آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

اشکال کار این بود که تحصیل میکردی

این مورد رو باید بیشتر بهش بپردازم. من از 1800 کیلومتر فاصله با فامیل چه ارتباطی داشتم؟ کی این ارتباطو برقرار کرد؟

هر روز زنگ میزدن خونه، میگفتن اشکال کار این بود که تحصیل میکردی! درست تموم شد؟!

از 1800 کیلومتر فاصله، برادر شهید رو واسط میکردن که هنری بیاموز! صنایع دستی میدونی چیه؟! درحالی که من فکر میکردم خود شهید در اون روزای تحصیل بیشتر راضیه، برادر شهید، همین شیخ حمید و دوستان، هی زنگ زنگ. الآن، این کجا رفت؟ وقت و بی وقت فکر کی من کجا رفتم بودن. بارها فکر کردم خواستگاری دارم که همین الآن، همین الآن میخواد بیاد، و اشکال کار این بود که تحصیل میکردم. اون موقع که میگم از 21 سالگیم شروع شد، تا 34 سالگیم. مگر فقط من بودم؟ خواهر بعدیم اصلا بدون اینکه من تو زندگیش دخالت منجر به اشتباهی داشته باشم، دراومد به حالت دعوا گفت اگر منو دار هم بزنی، کنکور نمیدم! دعوا کرد. حتی ایمان پیدا کرد که کارش درست بوده. اون الآن مجرد بالای سی ساله، بدون خواستگار و شوهر. اون موقع ها بهش زنگ میزدن، و در نقش خواستگار تازه به خاطر لیسانس ادبیاتش هم توبیخ میکردن! مادرم هم پشت تلفن میگفت، دیگه ببخشید خانوم متاسفانه این دخترم لیسانس گرفت. طوری بهش القا کردن که اگر دیپلم میموند بهترش بود که این دیگه طرف درس و ادامه تحصیل که نرفت هیچ، الآن طوری به خواهر دیگه ام که با خودش میگه، شاید اشکال کار این بود که پزشکی نخوندم، نگاه میکنه که گویی عاقل اندر سفیهی به او می نگرد.

این خواهر آخرم تتمه فامیل بود. چند سال پیش که تغییر رشته داد و هی برای پزشکی شروع کرد به خوندن و هی هم پرستاری و رشته های بجز اون قبول شد، مگر کار ساده ای داشت؟

باز فامیل از 1800 کیلومتر فاصله میومدن درست یک ماه به کنکور این بدبخت به عنوان تتمه خانواده کلی وقتشو بگیرن که بگن درست رو نخون. عملا میگفتن. عملا وقت رو میگرفتن. عملا ذهن منو پر از خواستگارهای توهمی میکردن، عملا ذهن اون بدبختو. دو سال پیش رفتم جاشون، گفتم راست میگین، حالا من اومدم.

گفتن، نه. تو هنوز از اینکه هستی به اندازه کافی پایین نیومدی! رفتم دیدم به اندازه کافی براشون پایین نیستم! رفتم دیدم این هم دروغ بود! حتی دروغ های بعدشون یادم اومد. دیدم چقدر هم حسود بودن، خانوم دکتر، این پسرم آقای دکتر با زن دومش دنبال کار دومه!

اومدم خونه فکر کردم اون روز خودم به این شیخ میگفتم صنایع دستی که زن اول این شیخ اصلا کارش قالی بافی بود. فرش میبافتن. در کشوری به اسم مهد فرش، حتی به مادرم هم یاد داده بودن گره بزنه، و به عنوان برادر نکردن به این بدبخت حقوق بدن. من اون موقع به فکر صنایع دستی سوئیس بودم به همین شیخ میگفتم از صنایع دستی شروع کن! اون سوئیسی ها الآن به اینجا رسیدن تبلیغ صنایع دستشون میکردن!

