آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

آه

دنیا به دوستی بیشتری نیاز دارد

دمای هوای مشهد

هاروکی موراکامی نویسنده مشهور میگفت پدرم از کل اخبار فقط بخش هواشناسیش رو نگاه میکرد، من هم همینطور. چون فکر میکردیم بقیه اخبار همه اش دروغه. خودم بعد از اون همین بخش رو نگاه میکردم، تا این که فهمیدم از اخبار همین هم دروغه.

هنوز مدت کوتاهی از مطلب اخیرم نمیگذره که حرف از اختلاف دمای 30 درجه ای صبح و شب اهواز زدم. دیگه از اون اختلاف خبری نیست. اصلا دیگه دمای اهواز با وجودی که به چله تابستون نزدیک میشیم به 50درجه نمیرسه، باور کن.

مدتی هست که از اخبار PressTv فقط زیرنویس مربوط به هواشناسیش رو میخونم. برام جالب بود که دمای هوای مشهد رو 30 درجه، تهران و صنعا رو 37 درجه نشون میداد. همیشه دمای شهرهای بزرگ ایران با شهرهای بزرگ آفریقایی برابری میکرد. اصلا امروز که دارم براتون مینویسم دمای اتاق پس از تهویه و سردسازی 32 درجه است.

قدرت رو نمی دونم، نمی خوام هم بدونم

بعد از اینکه از اون جلسه تهرانی ها اومدیم بیرون، برداشت کردیم که طرف میگه قدرت رو نمی دونم، نمی خوام هم بدونم! وکیل پزشکه رسما می گفت اگر تو انقدر بالایی چرا اومدی سراغ ما؟! و اگر هم پایینی چرا دو قورتو نیمت بالاست؟!

اتفاقا در مورد پدرم هم همش همین مشکل رو داریم. ماها رو مستخدم خودش میدونه و نه دوست یا همکار. دنیا از کنارمون در حال تغییر و تحوله. چه قدر امسال که میگفتن مزیت تو بچه بدنیا اومدن دخترای جوان همسن من و از من خیلی کوچکتر شکم دومو سومشون رو زاییدن. چقدر مردم پولدارتر شدن. و چقدر عرب اومد به شهرمون. چقدر بین المللی شده ایم همین یک امسال. سال 92 هم یادمه. اون موقع که داشتم برای دکتری میخوندم میگفتم من دوست ندارم خونه بشینم. میرم بیرون از خونه و میبینم کلی تحول رخ داده؛ مردم در حرکتو جنبو جوشن! حتی آدما و مواضعشون نسبت به من بیرون از خونه بقدری تغییر کرده که از خودم میپرسم آیا مردم 10 سال پیش هنوز زنده ان؟! مثلا اون دختره اسدی الآن زنده است؟! یا رفته مثلا جایی مثل آلمانو یک دهه است که خبری ازش نیست! از اون موقع 6 سال میگذره و هنوز من مثل سوسکی سرجای خودم در حال پوست انداختن هستم. میدونم که مشکلم سرمایه اولیه ام بوده!

ما با سیستان هم کار کرده ایم

جلسه ای که اونروز براتون گفتم تهران بودم. کسی که با ما مصاحبه میکرد، خودش یک مشهدی بود که موبایل 912 گرفته بود. همه اش هی میگفت ما با شهرستان هم کار کرده ایمو حتی اسم سیستان رو هم آورد. اصلا طوری بود حرفاش که من هی یاد مظفری میفتادم که  سرمون رو کلاه گذاشته بود! کلا یادمه که قبلا هم یک جلسه کاری من برای گرفتن یک فرصت شغلی تهران داشتم. اون زمان کسی که باهامون صحبت میکرد گفته بود که مثلا وکیلمون 4 شنبه میاد و قرارداد نمیتونیم الآن باهات ببندیم. بعد هم ویژگی مشترک دیگه ای داشت با همین یارو که من چند روز پیش رفته بودم جلسه مصاحبه کاری باهاش؛ اون هم میگفت که ما حتی با سیستان هم کار کرده ایم!

کلا فکر کنم هر بار دیگه هم بیایم تهران رسما هی میگن شماها شهرستانی هستینو امروز فردا باهات قرارداد میبندیمو ماها حتی با سیستان هم کار کرده ایم!

