زمانی که من به دادگاه احضار شدم، یکی از هم اتاقی هام دلگرمی بهم داد که باباش هم به خاطر ضمانت یکی دادگاهی شده بوده و دادگاه جای آدم خوب ها هم هست. اون موقع به بابام باید جرمم رو میگفتم و اون هم با کمک پسرش کلی تاکید که اول اینکه بدون جرمت خیلی سنگینه. بعد هم بگو که پشیمونم و خـــــــــــــاک بر سر من شده که بابام قاضــــــــــیه. بعد هم تو دادگاه امضا کردم که اون حرفا رو من گفتمو قاضی تا تونست برام جریمه نوشت.
وقتی جریمه هام اومد بابام کلی خوشحالی کردو گفت من انتظار بدتر از اینها برات داشته م. در صورتی که الآن که چندین سال از اون موقع میگذره دارم میبینم جرمای سنگین تر از من چقدر راحت با موضوع کنار اومده ندو کلی روش انکار یاد گرفته م.
هیچ وقت این جرم بابام رو فراموش نمیکنم که بعنوان راهنما این طوری گذاشت حقم خورده بشه.
امان از این عقربا !
با یک وکیل خوب همیشه مشورت کن
یک دوست حقوقدان از الطاف پنهان الهی هست
با وکیل هم مشورت کردم. اون هم برام گفت که تو هی فعل گفتم گفتی و گفت رو صرف کردی و کاری برات نمیشه کرد. ولی چند تا کتاب، مجله و روزنامه هزار تا بهتر از این عقربا هستن
حق خوردنیه؛ دادگاه هم جای همه چی هست جز دادخواهی...!
آره، حقم رو با 200 هزار تومن اول خوردن. رشته کامپیوتر رفتن ارزش این حق خوری ها رو نداره. جا داره این جا از بازرس نعمتی که بانی خوبی برا حق خوری دکتر انفرادی که دکترای مکانیک داشت و دانشجوی دکتری (و شایدم دکتر) علی ایزدی دارای دکترای برق یادی کنم که لطف کردندو با هم سرحق 200 هزار تومنیم من رو تو دادگاه مرد تمامی کردند
کلا اشتباه من اینجا بود که فکر میکردم روراست بودن بهترین سیاسته. درحالیکه اونها دروغ گو بودن و خنجر داشتن. بعلاوه دیگه اینکه الآن از دهه هفتادی ها بهتر میشنویم که کشوری که صنعت نداره علم توش معنی نداره. من خیلی آب رفتم تا این رو فهمیدم. راهنمای خوبی هم نداشتم که بگه کشوری که صنعت نداره یا فرار داره و یا دیگه آب رفتنت توش چه معنی داره؟!