به خاطر 1800 کیلومتر فاصله، در نظر نداشتم که این خودش آخر اینکار بوده. حالا بعد از دکتریم که این وسط اینا خدا میدونه چقدر مانع پیشرفتم شدن، هی زنگ میزدن خواستگار دختر هنرمندن و نه تحصیل کرده، من بهشون میگم شیخ از صنایع دستی شروع کن. خودم هم رفته ام شیخه میگه، میدونی؟ ما میخوایم از دستگاه تخم مرغ اونم در تولید انبوه شروع کنیم! اصلا حواسم نبود که اینا صدتا این راه ها رو رفته ان، حرفه ای هستن، در همون کارا و در دروغ گفتن! برادر شهید. همون بردار شهید، زن اولش چند دست فرش دستبافت بافت؟ دیگه به زن دومش میگفت فقط تو کارت این باشه که دو تا بچه آخرم رو درس بدی، درس بخونیو من کاروان دارم، تو حوزه م یک کاری برات جور میکنم. همین این، به من که میرسید یه طور دیگه حرف میزد. همین این، اصلا  اونجاها که باید حرف نمیزد. سکوت، گاهی بدتر از حرف زدنه. اینا سکوت میکردن. در عوض هزار تا آدم، هزار تا هزار تا، هی خواستگار زنگ میزدن! الآن کو. الآن که دیگه ته خونواده ما در اومد با چند تا دختر مجرد! حالا اون دختر برادر شهید که هی مبل عوض میکنه قبله شد، نه؟ به من که میرسن، منو از دختراشون دور میکنن، یه وقت لباس تحصیلم بویی نده که دختراشون هوس کنن درس بخونن.

علی لعنت الله.

سوندش

کلمه سونده در اصطلاحات اصفهانی به معنی گوه می باشد. وقتی تحقیق میکنی در مورد انگلیسی به فارسی کلمه Etching مثل همیشه گوگل ذائقه اش به ویکیپدیا میچربه. بعد اون تعریف میکنه که etching شما اگر علمی باشید باید بگین اچ کردن، به معنی سونش می باشد. یعنی پرداخت و لایه برداری؛ یعنی سونده کاری. نمیتونی که بگی سونش میشود، میگی سونده کاری میشود. پس میگی انگلیسیش بهتره همون اچ کردن. حالا منکه رشته ام متالوژی و مکانیکو این چیزا و اینا نیست، استاد دانشگاهم که نیستم میگم اچ کردن چیه؟ کلی تحقیق و تحقیق تا دربیاره اچ کردن (H کردن) نیست، بلکه Etch کردن هست. پس که دانشمندی بوده که اون مقاله رو از سایت فیلترشده آمریکایی برگردونده دندمو هم نرم کرده تا بگه من چقدر میفهمم! میری سایت مکانیک دانشگاه امیرکبیر، کلا یک صفحه گنده داره درباره مفهوم Etch کردن.

و موضوع به اینجا هم ختم نمیشه. چون تو همون صفحه اصطلاح قلمزنی رو هم آورده. کسی که تحقیق میکنه میبینه Engraving، Etching و Toreutics هر سه اصطلاحاتی برا قلم زنی و حکاکی هستند. اصلا این اصطلاح با توجه به سابقه هنر 3000 ساله اش، به احتمال زیاد از فارسی به انگلیسی برگردانده شده، که نباید ترجمه بشه. وقتی میخوایم فارسی بگیم همون قلمزنی (Qalamzani) رو باید استفاده کنیم. حتی تو انگلیسیش هم باید Qalamzani میگفته. نگفته، برات قاطیش کرده و در چند جای مختلف نخواسته حتی بهش اشاره کنه، تو رو گیج کرده و حالا شدی دانشمند ایرانی که کاری بهتر از ترجمه پیدا نکردی. میزنی تو گوگل ترنسلیت، Etching رو ترجمه میکنه: چسباندن. باز چقدر اونا به ما بخندن!

چند روز باید دور خودت بگردی تا فقط این اصطلاح عجیب خارق العاده فضایی رو کشف کرده و پیدا کنی. اون وقت فارغ التحصیل بیکاری بشی که کسی هم بهت کاری نمیده. نهایتش میشی سهراب سپهری، هی از این ور میری اونور، شعر میگیو نقاشی میکشی.


بعد راستی یه چیز دیگه هم بگم. بسیاری از یهودی های ایرانی اگر یزد نباشن، اصفهانین.


