میاره. دوست داشتم به خاطر اون هم که شده به هیچ کی تو گروه سلام نکنم. اصلا فک کنم اینطوری خیلی کلاسش بیشتره. اصلا فکر کنم لوث شده م هی رفته م با بهترین حالت اجتماعیم به هم گروهی هام سلام کرده م. حیف اون همه سلام، حتی به ازای یکیشون هم که شده کسی بهم کلوچه نداد :)