پیاده از سواره خبر نداره

اون مثل دیروز رو که احتمالا همه با خر یاد گرفته ان رو میگم. من خودم اینطوریم؛ وقتی مثل سواره از پیاده خبر نداره رو میشنوم حتما تو تصوراتم خر رو یک جوری جا میکنم. دیگه هرکسی این مثل رو بهمون یاد داد با خر یاد داد. فارغ از اینکه الآن 2 قرنه که خیلی معنی نداره و به جاش ماشین هایی با 4 چرخ هستن که کارمون رو راه میندازن. ولی امروز شاید باید مثل های جدیدی استفاده بشن. مثلا اینکه بگی پیاده از سواره خبر نداره! داستان از این قراره که منکه سالهاست با مترو و اتوبوس اینطرف اونطرف میرم و تقریبا تو ساعتای پیک ترافیک جایی نمیرم، خبر ندارم از ترافیک انتهای شهری. دیروز این خواهرم با بابام داشتن میرفتن نمایشگاه گل و گیاه که روز آخرش بود. بنده خداها تو ترافیک مجبور شدن بعد از دو ساعت راه برگشت رو انتخاب کنندو در عبث ترین حالت ممکن به خونه برگردن! یعنی اون نمایشگاه خودش چی بود که از اون بیهوده تر وقت آدمایی بود که میخواستن برن اونجا گرفته بشه! باز از اون بدتر اینکه حالا بری تو ترافیکو درست موقعی که تو گرما و هوای شرجی به جای اینکه بخوای شربتو طالبیو چمیدونم انگور میوه بخوری کلی دودو دمو سرصدای ترافیک بخوری! حالا اینش به کنار که هوا رو هم اصلا چند برابر خودت به تنهایی آلوده کرده ای تو این ترافیک!

الان که دیگه محدوده 20 کیلومتری شهر مشهد بخشی از آن محسوب میشه مسئولین مشهد گزینه های مختلفی دارن و یکیش هم اینه که مثل تهران جای نمایشگاه بین الملل رو باز هم عقب تر ببرن.

بی قانونی بهتر از بدقانونیه

با خودم گفتم من دست به هرچیزی میذارم و یا نشونه اش میگیرم تقریبا با خاک یکسان میشه! نمونه هم دیگه انقدر زیاد پیدا کرده ام که دیگه پارسال که رفتمو خواستم از نون سنگکی محل عکس بگیرم تا بذارم تو اینترنت، عکس نونواها رو طوری گرفتم که تصویر صورتشون کامل نیفته. بعد هم گذاشتم تو نت معمولی و مجموعه وبلاگهای آمریکایی ها، که اتفاقا هم استقبال شد.

تقریبا خیالم راحت بود از کارم که توش حفظ امنیت شخصیتای داستان وبلاگمو داشتم. ولی، اخیرا با خبر شده ایم که یک املاکی اون نونوایی رو همراه با یک ساختمون دیگه بالکل خریده!

تعجبی نداره هم! اخیرا رستوران های ترکیه استانبول زیاد شده! پول هاست که داره سرازیر میشه، ولی نه سمت مثلا یکی مثل من. شهرداری مشهد مثلا میگه من بخورم و حالا در کنار بدقانونی که ترتیب داده ام یکی دیگه هم بخوره. مهم اینه که من حتما بخورم. جمله درست اینه که همه میگن: بی قانونی بهتر از بد قانونیه! ولی همین چند وقت پیش مطلبی از این شهرآرا ویژه مترو میخوندم که دقیقا این رو برعکس نوشته بود! جدا بدقانونی بهتر از بی قانونیه؟! فقط اینو نهادهای عمومی که دارن همه چیو چپو میکنن میگن، وگرنه که من که شنیده ام بی قانونی بهتر از بدقانونیه. خوشبحال این شهرداری منشهای این مشهد ما! هم خوب میخورن، هم میزنن در میرن، و هم تند تند بلغور میکنندو تو بهترین کاغذای با کیفیت تندتند مینویسن تا مبادا کسی بهشون بگه بالا چشمتون ابروست!