بعدا اضافه کرد: بعد ماجرا به همین جا هم ختم نمیشه. همین دیروز اتفاقا این اخبار خیلی کوتاه داشت چند نفر اصفهانی رو نشون میداد که دستگاه حکاکی و لیزر فوق پیشرفته در ابعاد نانو درست کرده اند، که برنده جایزه نوبل (یهودیه بهش جایزه داده) هم شده. حالا، منکه دارم تحقیقات کتابخانه ای میکنم یا باید ارجاع بدم به همون اخبار ایرانی که اصطلاحاتو حذف کرده، و یا باید برم از تو کتابخونه ها باز بگردم معانی زیرزمینی لیزرو حک و هکو مکو کک و اینا رو بگردم ببینم اینا به هم چه ربطی دارندو باز چه طوری میشه اینا رو به قلمزنی و etching و اینا ربط داد! ... اینم از پیشرفت ما.


پ.ن: البته این دانشگاهی های ما و این واردکنندگان یهودی ما، باز هم وقاحت رو از این حد هم بالاتر گذاشته اند. چون باز سوند هم داریم. مثلا میان برای ما برنامه تبلیغی درست میکنندو میگن ما دستگاه فوق پیشرفته سوند (Sound) رو از آمریکای شمالی وارد کردیم. و این دستگاه مناسب لیزر موهای زائد شما و جراحی ...تان میباشد. البته که سوند خیلی قشنگتر و زیباتر از ... میباشد!

چیزای بیشتری داریم، فعلا به همین جا بسنده میکنم.

ویروس صفر-صد

همه گیر شده. احتمالا اول یک مزدوری بابش  کرده، و بعد هم دیگه بقیه این کار زشتو مثل ویروسی یاد گرفته ان.

چندین سال پیش که چپیره (از توابع پدیده، و حیاط خلوت اصلاح طلبا) میرفتم برای تدریس به مدیرعاملش با مصداقش آشنا شدم. یک روز، یکی از دخترا اومدو به مدیر داخلیش گفت که من اگر کیفی بدوزم، جزو صنایع دستیتون ازم میخرید؟

مدیر هم گفت آره. چند روز بعد دیدیم دختر با یک کیف تمیز اومد. مدیر داخلی به یه نگاه ردش کرد. چطوری؟

گفت: صفر تا صدشو باید خودت با دست میدوختی، تا ما به اون بگیم صنایع دستی!

بدبخت، طوری خورد تو ذوق دختره که فکر کنم کیفه رو همون جا گذاشت، بره!

این اولین بار بود که با این مفهوم آشنا میشدم. چند وقت بعد، تو تلویزیون تبلیغ صنایع دستی رو میکرد، طرف حصیربافی میکرد و با چرخ خیاطی کیف میدوختن. اصل فروششون هم از همون کیف هایی بود که با چرخ خیاطی جلو دوربین صداوسیما میدوختن! هی هم می نوشتو میگفت: صنایع دستی!

اونجا بود که فهمیدم بستگی داره که کی باشی که به اونچه که میبینی بگی صنایع دستی!

البته، ماجرا به همین جا هم ختم نمیشه. بعد از اون، یک کسی مثل من که محتوی تولید میکنه، رفتمو گفتم آقای یکتانت، مثلا، بیا این آدرس وبلاگمو در ازای مطالبی که مینویسم و در ازای کلیک هایی که مردم میکنن حساب کن، ببینیم چقدر میشه؟

بلافاصله اکانتمو رد کردن. در عوض تبلیغاتشونو همونطور که میبینید، هنوز اون پایین پستام گذاشته ن!

ازشون پرسیدم، اونا هم یک عدد بالای فکر کنم 10 هزار بازدید در روز گفتن که باید داشته باشی تا  اکانتت  رو چک کنیم!

این درحالیه که سایت همون آمریکاییه که مهد اینترنته، این قدر بازدید لازم نداره تا پول تبلیغشو بگیره. اصلا اون روز، یک فیلم دیدم (فیلم وال استریت) که توش مرده از پسره میپرسید از سایتت چه خبر؟ اونم مثلا جواب میداد: آمار بازدیدم به 50 هزار تا رسیده!

دیگه ما هم هیچ چی نگفتیمو گذاشته ایم اینا همینطور دلشون خوش باشه کسی ببیندشون. ولی شما بدونید که در ازاش چیزی به من نمیدندو اصلا اکانتم تو سایتشون تعطیله.

اما، ویروس و ویروس. ماجرا به همین جا ختم نمیشه. نمونه دیگه ام همین سایت آپارات معروفه. تو سایت نوشته بود اگر تولید کننده این و حداقل 10 ویدئو منتشر کرده باشین، در ازای انقدر بازدید، انقدر براتون حساب میکنیمو پول به حسابتون واریز میکنیم. ما هم گفتیم که چقدر خوب و خوش حال و خندون رفتیم که امتحان کنیم.

رفتیمو کارت ملی پشت و رو و کلی فیلد براشون پر کردیم. بعد جای قوانینش خوندم که نوشته بود اگر هم دوبله فیلمی رو کرده باشین، کافیه که ما به شما بگیم تولید کننده! اصلا من اینجا ناراحت شدم. گفتم یعنی کسی که دوبله کرده هم تولید کننده است.

حالا صبر کنید، ادامه داره.

خلاصه، رفتمو صبر کردم که جواب بدن. بعد از مدتی به ایمیلم جواب دادن که به شما تولید کننده نمیگن. شما بازنشر دهنده هستین! دلیلمون هم اینه که صفر تا صد کارهاتون مال خودتون باید میبوده.

دیگه اینو هم ول کردیم. گفتیم احتمالا سرکاری بوده و مشتری داشتن از دست میدادنو با این وعده وعیدا داشتن ماها رو خر میکردن!

اما، آیا این رفتار ویروسی شده درسته؟

حالا ایران قانون کپی رایت رو اونطوری که اروپا و آمریکا هست، بذاره. ماها چی کار میکنیم؟ به جز اینکه در رعایتش افراط میکنیم؟ مثل همیشه همه برابرن، برخی برابرتر؟!



بعدا اضافه کرد:

بعد میری سایت فرانسوی، میبینی از مثلا هنر کاشی کاریت تو اصفهان، طرف توریسته رد شده یک عکس گرفته. بعد اونو پوستر کرده مثلا 70 در 100، تحت عنوان تمدن عربی داره میفروشه! اسم از اسلام هم که نباید بیاره و تحت عنوان نهایتش موزه و یا طرح های معمایی مطرحش میکنه (musee، Mosaique، arabic!، Mecnes .... آفریقایی (afrique)، مصر، بعدا میشه ابولهول!). چقدر اونوقت؟ 15 یورو، 17 یورو. یک واترمارک هم گذاشته روش، یعنی عکس رو از مال من برنداریو کپی رایت داره!

مثلا این عکس:

الآن، این عکس با اون دوچرخه، مال جایی مثل اصفهان نیست؟ دوچرخه اش رو بارها تو ایران ندیده ایم؟! این عکس، واترمارک داره؛ یعنی عکس برا گرفتن نیست!

حالا اگه ما تو ایران میخواستیم بفروشیمش چطور؟ کسی ازمون نمیخرید. نهایتش اگر دوست داشتیم به دو تومن، قبل از برداشتن 4 صفر از پولمون، میخریدن ازمون. شایدم فقط دوست داشتیم یک کاری برا خودمون بکنیم.

علم بیهوده

سال ها پیش، در حالی که هنوز اساسا درگیر مسائل پایانی با کماری زاده هاو شپش ها و کنه ها نشده بودمو اون ها تیر خلاص رو نزده بودن، من هنوز با دایی بزرگم و که شیخی هست و عموم که سپاهی بود ارتباط داشتم. تقریبا هرچی میگفتن گوش میکردم. مثلا شیخ حمید زن میزد و میگفت آه هرچی دوست داری به من اس ام اس بزن و من خیلی دوست دارم شنونده باشم. یادمه اون زمان بهش گفتم ای شیخ، این راه کسب درآمد شما شیخا که از کاروان گردانی مخصوصا مکه میگذره درست نیست، ما باید به صنایع دستی بپردازیم. شیخ، حوزه ات رو به صنایع دستی به کار بگیر. ساعت سوییس که الآن انقدر مشهوره اول از صنایع دستی سوئیس بوده. الآن هم اگر بال های پرنده شون مطرحه، به عنوان صنایع دستی مطرحش میکنن. گفتم این کتابای درسی حیض و نفاس که میخونید برای مملکت ماها نون نمیشه. با اون کاروان گردانیتون هم اگر هنوز برا خودتون بین پولدارای این مملکت جاباز کرده این، همینکه درهای مکه رو بروی شما ببندن از کار بیکار میشین و موقعیتتون متزلزل خواهد شد.

خلاصه این مطلب رو که گفتم چند اتفاق با هم افتاد. اول اینکه صداوسیما آرشیو رو کرد که خامنه ای به جامعه روحانیت گفته شیخا و علمای دینی فقط باید به خوندن کتابای علوم دینی بپردازن و از پرداختن به مسائل دیگه اجتناب کنن. همون سال سعودی ها حدود 4000 حاجی رو شهید کردند اگر کسی هنوز یادش مونده باشه. این اتفاق زمان صفوی هم افتاده بود. حاجی های ایرانی رو تو مکه شهید کرده بودند. شاه صفوی دستور داد آن سال حجاج ایرانی به مکه نروند و مکه رو تحریم کردند. اما زمان ما چی کار کردن؟ حتی سعودی ناز کرد که آقا اصلا حالا که اینطور شد بهتون سهمیه حج نمیدیم! ما گفتیم آقا تو رو خدا بدین!

حالا ایرانی ها میرن مکه چیکار میکنن؟ اینجا طلای 18 عیار میخرن یک پولی هم میذارن روش ارز از کشور خارج میکنندو طلای 24 عیارش میکنن. شیخ ها و یک سری آشپز ایرانی هم تو مکه برا این جامعه پولدار مکه ندیده رفته بودند سرکار. اما در مورد صنایع دستی، الآن ایران تحریمه. و دیگه حتی اگر شیخ ما که به فرزندش میگه تو برو پزشکی بخون چون عاشقشی، خودش بخواد دست به صنایع دستی ایران بزنه به سختی بیشتری میتونه نسبت به اون موقع که حالا نمیخواست هم گوش کنه.

زمان امام علی علم نجوم جزو علوم بیهوده محسوب شد. دلیل هم روشن بود. اون علمی که رو کاغذ بود بیهوده بود. ولی الآن حضرت علی این تجهیزات رو ببینه این علم رو دیگه بیهوده نمیدونه. الآن چینی ها میگن یک کره فقط لیتیمی پیدا کردند و یا آمریکایی ها با کمک کشورهای دوستش از جمله آلمان و فرانسه هی میرن فضا زلزله درست میکنن. الآن قضیه علم نجوم تغییر کرده. ولی علم مثلا کامپیوتر من بیهوده است. چرا؟ چون من میرم در ساختاری که وجود نداره علمی رو کسب کنم. یک مدت من راه انداخته ام، از خیلی وقته، که آقا من میخوام برم خارج. از اون موقع این ثریا و دوستان بسیجی، کماریو و اینا (که سفته های میلیاردی میدنو دولت هم بهشون میلیاردی کمک بلاعوض میکنه) هی میرن خارجو درباب خوبی های خارجی ها نسبت به ایران هی برامون فیلم درست میکنن میفرستنو مثلا میراث آلبرتا میارن تو. هربار هم بقدری این مجری ها بی ادب تشریف دارن1 (حالا مثلا دیپلمات ها و سفرای ما اونجا چقد باادبن) اونجا که ما از نظر روابط خارجی تا چند سال فقط باید پس لرزه های حضور کماری ها رو از اون جا تا اعماق وجودمون در ایران حس کنیم....



1- یک مدتیه هی برنامه ثریا میذاره. این هم بی ادب نمیاد بگه مثلا من زبون شماها رو میفهمم. میره یک مترجمی میاره بعد خودش میره تو دهن یارو هی سوال میپرسه تا یارو هم ترجمه کنه. حسن ختام هم مثلا کسی که داره باهاش صحبت میکنه یک جمله فارسی هم برای دوستی بیشتر لطف میکنه و میگه ولی ما زبون شما ایرانی ها رو میفهمیدیم. اخیرا که تلویزیون برنامه ثریا رو پخش کرد که رفته بود عراق خیلی حرصم درآمد. هی طرف میره تو دهن یارو میگه حالا ما هی سعی میکنیم که تولیدات خودمون رو بخوریمو یک چیزی هم به تو بدیم. خب، دوست عزیز ماها چی بهت فروختیم؟! فرداش رسانه ها اعلام کردن که عراق به جمع تحریم کننده های همراه آمریکا پیوست. به نظر من که حقمون بود با این کماری ها.